< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : تخصيص عام يا اينكه ضمير اصاله الحقيقه ندارد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

استاد بزرگوار ما مرحوم آقاي بروجردي ( رض ) در مسأله اينكه ميدانيم يا عام تخصيص خورده و يا ضمير اصاله الحقيقه ندارد در اينجا چه بايد كرد ؟

مرحوم آقاي بروجردي ( رض ) فرمودند كه از آن ضمير عام اراده بكن و تخصيص را بياور روي عام .

2 تا دليل براي اين مطلب داشتند يك دليل را ديروز عرض كردم و آن اين بود كه چون در حاليكه اهل ادباند آقاي بروجردي اهل ادب بودند به 3 2 تا معنا يكي ادبيت ايشان خيلي بالا بود من در ميان بزرگان در ميان معاصرين ادبيتي بالاتر از ادبيت ايشان نديدم خيلي بالا بود ذوق ادبي ايشان هم خيلي بالا بود لذا ادبيت ايشان بالابود ادبيت در گفتارشان هم خيلي بالا بود من 8 سال درس آقاي بروجردي بودم يك توهين از ايشان به يك طلبه ولو شوخي نديدم خيلي زبان مودبي داشتند يكي هم ادبيت ايشان در رفتار در كردار و چيزهاي عجيبي هم از آقاي بروجردي سراغ دارم كه راستي اديب در كردار بودند .

آقاي بروجردي 2 تا دليل داشتند اينجا كه به مقام ادبيت ايشان نميخورد ؛يكي فرمودند كه استخدام در ضمير يا از ضمير بعض اراده كردن نميشود براي اينكه ما كل بگوئيم از او جزء اراده بكنيم نميشود ما بخواهيم هم استخدام در ضمير بكنيم يا حقيقت ادعائيه قائل شويم آنهم نميشود و اينها مختص به يك موارد ديگري است در اين موارد در اين مسأله ما نميآيد .

خب ديروز راجع به ادعاي ايشان صحبت كردم و گفتم از هر نظر كه ما حساب بكنيم قائل به مجاز در ضمير بشويم از ضمير بعض اراده كنيم هيچ اشكال ندارد بلكه ذوق هم ميگويد خيلي كار خوبي است اما عمده دليلي كه ايشان توي درس داشتند حرف دوم است حرف اول را سرسري ميگذشتند يك نحو تأييدي اما روي دليلي دوم حسابي پافشاري داشتند و آن اينست كه در مسأله ما شك سببي و مسببي است و ما اگر شك در سبب و شك در مسبب داشته باشيم شك در سبب مقدم بر شك در مسبب است ، شك در سبب ميآيد شك در مسبب را رفع ميكند .

ميفرمودند استخدام در ضمير اين كه آيا ميشود يا نه ؟ اين مسبب از اين است كه ما اصاله العموم داريم يا نه خب اصاله العموم را جاري ميكنم رفع شك ميكنم ميگويم كه از ضمير اراده شده بعض و اصاله العموم به حال خود باقي است آنوقت اصاله العموم كه درست كردم ميآيم سر ضمير و ميگويم كه اين ضمير برگشته به عموم از او اراده شده خاص و همه جا شك سببي مقدم بر شك مسببي منجمله ما نحن فيه اين مشهور در ميان اصحاب است كه شك سببي مقدم بر شك مسببي است اما اين در مسأله ما 2 تا ايراد دارد ؛

يك ايرادش اينست كه اين 2 تا شك ناشي از هم نيست بلكه 2 شك لازم است وقتي ميگويد و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و بعولتهن احق بردهن يك شك ترديدي براي ما پيدا ميشود آيا اصاله العموم را دست بزنم يا هن را دست بزنم ؟ اصاله العموم را دست بزنم ديگر آن هن به حال خود باقي است هن را دست بزنم اصاله العموم و المطلقات ضرر ميخورد اينها لازم و ملزوم است سبب و مسبب نيست نه آن شك مطلقات ناشي از شك بردهن است نه شك بردهن ناشي از آن مطلقات است هيچ تفاوت با هم ندارد به آن ميگويند 2 تا شك لازم ، لازم و ملزوم هم نه ، مثلا زمان در وقتي كه ميگويد و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و بعولتهن احق بردهن براي ما يك شك ترديدي پيدا ميشود مي خواهي بگو 2 تا شك پيدا ميشود علي نحو اجمال به اين معنا كه آيا تصرف بكنم در اصاله العموم و مراد از اين اصاله العموم و المطلقات همان مطلقات عام باشد يا تصرف بكنم در بعولتهن و اينرا عمومش را بحال خود باقي بگذارم بروم در اصاله العموم ، اصاله العموم را مشكوكش بكنم متخصصش بكنم اين يك شك علم اجمالي است يا اين يا آن .

و اما نه احد هما عن الاخر ظاهراً نيست وقتي نشد بنابراين اصلاً فرمايش آقاي بروجردي سالبه به انتفاء موضوع ميشود شك سبب و مسببي اصلاً نيست چيز مهمتر كه در مسأله هست و جاهاي ديگر بدرد ميخورد خيلي ما در اصول اين شك سبب و مسببي را داريم خيلي جاها و مشهور شده در اصول ما اينكه شك سببي از شك مسببي مقدم است بلكه وقتي شك مسببي را جاري كرديم ديگر شك مسببي خودبخود رفع ميشود اين مشهور شده در اصول ما و در فقه ما هم اين شك سبب و مسببي زياد ديده ميشود ما بايد يك سبب و مسبب درست بكنيم مثلاً مثل خورشيد و آفتاب اينجوري حالا نميدانم كه آفتاب هست ناشي از اينست كه نمي دانم خورشيد طلوع كرده يا نه ميگويند بگو استصحاب كن بگو خورشيد طلوع نكرده پس آفتاب نيست يا مثلاً در غروبش نمي دانيم آيا غروب كرده تا آفتاب نباشد يا نه ؟ بگو استصحاب خورشيد بوده الان هم هست پس آفتاب هست و در فقه ما هم زياد داريم كه شك سبب و مسبب چون شك سبب رافع از شك مسبب است اين شك سببي مقدم بر شك مسببي اما استاد بزرگوار ما حضرت امام توي اصول هميشه 2 تا اشكال به اين شك سبب و مسببي داشتند ميفرمودند كه اولاً اين شك سبب و مسببي كه مي گوئيد احدهما رافع يكديگر است در شك مسببياش هم همين است ما نميدانيم آفتاب هست يا نه ناشي از اين است كه نميدانيم خورشيد هست يا نه استصحاب بكن آفتاب را ميگويد خورشيد هست چه فرقي كرد كه استصحاب سبب مقدم بر مسبب باشد ؟ اگر بناست رفع شك شود در مسبب هم من اين اصل را جاري بكنم سبب را از بين ميبرد در سبب جاري كنم شك مسبب از بين ميرود و در مسبب جاري بكنم شك سبب از بين ميرود .

لذا براي چه شك سبب و مسببي مقدم باشد ؟ و چه شك سببي و مسببي مقدم بر يكديگر براي اينكه آن سبب است ، سببيت موجب نميشود كه آن مقدم بر اين باشد ايراد خوبي است انصافاً .

لذا ايشان ميفرمودند ما اگر بخواهيم شك سبب و مسببي را مقدم بيندازيم بايد شك سببي كه جاري كردم يك موضوع درست بكنم براي دليل آن دليل بيايد شك مسببي من را از بين ببرد اماره آن دليل بيايد آنوقت مثال ميزدند ميفرمودند كه دستت نجس است ميزني در يك آبي كه مشكوك الكريه است اما سابقه كريت دارد حالا نميداني دستت پاك شد يا نه اگر آن آب كر باشد دست تو پاك است اگر آن آب كر نباشد دستت كه نجس است ، نجس است آن آب را هم نجس كردي ميفرمودند خب استصحاب كريت دارد وقتي استصحاب كريت كردي ميشود الماء اذا بلغ قدر كر لاينجسه شيء و يطهر كل شيء آن دليل به تو ميگويد دست تو پاك است خيلي حرف خوبي است انصافاً .

لذا ما استصحاب جاري كرديم در آن مشكوك الكريه رفع شك كرديم حالا بگوئيم پس دست من پاك است اينهم نه چون اصل مثبت ميشود و نميشود بايد اين وقتي رفع شك كرديم آن مشكوك ما كه رفع شك شده موضوع واقع شود براي يك دليل امارهاي آن دليل براي تو كار بكند .

لذا در مثالي كه زدم كه ايشان مثال ميزدند معمولاً هم در درس آقاي خميني يعني حضرت امام همينجور مثال ميزدند ميفرمودند كه دستت را زدي در يك آب مشكوك الكريه حالا نميداني اين دست تو پاك است يا نه اين مسبب است سببش چيست ؟ اين شك تو از كجا ناشي شده ؟ از اينكه اين آب كر است يا نه ؟ خب اگر آن كر استصحاب نداشته باشد هيچ چيز نميتوانيد بگوئيد دست من پاك است اما استصحاب كريت ميكنيم آن استصحاب ميگويد اين كر است رفع شك ميكنيم در اينكه كر است آنوقت كه رفع شك كرديم و ميگوئيم هذا كر يك دليل ميآوريم كبري مي آوريم اين صغرياش ميشود كبري ميآوريم ميگوئيم كه الماء اذا بلغ قدر كر لاينجسه شيء پس دستي كه توي اين آب زدي اين دست آن كر را نجس نكرده بل يطهره كل شيء آن دليل الماء اذا بلغ دليل اماره به تو ميگويد دستت پاك است ايشان همه جا ميفرمودند آقا اينكه مشهور شده در اصول ما شك سببي مقدم بر شك مسببي اين حرف درست نيست وجهي نداريم براي اينكه شك سببي مقدم بر شك مسببي باشد .

بله ايشان ادعا ميكردند مراد قوم كه گفتند شك سببي مقدم بر شك مسببي است آنجاست كه در سبب اصلي جاري بكن وقتي اصلي جاري كردي آن رفع شك بكن يا نه يك اماره بيايد رفع شك تو بكند وقتي رفع شك تو كرد دليل به تو ميگويد مسبب ديگر مشكوك نيست رفع شك از مسبب هم ميشود اما رفع شك از مسبب آن سبب و رفع از شك از سبب و آنها نيست بلكه رفع شك از مسبب بواسطه دليل است .

لذا در حقيقت برميگردد به اينكه 2 تا دليل ميآيد به ما مي گويد كه شك سببي مقدم بر شك مسببي است 2 تا دليل ؛

دليل اول آن مشكوك الكريه حالا يكدفعه اصل جاري ميكني يكدفعه نه بينه ميگويد اين كر است يقين پيدا ميكني اين كر است وقتي كه كر است دليل به تو ميگويد كه هذا كر نه اينكه رفع شك همينجوري از سبب شود يا بواسطه مسبب شود نه دليل ميگويد اين هذا كر خب مسبب هنوز مشكوك است يك كبري بار بر اين صغري بكن بگو كلما يكون كر لاينجسه شي بل يطهر كل شيء آن دليل ميگويد پس بنابراين دست تو پاك است براي اينكه زدي توي آب كر حالا آن آب كر را يا اصل درستش كرد يا بنيه درستش كرد يا يقين تو بالاخره اينجور ميگوئي كه دستم را زدم توي كر وقتي دستم را زدم توي كر حتماً دستم پاك است رفع سبب ميشود با آن بنيه يا با آن استصحاب رفع مسبب ميشود با آن دليل كل شيء كل ماء اذا بلغ قدر لم ينجسه شيء بالاخره دست شما متنجس است اين دست را زدي توي يك آبي كه مشكوك الكريه است نميدانيد كر است يا كر نيست خب حالا اين دست شما نجس است چرا ؟ بواسطه اينكه نميداني آيا طاهر شد يا نه ؟ آن مشكوك الكريه بينه ميگويد كر است خب دست شما مي گويد پاك براي اينكه زدي توي آب كر شك سببي شما از بين رفت بواسطه آن بينه شك مسببي شما از بين رفت بواسطه كل ماء اذا كان كر يطهر كل شيء لاينجسه شيء حرف خوبي است انصافاً بنابراين فرمايش آقاي بروجردي ( رض ) در ما نحن فيه نميشود درستش كرد به آقاي بروجردي ميگوئيم بر فرض هم شك سبب و مسببي باشد شما بايد شك سببي جاري كني يك دليل درست بكني براي اينكه رفع شك مسبب شود و ما نحن فيه چنين دليلي نيست شما ميخواهي با لازم و ملزوم درستش بكني شما ميخواهي بگوئي چون اصاله العموم داريم پس استخدام در ضمير است چون اصاله العموم نداريم اصلاً استخدام در ضمير نيست از ضمير كل اراده شده .

ديگر اينجا چيزي نداريم و بالاخره روي عرض ما با آن 2 تا دليلي كه ديروز آوردم ما ميگوئيم كه ضمير را دست نزن اصاله العموم دست بخورد اين عرفاً بهتر از اينست كه اصاله العموم از بين برود يعني آن استخدام ضمير شود يك دليل ما هم كه بهتر از اين دليل ميگفتيم كه آقا اصلاً اينجا ما 2 تا عام داريم يك خاص دعوا ندارد ديگر اصاله العموم به حال خود باقي است اصاله الحقيقه هم به حال خود باقي است يك دليل ميآيد اصاله الحقيقه را تخصيص ميزند ميفهميم اين اصاله الحقيقه استعمالي بوده نه جدي اگر خود پسندي نباشد ظاهراً حرف من خيلي خوب است ديگر اگر حرف من را نپذيريد ظاهراً حرف مرحوم آخوند درست نيست حرف آقاي بروجردي هم درست نيست .

خيلي خوب علي كل حال ديگر مابقياش هم تحشيه باشد شماها حتماً بايد جزوه بنويسيد ما در وقتي هم رسائل و مكاسب مي خوانديم توي همين اصفهان جزوه مينوشتيم من يادم نيست اول رسايل پيش آقاي خادمي ( رض ) من رسائل ميخواندم همان روزهاي اول يك جزوه نوشتم آوردم توي همين مسجد دارالشفا آوردم پيش آقاي خادمي گفتم اينرا تصحيحش بكن ما ميخواهيم جزوه بنويسم توي خارجمان هم 12 سال درس حضرت امام رفتم 14 سال درس آقاي داماد رفتم 8 سال درس آقاي بروجردي رفتم همهاش را نوشتم و حتي من مشهور شده بودم به جزوه نويسي ديگران بزرگان وقتي ميرفتند مسافرت ميآمدند آن يك هفته را از من جزوه ميگرفتند و مينوشتند حالا اينجا مرادم است جزوه مينوشتم تحشيه هم داشتم همان وقتي كه رسايل ميخواندم تحشيه داشتم هم به استاد هم به شيخ انصاري و شماها بايد همهتان چنين باشيد . يكي از بزرگان به من ميگفت كه درس مرحوم حاج شيخ را نوشتم بردم خدمت ايشان ، ايشان خيلي خوشش آمد خيلي خوب ثبت كرده باشم بعد به من گفتند يك اشكال دارد و آن اينست كه تحشيه ندارد بايد درس من تحشيه داشته باشد ان قلت قلت داشته باشد اگر نميتواني لااقل شوخي كرده بودند فحش بده ، به اين معنا كه بگو به چه درس خوبي است هر چه فكر كرديم ديديم اشكال ندارد . ديگر اينها همه دمده شده همه همه ، ديگر چيزي كه در ميان شما نيست مباحثه ، چيزي كه در ميان شما نيست جزوه نوشتن است ، چيزي كه در ميان شما نيست ان قلت قلت است كار ما رسده به اين ان قلت قلت هاي يكي دو تا آنهم من نميشنوم يا نميفهمم چه ميگويد .

خب فردا بحثمان خيلي مفيد است هر چه اين نتيجه عملي نداشت فردا نتيجه عملي دارد و آن اينست كه آيا منطوق را به مفهوم ميشود تخصيص داد يا نه يك مطالعه دقيق بكنيد تا فردا انشاء الله .

صلي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo