< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/05/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادله حجیت خبر واحد- آیه کتمان

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  تمسک شده برای حجیت خبر واحد به آیه 159 سوره بقره به آن گفته‌اند آیه کتمان.

  ان الذین یکتمون ما انزل الله من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون.

  آن کسانی که کتمان می‌کنند این که قرآن در تورات و انجیل بوده است خبر از آن داده شده است اما کتمان می‌کنند می‌گویند نه، این‌ها لعنت خدا بر آنها باد و لعنت همه لعن کننده‌ها.

  که این یلعنهم اللاعنون هم شاید معنایش این جور باشد که وقتی خدا به کسی لعن می‌کند عالم وجود هم به او لعن می‌کنند شاید معنایش این است.

  آیه شریفه شأن نزولش معلوم است درباره یهود و نصاری است که این‌ها در همین تورات خرافی انجیل خرافی خبر داده‌است به وجود پیامبر اکرم به قرآن به خصوصیات پیامبر اکرم حتی کجا، که مشهور است این یهودی‌ها آمده بودند اطراف مدینه منزل کرده بودند پیامبر اکرم بیاید ایمان به او بیاورند وقتی هم پیامبر اکرم آمدند لجاجت‌ها گل کرد دیگر تصمیم گرفتند پیامبر را نابود کنند لذا در این تورات خرافی در این انجیل‌های خرافی اسم پیامبر اکرم و قرآن و خصوصیات و این‌ها همه آمده و قرآن به این‌ها می‌گوید چرا کتمان حق می‌کنید؟ ان الذین یکتمون ما انزل الله من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب یعنی در تورات در انجیل بعد از آن که در تورات و انجیل معلوم است شما علمایتان چرا منکر می‌شوید؟ حالا که منکر شدید می‌شوید لعنت خدا بر شما باد لعنت همه لعن کنند‌ه‌ها بر شما باد، خب شأن نزول، شأن نزول هم نمی‌خواهیم اگر شأن نزول هم نبود روایات هم نبود خود آیه شأن نزول دار بود لذا مختص به یهودی‌ها و نصرانی‌ها یعنی آیه و مربوط به این که در تورات‌های خرافی در انجیل‌های خرافی اسم پیامبر اکرم و خصوصیات پیامبر اکرم اسلام عزیز قرآن آمده چرا بر مردم بد تفسیر می‌کنید چرا کتمان حق می‌کنید لعنت خدا بر شما باد.

  خب اگر آیه این باشد اصلاً مربوط به خبر واحد نیست ، مربوط به یهودی‌ها و نصرانی‌هاست که شما چرا کتمان حق می‌کنید باید بگویید که پیامبر اکرم است باید بگویید این قرآن از خداست باید بگویید این اسلام حق است ناسخ همه ادیان است چرا نمی‌گویید؟ لعنت خدا بر شما باد، لذا اصلاً ربطی به بحث ما ندارد، اگر بخواهیم ربط بدهیم باید القای خصوصیات بکنیم بگوییم شأن نزول مخصص نیست، خب همین طور هم هست دیگر، شأن نزول‌ها نمی‌دانم حالا این شأن نزول باز مخصص هست یا نه؟ ولی شأن نزول‌ها مخصص نیست، قرآن قالب‌ برای معنای عامه حالا نزولش برای چیست؟ شأنیت این آیه کجا بوده؟ این می‌گویند نه، روی این فکر نکن و بگو کتمان حق حرام است از هر که باشد حرام است من جمله این که راجع به احکام اسلام کتمان حق بکنید، نگویید که مردم بفهمند، این حرام است موجب لعنت خدا و لعنت عالم وجود است، خب تا این اندازه هم درست بکنیم بگوییم که این یهودی‌ها نصرانی‌ها این خصوصیت ندارد و کتمان حق حرام است از هر که باشد از هر چه باشد، باید گردن قرآن بگذاریم با القای خصوصیت یا با این که شأن نزول مخصص نیست، تا این اندازه هم بگوییم طوری نیست ، اما باز هم برمی‌گردد به این که کتمان حق یک روایتی دلالت می‌کند بر یک حکمی حکم را نگوید می‌شود بدعت ، معلوم است گناهش خیلی بزرگ است و چیزی که از دین است این برای خاطر مثلاً پول برای خاطر ریاست برای خاطر لجاجت احکام اسلام را نگوید یا احکام اسلام را حذف بکند خب بدعت است دیگر، و بدعت دیگر مثل همان یهودی و نصرانی‌ها که بدعت می‌کنند این هم اگر بدعت بکند از علمای یهود و نصاری اگر بدتر نباشد کمتر نیست خب این را هم می‌گوییم حالا چه دلالت دارد بر حجیت خبر واحد؟ برای این که اگر کسی روایت نخواند منبر نمی‌خواهم بروم، می‌خواهم گوشه نشین شوم می‌خواهم مسئله نگویم این کتمان حق نیست اگر از راه امر به معروف و نهی از منکر جلو بیایید آن یک مسئله دیگر می‌شود و اما اگر نه یک کسی حالش را ندارد منبر برود یا این که می بیند منبرهایش فایده‌ای ندارد وبالاخره گوشه نشین می‌شود حالا این را بخواهیم بگوییم کتمان حق است خدا این را لعن می‌کند ظاهراً این جور نیست دیگر، نگفتن غیر از این است که کتمان حق بکند مثلاً کتمان حق در باب قضا و شهادات خیلی خوب است آن هم من نمی‌دانم تا چه اندازه؟ مثلاً می‌داند که ظلم به این شده می‌آید به او می‌گوید بیا شهادت بده، می‌گویند اگر نرود شهادت بدهد کتمان حق است حرام است این را هم حالا کلیتش را نمی‌دانم بشود درست کنیم یا نه؟ اگر کلیتش را بخواهیم درست بکنیم باید بگوییم هر کجا نظیر کتمان حق که نصاری، یهودی‌ها می‌کنند علمای اسلام هم این جوری کتمان حق بکنند دیگر لعنت خدا به این‌ها، بدعت است، برای خاطر آن که حق است نمی‌گوید، یا العیاذ بالله جعل می‌کند، فرق نمی‌کند نمی‌گوید یا جعل بکند، اما حالا ما بگوییم آیه با الغای خصوصیت دلالت می‌کند بر حجیت خبر واحد علی الظاهر هیچ دلالت ندارد، دیگر همان از باب امر به معروف و نهی از منکر است والا کتمان حق، کتمان حق یک امر بالفعل باید باشد یعنی راستی اسلام این را می‌گوید و مردم نمی‌دانند چیست این می‌تواند اسلام را تعیین کند نکند برای خاطر ریاست برای خاطر ترس، باید این جورها باشد دیگر، باید کتمان حق، اما حالا روایت را نقل نکند این کتمان حق است ؟ کتمان حق باید یک چیزی بیاید جلو حق دارد پایمال می‌شود این حق را نگذارد پایمال بشود این خوب است این می‌شود کتمان حق و اما اگر نه این روایت نقل نمی‌کند این اصلاً رفته توی خانه‌اش نشسته کاری به کسی کاری به چیزی ندارد حالا بگویید حرام است از راه تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر ، اما حرام است از راه کتمان حق ظاهراً این جور نیست دیگر لذا این آیه شریفه شامل حالش نمی‌شود باید کتمان حق بشود کتمان حق آن جاهاست که یک حقی جلو آمده این حق را پایمال می‌کند حالا یا در جزئیات بگویید مثل باب قضا و شهادات در باب قضا و شهادات هم آن وقتی که بحث قضا و شهادات می‌کردیم می‌گفتیم، نمی‌دانم، حالا یک کسی نمی‌رود شهادت بدهد برای این که دردسر برایش درست می‌شود برای این که آن کسی که علیهش شهادت می‌دهد دشمنش می‌شود حالا این باید برود؟ برای این که کتمان حق نشود؟ خب مشکل است انسان بگوید، ولی حالا بحث ما این جاست کتمان حق مصداقش کجاست؟ مثل این که یهودی‌ها، عوامشان نه، یهودی‌ها علمایشان، نصرانی‌ها علمایشان این‌ها می‌دانند که اسلام حق است و پا بگذارند روی حق، به یهودی‌ها نگویند، به نصرانی‌ها نگویند برای این که می‌بینند اگر به آنها بگویند و آنها مسلمان بشوند ریاستشان در مخاطره می‌افتد این را می‌گویند کتمان حق، شما الغای خصوصیت از آیه بکنید و بگویید که کتمان حق در اسلام هم هست راجع به علماء که این عالم برای خاطر یک دواعی دنیوی پا می‌گذارد روی حق حق را نمی‌گوید این در میان علماء هم پیدا نمی‌شود خیلی یک در هزار یک در میلیون هم نیست، یا در باب قضا و شهادت بگویید که کتمان حق نمی‌رود شهادت علیه او بدهد این جاها می‌شود به عبارت دیگر حق را پایمال کردن، و اما روایت نخواندن خب مسلم این کتمان حق نیست دیگر، کتمان حق این جاها اصلاً صادق نیست هیچ جا اگر بخواهیم مثال بزنیم همین است که در روایات هم آمده که آن عالمی که بداند اهل بیت علیهم السلام چه هستند؟ باید اهل بیت را بلند بکند و نکند این کتمان حق کرده، این خوب است، سقیفه بنی ساعده کتمان حق کرد خیلی خوب است علمای اهل تسن کتمان حق می‌کنند خیلی خوب است علمایشان نه عوامشان کتمان حق می‌کنند خوب است ، اما بیاییم برسیم به این جا که یک کسی می‌تواند تبلیغ بکند و نرود تبلیغ بکند این کتمان حق است و خدا این را لعن می‌کند نه، این باید امر به معروف کند باید نهی از منکر کند امر به معروف و نهی از منکر نکرده خب گناه آن ترک امر به معروف و نهی از منکر به عبارت دیگر امر به معروف و نهی از منکر غیر از کتمان حق است اصلاً ربطی با هم ندارد آیاتی که مربوط به امر به معروف و نهی از منکر است غیر از آیاتی است که مربوط به کتمان حق است اگر شما راجع به بعضی‌ها که تبلیغ نمی‌کنند بخواهید حرف با آنها بزنیم بگوییم آقا چرا امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنید؟ اما چرا کتمان حق می‌کنید؟ خب مسلم صادق بر این نیست دیگر، کتمان حق آن است که منکر فضایل اهل بیت علیهم السلام بشود کتمان حق آن است منکر روایات اهل بیت علیهم السلام بشود بگوید این روایت درست نیست همین طور که یک روایت جعل کند کتمان حق است گناهش خیلی بزرگ است بدعت است یک روایت را هم منکر شود اگر این دومی بدتر از اولی نباشد کمتر نیست باید این جور بشود، بشود کتمان حق یعنی روایت صحیح السند ظاهر الدلاله را بگوید آقا این درست نیست این می‌شود کتمان حق، و اما روایت صحیح السند ظاهر الدلاله را نقل نکند برای خاطر ریاستش مثلاً، این کتمان حق نیست اما معلوم است اگر داعی بر سکوت نداشته باشد قاعده این که اهل علم باید حرف‌شان را بزنند اهل علم باید تبلیغشان را بکنند از آن باب‌ها، لذا نمی‌دانیم چه جوری این آیه را درست بکنیم.

  مرحوم شیخ انصاری تقریب استدلال این جور می‌کنند می‌گویند که کتمان حق حرام است پس پذیرفتنش واجب است خب این حرف خوبی هم هست اما حالا دلالت می‌کند بر حجیت خبر واحد؟ اصلاً کتمان حق مربوط به خبر واحد نیست کتمان حق این است که یک کسی کتمان می‌کند واقعیت را، دیگری قبول بکند خب این خیلی خوب است آن گناه دارد آن هم گناه دارد که چرا پا روی حق گذاشت؟ چرا تو ساکت ماندی قبول کردی؟ اما ما بخواهیم بگوییم کتمان حق حرام است درست است پس حالا که کتمان حق حرام است اگر حق را گفت واجب است دیگران بپذیرند این هم خوب است تلازمش را هم قبول داریم که مرحوم شیخ انصاری می‌گوید اما آیا نقل خبر واحد این نقل نکردن کتمان حق است؟ تا ما تلازم درست بکنیم؟ اگر کسی حرف من را بزند و بگوید آقا اصلاً این نقل خبر واحد واجب است پس پذیرفتن آن هم واجب است این تلازم که دیروز درست کردیم این تلازم این جا هست اما نه مربوط به خبر واحد، کتمان حق این حرام است ، گفتن حق واجب است پس آن که می‌شنود باید قبول بکند تا کتمان حق نشود یا اگر کتمان حق شد او باید بگوید چرا؟ این تلازم هست اما موضوع آیه راجع به خبر واحد نیست راجع به کتمان حق است.

  مرحوم آخوند در کفایه اگر مطالعه کرده باشید ایشان می‌گویند تلازم نه، یعنی رد مرحوم شیخ انصاری که می‌فرمایند تلازم دارد مرحوم آخوند می‌گویند تلازم ندارد چرا تلازم ندارد؟ می‌گویند که منافات ندارد کتمان حق این باید نکند اما مردم می‌خواهند بپذیرند می‌خواهند نپذیرند این ظاهراً کم لطفی است دیگر به مرحوم شیخ، تلازم عرفی همین جور که مرحوم شیخ می‌گویند مسلم هست اماآیا کتمان حق خبر واحد را گفتن کتمان نکردن آیا این از مصادیق ان الذین یکتمون ما انزل الله الیک است؟ خب چه جور می‌خواهید درستش بکنید؟ آیه شریفه مختص به یهودی و نصرانی‌هاست و این‌ها مربوط به خبر واحد که نیست، مربوط به انکار اعتقادات است قرآن می‌گوید چرا انکار می‌کنید اعتقادات را؟ آن که در انجیل و تورات است بگویید برای مردم که اگر نگویید لعنت خدا بر شما، خب معلوم است به مردم هم لازمه‌اش این است که می‌گوید اگر یهودی گفت توی تورات است دیگر معلوم است که تو باید بپذیری برای این که علیه خودش دارد حرف می‌زند خب پذیرش آن هم معلوم است باید پذیرش باشد ، تلازم بین گفتن حق و پذیرفتن حق، مربوط به اعتقادات می‌شود و اما تلازم بین نقل خبر واحد و پذیرفتن ، نه آن ربطی به آن دارد نه این ربطی به آن دارد ، لذا این که مرحوم آخوند رد مرحوم شیخ می‌فرمایند تلازم نیست نه تلازم عرفی هست بین این دو تا طبیعت مرحوم آخوند یک چیز دیگر هم دارند این هم عجیب است می‌فرمایند که این که مرحوم شیخ می‌فرمایند آیه اطلاق ندارد مرحوم آخوند در کفایه می‌فرمایند نه اگر ما تلازم را درست کردیم اطلاق دارد، نمی‌دانم معنایش چیست؟ توی بحث دیروز توی بحث آیه نفر مرحوم آخوند می‌فرمودند که اطلاق ندارد تلازمش را قبول می‌کردند می‌گفتند اطلاق ندارد همان که مرحوم شیخ می‌فرمودند این جا می‌گویند که تلازم ندارد اگر تلازم داشته باشد دیگر اطلاق دارد مسلم، نمی‌شود تلازم باشد اما اطلاق نباشد، به مرحوم آخوند می‌گوییم چه ربطی به هم؟ برای این که تلازم بین دو تا طبیعت است کتمان حق نه، پذیرفتن دیگران آری اگر حق را بگوید اما برای همه یا نه؟ اطلاق می‌خواهد، بگوییم در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده همه همه، اما تلازم آری دو طبیعت، راجع به افرادش شک کنیم مرحوم شیخ می‌گویند اطلاق ندارد حرف خوبی است دیگر، در مقام تشریع حکم است اطلاق ندارد تلازم هست اطلاق نه و این که مرحوم آخوند می‌فرمایند که تلازم نیست اگر بگوییم تلازم است پس اطلاق هست هم منافات دارد با یک صفحه آن طرف کفایه ، یک صفحه بعد کفایه در آیه ذکر هم ایشان می‌فرماید اطلاق ندارد، هم منافات دارد هم این که کاری به گفته‌ها نداریم گفته‌های قبل و بعد ایشان، می‌گوییم آقا چه ربطی دارد ما بگوییم تلازم هست اطلاق هم نیست ؟ تلازم بین دو تا طبیعت است آن طبیعت‌ها را ما اگر بخواهیم ساریه جاریه بکنیم مقدمات حکمت می‌خواهد و تا مقدمات حکمت جاری نکنیم طبیعت را نمی‌توانیم ساری بکنیم.

  خلاصه حرف در این آیه شریفه همین است که آقا همین طور که مرحوم شیخ فرمودند این که آیه شریفه مربوط به یهودی‌ها و نصرانی‌هاست و هر که مثل آن است بگویید که کتمان حق و واجب است کتمان حق نشود تلازمش این است که پس دیگران هم باید بپذیرند.

  اما آیه اطلاق ندارد وقتی اطلاق نداشت قدر متیقن باید بگیریم قدر متیقنش راجع به اعتقادات است خبر واحد را نمی‌گیرد، لذا حرف مرحوم شیخ خیلی خوب است اگر ایراد من وارد نباشد که من می‌گویم اصلاً آیه نفر و آیه کتمان و آیه ذکر و این‌ها اصلاً در مقام بیان یک چیز دیگری هستند هیچ ربطی به حجیت خبر واحد و عدم حجیت خبر واحد ندارد اما دیروز عرض می‌کردم این که در این آیات آیه نفر این آیه بعدی مثل این که مفروغ عنه است که خبر واحد حجت است مفروغ عنه است که خبره حجت است مفروغ عنه امارات عقلائیه همه حجت است اگر این عرض اولم را بپذیرید دلالت هیچ ندارد.

  اگر عرض دوم را بپذیرید همه آیات دلالتش خوب است دیگر می‌خواستیم این آیات را تمام کنیم که نشد اگر عمری باشد اگر خدا توفیق عنایت بکند دیگر بعد از ماه مبارک رمضان راجع به مابقی آیات صحبت می‌کنیم انشاء الله.

 وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo