< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع :ادامه مبحث التزامی قلبی در واجبات

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  بحث دیروز ولو این که تمام شد اما چون که بعضی ایراد کردند یا بعضی خواستند این که یک مقدار بیشتر در این باره صحبت کنم لذا امروز هم یک اشاره‌ای بعد اگر بشود برویم سر مسئله بعدی.

  مسئله این بود که التزام عملی در واجبات معمولاً باید باشد اما آیا التزامی قلبی هم باید باشد یا نه؟

  گفتم که این مسئله اقسامی دارد مواردی دارد اگر کسی نماز بخواند اما قصد قربت نکند خب معلوم است این نمازش باطل است ریاکاری بکند در توصلیات خب معلوم است اگر کسی کار را انجام بدهد قصد قربت نکند با اصلاً قصد نکند خوابیده لب حوض دستش نجس است در خواب دستش می‌افتد توی آب خب دستپاک می‌شود این نه قصد قربت داشته نه قصد فعل اما در تعبدیات این نیست باید هم قصد فعل بکند هم قصد قربت.

  گفتم اگر مراد این باشد خب باید بگوئیم که قصد فعل، قصد قربت لازم است همین جور که التزام عملی لازم است.

  الا این که یک مسئله‌ای بود که دیروز عرض کردم این که آیا می‌شود کسی نماز بخواند قصد فعل نداشته باشد؟ در باب توصلی خب پیدا کردیم جایی که قصد فعل نیست اما فعل انجام می‌شود مثل این که مثلاً دستش را به طور ناخودآگاه بزند توی آب اما در باب نماز قصد فعل نداشته باشد بتواند نماز بخواند خب این نمی‌شود محال است.

  بداند خدا قصد قربت می‌خواهد این نماز بخواند قصد قربت نکند خب معلوم است نمی‌شود محال است.

  لذا اگر مراد از التزام قلبی این باشد دیروز گفتم قهراً خود واقع می‌شود بخواهیم نخواهیم خود واقع می‌شود الا این که بدعت در دین هست اما تشریع در دین نمی‌شود باشد این که مشهور شده فلان چیز تشریع است تشریع محال است یک کسی بداند غیر از این نماز 5 گانه دیگر ما نماز نداریم ملتزم بشود به 6 تا نماز این محال است اما بدعت کاری می‌شود یعنی در میان مردم چیزی بگوید که ما لیس من الدین و رد فی الدین بدعت هست فراوان هم هست متاسفانه مخصوصاً در زمان ما بعنوان مهدویت بعنوان عرفان چه گناهان بزرک بزرگی را انجام می‌دهند بنام دین و عوام مردم چه اظهار و ارادتها می‌کنند به اینها بعنوان دین خب اینها بدعت است گناهش هم خیلی بزرگ است. گناه به اندازه‌ای بزرگ است به اندازه‌ کیفر که معمولاً محکوم به اعدام است.

  از نظر توبه ذنب لایغفر است مگر یک جوری درستش بکنیم و بالاخره اگر بدون توجه از دنیا برود عقابش خیلی بالاست بدعت هست همیشه بوده اما تشریع این که مشهور شده توی فقه ما توی اصول ما این تشریع است نه، تشریع ممکن نیست.

  یکی کسی می‌داند نماز صبح 2 رکعت است ملتزم بشود به این که نماز صبح 4 رکعت است خب نمی‌شود به این می‌گویند تشریع اما بگوید توی میان مردم یا بخواند این ممکن است بدعت بله اما تشریع نه.

  استاد بزرگوار ما مرحوم آقای داماد از مرحوم حاج شیخ نقل می‌کردند که ایشان می‌گفتند تشریع ممکن است بعنوان تجزم یعنی انسان گاهی جزم دارد گاهی جزم ندارد جزم را به خود می‌بندد خود را یقین دار می‌کند می‌گفتند این جوری می‌شود بعنوان تجزم می‌داند که در دین نیت نماز صبح 2 رکعت است اما ملتزم می‌شود نماز صبح 4 رکعت است.

  به آقای داماد می‌گفتم من نمی‌فهمم شما می‌فهمید خب حرفی است مرحوم آقای داماد یک تمایلی به این حرف داشتند در حالی که خب خود ایشان هم می‌فرمودند تشریع محال است آن که محال نیست بدعت است آن وقت از خویش و قومشان مرحوم حاج شیخ نقل می‌کردند که ایشان می‌فرمودند که بعضی اوقات تجزم مثال عوامانه‌اش هم همان مثالی که ملا نصر الدین گفت پای این کوه دارند آش قسمت می‌کنند همه رفتند این گفت نکند راست باشد خودش هم کاسه را برداشت و رفت مردم که بر می‌گشتند با یک پشیمانی گفتند تو چرا آمدی؟ گفت شما رفتید من خیال کردم راستی یک چیزی است یک چنین مثالهای عوامانه‌ای انسان بزند ولی بالاخره ما بخواهیم تشریع درست بکنیم نمی‌شود.

  لذا اگر از این التزام قلبی که توی کتابهای اصول آمده اگر مرادشان آن جزم به عمل باشد یا قصد العمل باشد قصد القربه باشد یکی از فضلای جلسه دیروز می‌گفت قصد الوجه یعنی قصد بکفر وجوب را اگر این باشد اینها دیگر همه‌اش یکیز است اینها خب معلوم است که خود به خود می‌آید توجه به این که نماز صبح است قصد قربت است والا اگر قصد قربت بکند نماز صبح می‌داند نمی‌آید توجه به این که نماز صبح است توجه 2 رکعت است واجب است سر 2 رکعت باید سلام بدهد محرک آن است یعنی همان قصد است محرک همان قصد وجه است محرک همان قصد القربه است اما این آیا واجب است یا نه؟ می‌گوئیم نه، یک امر قهری است نمی‌شود نیاید لذا التزامش را بگوئیم واجب است نه، اما یک چیز قهری است حتما می‌آید این اگر مراد از این فرمایششان که می‌فرمایند التزام لازم نیست اما التزام عملی می‌خواهیم عمل را، نماز صبح را باید بجا بیاورد اما ملتزم بشود به قصد وجهش قصد قربتش قصد فعلش نه، می‌گوئیم این هم آری اصلاً نمی‌شود، تشریع محالی است نمی‌تواند نیاورد این یک قسم.

  قسم دوم از این التزام قلبی که مرحوم شیخ انصاری گفتند و دیگران آوردند بگوئیم مراد استدامه حکمیه است یعنی مسلم است این که وقتی انسان وارد نماز صبح می‌شود می‌گوید الله اکبر دیگر وقتی می‌رود توی نماز این قصد القربه و قصد الوجه و قصد الفعل و همه اینها فراموش می‌شود توجه به عمل از اول تا آخر این خیلی کم است این همان حضور قلب است که دیروز می‌گفتم اصلاً در سر حد محال است برای افراد عادی بتواند از اول نماز تا آخر نماز توی نماز باشد اما این توجه از ضمیر آگاه می‌رود در ضمیر ناآگاه یعنی در وقتی که دارد می‌گوید که الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم در وقتی که می‌گوید سبحان ربی الاعلی و بحمده چه محرکش است؟ همان که توی نفس است و این فراموش کرده همان که در ضمیر ناآگاه است و این فراموش کرده رفته توی ضمیر ناآگاه این متوجه‌اش نیست اما او کار خودش را می‌کند یعنی او وامی‌دارد بگوید که سبحان ربی العظیم و بحمده او وامی دارد پا شود از رکوع برود به سجده، سجده بجا بیاورد برود به رکعت دوم ،رکعت سوم و امثال اینها این را می‌گوئیم استدامه حکمیه .

  حالا آیا التزام به آن توجه این لازم است؟ دیروز می‌گفتم نه برای این که اگر ما بگوئیم که از وقتی که می‌گوید الله اکبر تا وقتی که می‌گوید السلام علیکم و رحمت الله و برکاته توجه 100 درصد می‌خواهیم دیگر باید بگوئیم نماز 99 درصد مردم باطل است برای این که این توجه ضمیر آگاه را ندارد و اگر مراد از این التزام عملی لازمه همین استدامه حکمی که مرحوم سید بیش از 20-10 جا در عروه این استدامه حکمی را می‌آورند خودشان هم معنا می‌کنند می‌گویند معنایش هم این است که دارد نماز می‌خواند اما متوجه نیست دارد چه می‌کند اما اگر بپرسند چه می‌کنی؟ می‌گوید نماز می‌خوانم که دیروز عرض می‌کردم این هم لازم نیست برای این که آن ضمیر ناآگاه اگر کار بکند این عمل می‌آید اگر کار نکند معلوم است نیست مثل این که خواب است توی وسط نماز خوابش برد این قصد الفعل قصد القربه قصد الوجه آن از بین رفت خواب این از بین رفت.

  و اما اگر خواب نیست اما دارد عمل بجا می‌آورد اگر هم از او بپرسند چه کار می‌کنی؟ گیج است نمی‌تواند جواب بدهد اما دارد جلو می‌رود این معلوم می‌شود آن که از ضمیر آگاه به ضمیر ناآگاه رفته هست به مرحوم سید توی عروه می‌گفتمی آقا پس اگر نیست چه جوری دارد نماز می‌خواند؟ همین که دارد نماز می‌خواند دلیل بر این است که اون توجه در ضمیرناآگاه هست.

  لذا این هم قسم دوم که مرادشان از این التزام عملی این باشد که دیگر صحبت کردم که این از ضمیر آگاه که نمی‌شود باشد یعنی معنایش این است حضور قلب برای همه همه اگر حضور قلب نباشد نماز باطل می‌شود پس التزام قلبی به این معنا لازم نیست اما التزام قلبی بمعنا استدامه حکمیه یعنی محرک باشد آن که در ضمیر ناآگاه است محرک باشد برای آوردن عمل معلوم است لازم است برای خاطر این که اگر نباشد نمی‌تواند نماز بخواند مثل آدم خواب خب نمی‌تواند نماز بخواند پس لازم است پس التزام قلبی به این معنا لازم است اما این خب برمی‌گردد به این که قهراً لازم است ضرورتاً لازم است اگر هم امری رویش باشد ارشاد به همان ضرورت است برای این که نمی‌شود انسان قصد الفعل نداشته باشد فعل را انجام بدهد معنایش این است که معلول بدون علت موجود باشد این هم قسم دوم.

  قسم سوم این که این التزام قلبی به معنای رضایت به فعل تسلیم در مقابل فعل آیا این لازم است یا لازم نیست؟ یعنی همین جور که نماز می‌خواند و راستی ملتزم است و از اول نماز تا آخر نماز درست می‌خواند اگر یک کلمه‌اش کم و زیاد بشود تکرار می‌کند ملتزم است از اول نماز تا آخرنماز صحیح بیاید این از نظرعمل از نظر قلب هم راضی به این فعل باشد اگر مراد این باشد به آن می‌گویند تسلیم ورضا در مقابل اوامر و نواهی الهی.

  دیروز می‌گفتم این حضرت ابراهیم را می‌خواهد والا مردم معمولاً حتی ما طلبه‌ها 95 درصدمان به بالا نه مقام قضا و قدر داریم نه مقام تسلیم و رضا در مقابل اوامر و نواهی الهی کی می‌تواند بگوید من راضی به مقدرات الهی هستم؟ اما مهمتر از این کی می‌تواند بگوید که من راضی به اوامر و نواهی خدا هست؟

  لذا حضرت ابراهیم تعریف شده برای خاطر همین اذ قال له اسلم قال اسلمت لرب العالمین تعریف ابراهیم دیگر همین است می‌گویند معنای خله هم به او دادند برای همین است خب این خیلی حرف خوبی است که ما بگوئیم همین طور که ما اعمال‌مان را بجا می‌آوریم برای خاطر این که جهنم نرویم برای خاطر این که بهشت برویم و بالاخره اعمالمان را اوامر و نواهی اوامر را بجا می‌آوریم و نواهی را ترک می‌کنیم باید تسلیم باشیم راضی باشیم از این که خدا نماز را واجب کرده ملتزم باشیم به این که خدا غیبت را حرام کرده یعنی رضایت دل 100 درصد تسلیم در مقابل اوامر و نواهی خدا 100 درصد خب این واجب است یا نه؟ از نظر علمای علم اخلاق واجب است علمای علم اخلاق بحث خیلی مفصلی دارند هم در باب مقدرات و رضا در مقابل مقدرات و تسلیم در مقابل مقدرات و هم راجع به این رضا تسلیم در مقابل اوامر و نواهی خدا خب معلوم است از نظر علم اخلاق در حالی که راستی بدست آوردنش کم است کم اما یک چیز لازمی است لازم مثل همه فضائلی است که باید بدست بیاوریم اما راستی بیائیم توی فقه اگر این باشد نماز باطل است یا نه؟ خب نمی‌توانیم بگوئیم مسلم نماز صحیح است.

  قرآن هم می‌گوید نماز صحیح است واستعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین اگر به مقام خشوع برسی آن وقت نماز برایت لذت بخش است و سنگین نیست و اما تا به آن مقام نرسی نماز برایت سنگین است خب معنایش این است که نماز صحیح است دیگر نماز صحیح است اما برایش سنگین است.

  بعضی اوقات دیدم حتی طلبه دیدم عالم می‌گوید که بلند شویم نمازمان را بخوانیم این کوله باز از ما برداشته شود نماز بخوانیم راحت بنشینیم غذایمان را بخوریم و امثال این مثالهای عوامانه معنایش این است که نماز برایم سنگین است اما چون خدا به من گفته بخوان دیگر خب باید بخوانیم والا کتکمان می‌زند آدم برسد به این جا این جمله از امیرالمومنین سلام الله علیه است که می‌گویند مقام تسلیم و رضا خدا اهل این است که ما اول ظهر در برابرش بایستیم الله اکبر بگوئیم حالا ولو این که نمازهای ما هم نماز نباشد ولی بالاخره باید در مقابل خدا یک الله اکبری بگوئیم و این جمله مال امیرالمومنین است کی می‌تواند ادعا بکند که ما عبدتک خوفا لنارک طمعا فی جنتک بل وجدتک اهل للعباده فعبدتک اگر توی شما یک فردی هست خیلی شکرش را بکند بالاترین مقام پیش اهل دل تسلیم در مقابل اوامر و نواهی خداست بالاتر از تسلیم در مقابل مقدرات خدا لذا این را هم بخواهیم بگوئیم که التزام قلبی واجب است می‌گوئیم پیش اهل دله بله واجب است پیش علمای علم اخلاق بله واجب است اما بیاوریمش توی فقه و بگوئیم برای عموم مردم واجب است نمی‌شود اصلاً نمی‌شود کی است که به این مقام رسیده باشد؟ قرآن علم می‌گوید نمی‌شود و انها لکبیره الا علی الخاشعین.

  بنابراین اگر راستش را بخواهیم این مرحوم شیخ انصاری این جمله را گفتند و زود رد شدند مرادشان چیست؟ نمی‌دانیم مرادشان چیست؟ برای این که این جوری که من عرض کردم منقسم به 3 قسمش کردم بعضی اینها واجب نیست بعضی‌اش قهراً می‌آید ول وجوب این جوری وجوب قهری بعضی‌اش نه اصلاً از ضمیر آگاه رفته ضمیر ناآگاه است ضمیر ناآگاه کفایت می‌کند بعضی از معنایش هم آن مقام تسلیم و رضا که خیلی مقام خوبی است برای عموم مردم نمی‌شود گفت نیست پس واجب نیست لذا نمی‌دانیم که مرحوم شیخ انصاری چه می‌خواست بگوید بعدش هم مرحوم آخوند در کفایه کدام را اراده کرده می‌بیند که مرحوم آخوند در حالی که خیلی هم در این باره صحبت کردند اما آن که ما بتوانیم بفهمیم که مراد چیست؟ نمی‌دانیم چیست .

  این خلاصه حرف است دیگر انشاء الله اشکال نیست اگر شبهه‌ای دارند یا این که یک حلی برای این مسئله دارید آن حل را بگوئید تا انشاء الله فردا تکرار کنم والا فردا بحث فوق العاده مهمی است که سرسری از او گذشته است و این که اخباری می‌گوید ما ادله اربعه نداریم بلکه در فقه ما یک دلیل است و آن نسبت می‌گوید قرآن که حجت نیست ما از قرآن چیزی سرمان نمی‌شود اجماع هم که پشمی به کلاهش نیست عقل هم که حجت نیست پس قطع هم که از راه عقل است حجت نیست بنابراین مائیم و روایت و ادله اربعه اصولی را می‌گویند دلیل واجد و هو السنه.

  حالا آیا این عقل که حجت نیست این قطع که از راه عقل می‌آید حجت نیست این درست است یا نه؟ خب اصولیها گفتند نه اخباریها می‌گویند آری.

  این را یک مطالعه دقیق رویش بکنید ببینیم مراد اخباری چیست؟

 وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo