< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1389/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : قطع موضوع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

بحث امروز به بعد راجع به قطع موضوعی در مقابل قطع طریقی و چند تا امر مهم را باید متعرض بشویم تا ببینیم این قطع موضوعی آیا حجت است یا حجت نیست و درباره‌اش چه باید گفت مطلب اول راجع به معنایش است و راجع به معنای قطع موضوعی خیلی بحث نشده که اصلا یعنی چه؟ قطع موضوعی معنایش چیست؟ اگر کفایه مطالعه کرده باشید که کردید در اینجا با 5-4 سطر قضیه را تمامش می‌کند و با یک مثال قضیه را تمام می‌کند و مثالی که می‌زنند می‌گویند که اذا قطعت بوجوب شیء یجب علیک التصدق مثلاً، مثلاً وقتیکه یقین کردید وقت داخل شده تصدق بده به این مثال تمام می‌کند در حالی که این مثال قطع طریقی است قطع موضوعی نیست معنایش این است که وقتی یقین پیدا کردی وقت داخل شده می‌خواهی نماز بخوانی تصدق بده.

لذا اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق این مثال قطع موضوعی نیست اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه فسعوا الی ذکرالله فاذا نودی الی الصلاه من یوم الجمعه فسعوا الی ذکر الله قطع موضوعی که نیست قطع طریقی است یعنی موذن می‌گوید الله اکبر تو یقین پیدا می‌کنی موقع نماز است در مغازه را ببند برو نماز جمعه و این قطع موضوعی نیست قطع موضوعی این است که علم ماجزء موضوع بشود مثلاً بجای این که بگوئیم بول نجس است بگوئیم بول نجس نیست معلوم البول نجس است صاحب حدائق ، صاحب حدائق هم یک تمایلی پیدا کرده گفته امیر المومنین سلام الله علیه می‌فرماید که لاابالی اصاب ثوبی بول اما لذا لم اعلم پس علم دخالت دارد در نجاست بول پس بول من حیث انه بول نجس نیست بلکه بول با علم تو نجس است معلوم البول نجس است این را می‌گویند قطع موضوعی که درج شده در موضوع حکم به جای البول نجس اگر بتوانیم بگوئیم که با البول لیس بنجس بلکه معلوم البول نجس این می‌شود قطع موضوعی مرحوم صاحب حدائق فرموده لذا صاحب حدائق از روایتها استفاده کرده گفته این 12 تا نجس ذاتش نجس نیست مرکب از علم و ذات است مرکب از قطع و مقطوع است اگر می‌گوید الدم نجس دم نجس نیست بلکه معلوم الدم نجس است و این قطع جزء الموضوع است البته تمام الموضوع نمی‌گوید جزء الموضوع می‌گوید حکم نجس که یک حکم است آمده روی بول نه، روی بول و علم به بول. روی قطع و مقطوع.

لذا اگر علم شما نباشد اصلاً نجس نیست و این روایت شریف را همین جور معناکرده گفته که ببین حضرت می‌فرمایند که لاابالی اصاب ثوبی بول اما اذا لم اعلم اگر ندانم دیگر بول و آب برایم مساوی است این استفاده کرده گفته یعنی بول نجس نیست معلوم البول نجس است این را می‌گویند قطع موضوعی گاهی این قطع موضوعی درج در حکم نه در موضوع و آن حکم موضوع واقع شده برای یک حکم دیگر اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق آن یجب علیک التصدق موضوعش چیست؟ مرحوم آخوند در کفایه اینجا می‌فرمایند موضوعش علم به شیء است شی فقط نه علم فقط نه علم به شیء.

لذا مثلاً در آن مثال مشهور که اهل اصول می‌زنند اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه بجب علیک صلاه الجمعه می‌گویند که وجوب جمعه من حیث هو هو نیست وقتی است که علم به آن پیدا کنیم معلوم الوجوب این واجب است نه وجوب من حیث هوهو. اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یعنی هم علم و هم وجوب این 2 تا موضوع واقع شده برای یجب علیک التصدق یا موضوع واقع شده برای یجب علیک صلاه الجمعه، یجب علیک صلاه الجمعه را مرحوم آخوند نگفته برای این که مدعی است که دور واقع می‌شود لذا وجوب و علم موضوع واقع شود برای حکم دیگر برای حکم دیگرش را مرحوم آخوند مثال زده می‌گوید اذا علمت علیک الشی یجب علیک التصدق این شیء را ای کاش مرحوم آخوند مصداق می‌کردند اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه این موضوع حکمش چه؟ یجب علیک التصدق آن وقت وجوب صلاه جمع به وجوب تصدق اینها 2 تا مخالف‌اند یک حکم موضوع واقع شده برای حکم دیگری.

لذا در حقیقت بر می‌گردد به این که معلوم الوجوب واجب مثل همان اگر درج در موضوع بشود می‌گوید معلوم البول نجس اگر مثال پیدا بکنیم می‌گوید معلوم الوجوب واجب یعنی صلاه جمعه من حیث هی هی این واجب نیست علم هم رویش باید باشد می‌گوید صلاه الجمعه المعلومه واجب و اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه را معمولاً توی اصول این جور معنا کردند که معلوم الوجوب واجب و اما در این مثالها اگر شما فرمودید که این علم طریقی است این علم موضوعی نیست مثل همانجاست که بگوید اذا نودی لصلاه من یوم الجمعه فسعوا الی ذکر الله علم طریقی است این هم همین است اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق این ظهور در علم طریقی دارد نه علم جزء موضوع واقع شده باشد علم جزء وجوب واقع شده باشد ولی مرحوم آخوند چون که اصلاً اصل قضیه را بی وجه می‌دانسته ظاهراً نتوانسته اصلاً مثال در فقه پیدا بکند قضیه را با 5-4 سطر تمام کرده بعد رفته روی فرعش که اصلاً ثبت العرش ثم انقش هنوز قضیه تمام نشده رفته این که آیا امارات بجای قطع موضوعی می‌نشیند یا نه؟ و نمی‌دانم چه جور شده که مرحوم آخوند اینجا اصلا راجع به آنجا که قطع درج در موضوع شده باشد اصلاً ذکر نمی‌کند اصلاً وارد نمی‌شود می‌گویند قطع موضوعی، قطع موضوعی کجاست؟ آنجا که قطع ما با حکم ما این 2 تا با هم موضوع واقع شده باشد برای حکم دیگری که مخالف باشد آن وقت مثال می‌زنند اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق این هم مثالش است دیگر تمام می‌شود بعد می‌گویند امارات آیا بجای این می‌نشیند یا نه؟ در حالی که مثالی که ایشان می‌زند اصلاً قطع طریقی است قطع موضوعی نیست. اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق معنایش این است که اذا علمت بدخول الوقت یجب علیک الصلاه یا یجب علیک التصدق اذا نودی للصلاه فسعوا الی ذکر الله اینها همه قطع طریقی است قطع موضوعی که نیست یعنی موضوع نماز جمعه است و آن علم شما طریق است برای وجوب یعنی اذا علمت بوجوب الصلاه الجمعه یعنی علم تو طریق است برای این که بدانی روز جمعه نماز جمعه است اما اگر مرحوم آخوند این را بخواهد جزء موضوع بکند باید این جور بگوید اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق یعنی معلوم الشیء وجوب تصدق می‌آورد نه خود شیء و اینجا خود شیء است اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق وجوب تصدق روی چه آمده؟ روی آن شیء که وجوب شیء آن علم طریق است اذا علمت یوجوب صلاه الجمعه یجب علیک السعی الی صلاه الجمعه چه چیزی موضوع است؟ صلاه جمعه یا وجوب صلاه جمعه والا اگر مثال را بخواهیم قطع موضوعی‌اش بکنیم باید اینجوری بگوئیم اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه المعلومه نه یجب علیک وجوب الصلاه برای این که موضوع مرکب است قطع موضوعی‌ این است قطع و مقطوع با هم موضوع واقع بشود مثل آنجا که درج در موضوع می‌شود که صاحب حدائق می‌گوید، می‌گوید که بول من حیث انه بول نجس نیست علم تو هم من حیث انه علم این هم نجس نیست بلکه علم و آن بول این 2 تا با هم مرکب موضوع است برای این که بگوید نجس لذا موضوع نجس بسیط نیست مرکب است از قطع و مقطوع بالاخره مطلب اول ما که باید شما رویش فکر بکنید و انشاء الله فردا اگر اشکال به نظرتان رسید اشکال را بگوئید این است که ما اگر بخواهیم بحث‌مان را موضوع برایش درست بکنیم این است قطع طریقی هیچ کاره است می‌نمایاند واقع را احکام روی آن واقع است به این می‌گویند قطع طریقی قطع موضوعی کدام است این که این قطع می‌نمایاند واقع را اما در حالی که می‌نمایاند واقع را این قطع ما با آن مقطوع ما این 2 تا موضوع حکم واقع شده بجای این که بگوید البول نجس می‌گوید که مقطوع البول نجس یعنی علم تو دخالت در موضوع دارد حالا این راجع به چیست؟ راجع به این که موضوعی داریم حکمی داریم موضوع ما مرکب از قطع و مقطوع است حکمی داریم بار بر این قطع و مقطوع است این را اصلاً مرحوم آخوند در کفایه نیاورده در حالی که این مهمتر از آن قطعی است که موضوع واقع شود برای حکم دیگر اما مرحوم آخوند اصلاً توی کفایه نیاوردند و توی فقه ما رد صاحب حدائق خیلی مفصل درباره‌اش حرف زده شده همچنین آن که مرحوم آخوند آورده این است قطع ما با حکمی از احکام 2 تا مرکب شود قطع و مقطوع موضوع واقع شود برای یک حکم دیگری که آن حکم مخالف این حکم باشد این را مرحوم آخوند آورده و اسم هم آورده برای این که می‌گوید که خودش نمی‌شود باشد مثلش نمی‌شود باشد باید مخالف باشد لذا به اشاره اینجا مخالفش را آورده مثال هم زده می‌فرماید اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق یعنی وجوب تصدق آمده روی چه؟ روی آن شیء نه، روی آن علم نه. روی علم و آن شیء یعنی قطع و مقطوع وجوب تصدق روی این آمده لذا اذا علمت یوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق مرحوم آخوند مثالشان می‌خواهند بگویند که نماز جمعه نه، علم نه، نماز جمعه و علم 2 تا با هم وجوب صدقه می‌آورد آن وقت حرفی که می‌آید جلو این است که آقا اگر ما بخواهیم این حرف را بزنیم نمی‌شود بگوئیم که شما می‌گوئید حکم فقط نه پس نتیجه که می‌خواهیم بگیریم باید بگوئیم که معلوم الحکم یک حکم دیگر می‌آورد اذا علمت بوجوب الصلاه الجمعه صلاه جمعه نه آن حکم ندارد یعنی موضوع برای حکم واقع نشده وجوب هم نه، علم هم نه 2 تا با هم علم تو وجوب صلاه الجمعه این 2 تا برای تو یک حکمی می‌آورد وجوب تصدق آن وقت اگر این جور باشد دیگر نماز جمعه هیچ وقت واجب نیست نماز الجمعه المعلومه آن واجب است تا بشود قطع موضوعی لذا اذا علمت بوجوب نماز جمعه یجب علیک نماز جمعه معلومه یعنی آن که در اسلام واجب است نماز جمعه نیست نماز جمعه معلومه مثل همان که درج در موضوع شود آن چه در اسلام است بول نجس نیست بول معلوم نجس است و اگر بخواهید درج در حکم بکنید باید بگوئید حکم معلوم که بعداً درباره‌اش صحبت می‌کنیم اما الان این را توجه بکنید که ما سر کی را داریم می‌تراشیم اصلاً قطع موضوعی درج در حکم بشود یعنی چه؟ با قطع طریقی فرقش چیست؟ اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق معنایش این است اذا نودی الصلاه فسعوا الی ذکر الله صدقه هم بده می‌شود علم طریقی اما اگر بخواهیم جزء موضوع کنیم صلاه جمعه من حیث هی صلاه واجب نیست علم تو هم من حیث انه علم به نماز جمعه واجب نیست علم تو با نماز جمعه 2 تا با هم یجب علیک التصدق یا فسعوا الی ذکر الله ای کاش مرحوم آخوند به همین مثال زده بود مثال مبهم زده ولی علی کل حال حالا ما اگر بخواهیم مثال را این بکنیم همین معنایش می‌شود اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک الصلاه الجمعه یعنی یجب علیک صلاه الجمعه المعلومه حالا آیا توی اسلام مصداق دارد یا نه؟ ما مدعی هستیم اصلاً مصداق ندارد مرحوم نائینی 5-4 تا مصداق برایش درست کرده پس الان این فرع اول ما این شد ما قطع طریقی داریم آن که مثل آئینه نمایش می‌دهد صورت من را به آئینه هم نگاه نمی‌کنم اصلاً خود آئینه مغفول عنه است به این می‌گویند قطع طریقی اما گاهی آن آئینه را می‌بینیم در حالی که می‌نمایاند اما نظر دارم روی آئینه نظر دارم روی قطع قطع را با آن شیء را یعنی حکم را این 2 تا را موضوع قرار می‌دهم اگر درج در موضوع بشود در همان شیء می‌گویم معلوم نماز جمعه واجب است اگر هم درج بشود در حکم دیگر می‌گویم معلوم نماز جمعه وجوب تصدق می‌آورد که مرحوم آخوند به این مثال زده و اما این مثالها که آمده همه همه ظهور دارد در قطع طریقی قطع طریقی را بجای قطع موضوعی خورد ما دادند.

بحث بیفایده است اما دیگر آنها مثلاً یک هفته دو هفته درباره‌اش صحبت کردند ما خوردیم از این قضایا من اصول استاد بزرگوار آقای بروجردی بودم بیش از 2 هفته حرف زده اصول استاد بزرگوارمان آقای داماد بودیم بیش از یک هفته حرف زده اصول استاد بزرگوارمان حضرت امام بودیم که اصل بود برای من که ایشان هم بیش از 2 هفته درباره این قطع موضوعی صحبت کرده حالا نتیجه ندارد اما خب آنها که صحبت کردند دیگر ما هم باید 3-2 روز صحبت بکنیم عمده اینجاست این حرفهای من را درک بکنید بعد هم رویش ایراد بکنید و این حرفها را هیچ کس نگفته این هیچ کس نگفته‌ها را شما حسابی رد بکنید عمده این است تقاضا دارم رویش فکر بکنید رد بکنید دیگر روی این فکر بکنید درج در موضوع بشود برای حکم درج در حکم بشود برای حکم دیگر که آن حکم دیگر یا همان حکم باشد یا مثل باشد یا ضد باشد یا امثال اینها درج در موضوع بشود برای حکمی خیلی مثالش واضح است معلوم البول نجس اما درج در حکم بشود حکم برای حکم دیگر اینجا مشکل می‌شود مثال زدند اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه می‌گوئیم این مثالش نیست برای این که این قطع طریقی است قطع موضوعی نیست اگر قطع موضوعی بخواهیم درست بکنیم باید بگوئیم که صلاه الجمعه المعلومه یجب علیک. و اصلاً این تحقق در خارج نمی‌تواند پیدا بکند.

باشد تا فردا از شما استفاده بکنیم انشاء الله.

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo