< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/03/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : حجیت قول لغوی؟

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  فرمودند از امارات از ظنونی که حجت است و از آن قاعده الاصل عدم حجیت الظن الا ما اخرجه الدلیل این از آن ما اخرجه الدلیل است قول لغوی شما یک لغتی را در آن ماندید خب مراجعه می‌کنید مثلا به قاموس به المنجد و امثال اینها و این لغت برای تو معلوم می‌شود گفتند این اماره‌ای است که حجت است و تو می‌توانی به قول لغوی مراجعه بکنی مسئله فقهی‌ات را از قول لغوی بدست می‌آوری زیاد هم هست یعنی در فقه ما زیاد یک لغاتی هست که حتما باید مراجعه بشود به اهل لغت به کتابهای لغت و این معنا معلوم بشود.

  دلیل چه؟ گفتند خبره برای این که اهل لغت خبره است و مراجعه کردن به خبره بنای عقلا روی آن است شارع مقدس هم که ردع نکرده پس حجت است یعنی همین طور که برای ظهور گفتند که بنای عقلا با عدم ردع شارع در خبر واحد هم بعد می‌رسیم باز همین بنای عقلا با عدم ردع این چند تا اماره‌ای که توی اصول برای ما درست شده همه‌اش از همین باب است یعنی دلیل بنای عقلاست عدم ردع از شارع امضا از شارع پس همین طور که پیش عقلا حجیت دارد پیش شارع مقدس هم حجیت دارد دلیل تفاوتی نمی‌کند با آن ظهوری که گفتیم الا این که اشکال کردند که در کفایه هم آمده این که : اولا اهل لغت کتابهای لغت خبره نیست بلکه اینها یک الفاظی را این طرف و آن طرف می‌کردند و معنایش را پیدا می‌کنند و یک تتبع و معنایش را برای تو می‌گویند خبره نیست خبره آن چیزی است آن کسی است که این خبرویت عالمیت در یک فنی داشته باشند نظیر فقیه نظیر اصولی، فیلسوف، معمار و مهندس و امثال اینها و اما صرف ضبط کردن الفاظ و معانی‌اش این خبره نیست.

  ایراد دومی که شده گفته خب حالا خبره به چه دلیل حجت؟ برای این که در آن زمان ما کتاب لغت که نداشتیم و این کتاب لغت و چیزی که اختراعی باشد تازگی داشته باشد ما نمی‌توانیم بگوئیم بنای عقلا با عدم ردع ، عدم ردع آنجاست که در مرآی و منظر شارع باشد و شارع مقدس او را ردع نکرده باشد.

  ولی علی الظاهر هر دو حرف نا مربوط است نمی‌شود انسان بپذیرد ما بگوئیم که مثلا صاحب المنجد خبره در لغت نیست اما آن معماری که مثلا چند سال در معماریت در خانه وارد است، این خبره است یا مثلا کسی که در فقه کار کرده خبره است اما این که یک عمر در لغت کار کرده خبره نیست علی الظاهر درست نیست دیگر مثلا لغویین خبره هستند حسابی اینها تتبع می‌کنند معانی را بدست می‌آورند اشتراک را بدست می‌آورد و غیر اشتراک را بدست می‌آورد مجاز را بدست می‌آورد حقیقت را بدست می‌آورد و در کتابهایش می‌گویند این حقیقت است این مجاز است این کنایه است این اشتراک است و حسابی خبره است مثلا آدم صاحب مجمع البحرین را بگوید خبره نیست خب اتفاقا مثل صاحب مجمع البحرین هم خبره است هم در فقه هم در تفسیر هم در لغت و ما خبرویت بمعنا عالمیت است و کتابهای لغت اگر ریشه داشته باشد اگر پایه داشته باشد خب مثلا صاحب قاموس را می‌بینیم که چقدر ان قلت قلت دارد در همین کتاب لغت در همین باب لغت.

  لذا این که بخواهیم بگوئیم که لغوی خبره نیست این قطعا یا کم لطفی یا کم ارادتی به اهل لغت است و اهل لغت معمولاً مثلاً المنجد رسمش است اول حقیقت را بگوید بعد 10-8 تامجازها را ردیف می‌کند و می‌فهماند اول حقیقت گفتم بعدش هم ظاهرش مجاز است یا آنجا که اشتراک باشد علامت می‌گذارد آنجا که مجاز کنایه باشد تعیین می‌کند دیگر ما بقی هم همین طور دیگر مثلا مثل قاموس دیگر خیلی خبرویت بخرج دادند ولی مجمع البحرین هم همین طور المنجد همین طور راستی اینها خیلی خبرویت بدست دادند به طوری که انسان اطمینان پیدا می‌کند این که این حرفی که این می‌زند درست است.

  بله در خبرویت ثقه بودن هم لازم است یعنی بمعنا این که باید بدست بیاوریم اطمینان پیدا کنیم در خبرویت چیزی که می‌گوید دروغ نمی‌گوید متهم به دروغ گفتن نیست همین جور که در خبر ثقه می‌گوئیم باید موثق باشد در خبرویت هم می‌گوئیم باید موثق باشد این بحث ما نیست مسلم است باید موثق باشد.

  در ظهور هم اگر یادتان باشد می‌گفتیم اگر یک ظهوری پیدا کنیم نشود، اصل عدم خطا اصل عدم نسیان تویش جاری بکنیم آن متکلم متهم باشد خب ظهور حجت نیست باید در این امارات که داریم ذکر می‌کنیم این اتهام توی همه‌شان هست هم توی ظهور باید متهم نباشد ظهور هم در لغت باید متهم نباشد در خبرویت نه در همه جاها در خبرویت در خبر ثقه هم باید متهم نباشد در راستگویی در روایت حالا ولو فاسق هم باشد اما باید بدست بیاوریم از نظر گفتن از نظر نقل روایت متهم نیست لذا این که خبره نیست این را قبول نداریم.

  و اما آن مسئله دوم که یک مقدار ریشه دارتر از اشکال اول است این که لغت در آن زمان نبوده ما نمی‌خواهیم لغت در آن زمان باشد خبرویت در آن زمان باشد ما می‌خواهیم این اصل خبرویت این را شارع امضا کرده باشد آن وقت اصل خبرویت مصادیق دارد یک یاز مصادیقش می‌شود لغتی که تازه پیدا شده یکی از مصادیقش مثلا می‌شود معماری، مثلا مهندسی خب خیلی از این خبرویت‌ها تازه پیدا شده اما آن که امضا شده روی اصل خبرویت یعنی مسلم شارع مقدس در زمان شارع مقدس یک خبرویتی بوده مردم عمل به این خبرویت می‌کردند شارع مقدس اگر امضا نکرده بارم ردعی نکرده و این عدم ردع دلیل بر امضا.

  یک حرف مانده توی مسئله این دیگر باید با فکر شما حل بشود و آقا این است که نمی‌دانم چه شده که اینها رفتند روی قول لغوی نباید قول لغوی گفته باشد بعد ظهورات باید فرموده باشند از اماره‌ای که، مظنه‌ای که بیرون رفته از آن اصل خبرویت است تا خیلی چیزها درست بشود آن وقت منجمله لغت اما حالا چه شده است که مثل مرحوم شیخ انصاری بعدش هم متابعت از مرحوم شیخ انصاری مرحوم آخوند و دیگران همه همه یک مصداق از خبرویت را نقل کردند و آن لغت آن وقت می‌خواهند دلیل برایش بیاورند دلیل را خبرویت آوردند خب به این آقایان می‌گوئیم آقا این دلیل را بگذار جای مدعا و بگو الاصل حرمت عمل بالظن یا الاصل عدم حجیت الظن الما اخرجه الدلیل و منه خبرویت که آن خبرویت منه لغت.

  و این اما در مرحوم شیخ انصاری و دیگران این جور گفتند که از آن اصل بیرون رفته قول لغوی چرا؟ لانه خبره و این دلیلشان است یا لانه خبره را اصلا مدعا قرار بده بگو که الاصل حرمت عمل بالظن یا اصل عدم حجیت العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل و منه خبره که این خبره مصادیقی دارد یکی از مصادیقش قول لغوی.

  لذا به مرحوم آخوند هم همین ایراد را داریم به مرحوم آخوند هم می‌گوئیم آقای آخوند شما بالاخره قبول کردید این که قول لغوی چون خبره است حجت است می‌گویم چرا قول لغوی را آوردی؟ بگو که از آن اصلی که الاصل عدم حجیت عمل بالظن گفتی یکی ظواهر بگو یکی خبرویت بعد هم بگو یکی خبر واحد آن وقت خبر واحد مصادیق دارد و مصادیقش هم مثلا خبر ثقه خبر صحیح مثل ظهور وقتی خبره شد حجت مثل ظهور منجمله لغت هم حجت است چرا حجت است چون خبره است این مطلب تمام شد.

  مطلب سوم راجع به اجماع منقول است این ایرادی که کردم الان در اجماع منقول هم هست . این را باید این جور بگویند که خبر واحد حجت است بعد بحثش را می‌کنیم آن وقت از جمله مصادیقش می‌شود اجماع منقول، اجماع منقول به خبر واحد که مرحوم شیخ گفتند مرحوم آخوند هم در کفایه حجیت اجماع منقول به خبر واحد می‌گوئیم خب این مصداق همان خبر واحد می‌شود بحث اجماع هم می‌خواهید بکنید باید آنجا یعنی بعد از آن که خبر واحد را درستش کردید مطلقا خبر واحد درست می‌شود منجمله اجماع منقول آن وقت آنجا با بحث مفصل راجع به اصل اجماع بکنید که این اجماع از کجا پیدا شده؟ حجت است یا نه؟ حجت است برای این که خبره است آن وقت بگوئید در آن وقت که قول لغوی نبوده بگوئیم اصل خبره که اثبات است پس قول لغوی هم اثبات است خب این مطلب تمام شد ایراد من روی این مبناست که آقا یا قول لغوی حجت است یا حجت نیست این را نباید شما بحث بکنید شما باید روی خبرویت بحث بکنید که اصل خبرویت اصل عالمیت مراجعه مردم به عالم درست است یا نه؟ خب یک بدیهی است درست است حالا این گاهی عالم در فقه است، عالم در تفسیر است گاهی عالم در فلسفه است گاهی عالم در صنعت است و همچنین اینها حالا مراجعه جاهل به عالم یک امر طبیعی است و این حرف الان من هم این است که خبر ثقه را ما بعد حجت می‌کنیم اما عمده دلیل ما بنای عقلاست خب بنای عقلا می‌گوید خبر ثقه حجت است حالا خبر ثقه یک دفعه زید به عمر می‌گوید بابایت آمد یک دفعه مثل صاحب جواهر می‌گوید که قدما فرمودند که این مسئله این است خب معلوم است دیگر اگر خبر ثقه را قبول کردید در امور متعارفه دیگر خبر ثقه مثل صاحب جواهر هم باید قبول بکنید آن وقت مصداقی از خبر واحد می‌شود اجماع منقول آنجا باید صحبت بشود آن وقت اجماع منقول را این جور باید بعد از آن که خبر واحد درست شد این جور بگویند که خبر واحد حجت است منها اجماع منقول به خبر واحد، حالا این جور بحث کردند گفتنت سوم چیزی که از آن اصل بیرون است اجماع منقول به خبر واحد بعد می‌گویند که و یذکر فیه امور الاول که اجماع چیست؟

  این ظاهرا‌ باید این جور باشد که من عرض می‌کنم علی کل حال خیلی اهمیت ندارد اگر قبول کردید که قبول کردید اگر راستی چیز داشته باشید و الا باید قبول کنید چیز داشته باشید تا فردا برای آقایان بگویم.

  و اما حالا اجماع چیست؟ این که می‌گوئید که اجماع منقول به خبر واحد حجت است خب معلوم است حجت است اما اجماع چه؟ اجماع از نظر ما که اجماع درست کردیم برای خاطر این که عامه به اجماع خیلی اهمیت دادند مثل شیخ طوسی و سید مرتضی اینها مجبور شدند یک لفظ اجماعی بیاورند و ادله اربعه درست بکنند و الا اجماع من حیث هو اجماع در خاصه پشمی به کلاه او نیست اینها می‌خواهند از باب اجماع برگردانند به قول امام علیه السلام درست بکنند.

  اما سنی‌ها این جور نیستند آنها اجماع را یک دلیل مستقل آن هم در اصول دین و این که در فروعشان هم آمده برای خاطر همین است در حقیقت اگر ما بخواهیم این اجماع را از نظر تاریخ بررسی بکنیم اینها می‌خواستند خلافت ابی بکر درست کنند تمسک کردند به اجماع آن وقت این اجماع کم کم آمد توی فقه‌شان سر و صدای عجیبی پیدا کرد از اصول دین قرار دادند دیگر ما هم مجبور شدیم در مقابل آنها اجماع درست کنیم الا این که اجماعی که کاشف از قول امام علیه السلام باشد که بعد درباره‌اش صحبت می‌کنم ولی آنها این طور بود مدرکشان هم یک روایت خرافی است که خودشان هم اقرار می‌کنند لاتجتمع امتی علی الخطا و همچنین روایتی در خاصه که نداریم در میان عامه هم تصدیق دارند روایت ضعیف است ولی بالاخره گفتند که مردم جمع شدند ابی بکر را خلیفه کردند بنابراین پیغمبر گفته خطا نمی‌کنند پس خلافت ابی بکر درست است.

  لذا این اولا اصلا روایت نیست نمی‌دانیم از کجا در آمده حالا بر فرض هم روایت باشد معنایش چیست؟ یعنی در مقابل غدیر خم کسی قد علم کند، غدیر خم را بگذار کنار این قول را بگیر این حرفهایی من هم نیست خود عامه این حرفها را دارند دیگر.

  لذا می‌بینید که این اولاد بعد هم حالا لاتجتمع امتی علی الخطا اجماعی توی کار بوده؟نه، مثل غزالی می‌گوید اجماعشان 5 نفر بود ما اصلا سقیفه بنی ساعده با آن طمطراقش برگشت به 5 نفر آن هم توی 5 نفر هم اختلاف بود این لاتجتمع امتی علی الخطا اگر راستی حالا اجماع بود روی لاتجتمع امتی علی الخطا صحبت می‌کردیم اما همچنین اجماعی در سقیفه بنی ساعده به اقرار خود آقایان نبوده.

  لذا مثلا مثل غزالی می‌خواهد درستش بکند می‌گوید لاتجتمع امتی علی الخطا این است در اینجا یعنی آن افرادی که بلدند سیاست بازی کنند اهل حل و عقل ولی این هم خودش باز می‌گوید که این اجماع هم در آن وقت دیگران هم می‌گویند غزالی نه، می‌گویند این اجماع هم نبوده و بالاخره مطلب می‌رسد به یک جای باریکی که راستی تعجب آور هم هست بالاخره می رسانند مطلب را به اینجا آقا الحکم لمن غلب و بالاخره به زور آقای ابی بکر خلیفه شد خب شد دیگر بعد می‌گویند که آن غدیر خم چه می‌شود؟ می‌گویند پیغمبر اشتباه کردند و خالی از اشتباه نیست پیغمبر، پیغمبر اشتباه کردند خیال کردند می‌شود بعد ما دیدیم نمی‌شود و بالاخره ما علی علیه السلام را عقب زدیم ابی بکر را برای مصلحت نظام برای مصلحت اسلام جلو آوردیم لذا الحکم لمن غلب شد خلیفه.

  این حرفهایی که شیعه و سنی دارد این حرفهایی که من عرض می‌کنم یک خلاصه‌ای از اجماع سنی و شیعه راجع به سقیفه بنی ساعده.

  بله این جمله اجماع حجت است توی اصول دین برگشتش به این کلمه لاتجتمع امتی علی الخطاء است که سر تا پایش خراب است.

  اما مثل این که شیعه چون که اینها به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی تغییر و سرزنش می‌کردند به شیعه شماها فقه ندارید شماها فروع ندارید و امثال اینها ، اینها چون که در اقلیت بودند آنها در اکثریت بودند این در اقلیت بی پناه بودند آنها در اکثریت با پناه بودند اینها هم مجبور بودند در مقابل آنها که مردم را نگشانند یک چیزهایی درست می‌کردند اما چیزهای پایه دار چیزهای ریشه دار مثلاً می‌گفتند فروع ندارید به قول آقای بروجردی مرحوم شیخ طوسی مبسوط را نوشت گفت که فروع شما همه‌اش قیاس و استحسان است اما مبسوط من همه‌اش روایات، اهل بیت است که به پیغمبر اکرم می رسد این جوری منجمله می‌گفتند شما اجماع ندارید مرحوم مفید و سید مرتضی و دیگران منجمله مرحوم شیخ خلاف را نوشت و هی مرتب ادعای اجماع کرد اما اجماعش در خلاف مثلا این اجماعها همه که اختلاف هم هست این کتاب خلاف این اجماعتش را چه جور درست کنیم ؟ استاد عزیز ما آقای بروجردی درست می‌کردند می‌گفتند که معنایش خود شیخ طوسی فرموده معنایش این است که نص معتبر، علیه الاجماع یعنی علیه نص معتبر و اجماع شیعه مستقل نیست بلکه این که اخباری ایراد می‌کند شما اجماع را از کجا گرفتید؟ می‌گوئیم از اینجا قطع به قول امام علیه السلام اصلا معنای اجماع همین است ما اگر همه جمع شدند روی یک قول مثل قدما همه همه یک چیز گفتند این چیز هم مدرک نداشت اگر مدرک داشت هیچ چیز این اجماع نیست.

  لذا اسمش را می‌گذارند الاجماع الا بکم یعنی اجماع بلا مدرک همه قدما یک چیز گفتند مدرک ندارد خب می‌گوئیم این همه قدما آن هم مثل شیخ طوسی‌ها مثل سید مرتضی‌ها مثل شیخ مفیدها این افرادی که در سر حد عصمت‌اند اینها یک چیز گفتند هیچ مدرک ندارد گاهی مدرک خلاف دارد این از کجا پیدا شده؟ خب قطع پیدا می‌کنیم قول امام علیه السلام همین است آن وقت از کجا پی ببریم به قول امام آن 5-4 قسم است که فردا درباره‌اش صحبت می‌کنم که بعضی گفتند دخول و بعضی گفتن کشف و بعضی گفتند لطف و بعضی گفتند احساسات و حدس و بالاخره در آخر کار آقای بروجردی (رض) می‌فرمود کاشف از نص معتبر می‌فرمودند که روایاتی پیش قدما بوده به ما نرسیده کتابخانه شیعه را آتش زدند نابود کردند اصول اربعه منه آنجا خیلی از بین رفت یک روایاتی دست اینها بوده به ما نرسیده این اجماعشان کاشف از نص معتبر راستی ببینید که بین شیعه و سنی از نظر پایه و ریشه چقدر تفاوتهاست.

 وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo