< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1389/02/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامة بحث قطع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

مرحوم شیخ (رض) در اول فرائد فرمودند القطع حجه لاتناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا قطع حجت است و این که شارع مقدس بخواهد بگوید حجت است نمی‌شود بخواهد بگوید حجت نیست آن هم نمی‌شود اما اعمال مولویت کند بگوید حجت است این اعمال مولوتیش فایده‌ای ندارد برای این که ذاتی شیء است مثل این که شارع بگوید که اعمال مولویت کند بگوید خورشید روشن است خب نمی‌شود اعمال مولویت نمی‌شود بخواهد هم بگوید خورشید روشن نیست این هم نمی‌شود برای این که روشنایی از خورشید است ذاتی او مساوق با ذات او اگر خورشید موجود باشد نورش موجود است نباشد، نورش موجود نیست اعمال مولویت بکند اثباتا نمی‌شود این لاتناله ید الجعل یعنی اعمال مولویت.

تقریباً باید بگوئیم که در اصل این یک اصل مسلم شده‌ ندیدم کسی مخالفت بکند و همه گفتند القطع حجه لاتناله ید الجعل اثباتاً و لانفیا دلیلش هم همین که مرحوم شیخ مرحوم آخوند در کفایه گفتند ذاتی شیء لم یکن ذاتی شی ء را از شیء نمی‌شود گرفت به شیء هم نمی‌شود داد اعمال مولویت کند می‌خواهد که ذاتی شیء را به شی بدهد اعمال مولویت کند برای سلب ذاتی می‌خواهد ذاتی شیء را از شی بگیرد محال است.

مرحوم آخوند در کفایه هم قضیه را مفروغ عنه گرفتند الا برای این که بحث خالی از استدلال نباشد همین عرض من را فرمودند که ذاتی شیء است و چون ذاتی شیء است نمی‌شود آن ذاتی را به شیء داد یا آن ذاتی را از شیء گرفت مثل همان نور خورشید را نمی‌شود از آن گرفت نمی‌شود هم به او داد اگر بخواهیم به او بدهیم دارد اگر بخواهیم از او بگیریم باید نابودش کنیم.

مرحوم آخوند بعد از آن که این فرمایش را می‌فرماید، یک فرمایش دیگر هم دارد می‌فرماید این جمع بین ضدین هم می‌شود برای این که یا جمع بین مثلین می‌شود اگر بگوید که القطع حجه اعمال مولویت خب این ذاتیش حجه اعمال مولویت هم بیاید رویش می‌شود جمع بین مثلین محال است یکی تکوین یکی تشریع می‌فرماید که در نظر آن کسی هم که قطع دارد این را مرحوم شیخ توی قطع قطاع هم می‌گویند مثلاً این دارد می‌بیند نجس است اگر شارع مقدس بخواهد بگوید نجس نیست جمع بین ضدین کرده آن قطعش می‌گوید تو گفتی نجس است این حکمی که می‌گوئی نجس نیست جمع بین ضدین است می‌فرماید نزد قاطع جمع بین ضدین است می‌فرماید آنجا هم که موافق تا قاطع باشد جمع ضدین است اگر راستی نجس باشد حالا این بخواهد بگوید نجس نیست جمع بین 2 تا حکم کرده گفته نجس است گفته نجس نیست حالا اینجا نقیضین هم می‌شود حالا ایشان نقیضین هم نمی‌گوید می‌گوید جمع بین ضدین می‌شود پیش قاطع و بلکه واقع و نفس الامر آنجا که قطع مطابق با واقع باشد این خلاصه حرف مرحوم شیخ و دیگران منجمله شیخ بزرگوار انصاری شاگرد بزرگوارش مرحوم آخوند (رض) .

اصل مسئله اشکالی ندارد این ذاتی شیء را از شیء نمی‌شود گرفت این معلوم است نمی‌شود هم به آن داد از نظر حکم شرعی این هم درست است ذات شیء نه می‌شود آن ذاتی را از آن گرفت نه می‌شود به او داد مثلاً القطع کاشف این حرفهای مرحوم شیخ انصاری و حرفهای مرحوم آخوند در اینجا خوب می‌آید القطع کاشف حالا شارع بخواهد اعمال مولویت بکند بگوید که قطع کاشف نیست نمی‌شود برای این که ذاتی شیء را از شیء می‌خواهد بگیرد بخواهد هم بگوید قطع کاشف است اعمال مولویت آن هم لغو است یعنی این که بگوید، نگوید القطع کاشف.

لذا اصل مطلب خوب است اگر چیزی ذاتی شد که اسمش را می‌گذارند جعل بسیط، یعني ذاتی شیء مثل زید موجود این را می‌گویند جعل بسیط یعنی محمول نیست محمول و موضوع یک چیز است مثل زید موجود آن که شما می‌گوئید مفاد کان تامه یعنی زید همان موجود است موجود همان زید است محمول ماورای موضوع نیست در مقابل جعل تالیفی جعل مرکب که محمول داریم موضوع داریم نسبت بین بین می‌آید آن موضوع و محمول را یک می‌کند مثل زید قائم.

لذا آن ذاتی شیء مثل زید موجود است جعل بسیط است یعنی موضوع و محمول یک چیز است یعنی موضوع همان محمول است، محمول همان موضوع است مثل اذا طلعت الشمس فالنهار موجود حالا این نهار همان جعل بسیط است جعل عرضی‌اش است بالاخره همین است ما بخواهیم خورشید باشد روشنایی و نهار نباشد نمی‌شود بخواهیم هم خورشید باشد و ما اعمال مولویت کنیم بگوئیم که فالنهار موجود این هم نمی‌شود اولی جمع بین ضدین است اولی محال است ذاتی شیء را از شیء بگیریم در حالی که شیء موجود باشد دومی هم یا تحصیل حاصل است و یا این که باز هم جمع بین مثلین است این حرفهایی که مرحوم شیخ دیگر نفرمودند مرحوم آخوند مخصوصاً مرحوم آقای خوئی خیلی مفصل همچنین استاد بزرگوار ما حضرت امام توی درس خیلی مفصل درباره‌ این جعل بسیط و جعل تالیفی و عرضی و ذاتی و تکوینی و تشریعی و بالاخره هم همه‌شان این جمله مرحوم شیخ انصاری را قبولش کردند ندیدم کسی در این باره شبهه کند، شبهه هم ندارد معلوم است که ذاتی شیء را از شیء بگیر یعنی آن شیء را معدودمش کن می‌شود سالبه به انتفاء موضوع اما موضوع باشد محمول را بردار محال است برای این که جهل بسیط محمول ندارد موضوع همان محمول است محمول همان موضوع است ، محمول را بار بر آن بکن محال است برای این که محمول خودش است از او بگیر محال است برای این که نمی‌شود خودش باشد اما محمولش نباشد.

ایرادی که داریم این است که فرمایش درست است اما فرق است بین این که بگوئیم القطع کاشف یا بگوئیم القطع حجه خیلی تفاوت با هم دارد برای این که کاشفیت جعل بسیط است ذاتی شیء است اما حجیت ذاتی شیء نیست حجیت را عقلا باید بدهند شارع مقدس باید بدهد شارع مقدس می‌تواند این جعل تالیفی هم هست جعل بسیط نیست القطع حجه این جعل تالیفی است یعنی یک موضوع داریم یک محمول داریم نسبت بین بین داریم عقلا می‌گویند القطع حجه چنانچه اماره را می‌گویند حجه.

لذا این جعل تالیفی ذاتی شیء نیست تا نشود از او گرفت.

لذا خیلی جاها هم عقلا هم شارع مقدس این محمول را از موضوع گرفته مثلاً قطع قیاسی حجت نیست مهلا مهلا یا ابان اذا قیست محق الدین خب آقای ابان قطع پیدا کرده بود اما گفتند قطعت حجت نیست این هم با طمطراق محمول را از موضوع گرفتند علوم قرینه همه‌اش از این باب راستی رمل و اسطرلابش تسخیر جنش ، تسخیر ملائکه‌اش و بالاخره علوم غریبه‌اش می‌گوید که این شیء موجود است می‌گوید دزد فلانی قطع هم دارد دزد فلانی است اما شارع می‌گوید نه قطع تو حجت نیست اگر بخواهی بگوئی دزد این است باید یا اقرار کند یا 2 تا شاهد عادل بگوید و یا قسم بخورد آنجا که جای قسم باشد اما تو از راه رمل و اسطرلاب بگوئی این دزد است قطع داری اما قطعت حجت نیست ، مسلم قطع دارد شارع مقدس ترتیب به این قطع نمی‌دهد یعنی حجت نیست.

لذا علم قاضی خب مشهور در میان اصحاب این است منجمله من هم همین را می‌گویم می‌گویم علم قاضی حجت نیست قاضی از قرائن بدست می‌آورد این دزد است از قرائن بدست می‌آورد زنای محصنه شده می‌تواند رجم کند؟ ما می‌گوئیم نه چرا؟ برای این که پیغمبر اکرم فرموده انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان خب پیغمبر اکرم با علم نبوت می‌توانست بفهمد دزد کیست ولی یک جا نداریم پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین روی علمشان حکم کرده باشند اگر می‌خواستند که می‌توانستند حالا اگر کسی علم حضوری هم نداند علم حصولی به این معنا که لو شائو لعلموا اگر بخواهند که می‌توانستند اما یک جا پیدا کنیم که پیغمبر اکرم طبق علمشان یا امیرالمؤمنین طبق علمشان نه بابا زن می‌آمد می‌گفت من زنای محصنه کردم سر به سرش می‌گذاشتند می‌گفتند دیوانه شدی برو دنبال کارت دو دفعه می‌آمد زنای محصنه کردم می‌گفتند نه، بیخود می‌گوئی برو و بالاخره در آن آخر کار می‌گفتند برو بچه‌ات را بزرگ بکن بعد هم می‌گفتند که شاهد می‌آمد 4 مرتبه می‌شد روی اقرار 4 مرتبه رجم را صادر می‌کردند و هیچ جا نداریم.

لذا علم قاضی حجت نیست راستی می‌داند اما می‌تواند رجم کند یا نه؟ نه. از نظر جن گیری راستی تسخیر جن حالا مرحوم شهید در شرح لمعه که می‌گوید تسخیر ملائکه هم می‌تواند بکند قرآن هم می‌گوید ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا تتنزلوا علیهم الملائکه و بالاخره می‌گوید ذهن اولیائکم فی الحیاه الدنیا فی الاخره یک ملکی را تسخیر بکند از این ملکه 3 2 تا ملائکه بپرسد این زنا داده یا نه؟ بگوید بله یا نه، خب بعضی‌ها چشم بصیرت دارند دیگر و می‌داند چه خبرهاست می‌تواند با آن چشم بصیرت حکم بکند؟ نه شارع می‌گوید القطع حجت اما اذا ثبت متعارفا مثل اقرار مثل بنیه و اما روی علوم قاضی، علوم غریبه علوم غیر متعارف می‌گوید نه ، نه می‌شود رجم شود نه می‌شود 4 دستش بریده شود نه پول را از او می‌گیرند خیلی جاها به خوبی فهمیده می‌شود این آقا دزد است راستی هم دردی کرده پول این آقا را هم برده اما این غیر متعارف یعنی یک موارد خاص بتواند برای ما درست بکند القطع حجه لاتناله ید الجعل اثباتا و لانفیا این جور نیست فرق است بین القطع کاشف آن جعل بسیط است و القطع حجه این جعل تالیفی است، جعل بسیط که نیست این منجز نیست و معذریت است که شارع می‌تواند بگیرد می‌تواند اثبات بکند بگوید که بعلم وسواسی خب قطع دارد وسواسی دیگر همین که وسواسی است بگوید قطع تو حجت نیست حالا ما بوسواسی می‌گوئیم آقا تو دیوانه شدی اینها تخیل است اینها توهم است اما نه، مرحوم سید در عروه و محشین هم معمولاً فتوا دارند لا اعتبار بالقطع الواسواسی، چون غیر متعارف

است.

لذا قطع است اما حجت نیست همین که مرحوم سید می‌گوید لاعتبار بالقطع الوسواسی اعتبار ندارد یعنی جعل تالیفی است شارع مقدس می‌تواند بگوید این قطع تو چون غیر متعارف است حکم بر او بار نیست حکمی را اثبات نمی‌کند منجزیت و معذریت ندارد و گفتم ما به وسواسی می‌گوئیم تو قطع نداری اما مرحوم سید می‌گوید تو قطع داری قطعت حجت نیست.

و علی کل حال خیلی‌ جاها داریم که عقلا قطع را می‌گویند حجت نیست چرا؟ می‌گوید که توی قرار دادها من اماره را حجتش می‌کنم قطع را حجتش نمی‌کنیم برای این که اگر در این موارد قطع بخواهد حجت شود اختلال نظام لازم می‌آید مثلاً شارع مقدس هم همین را امضا می‌کند خیلی‌جاها قطع است کاشف است اما این که بخواهیم حکم بار بر او بکنیم نمی‌شود زیاد هم هست وقتی برویم توی رساله‌ها برویم توی احکام می‌بینیم که فرمودند اما نمی‌دانم چرا وقتی به اینجا رسیدند القطع حجه احترام به شیخ انصاری بوده از شیخ انصاری می‌ترسند مثل مرحوم آخوند این جوری است هر وقت به کلام شیخ انصاری برسد لرز می‌کند بنا می‌کند این طرف و آن طرف بزند در حالی که قبول ندارد یه جور درستش می‌کند یه جور ردش می‌کند و خب این شیخ بزرگوار این ابهت علمی‌اش این جور بوده اینجا چیز نگفتند اما وقتی برویم توی فقه‌مان می‌بینیم نه بابا مشهور در میان اصحاب این است قیاس حجت نیست ولو قطع بیاورد این ادله 9 گانه سنی‌ها خب خیلی‌اش قطع آور است اما امام صادق می‌فرماید نه، مثل مثل اخباری خب همین را می‌گوید، می‌گوید یقین پیدا کنی از راه عقل حجت نیست باید قطع پیدا کنی از راه روایات آن وقت می‌شود حجت و اما قطع از راه عقل حتی قطع از راه کتاب از راه اجماع می‌گوید نه مدرک توی فقه ما فقط و فقط یک چیز و آن روایات اهل بیت و ما هم مثلاً در احکام‌مان که بیائیم می‌بینیم که قطعی که از راه فلسفه و دقت پیدا شود می‌گویند حجت نیست خب این که دیگر به قول عوام نرخ شاه عباسی است می‌گویند که بخاری که از روی نجاست بلند شود پاک است به آن می‌گویند آقا این بخار را بده به تلسکوپ‌ها می‌بیند ذرات مدفوع است ذرات بول است می‌گویند اینها عقل دقی فلسفی است روی اینها فکر نکن مثل متعارف، عرف مدفوع را با بخار مدفوع 2 چیز می‌داند ما هم می‌گوئیم 2 چیز است شارع مقدس هم می‌گوید الدم نجس ولونه لیس بنجس خب در حالی که بدهند دست بوعلی سینا خب بوعلی سینا می‌گوید آقا مگر می‌شود عرض باشد معروض نباشد ؟ رنگ خون باشد ذرات خون نباشد مکبرات هم می‌گویند مگر می‌شود که رنگش باشد خودش نباشد؟ خودش هم هست شارع می‌گوید چه؟ می‌گوید نه بابا خودش نیست این حرفهای تو از توی مدرسه در آمده استاد بزرگوار ما آقای بروجردی ایشان استصحاب عدم ازلی را قبول نداشتند بعضی اوقات با یک تبسمی می‌گفتند این از مدرسه در آمده حرفهای ما توی مدرسه غیر از آن حرفهای عرف است و بار شدن احکام بر موضوعات قطع است اما قطع حجت نیست برای آن کاشف است اما حجت است یا نه؟ ممکن است حجت باشد ممکن است حجت نباشد اعمال مولویت بکند بگوید حجت است، یا بگوید حجت نیست ندیدم کسی بگوید اما آن که می‌دانم وقتی برویم توی فقه می‌بینیم خیلی جاها قطع فلسفی را حجتش نمی‌دانند نمی‌شود بگوئیم قطع نیست حالا توی قطع وسواسی ممکن است کسی بگوید قطع وسواسی اصلاً قطع نیست تخیل است توهم است اما قطع فلسفه را قطع دقی فلسفی را کسی بگوید که عقل‌های مردم متعارف اینها عقل دارند بوعلی سینا عقل ندارد شیخ الرئیس عقل ندارد لذا گفتارش حجت نیست چرا حجت نیست؟ برای این که عقل ندارد خب نمی‌شود که عقل دقی فلسفی با عقل متعارف تسامح تویش است آن تسامح ندارد مسلم قطع است اما آیا این قطع دقی فلسفی را می‌توانیم ببریم توی فقه؟ خود بوعلی سینا خود صدر المتالهین می‌گویند نه.

لذا ما یک امتیازی که برای استاد بزرگوار ما حضرت امام قائل بودیم می‌گفتیم ایشان در حالی که از نظر فلسفه و عرفان راستی جای بالائی را داشت اما وقتی می‌آمد توی فقه عرفیت ایشان خیلی خوب بود یعنی آن عقل دقی فلسفی‌ را رها می‌کرد می‌آمد توی فقه عرف را می‌گرفت روی همین عرف فتوا می‌داد هم تعیین موضوع می‌کرد هم تعیین حکم معنایش این است که قطع دقی فلسفی لیس بحجه، کاشف اما لیس بحجه.

خب حالا این بحث ما آن دور‌ه‌های اول با 5-4 تا مقدمه این بحث را می‌گفتیم.

دیگر حالا امروز تمام شد اگر چیزی داشته باشید بگوئید تا فردا بحث را تکرار کنم اگر نفهمیدگی توی مسئله باشد آن آقا دیروز می‌گفت اینها که تو می‌گوئی ما نمی‌فهمیم خب هیچ چیز دیگر حالا اگر فهمیدگی دارید بگوئید تا این که تکرارش کنیم والا بحث فردایمان راجع به تجری.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo