< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : شک در مقتضی و مانع

  بحث امروز ما بحث مشکلی است از این جهت که مرحوم شیخ انصاری یک چیزی فرموده‌اند که به ساحت مقدس ایشان نمی‌خورد آن هم برای یک امر خیلی مهم ، از نظر رد و ایراد بحث مشکل نیست یک چیزی شیخ انصاری فرموده‌اند ما هم ایراد به ایشان داریم 5، 6 تا بحث تمام است اما این که شیخ برای یک امر مهمی این مطلب را بگویند و ریشه نداشته باشد بحث را مشکل می‌کند لذا بنا شد شما روی آن فکر بکنید شاید بتوانید این بحث مرحوم شیخ را ریشه‌دار بکنید. بحث این بود که شیخ بزرگوار فرموده‌اند استصحاب مختص به شک در رافع است شک در مقتضی را نمی‌گیرد اگر شک داشته باشیم مقتضی قابلیت بقاء دارد یا نه؟ گفتند استصحاب نه، مثالی هم که زدند راجع به حکم گفته‌اند مثل این که استتار قرص شد نمی‌دانم آیا می‌شود نماز مغرب و عشا خواند یا نه؟ می‌شود نماز ظهر و عصر را خواند یا نه؟ گفته‌اند نمی‌توانیم بگوییم روز بود الان هست چرا؟ برای این که شک در مقتضی است شک در مقتضی است یعنی چه؟ یعنی نمی‌دانم قابلیت و استعداد روز چه مقدار است ؟ آیا تا غروب است یا تا مغرب؟ خب این مدعای ایشان که مشهور هم شده و خیلی از بزرگان هم متابعت از ایشان کرده‌اند و بالاخره در فقه و اصول خود مرحوم شیخ گاهی البته، دیگران خیلی روی همین اشکال شک در مقتضی استصحاب ندارد بنابراین این موارد استصحاب نیست.

  خب حالا دلیل شیخ چیست؟ در جلسه قبل دلیل را تقریر کردم ایشان می‌فرمایند لا تنقض الیقین بالشک این نقض به یقین نمی‌خورد برای این که یقین یا هست یا نیست یک امر تکوینی است نه یک امر تشریعی، حالا که نقض به یقین نخورد به متیقن می‌خورد لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض المتیقن بالمشکوک آن است که دست شارع است لذا لا تنقض الیقین بالشک یعنی لا تنقض المتیقن بالمشکوک.

  ثم می‌فرماید که یک حرف دیگر هم هست و آن که نقض مربوط به معنویات نیست مربوط به مادیات است یک نخی را شما وسطش را دو تا کنی این می‌شود نقض اما متیقن را بخواهی وسطش را دو تا بکنی این نقض لغتا به این نمی‌خورد باید مجاز باشد مجاز دوم درست کرده‌اند گفتند لاتنقض المتیقن بالمشکوک خب این دست شارع است اما باید مجاز باشد چرا باید مجاز باشد ؟ برای این که نسبت نقض داده شده به یک امر معنوی لاتنقض المتیقن بالمشکوک یعنی نمی‌دانی روزه‌ات باطل شد یا نه؟ بگو که روزه‌ام باطل نشد می‌خواهی این نسبت را بدهی در حالی که نقض باید بخورد به یک امر مبرم ظاهری مثل یک طناب مبرم مستحکم بگویند نقض نکن یعنی پاره‌اش نکن، به طناب می‌خورد نه به روزه پس اگر نسبت بدهیم به روزه بگوییم لاتنقض الصوم این مجاز است خب حالا که مجاز شد این مجاز را می‌توانی به شک در مقتضی نسبت بدهیم به شک در رافع هم نسبت بدهیم به شک در رافع نسبت بدهیم این اقرب مجازات است اقرب المجازین است اگر به شک در مقتضی نسبت بدهیم ابعد المجازین است واذا دار الامر بین اقرب المجازات یا ابعد المجازات اقرب المجازات مقدم است پس نسبت نقض را باید داد به شک در رافع نه شک در مقتضی به قاعده اذا دار الامر بین مجاز قریب و مجاز بعید مجاز قریب مقدم است این خلاصه حرف ایشان است.

  دیگران هم مثل حاج آقا رضا همدانی و مرحوم نایینی مخصوصاً مرحوم نایینی بیش از 10،20 صفحه چون کلام شیخ بوده در این جا ها صحبت کرده اما خود ایشان هم می‌گویند اسد و اخصر همین فرمایش مرحوم شیخ است برای این که شک در مقتضی حجت نیست شک در رافع حجت است، خب ما 5 ، 6 تا حرف حرف طلبگی اما خیلی ظاهر با مرحوم شیخ داریم اولا این که می‌گویند نسبت نقض را به یقین نمی‌شود داد چرا؟ می‌گویند یک امر قهری است خب مجازاً می‌گوییم مجاز ادعایی ، دلیلش هم قرآن لاتنقضوا ایمانکم خب این امر معنوی است دیگر امر مادی که نیست و لاتنقضوا المیثاق خب این امر معنوی است امر مادی که نیست حالا بگویید مجاز است اما این که نمی‌شود نسبت داد چون امر قهری است این را دیگر نمی‌دانیم چرا؟ بگویید مجاز ادعایی بگویید مجاز دلیلش هم قرآن و قرآن ما بگوییم لا تنقضوا ایمانکم یعنی احکام ، نمی‌شود گفت دیگر خب قرآن است و قرآن ما بگوییم لاتنقضوا ایمانکم یعنی احکام نمی‌شود گفت دیگر خب قرآن است و نسبت نقض را به ایمان و میثاق و این اولا و این لاتنقضوا الایمان لاتنقضوا المیثاق بالاتنقض الیقین بالشک در یک ردیف اند اگر نمی‌شود هیچ کدام نمی‌شو د اگر می‌شود هر سه می‌شود و این که ایشان می‌گویند نمی‌شود نمی‌دانم در لاتنقضوا الایمان لاتنقضوا المیثاق چه می‌گویند ؟ این حرف اول بعد هم اصلا کی گفته که نسبت نقض باید به امر مادی باشد نه امر معنوی کی گفته؟ به چه دلیل؟ توی لغت برویم لغت‌هایی که پیش شیخ انصاری بوده تا لغت ‌هایی که پیش ماست مثل المنجد و اقرب الموارد و این‌ها همه همه وقتی توی کلمه نقض برویم می بینیم که معنای نقض به معنای پاره کردن یک امر محکم است و این پاره کردن یک امر محکم را توی خود لغت گاهی نسبت می‌دهد به امر معنوی گاهی نسبت می‌دهد به امر مادی و این که چون امر قهری است نمی‌شود خب چرا نشود؟ لغت می‌گوید می‌شود لغت می‌گوید مجاز هم نیست حالا اشکال اول ما این است که می‌گوییم مجاز ادعائی است مجاز است اما لغت می‌گوید نه اصلاً حقیقت است نسبت نقض را هم به امور مادی می‌شود داد هم به امور معنوی مثال می‌زند هم به لغت هم به طناب مثال می‌زند هم به میثاق و ایمان، البته ندیدم من به یقین مثال بزند برای این که آنها که سر و کار با حرفهای طلبگی ندارند اما لغت هم منتهی الارب و هم قاموس و امثال این‌ها این است که در دسترس مرحوم شیخ انصاری بوده و همچنین المنجد اقرب الموارد این لغت‌هایی که هست اگر هم لغت طلبگی می‌خواهید مجمع البحرین انصافا خیلی خوب کتابی است دقیق هم هست این طریحی انصافا در حرفها در کارهایش دقیق بوده من جمله در لغتش مجمع البحرین خیلی کتاب خوبی است خب حالا بگوییم نمی‌شود که این را مرحوم آخوند هم عقیده‌شان همین است نه این جا ، مرحوم آخوند هم می‌رسیم می‌گویند که لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض المتیقن بالمشکوک می‌گوییم خیلی خوب مراد لاتنقض المتیقن بالمشکوک، می‌فرمایید نسبت نقض را به متیقن بدهند مجاز است باز عرض می‌کنیم چرا مجاز است؟ همین جور که نسبت نقض را می‌دهم به طناب می‌دهم به حکم مبرم شارع مقدس ، و بگوید حکمم را نقض نکن یک کسی هم بگوید طنابم را نقض نکن چه تفاوت می‌کند؟ تا آن حقیقت باشد و آن مجاز ، لذا اگر هم نسبت دادیم به لاتنقض المتیقن بالمشکوک باز هم مثل همان جا که نسبت بدهیم به یقین می‌گوییم حقیقت است نه مجاز، لذا اگر هم نسبت دادیم به لاتنقض المتیقن بالمشکوک باز هم مثل همان جا که نسبت بدهیم به یقین می‌گوییم حقیقت است نه مجاز، لذا نسبت نقض را هم می‌شود داد به شک در مقتضی هم می‌شود داد به شک در مانع هم می‌شود داد به امر عرفی هم به امر مادی هم به امر معنوی هم به احکام وما بگوییم لاتنقض الیقین بالشک این مجاز است اول معنا کنیم لا تنقض المتیقن بالمشکوک بعد هم بگوییم مجاز است ، می‌گویم مثل لا تنقض الایمان است اولا نسبت به خود ایمان می‌دهیم نه به متعلق یقین بعد هم این که مجاز است به چه دلیل ؟ لغتی هست؟ عرف متشرعه‌ای عرف سیره‌ای هست که مرحوم شیخ برای ما نگفته‌اند؟ و ما می‌بینیم که لا تنقض المتیقن بالمشکوک نظیر لاتنقضوا المیثاق لاتنقضوا الایمان ، لاتنقضوا الحبال و همین طور که و اعتصموا بحبل من الله و رسوله گاهی هم می‌گویند که لاتنقض حبل الله همه‌اش هم از یک وادی احتیاج به قرینه هم نمی‌خواهیم ندارد و حسابی عرف نسبت نقض را می‌تواند به متیقن بدهد مادی باشد یا معنوی.

  حرف چهارمی که به مرحوم شیخ داریم این که بفرمایید مجاز است خب می‌فرمایید دوران امر است بین این که نسبت بدهیم به شک در مقتضی یا شک در رافع و آن شک در رافع مقدم است، بگوییم که چرا عام نگوییم ؟ لاتنقض المتیقن بالمشکوک متیقن ما گاهی شک در مقتضی است گاهی شک در رافع، این دوران امر بین این و آن یکی را انتخاب بکن هر دو را انتخاب می‌کنم می‌گویم لاتنقض المتیقن بالمشکوک هر چه متیقن است آن متیقن گاهی شک در رافع است گاهی شک در مقتضی است و این دوران که یا باید این باشد یا باید آن باشد پس اقرب المجازات مقدم است می‌گویم نه این نه آن بلکه عام، مثل لاتنقضوا الایمان است لاتنقض الایمان حالا قسم چه چوری؟ هر قسمی ، کی ؟ هر کسی ؟یصدق یمین، یصدق میثاق حالا گاهی این میثاق راجع به خداست لاتنقضوا المیثاق گاهی راجع به مردم است لاتنقضوا المیثاق گاهی راجع به عقود است لاتنقضوا المیثاق اما لاتنقضوا المیثاق راجع به خصوص یک چیز نیست الفاظ قرآن الفاظ لغت عام برای معنای عامه، قالب برای معانی عامه لاتنقضوا المیثاق هر میثاقی لا تنقض الیقین بالشک هر شکی هر یقینی هر متیقنی و دوران بین این و آن این را نمی‌دانیم چرا؟ همه‌اش را قبول کردیم تا این جا یعنی دست برداشتیم تا رسیدیم به این اشکال پنجم می‌گوییم مرحوم شیخ می‌فرمایند که شک در مقتضی و شک در رافع هر دو مجاز است نسبت نمی‌شود داد الا این که دوران امر است بین شک در مقتضی شک در رافع شک در رافع مقدم است خب می‌گویم چرا؟ هر دو را بگو، ما قبول داریم همه‌اش را یعنی تا این جا 4 ، 5 تا ایراد که کردیم دست برمی‌داریم حالا آن حرف آخر مرحوم شیخ را که می‌فرمایند که باید نسبت را داد به شک در رافع نه شک در مقتضی ، دوران امر است بین این که شک مقتضی شک مانع، شک رافع مقدم بر شک در مقتضی، اقرب المجازات است همین جا می‌گوییم چرا دوران امر بین یکی از این دو؟ خب دوران امر بین هر دو لاتنقض الیقین بالشک سواء کان شک در مقتضی یا شک در رافع چرا بگوییم که شک در رافع آری شک در مقتضی نه؟

  آن وقت حرف آخر ما به مرحوم شیخ این است که شک در مقتضی ابعد المجازات است شک در رافع اقرب المجازات است این چرا؟ خب هر دو نقض است دیگر ، یک نخ را نقض کنند یا طناب را چه تفاوت می‌کند؟ شک در مقتضی یا شک در مانع، شک در مقتضی ابعد المجازات است چرا؟ مانقض می‌خواهیم نقض ما هم مجازی است طوری نیست نقض مجازی باید بخورد به شک در رافع نه شک در مقتضی چرا ؟ دلیل می‌خواهد.

  بگو عام وقتی گفتی عام دیگر ابعد المجازات و اقرب المجازات که نمی‌شود ابعد المجازات اقرب المجازات آن جاست که دوران امر بین دو چیز باشد آن وقت می‌گویید اقرب مقدم بر ابعد است می‌گوییم این جا که دو چیز نیست یک چیز است و آن چیست؟ مجاز ، مجاز کلی لاتنقض یعنی مجازا نقض چه؟ یک چیزی که شل باشد یا کلفت باشد نخ باشد یا طناب باشد د راین جا هم شک در مقتضی باشد یا شک در مانع باشد و شما می‌گویید دوران امر بین این دو تاست پس شک در رافع مقدم است می‌گوییم اگر می‌خواستید شل و سفتش بکنید می‌گفتیم آن مقدم است اما عامش که بگیریم دوران امر بین این و آن که نمی‌شود.

  حرف آخر ما هم این است که این اذا دارالامر بین مجاز قریب و مجاز بعید مجاز قریب مقدم است چرا؟ بله یک ملا مغنی گفته، ملا مطول گفته ، شماها هم که هم مغنی‌اش را هم مطولش را هر دو را گذاشته‌اید کنار این دو تا کتاب خیلی خوب را ، حالا این جا مرادم است این که مرحوم شیخ می‌فرمایند که بگویید مجاز قریب و مجاز بعید و همه را پذیرفتیم از آن 5 تا اشکال دست برداشتیم به مرحوم شیخ عرض می‌کنیم آقا این اذا دارالامربین مجاز قریب و مجاز بعید مجاز قریب مقدم است مجاز بعید مؤخر است چرا؟ به چه دلیل ؟ همین یک قاعده این وحی منزل که نیست اذا دار الامر بین المجاز القریب و مجاز البعید مجاز قریب مقدم است یک ذوق است توی ادبیت گفته شده و خیلی جاها ذوق است اصلا مجاز یعنی ذوق آن 24 قرینه یعنی ذوق، وقتی ذوق بیاید خیلی جاها مجاز قریب مقدم می‌شود بر مجاز بعید آن اشکال را هم فراموش نکنید آن اذا درالامر بین این و آن ما اصلا نمی‌گوییم دار الامر بین این و آن می‌گوییم که وقتی که مجاز آمد جلو لاتنقض مجاز هم هست لا تنقض المتیقن بالمشکوک سواء کان شک در مقتضی یا شک در مانع اما حالا مرحوم شیخ می‌فرمایند که یکی از این دو که نمی‌دانیم چرا؟ حالا یکی از این دو حرف آخر من این است که چرا مجاز بعید مؤخراز مجاز قریب باشد؟ چرا مجاز قریب مقدم بر مجاز بعید باشد؟ سر تا پای کلام مرحوم شیخ به شیخ نمی‌خورد انصافا، فرائد شیخ یعنی یک دائره المعارف در اصول و انصافا من تجربه کرده ام یک دفعه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند که شیخی که همه چیز به همه کس نشان داد ما می‌خندیدیم اما راستی من تجربه کرده‌ام مثلا می بینیم ابتکار ازیک بزرگی بعد می بینیم یک جا توی فرائد هست انصافا آدم یک چیز پیدا کند ابتکار بعد از مرحوم شیخ خیلی کم است خیلی کم است خیلی بالا بوده دیگر چنانچه مکاسب یک دائره المعارف فقه است متأسفانه هم فرائدتان از بین رفته هم مکاسبتان این طرز مکاسب خواندن نیست که الان حوزه‌ها می‌خوانند این طرز فرائد خواندن نیست که الان حوزه‌ها می‌خوانند خب بنابراین شیخ خیلی بالاست اما راستی این حرف‌شان هم خیلی پایین است به مقام شامخ ایشان نمی‌خورد وقتی این حرف نباشد دیگر هم حرف نداریم، بنابر این در جلسه قبل عرض کردم که قاعده اقتضا می‌کند چه شک در مقتضی چه شک در رافع هر دو حجت باشد حالا چون مسئله مربوط به شیخ است باز هم روی آن فکر بکنید شاید بشود از شما استفاده کنیم . انشاء الله.

 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo