< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : تصرف در عام در صورتي كه بدانيم مراد از عام همه نيست .

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

بحث ديروز گفتم نتيجه عملي ندارد اما نتيجه علمي است و مرحوم آخوند نميدانم چه شده كه خيلي در مسأله طول و تفصيل دادند و مسأله اين بود كه اگر ما يك عامي داشته باشيم و يك ضميري و بدانيم كه مراد از اين عام يا مراد از ضمير همه نيست آيا تصرف در اصاله العموم بكنيم بگوئيم عام در اينجا نيست ؟ يا تصرف در اصاله الحقيقه بكنيم و بگوئيم كه مراد از ضمير بعض اراده شده است و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و بعولتهن احق بردهن خب ما ميدانيم كه طلاق خلع طلاق مبارات احق بردهن نيست پس مختص به رجعيات است حالا بگوئيم والمطلقات يعني رجعيات بجاي مطلقات رجعيات بزنيم و الرجعيات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و بعولتهن احق بردهن اين كار را بكنيم ؟ يا اينكه نه اصاله العموم مطلقات بحال خود باقي باشد بعولتهن از آن اراده بكنيم بعض بگوئيم كه بعولتهن يعني آن طلاق رجعيات آن مطلقات كه عام است رجعيات را ميگيرد مباين را هم ميگيرد خلع را ميگيرد مبارات را ميگيرد ضمير را برگردانيم به بعضي از مطلقات در حقيقت اصاله الحقيقه را از كار بيندازيم و مراد بعولتهن از اين ضمير بعولتهن اراده بكنيم بعض را حالا يا استخدام در ضمير بكنيم يا حقيقت ادعائيه مجاز در اسناد بالاخره از ضمير اراده بكنيم بعض را كدام اينها مقدم است .

مرحوم آخوند ميفرمايند هيچ كدام را نميتوانيم بگوئيم مقدم بر ديگري است ميفرمايند براي اينكه ببخشيد مرحوم آخوند مي گويند اصاله العموم مقدم بر اصاله الحقيقه البته در منفصل چرا ؟ ميفرمايند براي اينكه اصاله العموم در اينجا مراد تعيين ميكند اصاله الحقيقه كيفيت المراد تعيين ميكند و اينجور اصولها وضع شده براي اينكه مراد تعيين شود نه كيفيت المراد ، كيفيت الاراده بنابراين اصاله الحقيقه نداريم اصاله العموم داريم و ميگوئيم در اينجا و المطلقات اي بعضهن يعني رجعيات.

بله مرحوم آخوند ميفرمايد هذا كله در آنجا كه منفصل باشد اما اگر متصل باشد ديگر اصاله العموم از بين ميرود بعكس ميگويند ديگر لااشكال في تخصيصه .

ما راجع به فرمايش مرحوم آخوند اشكال داشتيم و اشكال ما هم مبنائي است و آن اينست كه اصاله الحقيقه و اصاله العموم ، اصاله الاطلاق قاعده يد قاعده فراق اين قواعدي كه عقلائي است همه اينها وضع شده براي رفع شك و تا دليلي نداشته باشيم اصاله العموم به حال خود باقي است حالا شك ما ناشي باشد از مراد متكلم يا كيفيت اراده متكلم و فرقي هم بين متصل و منفصل نميگذاريم و در هر دو ميگوئيم آقا اگر اصاله العموم است در هر دو هست اگر اصاله الحقيقه است در هر دو هست و اينكه در متصل اصاله العموم داريم در منفصل اصاله الحقيقه.

ديروز ميگفتم ظاهراً وجهي برايش نميتوانيم درست بكنيم چنانچه در كفايه هم وجهي برايش درست نكرده يك ادعاست آنهم ادعاي اينجوري بلااشكال اما اين بلااشكال پيش مرحوم آخوند پيش ما اشكال دارد .

اما آنچه به نظر ما ميرسد اينست كه اين اصاله العوم در اينجا جاري است چرا اصاله العموم جاري است ؟ به قاعده اينكه ما من عام الا و قد خص همه عمومات يك تخصيصي به آنها وارد مي شود در اصاله الحقيقه هم همين است در اصاله الحقيقه در هر زباني كه باشد اين زبانها چه فارسي چه عربي مخصوصاً عربي مجاز زياد دارد 90 درصد لغتها مجاز است 10 درصد آن حقيقت است اما چند روز قبل ميگفتم مثلاً اين المنجد مثل اينكه رسمش اين است اول حقيقت بعد هم اشتراك بعد هم ديگر مجاز و معمولاً 10 8 معنا براي يك لغت ميكند اين 10 8 معنا ميشود 9 مجاز 1 حقيقت ولو آنهم كثير است اما در ما نحن فيه يك مسأله ديگري هست و آن استخدام در ضمير يا مجاز در اسناد ضمير را بگوئيم از او بعض اراده بكنيم اين خيلي كم است به اندازهاي كم است كه استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي حالا نقل ميكنم ايشان ميفرمايند اصلاً چنين چيزي در ادبيت ما نداريم اما بالاخره كم است اصاله العموم زياد است در همه جا در همه چيز خب وقتي چنين باشد ميگوئيم كه قاعده اقتضا ميكند كه ما تصرف بكنيم در اصاله العموم و اصاله العموم را تخصيصش بدهيم و آن چيزي كه كم است نادر است آنرا به حال خود باقياش بگذاريم و بگوئيم كه از هُن از ضمير اراده شده كل يعني اصاله الحقيقه مقدم شود بر اصاله العموم اگر اين حرف من را قبول بكنيد ديگر رفع اشكال ميشود كه بگوئيد كه تصرف در ضمير نادر است يعني از ضمير ما استخدام قائل شويم از ضمير بعض اراده شود اين نادر است اما تخصيص دادن عام زياد است ما من عام الا و قد خص كه ما طلبهها آنوقت ها ميگفتيم خود اين ما من عام الا و قد خص اينهم عام است تخصيصش چه ؟ ميگفتيم اينهم تخصيص دارد تخصيصش عقليات آن ديگر قابل تخصيص نيست عقليات ديگر قابل تخصيص نيست خب وقتي كه اينجورها باشد اصاله العموم تخصيص مي خورد اصاله الحقيقه به حال خود باقي ميماند .

اگر نپذيريد حرف من را و بگوئيد كه نه اين حرف تو دليل ندارد ، حرف من عرفي است عرف اينطور است ادبيت در عرف اين است كه در مثل ما نحن فيه اصاله الحقيقه را مقدم بيندازيم بر اصاله العموم و تخصيص بدهيم اصاله العموم را اگر نپذيريد ما يك حرفي بهتر از اين داريم و آن اين است كه اصاله العموم جاري است اصاله الحقيقه آنهم جاري است الا اينكه آن علم ما به اينكه اين آيه مختص به رجعيات است آن علم ما تخصيص ميزند آن اصاله الحقيقه را ميشود يك عام و خاص .

اصاله العموم ميگويد من عام هستم اصاله الحقيقه هم آن ضمير ميگويد من عام هستم آن تخصيص آن روايتي كه ميگويد رجعيات عده ندارد يعني ميشود در عده مراجعه كردند ديگران تخصيص ميزند ضمير را .

لذا ميگويد كه والمطلقات همهشان بعولتهن احق بردهن الا آن زنهائي كه در طلاق باين باشند آن دليل ميآيد بردهن را تخصيص ميزند مثل اكرم العلماء الا الفساق منهم بعبارت ديگر آن دليل مي فهميم كه اين بردهن اين براي اراده استعمالي است نه اراده جد اراده استعمالي به اراده جد همين است كه اراده استعمالي ميكند براي خاطر اينكه آن كليت خودش محفوظ بماند بعد تبصره ميزند

لذا در قرآن هر دو عام است يكياش را ميگوئيم اصاله العموم يكياش را ميگوئيم اصاله الحقيقه اما آن رواياتي كه به ما مي گويد كه طلاق رجعي است كه بعولتهن احق بردهن خب تخصيص ميزند آن روايت تخصيص ميزند بعولتهن احق بردهن ميشود اصالت العموم ما به حال خود باقي و از آن ضمير اراده ميكنيم استخدام در ضمير را به اين قاعدهاي كه گفتم . آخوند كه نمي گويند اگر آخوند كه بگويند افتخار ميكنيم تابع مرحوم آخونديم ، اصلاً حرف من هيچ ربطي به حرف مرحوم آخوند ندارد هيچ ربطي .

مرحوم آخوند آنكه دارند اين است كه اصاله الحقيقه وضع شده براي اينكه مراد مولا را تعيين كند نه كيفيت المراد را بنابراين اصاله الحقيقه نداريم ايشان اينرا ميگويد اما اصاله العموم چون اينجا براي مراد مولاست خب مراد مولا را تعيين ميكند اصاله العموم داريم .

لذا اصاله العموم داريم اصاله الحقيقه نداريم و اصاله الحقيقه چون نداريم بنابراين مجبوريم استخدام در ضمير يا مجاز در اسناد اما عرضي كه من دارم اين است ميگويم آقا اين اصاله الحقيقه جاري است ولو در كيفيت مراد هم باشد اصاله الحقيقه هم جاري است براي اينكه فرق نميكند كيفيت المراد باشد يا اصل المراد باشد هر دو جاري است الا اينكه اصاله الحقيقه تخصيص نميخورد آن اصاله الحقيقه تخصيص ميخورد چرا ؟ براي اينكه آن روايت به ما ميگويد اين ردهن مختص به رجعيات است ميشود كه بعولتهن احق بردهن الا وقتي الا آمد خواهناخواه تخصيص مي خورد اين ردهن اصاله الحقيقه اصاله العموم چه ؟ بجاي خود باقي است .

اين هُن عام است از عمومات است براي اينكه 3 تا به بالا را شامل ميشود معناي عام همين است اگر چيزي 3 تا به بالا را شامل ميشود معناي عام همين است اگر چيزي 3 تا به بالا را شامل شد ما اسمش را ميگذاريم عام حالا اكرم العلماء 3 تا به بالا را ميگيرد به آن ميگوئيم عام احق بردهن هم 3 تا به بالا را ميگيرد ميشود عام هر دو قابل تخصيص است اصاله العموم را ميشود تخصيص زد اگر از اصاله الحقيقه عام اراده كنيم تخصيص ميزنيم آن اصاله العموم را اگر خاص اراده بكني هيچ چيز ، اصاله العموم باقي است آن خاص كار خودش را ميكند و ما نحن فيه ما ميگوئيم كه آن رواياتي كه ميگويد طلاق باين طلاق خلع كه مراجعه كرد اين تخصيص هُن است ، هُن تخصيص خورده ميشود بعولتهن احق بردهن اي در طلاق رجعيات نه طلاق مباين نه طلاق خلع .

ظاهراً حرف خوبي است حالا اگر كسي نپذيرد ديگر خواهناخواه بايد بگويد كه مجمل است حالا مجمل اما آيا كلام را هم مجمل ميكند ؟ نه براي خاطر اينكه همين كلام مجمل ميدانيم كه از آن رواياتي كه داريم اين عده و رجوع در عده مختص به رجعيات است حالا ضمير به عام بخورد همين است ضمير به خاص بخورد به ردهن بخورد باز همين است تفاوتي در مسأله نميتوانيد پيدا بكنيد حالا اگر هم كسي بگويد مجمل است معنايش اينست كه آقا من از نظر علمي نتوانستم مسأله را صاف كنم اما در اينكه اين عام ما تخصيص خورده يا ضمير تخصيص خورده يا عموم عام تخصيص خورده بلااشكال است ميخواهيد هم بگوئيد علم اجمالي براي آن كار ميكند علم اجمالي برايمان كار ميكند و آن روايات كه اشكال در آن نيست آن روايتها را اينجور ميگوئيم يكي از اين 2 تخصيص خورده يا اصاله الحقيقه يا اصاله العموم كدام ؟ نميدانم ديگر از جاهايي است كه علم اجمالي نميتواند پياده هم بشود بعضي اوقات علم اجمالي اين جوري است علمي است علم اجمالي است اما نميتوانيم پياده توي خارجش بكنيم ما نحن فيه همينجور ميشود علم اجمالي است و نتيجه عملي براي بحثمان ندارد نتيجه علمي همينهاست كه گفتم .

شايد هم مرحوم آخوند هي اينطرف و آنطرف ميزنند براي همينكه بحث را مشكل دانستند لذا اينطرف و آنطرف ميزنند ببينند ميشود درستش كرد يا نه .

استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي ( رض ) ايشان ادبيتشان خيلي بالا بود خيلي روي ادبيت كار كرده بودند از همين جهت هم بعضي اوقات به ما ياد بدهند با يك تبسم مليحي اشعار سيد طي را به يك تناسبي روي منبر ميخواندند و راستي يك تسلط عجيبي روي ادبيت داشتند اما در ما نحن فيه به رفقا هم ميگفتيم كه نمي دانيم آقاي بروجردي چه ميگويند ايشان ميفرمودند كه تصرف در ضمير ممكن نيست چرا ؟ ميگفتند نه ميشود استخدام در ضمير قائل شويم نه ميشود مجاز در اسناد يعني حقيقت ادعائيه وقتي تصرف در ضمير ممكن نشد لذا بايد تصرف در عام بكنيم از ضمير اراده بكنيم كل را از عام اراده بكنيم بعض را اصاله العام را از كارش بيندازيم چرا ممكن نيست ؟ ميفرمودند براي اينكه ما بعض بگوئيم كل اراده بكنيم و ما نحن فيه ميخواهي چه كار بكني ؟ ميخواهي استخدام ضمير بكني ميخواهي بعض را بگوئي از او كل اراده بكني بعض ميگفتند اينها هيچكدام ممكن نيست وقتي ممكن نشد پس بايد اراده بكنيم از ضمير بعض را ، از ضمير كل را بعد تصرف بكنيم در اصاله العموم اما چرا اين فرمايش ايشان اينجا حرف است كه چرا حقيقت ادعائيه در مسأله نشود ؟ حقيقت ادعائيه معنايش اين است مثلاً شما ميگوئيد زيد اسد اول ادعا مي كنيد اين رجل شجاع اسد است ادعاي تخيلي ثم اسد را واقعا بار بر او ميكنيد ميگويند مجاز ادعائيه حقيقت ادعائيه يعني حمل شما اسناد شما حقيقت دارد اما چكار كرديد ؟ يك فردي اضافه كرديد به حيوان مفترس تخيلا .

خب به آقاي بروجردي عرض ميكنيم آقا مجاز تخيلي همينجا ميآيد اين اراده ميكند از آن بعولتهن كل را ثم ضمير را ميزند حقيقتاً به بعولتهن مثل همان زيد اسد ميشود حقيقت ادعائيه بلااشكال يا مجاز در اسناد خب در مطول اگر خوانده باشيد 24 قرنيه ميآورد براي اينكه بواسطه يكي از اين قرنيهها استعمال شيء در غير ما وضع له يكي از آنها اراده كل و استعمال كل اراده جزء يا بعكس خب ما نحن فيه همين است استعمال ميكند ضمير را مجازا و از او اراده ميكند كل يا از خود آن بعولتهن كه بعض است اراده ميكند كل اما چيزي كه آقاي بروجردي يادمان دادند اينست كه اصلاً آن 24 علاقه ميخواهد باشد يا نباشد بايد در مجاز ذوق پسند باشد استعمال شيء در ما وضع له ذوق ما بپسندد خب در ما نحن فيه ما تصرف در بعولتهن بكنيم ذوق ميپسندد تصرف در مطلقات بكنيم باز هم ذوق ميپسندد و نميدانم مراد از آقاي بروجردي چيست چه جوري معنا بكنيم اما آنچه ميدانيم اين است كه از ضمير ما مجاز استخدامي اراده بكنيم جائز است مسلم آن قاعده كل و بعض را هم اراده بكنيم مسلم جائز است ذوق پسند هم هست كه ما از بعولتهن اراده بكنيم بعضهن از هن اراده بكنيم بعض بعولتهن اما اينها خيلي اهميت ندارد آقاي بروجردي هم از آن رد ميشدند آنچه اهميت داشت پيش ايشان ميگفتند شك سبب و مسببي است در ما نحن فيه و شك سببي مقدم بر شك مسببي نمي خواستم اينقدر اينجا را طولش بدهم اصلاً حرف آقاي بروجردي را ميخواستم تمامش بكنم نشد.

لذا اگر ميدانستم نميشود اصلاً ذكرش نميكردم لذا مجبورم فردا اين دليل عمده آقاي بروجردي را نقل بكنم كه ايشان مي گفتند اصاله العموم مقدم بر اصاله الحقيقه است براي اينكه اصاله العموم شك در مسبب ناشي است از اصاله العموم و شك سببي مقدم بر شك مسببي اين حرف دارد انشاء الله براي فردايمان .

وصلي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo