< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : علم اجمالی

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  بحث ما درباره علم اجمالی بود که گفتم بزرگان نظیر شیخ 2 جا در اصول این علم اجمالی را آوردند روی آن صحبت کردند؛ یک جا در باب قطع آخر مسئله باب قطع همین مسئله علم اجمالی که بحث الان ماست.

  یک جا هم در باب برائت در باب تخییر علم اجمالی دارد که انائین مشتبهین یک کدامش را می‌داند که نجس است.

  2 تا بحث راجع به علم اجمالی هست؛ یکی راجع به ثبوت تکلیف اینجا جایش است.

  یکی راجع به سقوط تکلیف آنجا جایش است اما برای خاطر تقریب به ذهن برای جا افتادن مسئله هم اینجا هم سقوط تکلیف به علم اجمالی هم ثبوت تکلیف به علم اجمالی را صحبت می‌کند 2 دفعه در باب تخییر در باب اصول عملیه هم راجع به ثبوت تکلیف به علم اجمالی هم راجع به سقوط تکلیف به علم اجمالی که معمولاً تکرار است دیگر.

  جلسه قبل راجع به ثبوت تکلیف می‌گفتیم خب معلوم است اگر کسی نمی‌داند نماز ظهر واجب است یا این که علم اجمالی دارد که تکلیفی بر او هست خب این علم اجمالی کالعلم التفصیلی فی اثبات التکلیف .

  لذا می‌گفتیم راجع به ثبوت تکلیف اشکالی نکردند اما اشکالی که هست این است که در اطراف علم اجمالی آیا اصل جاری است یا نه؟ بالاخره مطلب رسید به آنجا که اصل در اطراف علم اجمالی جاری نیست حالا یا آن فرمایش شیخ انصاری که تهافت لازم می‌آید تناقض جمع بین ضدیت ، نمی‌دانم نقیضین لازم می‌آید و یا برای خاطر آن روایتی که آقای داماد می‌آوردند روایت می‌گوید در اطراف علم اجمالی اصل جاری نیست و اثبات تکلیف بواسطه علم اجمالی می‌شود.

  یا عرض ما که می‌گفتیم آقا در اطراف علم اجمالی ولو در یک طرف بخواهیم اصل جاری بکنیم استیحاش عرفی دارد وقتی استیحاش عرفی داشت دیگر خواه ناخواه دلیل منصرف می‌شود آنجا که علم اجمالی نباشد این راجع به ثبوت تکلیف .

  و اما راجع به سقوط تکلیف با علم اجمالی تکلیف را ساقط کند خب معلوم است از جهت مقتضی هیچ اشکالی نیست نمی‌داند نماز جلسه استراحت دارد یا نه؟ جلسه استراحت را بجا می‌آورد نمی‌داند نماز جمعه بر او واجب است یا نماز ظهر، نماز ظهر را می‌خواند.

  نمی‌داند 10 تومان بدهکار است یا 15 تومان، تومان را می‌دهد مقتضی موجود است که انسان بواسطه علم اجمالی تکلیف که دارد این تکلیف را ساقط بکند حالا اقل و اکثر استقلالی باشد اقل و اکثر ارتباطی باشد یا نه اصلا اقل و اکثر نباشد متباینین باشد.

 از نظر اقتضا هیچ اشکالی نیست می‌تواند اسقاط تکلیف بکند اسقاط مامور به بکند بواسطه علم اجمالی.

  لذا می‌شود العلم الاجمالی کالعلم التفصیلی ثبوت التکلیف و فی سقوط التکلیف فی اثبات التکلیف و فی اسقاط التکلیف الا این که موانعی را آوردند مرحوم شیخ انصاری البته از خودشان نقل کردند چون خیلی موانع اهمیت ندارد.

  مرحوم آخوند هم در کفایه این موانع را آوردند و جواب دادند موانع خیلی اهمیت ندارد اما بالاخره باید برای سقوط تکلیف یک حرفهایی بزنیم از آن رد بشویم و الا مقتضی موجود است مانع هم مفقود است.

  از جمله موانع گفتند که آقا این لعب به امر مولاست کسی که می‌تواند با علم تفصیلی تکلیف را ساقط بکند چرا با علم اجمالی؟ 2 تا نماز خواندن برای چه؟ این لعب به امر مولاست یک کسی می‌تواند ببیند چه مقدار نماز به ذمه اوست اهمیت ندهد سر دفتر و چک و نمی‌دانم سجل و امثال اینها نرود هی نماز بخواند، نماز بخواند تا تکلیف ساقط بشود هر چه احتمال می‌دهد، احتمالها را بیاورد محتمل‌ها را بیاورد این لعب به امر مولاست.

  خب معلوم است حرف بی ریشه‌ای است و این که لعب به امر مولا آنجاست که داعی عقلایی نباشد اما اگر داعی عقلایی پیدا کرد یعنی چه؟

  خب این دلش می‌خواهد خیلی نماز بخواند داعی عقلایی‌اش این است که نماز قضا بخواند اما با علم اجمالی اگر بخواهد با علم تفصیلی باشد یک نماز بیشتر نیست اما حالا 10-8 تا نماز می‌خواند برای این که ثواب بگیرد داعی عقلایی روی تکرار مامور به. بعدش هم اگر لعب به امر مولا باشد راجع به کیفیت است نه راجع به اصل تکلیف در کیفیت این دارد بازی می‌کند در اصل تکلیف که بازی نمی‌کند اصل تکلیف از خدا می‌ترسد و قربه الی الله می‌آورد برای این که مامور به را ساقط کند الا که بازی در می‌آورد در خصوصیات و این زیاد هم اتفاق می‌افتد.

  یک کسی برای این مردم بخندند می‌رود در وسط آفتاب نیم ساعت نماز خواند رفقایش بخندند یا این که نه، شرط بندی می‌کنند شرط بندی حلال می‌گوید من می‌رود نیم ساعت توی این حوض آب سرد است حسابی برای یک غسل کردن و این چیزها در میان عقلا زیاد است که خصوصیات تکلیف را رویش بازی در می‌آورند اما اصل تکلیف چه؟ اصل تکلیف راستی می‌آورد قربه الی الله که اگر آن قربه الی الله نبود آن اصل تکلیف نبود اصل تکلیف نمی‌آمد مامور به را نمی‌آورد داعی دارد برای آوردن مامور به اما روی خصوصیاتش شوخی می‌کند بازی در می‌آورد یا خود مولا یا با مردم، مردم از این کارش بخندند مردم از این کارش تحسین بکنند.

  لذا راجع به خصوصیات اگر بازی باشد خب اشکال ندارد عرض کردم خیلی ریشه ندارد.

  مانعی دومی که گفتند ، گفتند آقا قصد وجه می‌خواهیم در نماز قصد تمیز می‌خواهیم در نماز و این نماز اول را خواند نماز دوم را اصلا نمی‌داند دیگر نماز به ذمه‌اش هست یا نه؟ نمی‌تواند بگوید عوام مردم می‌گویند نماز واجب بجا می‌آورد قربه الی الله یک نماز به ذمه‌اش است نمی‌داند ظهر است عصر است؟ نماز خواند دیگر نماز دوم را بخواهد بخواند دیگر اصلا نمی‌داند نماز به ذمه‌اش است تا بگوید نماز ظهر یا بگوید نماز عصر یا نه؟

  حالا عمده آن دلیلی که این آقا آورده قصد وجه‌اش است، قصد وجه یعنی قصد وجوب و استحباب بلکه گاهی قصد قربتش هم مشکل می‌شود که بخواهد بگوید که نماز ظهر بجا می‌آورم قربه الی الله در حالی که اول نماز خوانده ممکن است این اصلا نماز ظهر نباشد بالاخره این خصوصیات در نیت با علم اجمالی از بین می‌رود اگر با علم تفصیلی بیاورد خصوصیات را هم می‌تواند بیاورد نماز ظهر واجب قربه الی الله و اما اگر بخواهد با علم اجمالی بیاورد دیگر این خصوصیات از بین می‌رود قصد وجه واجب است پس اسقاط تکلیف به علم اجمالی جایز نیست.

  این هم دلیل دوم دلیل دومش بهتر از دلیل اول است.

  جوابش هم این است این قصد وجه واجب است به چه دلیل؟ آدم با علم تفصیلی می‌خواهد نماز ظهر و عصر بخواند حرف عوام را نمی‌زند خطور هم ندارد بلکه می‌گوید نماز ظهر قربه الی الله همین توجه به عمل که می‌خواهد نماز ظهر بجا بیاورد ولو قصد وجوب نیاورد قصد تمیز نیاورد ولو قصد قربت نیاورد اما همان توجه به عمل همان نماز است راجع به خصوصیات هم دلیل نداریم بلکه مرحوم آخوند همین جاهاست البته از صاحب جواهر گرفتند اما همین جاها مرحوم آخوند می‌فرمایند همین که گفته نشده دلیل بر این است که واجب نیست می‌فرمایند نماز عام البلواست مردم روزی 5-4 مرتبه نماز می‌خوانند و سوالی و جوابی راجع به قصد وجه روایت نداریم هیچ وقت سوال نکرده قصد وجوب هم بکنم یا نه؟ هیچ وقت امام علیه السلام جایی نگفته قصد وجوب هم بکن که از جاهایی که عدم الوجدان یدل علی عدم الوجود همین جاهاست این که مشهور شده عدم الوجدان لایدل علی یدم الوجود این کلی‌اش درست است اما بعضی اوقات عدم الوجدان یدل علی عدم الوجود کجا؟ مثل همین جا اگر چیزی عام البلوا باشد اما توی روایات ما نفیا، اثباتا از او حرف زده نشده باشد همین حرف نزدن دلیل بر این است که واجب نیست.

  عرض کردم این مال مرحوم صاحب جواهر است مرحوم آخوند اینجا آوردند دیگران هم پس از مرحوم آخوند این فرمایش صاحب جواهر فرمایش مرحوم آخوند را قبول کردند و گفتند نه، برائت هم نمی‌خواهد ما در اقل و اکثر ارتباطی اشتغالی هم باشیم اگر شک کنیم قصد وجه واجب است یا نه لازم نیست بیاوریم چرا؟ برای این که از امور علم البلوا است و در روایات ما نفیا، اثباتا در او صحبت نشده همین صحبت نشدن دلیل بر این است که واجب نیست حالا اگر هم کسی حرف مرحوم آخوند را حرف صاحب جواهر را نپذیرد این است این که گفتی قصد وجه واجب است دلیلش چیست؟ رفع ما لایعلمون می‌گوید نه.

  لذا قصد وجهش از بین می‌رود خب برود برای این که با اصل می‌گوئیم قصد وجه واجب نیست حالا که واجب نشد این می‌خواهد اسقاط تکلیف بکند منهای قصد وجه یعنی اسقاط تکلیف بکند با 2 نماز، با 3 نماز، این هم دلیل دوم یعنی مانع دوم.

  دلیل سومی که آورده شده گفتند انسان باید از امر مولا منبعث بشود والا اگر کسی از امر مولا منبعث نشود، عمل را بجا بیاورد نه از امر مولا بلکه یک داعی دیگر مسلم این عمل باطل است.

  مثلاً العیاذ بالله نماز می‌خواند برای پول نماز می‌خواند ریائا این نماز را خواند مامور به را آورده اما این بحثش، منبعث شدنش بواسطه امر مولا نیست بواسطه آن پول است بواسطه آن تظاهر است و بالاخره آن غرضی که دارد روی داعی عقلایی باشد داعی عقلایی نباشد هم فرق نمی‌کند گفتند خب داعی عقلایی نمی‌تواند آدم را منبعث بکند باید امر مولا، لذا می‌گوید قربه الی الله یعنی منبعث شدن به امر مولا. خب این کبرای کلی‌اش درست است که انسان باید متبعث شود به امر مولا خب ما نحن فیه چه؟ گفته خب این نمی‌تواند منبعث شود به امر مولا بلکه منبعث می‌شود به محتمل الامر مولا برای این که نماز اول را که می‌خواند نمی‌داند چیست نماز دوم را که می‌خواند ممکن است همان نماز اول تکلیف را ساقط کرده باشد همیشه منبعث می‌شود یعنی عمل را می‌آورد اما به امر مولا نه، به محتمل الامر مولا و این نمی‌شود باید منبعث بشود به امر مولا.

  خب حرف خوبی است یعنی بهتر از آن حرف اول و دوم است اما حرف این است این دلیل عین مدعاست به چه دلیل می‌گوئید؟ اگر منبعث بشود از امر مولا خب این حرف شما درست است اما اگر منبعث بشود به امر مولا اما محتمل الامر بعضی اوقات تقربش بیشتر هم هست برای این که دینش را حفظ بکند آدم محتاطی است اخوک دینک فاحتط لدینک این در اقل و اکثر ارتباطی هر چه هست می‌آورد و اصل جاری نمی‌کند خب مسلم این پیش مولا خیلی تقربش بیشتر است در حالی که 8-7 تا چیز آورده منبعث شده به محتمل الامر.

  مثلا نماز می‌داند 9 جزء دارد این 15-10 جزء می‌آورد همه‌اش مشکوک است من باب الاحتیاط می‌آورد، احتیاط یعنی چه؟ یعنی منبعث شدن به محتمل الامر اصلا معنای احتیاط یعنی همین اخوک دینک فاحتط لدینک احتیاط تا آنجا که عقلایی باشد خب معلوم است خیلی مطلوب است دیگر منجر به وسوسه گری و دیوانگی نشود تا منجر به وسواس گری نشود معلوم است احتیاط خیلی خوب است مخصوصاً راجع به حق الناس نمی‌داند 10 تومان بدهکار است یا 20 تومان 10 تومان بدهد، نمی‌داند خمسش بدهکار است 10 تومان یا 20 تومان 20 تومان را می‌دهد خب 10 تومانش یقینی آن 10 تومان هم می‌شود به محتمل الامر منبعث می‌شود به امر جزیی که می‌گوید که اگر 20 تومان بدهکاریم دیگر 20 تومان خمس داده باشیم اگر یقینی باشد خب مسلم است این منبعث شدن بعد از ماه مبارک رمضان جعلا دلیل می‌خواهد دلیل نداریم بلکه دلیل بعکس است، عند العقلا در شریعت مقدس اسلام احتیاط تا منجر به وسواسی‌گری نشود مطلوب است و همین احتیاط است که از نظر اخلاق هم نفوذی می‌شود یعنی دین علمی است می‌شود دین قلبی احتیاط است قلبی این احتیاطات خیلی کار می‌کند، خیلی مخصوصاً در محرمات حرام بین حلال بین شبهات بین ذلک خب این را استاد بزرگوار ما حضرت امام معنا کردند معنای اخلاقی، عرفانی، گفتند معنایش این است که اگر انسان مشتبهات را ترک بکند جرأت پیدا می‌کند برای این که بتواند مشتبهات را ترک کنید. اگر شبهات را ترک بکند مجبور می‌شود تقویت نفس و آن تقویت نفس در باب محرمات می‌تواند عرض اندام بکند حرف خوبی است انصافاً اصلا احتیاط آدم می‌سازد، احتیاط نفس لوامه را قوی می‌کند و بالاخره بی احتیاطی است که آدم را توی چاه می‌اندازد و حالا در همان محرماتش هم که ترک می‌کند دیگر نسبت به مولا نمی‌تواند بدهد برای این که مولا ممکن است اصلا گفته باشد که واجب نیست در عباداتش همین است در توسلیاتش هم همین است اگر راستی بخواهد قصد وجه بکند ، راستی بخواهد بواسطه امر مولا منبعث بشود خب این دلیل می‌خواهد دیگر دلیل ندارد، دلیل بعکس است و آن این است که مطلقا انسان می‌تواند در زندگی محتاط باشد وقتی برویم توی سیره ائمه طاهرین و سیره فقها و بزرگان می‌بینیم که از نظر احتیاط اینها مرد احتیاط بودند.

  بنابراین این دلیل، دلیل سر و صورت داری است دلیل خوبی است و اما این که بتوانیم اقامه بکنیم این دلیل را در مقابل این که با علم اجمالی نمی‌شود اسقاط تکلیف کرد نمی‌تواند مقاومت بکند یک امر اخلاقی است خیلی خوب است اما انسان نتواند به محتمل الامر منبعث بشود نه، می‌شود معنایش احتیاط است، احتیاط هم سیره بزرگان است چه سیده پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین علیه السلام چه سیره مراجع تقلید چه سیره علما ، بزرگان کسانی که راستی روح خدا ترسی در عمق جان اینها حکم فرماست اینها اصلا زندگی شان روی احتیاط است.

  خب اینهم دلیل سوم، دلیل چهارمی که آورده شده حرف مرحوم نائینی (رض) است این مرحوم نائینی این حرف را در اصول زیاد دارند من 8-7 جا من دیدم ایشان تکرار کردند.

  اما اینجا در حالی که یک مبنایشان هم هست اما نمی‌گویند ولی دلیلش را می‌آورند دلیل خوبی است می‌فرماید که انسان باید اول منبعث شود به امر قطعی اگر نشد منبعث شود به علم اجمالی اگر نشد منبعث شود به امارات اگر نشد منبعث شود به اصول می‌فرماید.

  اینها مراتب دارد آنجا که قطع تفصیلی است قطع اجمالی نیست آنجا که قطع اجمالی است اماره نیست آنجا که اماره است اصل نیست به قول شیخ انصاری راجع به اصل و اماره می‌گوید باد و پشه هر کجا که باد بیاید دیگر پشه نیست هر کجا امارات باشد دیگر اصول نیست مرحوم نائینی این حرف را که مرحوم شخی راجع به امارات و راجع به اصول فرمودند راجع به قطع تفصیلی و قطع اجمالی هم فرمودند گفتند اگر قطع تفصیلی است نوبت به قطع اجمالی نمی‌رسد اگر قطع اجمالی نوبت به اماره نمی‌رسد و اگر اماره است نوبت به اصل نمی‌رسد.

  خب این حرف خوب است اما باز هم دلیل چه؟

  عین مدعاست به چه دلیل نمی‌شود انسان به محتمل الامر منبعث شود؟ در حالی که می‌تواند علم تفصیلی هم پیدا کند.

 در باب اماره‌اش هم می‌گوئیم کی گفته اماره نمی‌تواند جای قطع بنشیند؟ نه می‌تواند قطع پیدا کند با اماره می‌رود جلو می‌تواند با قطع تکلیف را ساقط کند نمی‌کند، با اماره می‌رود جلو حتی با قواعد می‌رود جلو یک کسی می‌تواند قاعده ید را توی زندگی‌اش جاری نکند می‌تواند، خیلی با مردم معاشرت ندارد خودش خیلی احتیاج به قاعده ید و قاعده سوق ندارد و با علم تفصیلی با علم اجمالی می‌تواند تکلیف را ساقط کند اما این در حالی که می‌تواند دست از سقطعش برمی‌دارد دست از علم اجمالی است بر می‌دارد به قاعده ید بیاید جلو خب قاعده ید حجت است و وقتی حجت شد دیگر قطع حجت است علم اجمالی حجت است اماره حجت است و قواعد مثل قاعده ید و اصاله الصحه و قاعده خراق و اینها که اماره‌اند، اماره عقلائی، اینها حجت‌اند.

  بله راجع به اصول عملیه آن تعیین وظیفه در صف شک است آن حرفی است که تعیین وظیفه در ظرف اگر بتواند شک را رفع بکند معلوم است امارات همان که مرحوم شیخ فرمودند و دارد بر اصول باد و پشه.

  و اما راجع به غیر اصول عملیه که تعیین وظیفه در ظرف شک است دیگر همه اینها در ردیف هم و طولی شدن اینها که مرحوم نائینی می‌گوید ظاهر وجهی ندارد، بلکه بنای عقلا هم بر ضد این طولی بودن است و همه اینها را عرضی می‌داند.

  حالا اگر چیزی به نظرتان رسید وقت گذشت، دیگر بفرمائید تا تکرار بکنم بحث تمام شد، بحث فردایمان راجع به امارات انشاءالله.

 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo