< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : آیا مقطوعات عقلیه حجت است؟

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  مرحوم شیخ (رض) نقل کردند از اخباریین که اینها می‌گویند عقل در فقه ما حجت نیست و بعبارت دیگر مقطوعات عقلیه حجت نیست و عباراتی هم نقل می‌کنند که اخباریین چنین گفتند و بالاخره اخباری بنابر آن چه شیخ و دیگران فرمودند می‌گوید ادله اربعه نه، اما عقل نمی‌تواند دخالت در احکام بکند .

  لذا حرفهای عقل حجت نیست قرآن کریم هم چون که متشابه است آن هم افعالش برای ما حجت نیست اجماع هم که حرف مردم است حرف علماست حرف علما که برای ما فقه نمی‌تواند درست بکند.

  بنابراین می‌رسد به سنت و ما باید در فقه‌مان تابع روایات باشیم بعد هم گفتند به اندازه کفایت روایت داریم جایی هم نمی‌مانیم تا به دلیل استداد برسد دلیل انسداد هم چون امر عقلی است آن هم حجت نیست این حرف مشهور شده و اگر یادتان باشد مرحوم شیخ در فرائد خیلی هو می‌کند این اخباریین را و راستی هم اگر این حرف درست باشد لازمه‌اش این است این حرفهایی که می‌زنند خود این حرفها حجت نباشد برای این که این حرفهایی که نقل کردم همه‌اش عقلی است روایت که نگفته اجماع حجت نیست، قرآن حجت نیست، عقل حجت نیست شما با عقلتان بخواهی بگوئی عقل کاربرد ندارد اجماع از علماست کاربرد ندارد قرآن چون که متشابهات دارد العیاذ بالله تحریف دارد و امثال اینها کاربرد ندارد پس کاربرد در فقه ما فقط روایات.

  خب به اخباری می‌گوئیم آقا این که شما داری می‌گوئی همه عقلی است وقتی عقلی شما حجت نباشد این هم حجت نیست لذا خیلی بعید است انسان بتواند این جوری حرفها را گردن اخباریها بگذارد.

  البته آن اخباریهای فعلی یا اخباریهائی که آن زمانها بودند خیلی بازیشان می‌آمد یک بدعت در دین یک روشی برای خودشان و مرید بازی اما راستی اخباریین محقق مثل صاحب حدائق حتی مثلاً می‌گویند مثل علامه مجلسی اول و دوم حتی می‌گویند مثل صدوق خب اینها این بزرگان معلوم است این حرفها را نمی‌زنند.

  لذا معلوم است مثل صدوق این حرفها را نمی‌زنند مثل علامه مجلسی بیانها در بحار الانوار دلیل بر این است که یک اصولی به تمام معنا یک فیلسوف عرافی یک وارد در قرآن و در روایات اهل بیت و بخواهد مثلاً علامه مجلسی بگوید که اجماع و عقل حجت نیست قرآن شریف از متشابهات است این منافات دارد با روش علامه مجلسی در بحار الانوار این منافات دارد با 25 سال زحمت مرحوم کلینین با آن همه زحمتها و دقتهای مرحوم صدوق یا حتی مثلاً مسلم دیدید اگر ندیده باشید حدائق را حدائق مثل جواهر دارد می‌رود جلو همان ان قلت قلت‌های عقلی همان روش و منش و اخباری که راستی که اخباری با سواد باشد نه اخباری بی‌سواد، مسلم نمی‌تواند بگوید عقل حجت نیست و شعورش تا این اندازه هست که بگوید اگر این حرفها را بخواهد بزند لازم می‌آید حرفهای خودش هم هیچ کدام حجت نباشد برای این که این حرفها همه‌اش از عقل است عقل می‌گوید این گفته فقها حجت نیست باز عقلش می‌گوید این دقتهای عقلی حجت نیست پس ما باید ابزارمان در فقه روایات اهل بیت علیهم السلام باشد.

  بنابراین انسان می‌تواند یک چیزی درست بکند که استشمام هم می‌شود مرحوم آخوند در کفایه این کار را می‌خواهد بکند که ما بگوئیم اصلاً نزاع لفظی است اخباری که می‌گوید عقل حجت نیست یعنی عقل دقی فلسفی خب معلوم است عقل دقی فلسفی توی فقه حجت نیست فقها هم بارها این را در فقه گفتند ما بخواهیم با آن دقتهایی که در فلسفه هست بیائیم فقه درست بکنیم.

  مثلاً شیخ الرئیس راجع به خون می‌گوید که اگر خون راستی حسابی ، جرمش رفت رنگش باقی مانده بدان در این جا خون هست برای این که نمی‌شود که عرض باشد جوهر نباشد ، رنگ باشد اما خون نباشد پس هر کجا رنگ است همان جا خون است خب این دقت فلسفه همین را می‌گوید.

  یا مثلاً بخار خب از بول پا می‌شود خب این بخاری که ما می‌بینیم عرض است باید معروض داشته باشد باید ذرات بولیه باشد رد این تا بشود بخار خب اینها را عقل ما می‌گوید درست هم هست و همین عقل را بیاوریم توی فقه اگر دقی فلسفی باشد درست است باید بگوئیم بخار نجس است و رنگ خون نجس است و امثال اینها.

  و اما اگر بدهیم دست عرف نه عقل دقی، عقل عرفی همان که شما در فقه حجتش می‌دانید عرفیات را همه حجت می‌دانند اصلاً می‌گویند که موضوع فقه را از عرف باید گرفت موضوع احکام را از عرف باید گرفت لاتنقض الیقین بالشک اگر با دقت عقلی بیائیم جلو هیچ جا پیدا نمی‌توانید بکنید قضیه متیقنه عین مشکوکه قضیه مشکوکه عین متیقنه باشد هیچ جا نمی‌شود پیدا کرد باید بگوئید استصحاب زیرابش زده شده برای این که قضیه متیقنه همیشه غیر مشکوکه است قضیه مشکوکه غیر متیقنه است برای این که مثلاً حوض یک کمی آبش رفته خب عقل دقی فلسفی می‌گوید آن قضیه متیقنه حوض بود که پر بود قضیه مشکوکه این حوض است که یک مقدارش پائین است قضیه متیقنه غیر مشکوکه است مشکوکه غیر متیقنه هیچ جا نمی‌توانید پیدا کنید که استصحاب جاری باشد اما عقل دقی را بگذار برای فلسفه عقل عرفی را که تسامح تویش است به آن می‌گوئیم اطمیان و علم عادی و عقل عقلائی این را بیاور، تسامح می‌کند هذویت درست می‌کند می‌گوید این آب کان کرا الان یکون کذلک می‌گوید هر کجا این هذویت باشد وحدت هست هر کجا این هذویت نباشد، کدام هذویت؟ هذویت آن عقل دقی نه هذویت عرفی یعنی عقل متعارف و فقه ما از اول تا آخرش عقل متعارف رویش کار می‌کند اگر عقل را به طور کلی بگذاریم کنار فقه را باید بگذاریم کنار برای این که همین حرفهایی که فقها دارند می‌گویند یا دارند می‌نویسند خب همه‌اش عقلی است دیگر یدل علیه الروایه این عقل است برای این که اگر عقل نباشد چه جور است دیگر یدل علیه الروایه این عقل است برای این که اگر عقل نباشد چه جور می‌تواند تطبیق صغری بر کبری بکند؟ بگوید هذا یدل علیه الروایه و کل ما یدل علیه الروایه فهو حجه فهذا حجه این صغری و کبری را باید درست بکند صغری و کبری یعنی عقلی.

  لذا تطبیق روایات بر احکام ،تطبیق روایات بر موضوعات همه اینها عقل است اما کدام عقل؟ آن عقل دقی فلسفی؟ نه آن مربوط به فلسفه است عقل متعارف که توی فقه ما نامیده شده به عرف البته عرف متسامح فیه نه، همین که عرض کردم یعنی عقل متعارف اسمش را می‌گذاریم عرف نمی‌خواهیم بگوئیم فقه‌مان را از مردم بگیریم نه، مردم باید فقه‌شان را از ما بگیرند.

  یک وقت به شما می‌گفتم که آقا سید محمد فشارکی خیلی بالا بوده از نظر دقت و راستی یک فردی بوده که شناخته شده در میان مراجع گفتند در سر من رأی بالا سر یک ایوان نشسته بود یک کسی آمد سلام کرد بعد از سلام گفت که آقا قبر امام زمان کجاست؟ حضرت فرمودند اینجا، رفت. رو کرد به ما گفت که عرف ما باید فقه‌مان را از این باید بگیریم خب این که نیست مسلم یعنی عرف متسامح فیه نه، این نه، عقل دقی فلسفی آن هم نه پس چه؟ عقل عقلا اسمش را می‌گذاریم عرف فهم عرف حجت است نه فهم دقی عقلی فهم عرف حجت است نه فهم عوام مردم که مرحوم صاحب قوانین (رض) توی قوانین وقتی می‌خواهد عرف را معنا کند می‌گوید ذهن خودت اما خالی از اصطلاحات حرف

 خوبی است انصافاً.

  لذا عرف را اگر بخواهیم معنا کنیم ان قلت قلت طلبگی را بردار ذهن را خالی بکن ذهن تو که از خواصی اسمش را می‌گذاریم عرف و می‌گوئیم فقه ما روی این عرف می‌گردد.

  لذا بعضی اوقات اسمش را می‌گذاریم اطمینان در مقابل آن قطع 100 درصد در مقابل آن عقل دقی فلسفی به آن می‌گوئیم علم عادی علم متعارف گاهی هم به آن می‌گوئیم اطمینان گاهی هم به آن می‌گوئیم عرف.

  لذا به اصولی بگوئیم آقا فقه تو را از کجا می‌گیری؟ می‌گوید از عقلا از عرف یعنی موضوعاتش را فهم روایات را از که می‌گیری؟ از عرف از فهم عرفی از همین جهت هم هر کس فهم عرفی‌اش بیشتر از دقت عقلی‌اش باشد این اعلم است. چه کسانی پیدا می‌شوند گفتند که مرحوم میرزای بزرگ از دنیا رفت 2 تا شاگردش یکی میرزای کوچک یکی همین آقا سید محمد فشارکی میرزای کوچک فرستاد پیش آقا سید محمد فشارکی که آقا زن و بچه‌ام را به چه کسی ارجاع بدهم؟ آن آقا گفت که به بابایت بگود اگر مناط عرف باشد تو اعلمی اگر مناط عقل دقی و دقت‌ها باشد من اعلم ام گفت نه، معلوم است که فهم عرفی حجت است هر کس فهم عرفی‌اش بیشتر این اعلم است اینها یک چیزهایی است که مسلم در میان بزرگان است مسلم در میان مثل شیخ انصاریها و صاحب قوانینها و حتی مرحوم آخوند که به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی فلسفه را آوردند توی اصول برای این که درست و سر راستش بکنند اما متاسفانه نشد.

  همین بحث‌های فلسفی اگر در کفایه نشده بود معلوم است خیلی بهتر بود فلسفه جا دارد، فلسفه خوب است خیلی خوب است نمی‌شود که ما طلبه‌ها مخصوصاً در زمان ما فلسفه نداشته باشیم فلسفه خیلی خوب است اما فلسفه جا دارد چنانچه فقه اهل بیت علیهم السلام که بالاترین علوم است این هم خیلی خوب است اما جا دارد نه فلسفه در فقه باید بیاید نه فقه در فلسفه.

  مرحوم صدر المتالهین با فقه بخواهند فلسفه درست کنند خب معلوم است نمی‌شود و مرحوم شیخ انصاری بخواهند با فلسفه فقه درست بکنند معلوم است نمی‌شود بلکه آن چه می‌شود این است که فلسفه خوب است باید طلبه‌ها داشته باشند به اندازه متعارف اگر علم بتوانند یک استادی پیدا کنند متخصص در اسفار، اسفار برایشان بگوید که گمراهشان نکند آن هم معلوم است خیلی خوب است اما جایش در فقه نیست فقه ما جا ندارد برای فلسفه یعنی برای عقل دقی، جا ندارد چنانچه فلسفه یعنی عقل دقی جا ندارد برای فقه ما و این 2 تا هر کدام یک ظرفی دارند موضوع فقه ما علم عادی ، علم متعارف اطمینان به عبارت دیگر فقه ما باید بچرخد هم از نظر موضوع گرفتن هم از نظر حکم فهمیندن به علم متعارف.

  لذا اینهایی که نسبت به اخباری دادند مسلم درست نیست اخباری نمی‌فهمد این حرفهایی که دارد می‌زند عقل است عقل هم حجت نیست پس حرفهایش هم حجت نیست ؟ اینها را که می‌فهمند آن که اخباری می‌گوید همین است که آقا عقل دقی فلسفی را نیاور توی فقه گمراه می‌شوی و دیدیم هم گمراهی دارد انسان آن کسانی که فلسفه‌شان خیلی خوب است عرفیت ندارند عرف را دخالت نمی‌دهند همیشه به عقل دقی ‌شان می‌نازند می‌بینیم اشتباه زیاد دارند.

  بله یک کسی پیدا بشود انصافاً این جور بود مثل استاد بزرگوار ما حضرت امام راستی تخصص داشت در فلسفه و عرفان در مقابل صدر المتالهین حرف داشت حضرت امام حرفهای خوب خوب در مقابل این عربیه حرف داشت که در بعضی از کتابهایشان مثل هدایه و اینها آمده در درس اخلاقشان گاهی می‌آمد حرف داشت اما همین حضرت امام وقتی که وارد فقه می‌شد مثل این که اصلاً فلسفه ندارد باید این جورها باشیم فلسفه نداشته باشیم لنگیم نه، باید فلسفه باشد اما در ظرف خودش ولی توی فقه که آمدیم باید علم عادی یعنی عرف که مرتب می‌گوئیم هذا یلد علیه عرفا این عرف با این باید برویم جلو.

  من خیال می‌کنم همه همین را می‌گویند لذا اصولی اگر می‌گوید اخباری بی‌خود می‌گوئی مرادش همین است که آقا بیخود می‌گوئی که می‌گوئی عقل متعارف حجت نیست والا لازم می‌آید در و تخته همه چیز بسته بشود ولی آن اخباری این را نمی‌گوید آن که اخباری می‌گوید، می‌گوید عقل دقی فلسفی توی فقه حجت نیست خیلی عالی است یعنی این عقل دقی فلسفی را ببر در علم کلام خیلی خوب است آن چه اصولی می‌گوید آن هم درست می‌گوید می‌گوید ادله اربعه داریم اما العقل یعنی عقل متعارف خب این اگر نباشد همه چیز حتی فهم روایت متوقف بر همین علم عادی است اجماع می‌گوید خب اگر همه فقها یک دسته یک حرف زدند مخصوصاً قدما، گتر‌ه‌ای که نیست عقل متعارف را به کار می‌اندازد گتره‌ای که نیست پس باید یک روایتی دستشان باشد طبق آن روایت فقط داده باشند یا قاعده لطفی که دیگران گفتند کشف از این که امام هم همین طور فرموده اما حالا آن که عقیده ماست طبق فتوای آقای بروجردی این که کاشف از نص معتبر خب اخباری هم همین را می‌گوید اخباری هم می‌گوید راستی اگر چیزی کاشف شد اما یک وقت می رسد به به اینجا مرحوم علامه مجلسی یک جا می‌فرمایند که این آقایان وقتی می‌آیند توی اصول یک حرفها می‌زنند وقتی می‌آیند توی فقه آن حرفهایشان فراموش می‌شود یک حرف دیگر می‌زنند خب اگر این جوری باشد اصولی می‌گوید غلط است اخباری هم می‌گوید غلط است و یک اصول منقح باید دست ما باشد که متاسفانه الان جایش خالی است طلبه‌ها افت علمی دارند طلبه‌ها که می‌خواهند راستی بیایند توی فقه باید یک دوره اصول منقح منظم و آن هم نه از دیگران، از خود اگر هم از دیگران قبول کرده باشد توی دستش باشد به هر کجا که فقه مورد اصول شد، اصولش را به کار بیندازد خب مسلم اخباری این را نمی‌شود بگوید نه که مسلم باید باشد.

  لذا هم عقل حجت است هم اجماع حجت است راجع به قرآن اخباری که دقیق است مثلاً اگر بتوانیم من که اینها را نمی‌توانم بگویم مثلاً اگر بتوانیم بگوئیم مرحوم کلینی و مرحوم صدوق و مرحوم صاحب حدائق و مرحوم علامه مجلسی اول و دوم اگر بتوانیم بگوئیم اینها اخباری‌اند اینها از کسانی هستند که آن شبهه اخباریگری را ندارند نمی‌گویند قرآن تعریف شده همه اینها می‌گویند ذره‌ای از این قرآن کم نشده ما که اصلاً قائلیم به این که این قرآن نه جابجا شده حتی یک زیر و زبر هم کم نشده و این قرآن عقل دقی فلسفی نه عقل عادی هم همین را می‌گوید معنا ندارد پیغمبر اکرم 23 سال قرآن برایش نازل شده باشد می‌گوید این قرآن کتاب جهانی است این قرآن علم ما کان ما یکون و ما هو کائن دارد اما پیغمبر جمع نکند این قرآن را یک گوشه‌ای ریخته باشد روی شاخ گاوها برگ درختها اصلاً می‌شود؟ پیغمبر که عقل کل است این جور باشد؟ اما از آن طرف هم مسلم این روایت هم داریم وقتی که سوره نازل می‌شد از طرف خدا جبرئیل به پیغمبر ، به پیغمبر هم گفته می‌شد این سوره را کجا بگذار بین فلان سوره و فلان سوره اصلاً اسماء سور همه از پیغمبر اکرم است سوره بقره سوره حشر سوره حمد را اسمش را می‌گذارند فاتحه الکتاب خب اگر کتابی نبود این فاتحه، چه چیزی فاتحه؟ خب اگر روی شاخ گاوها بود که فاتحه الکتاب معنا نداشت لذا مثل علامه مجلسی یک جا دیدم 20 تا دلیل می‌آورد برای این که قرآن تحریف نشده وقتی قرآن تحریف نشده باشد دیگر معنا ندارد حجت نباشد خب خود قرآن می‌فرماید تدبر در قرآن بکن افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالهم می‌گوید قفل بدبختی به دلت زده شده که تدبر در قرآن نداری یعنی قرآن حجت است تدبر کن از آن چیز بفهم.

  لذا اخباری مثل علامه مجلسی‌ها که این حرفها را نمی‌زنند تا بگویند قرآن حجت نیست آنهایی هم که می‌زنند که سواد ندارند اصلاً جای در علم ندارد تا ما گردن آنها بگذاریم مثلاً مثل صاحب مجمع البیان این اخباری است می‌گویند من نمی‌گویم اما همین صاحب مجمع البیان مرحوم طبرسی قطع نظر از آن دقتها که در مجمع البیان دارد که الان مجمع البیان بعد از چند صد سال الان تغییر روز است انصافاً مرادم اینجاست که این صاحب مجمع البیان اول مجمع البیان دلیلهای فراوانی می‌آورد که این قرآن تحریف نشده اصلاً تحریف قرآن را نسبت می‌دهد به معاندین.

  بنابراین از نظر اخباری و اصولی از نظر علما چه منش اخباریت باشد چه غیر اخباریت همه همه اینها می‌گویند که عقل حجت است گفتار و استدلالهای عقل حجت است اجماع به این معنا که گفتم حجت است قرآن حجت است.

  بله در قرآن یک متشابهاتی هم هست خب در روایات ما هم هست در روایات فراوان داریم همان طور که در قرآن است در روایات هم هست همین جور قرآن فهمیدن سخت است اما حجت است و 4 تا دلیل در فقه داریم هم پیش اخباری هم پیش اصولی اینها حجت است حسابی .

  می‌خواستم یک قدری درباره تفکیک هم امروز صحبت بکنم دیگر انشاء الله فرد ا یک اشاره‌ای می‌کنم .

 وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo