< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/03/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اصل مثبت
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  بحث راجع به اصل مثبت بود بهترین تنبیهات در تنبیهات استصحاب و باید هم بگوییم مفیدتر از همه این ده، چهارده تا تنبیه که مرحوم آخوند در کفایه آورده‌اند.
  درجلسله قبل گفتم اصل مثبت معنایش این است که اگر موضوعی مورد استصحاب باشد آن موضوع را استصحاب بکنم مثل حیات زید، زید حیات داشت الان هم حیات دارد هر چه احکام شرعیه بار بر این حیات است فرموده‌اند بار می‌شود حتی شیح انصاری مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیهما لوازم این احکام را هم بار بر این موضوع کرده‌اند به عبارت دیگر گفته‌اند مثبتات احکام این هم حجت است خود حکم بار است لوازم حکم هم ملزومات حکم هم بار است اما این استصحاب حیات که کردم این حیات این موضوع که حکم‌دار است اگر لوازم داشته باشد آیا لوازم بار است یا نه ؟ مرحوم شیخ مثال زدند به نمو و نبات لحیه و بلوغ و امثال این‌ها این‌ها هم بار است؟ مرحوم شیخ فرموده‌اند نه، حیات را بگو هست احکامش را بار کن اما لوازم حیات چه عرفی باشد چه عقلی باشد دیگر بار نیست، اصل مثبت لوازم نیست این که می‌گویند اصل مثبت یعنی اصل دیگر لوازم موضوع را، استصحاب لوازم موضوع را نمی‌تواند بار بکند لذا اگر آن لوازم یک احکامی داشته باشد آن احکام بار نیست چرا بار نیست؟ برای این که موضوع نداریم موضوع مشکوک است مثلا این بچه به قول شیخ انصاری دو سه سالش بوده حالا نمی‌دانیم زنده است یا نه؟ می‌گوییم زنده است عادتا باید ریش داشته باشد بعد از آن 20 سال بعد از 30 سال می‌گویند نه بگو زنده است اما ریش دارد یا نه؟ دیگر نگو ریش دارد لوازم عقلی این مثلا دو سه وجب بوده حالا 10 وجب است این را نگو حتی بلوغ را این را هم نگو، همین حیات من حیث انه حیات، شیخ انصاری نسبت به مشهور می‌دهد مشهور قبل از خودشان که گفته‌اند اصل مثبت حجت است گفته‌اند وقتی که موضوع را استصحاب کردیم مثل آن جاست که حکم را استصحاب بکنیم چه جور لوازم حکم بار است در این جا هم لوازم موضوع بار است در حالی که توی شهرت اصل مثبت حجت است واقع شده‌اند و برای ما هم نقل شهرت کرده‌اند اما خودشان می‌گویند اصل مثبت حجت نیست و باید بگوییم این از عجایب کلمات مرحوم شیخ رضوان الله تعالی علیه است، اما عجب‌تر این که مرحوم شیخ فرموده‌اند و بعد از مرحوم شیخ تلقی به قبول شده همه فرموده‌اند والان من سراغ ندارم یک کسی بگوید اصل مثبت حجت است همه می‌گویند اصل مثبت حجت نیست و این از مسائل مشکل در اصول است یک دسته قدماء بگویند حجت هست یک دسته متأخرین بگویند حجت نیست اما عجب‌تر این که آن کسانی که می‌گویند اصل مثبت حجت نیست دو تا دلیل دارند دیگر مابقی یا برگشت است یا اهمیت ندارد دو تا دلیل است یکی مال مرحوم آخوند در کفایه، حرف مرحوم شیخ را در جلسه قبل نقل کردم مرحوم شیخ می‌فرمایند این لوازم موضوعات جعل تکوینی دارد نه جعل تشریعی و چون جعل تشریعی ندارد پس شارع نمی‌تواند لوازم را بار بر موضوع بکند مثلا بعضی گفته‌اند بلوغ این جعل تشریعی است لذا بار می‌شود اما مثل نبات لحیه و نمو و امثال این‌ها جعل تکوینی است یعنی خدا به یک کسی ریش می‌دهد به یک کسی نمی‌دهد یک کسی نموش خیلی است یکی متوسط است یکی کم است این‌ها همه جعل تکوینی است مربوط به تشریع نیست در تشریع نداریم که این چون که 20 سالش است 10 وجب است چون 20 سال است پس ریش دارد و چون جعل تکوینی است به ید شارع نیست آن که به دست شارع است این که شما استصحاب حیات بکنید وقتی استصحاب حیات کردید بگویید که این زنش در حباله است وجوب نفقه دارد آن وجوب نفقه و آن حرمت ازدواج و آن احکام بار است و اما نبات لحیه و نمو و حتی بلوغ و این‌ها بار نیست این خلاصه حرف مرحوم شیخ بزرگوار است که خیلی‌ها فرموده‌اند.
  ایراد مهمی که به مرحوم شیخ بزرگوار است این است که ما نمی‌خواهیم نمو را بگوییم از لوازم است و حکم بار بر آن بکنیم، نه، امور تکوینی است امر تکوینی را استصحاب می‌کنم یا به واسطه استصحاب حیات بار می‌کنم احکامی که دست شارع مقدس است بار بر آن می‌کنم در جلسه قبل می‌گفتم مثل حیات می بیند حیات هم یک امر تکوینی است چه فرقی می‌کند بین حیات و لوازمش که نمو باشد؟ خب اگر قابل جعل نیست حیات هم قابل جعل نیست، جعل تشریعی، اگر اعتبار احکام دست شارع مقدس است این جا هم نمو و نبات لحیه و این‌ها هم باواسطه دست شارع مقدس است لذا این جور می‌گویم حیات داشت حالا هم حیات دارد زنش نمی‌تواند برود شوهر کند آن زنش نمی‌تواند شوهر کند یا می‌تواند آن دست شارع مقدس است اما حیات که دست شارع نیست همه موضوعات این جور است همه موضوعات دست شارع نیست تکوینی است دیگر، اما به اعتبار حکم باواسطه تشریعش می‌کنیم، به شیخ عرض می‌کنیم آقا شما مگر استصحاب حیات نمی‌کنید؟ حیات هم یک امر تکوینی است احکام بار کن این‌جا هم همین طور بگو، بگو حیات داشته نمو دارد حالا که نمو دارد احکامی که نمو است بار برآن بکن بنابراین حیات و نمو حیات و نبات لحیه این‌ها هر سه امر تکوینی است خود حیات امر تکوینی ، نمو این و این که بزرگ شده یک امر تکوینی است این که ریش دارد یک امر تکوینی است اگر نمو نمی‌شود استصحاب بکنیم نمی‌شود احکام بر ایش بار بکنیم برای این که امر تکوینی است حیات هم امرتکوینی است باید بگوییم که حیات را هم نمی‌شود استصحاب بکنیم اما فرض این است که شمای شیخ استصحاب حیات می‌کنید دیگر می‌گویید کان حیا الان یکون کذلک احکام بار بر این است من جمله زنش نمی‌تواند برود شوهر کند من جمله زنش وجوب نفقه دارد خب این را شما می‌فرمایید دیگر یاد ما می‌دهید راجع به نمو و نبات لحیه‌اش هم همین طور است می‌گوییم امر تکوینی است اما به اعتبار احکامی که بار است ما استصحاب حیات می‌کنیم لوازم را بار می‌کنیم بعد از آن که لوازم را بار کردیم به اعتبار احکام می‌گوییم احکام هم بار بر این حیات است همین جور که می‌گویید زنش وجوب نفقه دارد زنش نمی‌تواند برود شوهر بکند می‌گوییم هم که مرحوم شیخ به این مثال می‌زند اگر نذر کرده باشی بچه‌ات اگر ریش داشته باشد حالا هم بگو ریش دارد و به نذرت ادا کن و به اعتبار حکم که دست شارع است موضوع و لوازم موضوع هم دست شارع است این حرف اول مرحوم شیخ است عمده مرحوم شیخ به همین استدلال می‌کنند می‌گویند اصل مثبت حجت نیست.
  مرحوم آخوند مثل این که در ذهن مبارکشان شاید این حرف من باشد رفته‌اند روی یک دلیل دیگر، دلیل دوم برای این که اصل مثبت حجت نیست می‌گویند لاتنقض الیقین بالشک اطلاق ندارد برای این که در مقام تشریع حکم است و چون در مقام تشریع است دیگر خواه ناخواه نمی‌توانم اطلاق گیری کنم بگویم که موضوع و لوازمش ، لوازم عقلیش، لوازم عایش لذا لا تنقض الیقین بالشک یک قدر متیقن دارد قدر متیقنش همان اصل موضوع است و موضوع حیات است نمی‌دانم حی است یا نه؟ لاتنقض الیقین بالشک می‌گوید حیات کان الان یکون کذلک و اما لوازمش چون قدر متیقن نیست دیگر نمی‌توانم بار بر موضوع بکنم نمی‌توانم لوازم را بیاورم برای این که دلیل به این که لوازمش چه عقلی چه عرفی حجت نیست ، این هم حرف مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه است.
  اصل حرف مرحوم آخوند خیلی خوب است لاتنقض الیقین بالشک اطلاق ندارد چون در مقام تشریع است هر چه در مقام تشریع است اطلاق ندارد لذا مرحوم شیخ می‌فرمایند که اطلاقات قرآن هیچ کدام اطلاق ندارد برای این که در مقام بیان تشریع است در مقام تشریع اصل حکم است در مقام خصوصیات نیست بنابراین اطلاق‌گیری نمی‌توانیم بکنیم حتی به اندازه‌ای داغ که احل الله البیع و حرم الربا را مرحوم شیخ در مکاسب می فرماید اطلاق نداد لذا اصل حرف مرحوم آخوند حرف به جایی است اما یک حرف دیگر هست و آن این است که ما به اطلاق لاتنقض الیقین بالشک ما تمسک نمی‌کنیم ما به یک چیز دیگر تمسک می‌کنیم و آن این است که عرف از لاتنقض الیقین بالشک می‌فهمد این که موضوع و لوازم موضوع هر دو حجت است حتی این حرفهای ما طلبه‌ها را عرف استیحاش می‌کند جدا استیحاش می‌کند بگوییم که زید حیات دارد اما نگو ریش دارد اما نگو نمو کرده اما نگو بالغ شده ، می‌خندد به ما دیگر، می‌گوید آقا آخر اگر حیات داد چه جور می‌شود نمو نداشته باشد ؟ الا این که به قول این آقا مرده باشد مومیائی اش کرده باشند ولی ما که این را نمی‌گوییم حیات است دیگر اگر زنده است چه جور بزرگ نشده؟ چه جور بالغ نشده؟ چه جور ریش ندارد؟ برویم روی کوسه بودنش آنها که خب یک چیزهای شاذ است که عرف نمی‌پسندد از همین جهت هم به آن می‌گوییم لوازم عادی دیگر و این اصل مثبت عرف نمی‌پسندد دیگر، جدا عرف استیحاش دارد لذا ما تمسک به آن می‌کنیم می‌گوییم استصحاب می‌کنم حیات را لوازم عرفیش را بار می‌کنم برای این که عرف می‌گوید اگر مستصحب را بتوانی استصحاب بکنی دیگر لوازمش قطعا بار است قطعا عرفی و انفکاک بین لازم و ملزوم همین جور که عقلا محال است عرفا هم محال است و ما بخواهیم این انفکاک بین لازم و ملزوم را قائل بشویم یک تعبد و یک دلیل خاص و از همین جهت در فقه ما فهم عرف حجت است و می‌گوییم آقای عرف ما تابع تو، تو موضوع دارش کن ما احکام بر آن بار می‌کنیم تو احل الله البیع و حرم الربا را تو بگو این بیع است وقتی گفتی بیع است ما می‌گوییم که احل الله، تو بگو این رباست ما می‌گوییم حرّم ، از همین جهت هم عرف این کلاه شرعی که ما درست می‌کنیم استیحاش می‌کند دیگر، بگوید که ما می‌گوییم ربا حرام است اما یک میلیون می‌دهد یک میلیون می‌گیرد قرض الحسنه اما یک شکلات هم می‌دهد به 100 هزار تومان عرف این را استیحاش می‌داند می‌گوید آقا اگر ربا حرام است چه کلاه سرش بگذاری چه نگذاری این 100 هزار تومان زیادی است حرام است و مابقی کلاه شرعی‌های دیگر، صوری شرکت درست بکند صوری مضاربه درست بکند و بالاخره برای این که سود 15 درصد بگیرد توی سندش هم می‌نویسد سود 15 درصد اما می‌گوید قرض الحسنه اسلامی خب این‌ها را همه را با عرف قبول ندارد لذا عرف می‌گوید که احل الله البیع و حرم الربا اطلاق ندارد اما اگر یک لوازمی داشته باشد که من نمی‌فهمم یا می‌فهمم دیگر نمی‌شود این لوازم را بار نکنیم و مابقی کلاه شرعی‌های دیگر، لذا ما اگر اصل مثبت را بخواهیم بگوییم حجت نیست استیحاش عرفی روی آن است وقتی استیحاش عرفی روی آن است دیگر باید بگوییم اگر می‌گوییم حیات دارد لوازم هم بار است برای خاطر این که معنا ندارد ملزوم باشد لازم نباشد، لازم باشد ملزوم نباشد عقلا ممکن نیست عرف هم استیحاش می‌کند ، لذا مرحوم شیخ توجه به این مطلب من کرده‌اند ولو این که آن چه من می‌گویم نفرموده‌اند ، مرحوم آخوند توجه به این مطلب کرده‌اند ولو این که آن چه من می‌گویم نفرموده‌اند رفته‌اند روی خفای واسطه و جلای واسطه لذا مرحوم شیخ در فرائد می‌فرمایند که خفای واسطه نه، آن اصل مثبت حجت است می‌گوییم چرا؟ عرف را می‌کشند جلو می‌گوید عرف لوازم خفیه را بار می‌کند، مرحوم آخوند علاوه بر خفای واسطه جلای واسطه را آورده‌اند جلو، می‌گوییم چرا؟ مرحوم آخوند در کفایه می‌گوید آخر معنا ندارد یک کسی ‌می‌داند انسان توی خانه بوده، زید توی خانه بوده حالا بگوید که انسان توی خانه است الان یکون کذلک بگوید اما زید نه، یا زید در خانه بوده حالا نمی‌داند هست یا نه؟ استصحاب کند بگوید اما کلی نه، زید آری اما کلی یعنی انسان نه، مرحوم آخوند می‌گوید این استیحاش عرفی دارد لذا مرحوم آخوند مرحوم شیخ می‌فرماید خفای واسطه حجت است جلای واسطه حجت است با این عرض من، اسمش را نیاورده‌اند نه فرائد نه کفایه اما بالاخره فهمانده‌اند به ما خفای واسطه جلای واسطه چون فهم عرفی دارد بگو حجت است که ما ایراد می‌کنیم به مرحوم آخوند آقای آخوند بعد از خفای واسطه جلای واسطه چیست که دیگر حد متوسط باشد؟ همه مثبتات یا خفای واسطه است یا جلای واسطه.
  از این جهت ما قائلیم به این که اصل مثبت مطلقا حجت است دلیلمان هم فهم عرف است دلیل دیگر نداریم می‌گوییم عرف ضرورت عرف ضرورت فهم عرف این که اگر لازم را استصحاب کردی ملزوم بار است چه عقلی چه عرفی اگر ملزوم را استصحاب کردی لازم بار است چه لازم عقلی چه لازم عرفی، و این فهم عرف در همه موضوعات بلکه فهم عرف در احکام حجت است بعد می‌آییم صحبت می‌کنیم می‌گوییم موضوع استصحاب را از چه باید گرفت؟ از عقل؟ می‌گویند نه، از شرع ؟ لسان دلیل؟ می‌گویند نه، پس موضوع استصحاب را از کی گرفت؟ می‌گوید از عرف، وحدت قضیه را از عرف بگیر اگر وحدت قضیه هست استصحاب هست اگر وحدت قضیه نیست استصحاب نیست این خلاصه عرض ماست.
  بحث می‌دانید خیلی مفصل، بعد از مرحوم شیخ مفصل‌تر یادم نمی رود استاد بزرگوار ما حضرت امام یا استاد بزرگوار ما آقای بروجردی بیش از یک هفته دو هفته در این اصل مثبت صحبت می‌کردند بعد هم مثلا مثل مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه در این تقریراتشان در درسشان معلوم می‌شود بیش از چندین هفته در این باره صحبت کرده‌اند و اما خلاصه مطلب شیخ و بعد ازمرحوم شیخ همین هاست که امروز گفتم.
  حالا اگر رد من چیزی داشتید بفرمایید تا فردا تکرار بکنیم اگر هم نداشتید ما همین اندازه خیال می‌کنیم بحث درباره اصل مثبت کفایت بکند و ما می‌گوییم اصل مثبت مطلقا حجت است لوازم و ملزومات عقلی و عادی بار بر موضوع است همین طور که لوازم احکام را مسلم گرفته‌اند بار بر حکم است لوازم موضوعات هم بار بر موضوع .
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo