< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : استعمال لفظ در اکثر از معنا
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 صاحب معالم رضوان الله تعالی علیه این آدم ملا هم در فقه و هم در اصول معالم را نوشته مقدمه ای بر فقه ، نمی دانم چه بی انصافی مقدمه را چاپ کرد منتشر کرد ذی المقدمه الان در دسترس نیست ، ملا بوده انصافا خیلی بالا بوده ایشان در معالم می فرمایند که استعمال لفظ در اکثر از معنا در مفرد جایز است اما مجاز است و اما در تثنیه و جمع جایز است مجاز هم نیست حقیقت است چرا ؟ می فرمایند خب برای این که در مفرد آن واضع آن لغوی لفظ را که وضع می کند با قید وحدت وضع می کند شما که استعمال شیئ در اکثر از معنا می خواهید بکنید قید وحدت را می گیرید استعمال شیئ در غیر ما وضع له است صحیح هم هست ایشان قائل به آن 24 قرینه بوده استعمال جزء در کل و کلی در جزء است جایزاست اما مجاز است پس اگر لفظ عین را گفتید و از آن اراده کردید عین باکیه و عین جاریه این صحیح است استعمال شیئ در اکثر از معنا ، و اما قید وحدت داشته قید وحدت را تو زدی استعمال شیئ در غیرما وضع له کردی مجاز است ، صحیح است اما مجاز است بعد فرموده اند اما در تثنیه این قید وحدت نیست پس وقتی که بگویی عینان و از آن اراده بکنی عین جاریه و عین باکیه این حقیقت است اشکال هم ندارد ، این فرمایش صاحب معالم است. اما به این مرد بزرگ دو سه تا اشکال مهم وارد است . اشکال اول این که واضع لفظ را وضع می کند با قید وحدت این کجا ؟ به چه دلیل ؟ کی کرده این کار را ؟ شما اسم بچه تان را می گذارید فاطمه بگویید که سمیت هذا فاطمه بقید وحدت ، خب لغوی هم مثل اعلام شخصیه ، اصلا قید وحدت یعنی چه ؟ ما که می گفتیم الفاظ وضع شده برای ماهیت من حیث هی هی حالا حرف ما را هم نزنید بگویید وضع شده برای قضیه مهمله نه قید وحدت دارد نه قید غیر وحدت ، اسم پسرش را می گذارد احمد هیچ در نظر ندارد احمد تنها یا احمد خودش یا احمد خواهرش ، لذا این فرمایش ایشان از کجا در آمده ؟ دلیل ایشان چیست ؟ که می فرماید در مفردات وضع شده با قید وحدت ، این یک ایراد ، ایراد مهمی هم هست
 ایراد دوم اگر قید وحدت باشد همه جا مجاز است هیچ جا حقیقت نمی تواند به خود بگیرد برای این که قید وحدت مفهوم است توی خارج که بیاید احمد به قید وحدت نداریم ، احمد داریم لذا توی اعلام شخصیه همه جا مجاز است چه رسد توی اجناس مثلا این طور که صاحب معالم می گوید می گوید بچه اش را اسمش را گذاشته احمد به قید وحدت ، می گویم خب در وقتی که توی خارج این مسمی این معنا توی خارج بخواهد بیاید احمد می آید نه احمد به قید وحدت و احمد به قید وحدت قید وحدت می شود از عوارض مشخصه و مسلم نیست این جور چیزی که از عوارض مشخصه احمد قید وحدت باشد همه جا می شود مجاز ، مجاز بدون حقیقت ، این که صاحب معالم می خواهد درستش بکند می فرماید که استعمال شیئ در اکثر از معنا این درست است اما مجاز است به صاحب معالم می گوییم آقا کار شما مجاز است برای این که قید وحدت اگر آمد وجود خارجی نمی تواند پیدا بکند .
 3- این فرمایش صاحب معالم که می فرمایند در تثنیه حقیقت است آن وقت مثال می زنند می گوید که اگر گفت عینان و از آن اراده کرد عین جاریه و عین باکیه این حقیقت است برای این که قید وحدت که ندارد بنابراین هم صادق بر آن است هم صادق بر آن است مجاز هم نیست حقیقت است خب دو تا ایراد به صاحب معالم هست 1) بحث ما این است استعمال لفظ در اکثر از معنا اگر توی تثنیه بخواهیم پیاده اش کنیم اگر مفرد باشد می گوییم عین از آن اراده می کنیم عین جاریه و عین باکیه این را می گویند استعمال شیئ در اکثر از معنا ، این جایز است یا نه ؟ که ما گفتیم ذوق گاهی می پسندد و از عین اراده می کند هم عین جاریه هم عین باکیه ، توی تثنیه اگر بخواهیم استعمال بکنیم باید چهارتا عین دو تا عین جاریه دو تا عین باکیه تا بشود استعمال شیئ در اکثر از معنا ، مرحوم صاحب معالم برده اند توی این که یک لفظ عین بگوییم دو تا معنا از آن اراده بکنیم در حالی که این استعمال شیئ در اکثر از معنا که نیست استعمال شیئ در دو تا معنای مختلف و این استعمال شیئ در اکثر از معنا نیست .
 و اشکال چهارم اصلا فرمایش صاحب معالم غلط است خیلی قرینه محکم می خواهد که بگوید عینان و اراده بکند عین باکیه عین جاریه استعمال شیئ در اکثر از معنا هم نیست مجاز است ، استعمال شیئ در غیر ما وضع له است اما یک قرینه خیلی محکمی می خواهد ، می شود مجاز ، لذا این چهارتا ایراد به صاحب معالم وارد است و باید بگوییم هر چه خودش قوی است کلام این جایشان ضعیف است اولا قید وحدت در مفرد نیست بعد هم در تثنیه اگر استعمال شیئ در اکثر از معنا باشد باید چهارتا عین اراده بشود نه دو تا چون تثنیه است بعد هم این عینان گفتن و از آن اراده کردن عین باکیه و عین جاریه این اصلا غلط است وضع ندارد تثنیه تثنیه مفرد باید باشد نه تثنیه از دو تا مفرد ، مثل ضرب ، نصر ما یک تثنیه درست کنیم بگوییم تثنیه ضرب و تثنیه نصر ، خب این که نمی شود این استعمال شیئ در اکثر از معنا نیست خب این اصلا غلط است این بی خود است از همه این حرفها که بگذریم این ایراد است که آقا اصلا این اصل فرمایش شما که قید وحدت توی کلمات واضع باشد توی لحاظ واضع باشد نه کلمه وحدت هست نه کلمه تعدد اگر از رجلین اراده کنیم یعنی زن و شوهر ، می شود ؟ دو تا مرد که آن که حقیقت است خب هیچ ، این استعمال شیئ دراکثر از معنا که نیست اگر گفتیم رجلان و از آن اراده کردم دو تا مرد را این استعمال شیئ در ما وضع له است تثنیه وضع شده برای دو تا مرد ، این اصلا استعمال شیئ در اکثر از معنا نیست اگر بخواهم استعمال شیئ در اکثر از معنا کنم وقتی می گویم رجلان باید اراده بکنم چهارتا مرد را مثل همان جا که بگویم عین و از آن اراده بکنم عین باکیه و عین جاریه این را می گویند استعمال شیئ در اکثر از معنا و اما اگر تثنیه بگویم و اراده بکنم دو تا خب اصلا وضع تثنیه برای دو تاست اگر اراده بکنم یکی را غلط است لذا وقتی که می گویم رجلان باید اراده کنم دو تا مرد ، این استعمال شیئ در اکثر از معنا که نیست این استعمال شیئ است در ما وضع له برای این که تثنیه وضع شده برای دو تا اگر بخواهیم استعمال شیئ در اکثر از معنا بکنم باید از عینان اراده بکنم چهار تا عین را دو تا باکیه دو تا جاریه آن وقت می شود استعمال شیئ در اکثر از معنا ، در مفردش همین است عین می گویم اراده می کنم عین جاریه ، عین باکیه این می شود استعمال شیئ در اکثر از معنا و اما مفرد بگویم اراده بکنم یک موضوع له را استعمال شیئ در اکثر از معنا نیست تثنیه بگویم دو تا اراده بکنم استعمال شیئ در اکثر از معنا نیست سه تا بگویم اراده بکنم از عیون استعمال شیئ در ما وضع له است اما اگر عیون بگویم و اراده بکنم هفت هشت ده تا عین را آن می شود استعمال شیئ در اکثر از معنا لذا دیگر فرقی بین مفرد و تثنیه و جمع نیست نه آن قید وحدت دارد نه آن قید تعدد اگر فرمایش صاحب معالم درست باشد باید بگویند که مفرد قید وحدت دارد تثنیه قید تعدد دارد ، تعدد دو تا ، جمع باز هم قید تعدد دارد ، تعدد سه تا به بالا، در حالی که همه این ها ماهیت لا بشرط است بدون لحاظ وحدت و امثال این ها وضع شده ، لذا فرمایش صاحب معالم سر تا پایش به مقام قدس صاحب معالم نمی خورد.
 مرحوم صاحب قوانین آمده اند یک چیز بین بین درست کرده اند فرموده اند که استعمال شیئ در اکثر از معنا حقیقت است مجاز نیست چرا؟ گفته اند قید وحدتی که صاحب معالم می گوید این قید وحدت نیست اما به نحو قضینه حینیه این قید وحدت هست اگر یادتان باشد توی منطق یک قضایایی درست کردند قضایای حینیه زید جاء راکبا که از نظر ادبیت مبتدا و خبر و حال درست می کنیم آن وقت توی منطق جاء رجل راکبا را به آن می گویید قضیه حینیه یعنی زید آمد در حالی که سوار بود، مرحوم صاحب قوانین فرموده اند که وضع ها این جوری است وقتی می گوید احمد یعنی در حال وحدت اما قید هم نیست پس اگر دو تا احمد اراده کنیم استعمال شیئ در ما وضع له است و مجازی هم در کار نیست برای این که قید وحدت ندارد ، اما راجع به تثنیه و جمع ایشان دیگر اصلا حرف نزده اند مثل این که حرف مرحوم صاحب معالم را قبول ندشتند.
 حالا همین جا به صاحب قوانین عرض می کنیم که این از نظر واقع و نفس الامر جاء رجل راکبا خب ادبیت می گوید آن مبتدا آن خبر آن هم حال اما این حال آیا قید اصولی هم هست یا نه ؟ دیگر نه ، یعنی آن قضیه حینیه دخالت داشته باشد در مبتداء دخالت داشته باشد در خبر ، مبتدا را مضیق بکند خبر را مضیق بکند دیگر این توی کار نیست وقتی این توی کار نشد پس قضیه حینیه با قضیه بتیه از نظر ما هیچ تفاوت ندارد برای این که واضع لفظ را وضع کرده زید را برای آن جثه خارجی لفظ جاء را هم فعل ماضی برای آمدن آن زید و آن قضیه حینیه هم اصلا در آن وقتی که لفظ را وضع می کرده قیدیت به آن نمی داده برای این که این حال هم بعد پیدا می شود گاهی جاء رجل راکبا گاهی جاء رجل مثلا ماشیا این ها یک حالاتی است که بعد پیدا می شود توی استعمالهای ادبی توی استعمال های محاوره ای پیدا می شود کاری به وضع ندارد پس قید نیست حالا که قید نشد پس استعمال شیئ در اکثر از معنا حقیقت است آن حالت هم هیچ دخالت ندارد و استعمال شیئ در اکثر از معنا می توانم بکنم و بگویم زید جاء راکبا و از آن اراده کنم دو تا زید را ، البته با قرینه دیگر ، و اگر کسی که ظاهر حرف صاحب قوانین است اگر کسی بگوید قید است زید به قید حالیت ، می شود حرف صاحب معالم ، صاحب معالم هم می گفت که مفردات همه قید وحدت دارند حالا آن می گفت قید دارد این می گوید حال دارد ، دیگر حال و قید همین طور که در ادبیت تفاوت نمی کند توی استعمال ها هم تفاوت نمی کند دیگر اگر حال قید باشد یعنی لحاظ شده باشد یعنی زید را وضع کند احمد را وضع کند برای پسرش در حال وحدت ، معمولا در حال وحدت هست واقع و نفس الامر یک کسی می خواهد اسم بچه اش را بگذارد خب همین یک بچه است دیگر ، بچه های دیگر که نیستند بچه را توی دامنش می گیرد اذان و اقامه می گوید بعد هم می گوید سمیتک احمد این در حال تنهایی است ، یعنی هیچ کس نیست غیر از آن اما قید نیست اگر ما این را قید گرفتیم یعنی قضیه حینیه را قید گرفتیم بر می گردد این که این سمیتک احمد به شرط وحدت یعنی در حال وحدت ، آن در حال وحدت را قید گرفتیم می شود حرف صاحب معالم وقتی حرف صاحب معالم شد من می گفتم لازمه اش این است که هر کجا استعمال بکنیم مجاز باشد برای این که اسم بچه اش را در حال وحدت گذاشته احمد وقتی در حال وحدت گذاشته این در حال وحدت وجود خارجی دیگر پیدا نمی کند قید است دیگر وقتی وجود خارجی پیدا نکرد همه جا می شود مجاز ولی قطع نظر از این ایراد این است که وقتی برویم در محاورات می بینیم که نه قید وحدت صاحب معالم درست است نه قید حالیه صاحب قوانین ، و حالا صاحب معالم بعدش صاحب قوانین که صاحب قوانین می بیند قید وحدت نمی شود باشد قضیه را قضیه حینیه می کند چه در نظر مبارکشان است ؟ ما ییم و قوانین و ماییم و معالم ، دیگر بیش از این نمی توانیم معنا بکنیم و بالاخره به ایشان می گوییم آقا این قضیه حینیه با قضیه وحدت یعنی قضیه تقییدیه هیچ تفاوت با هم ندارد از نظر ادبی ممکن است شما بگویید آن قید است آن وصف است آن حال است اما واقع و نفس الامر حال بر می گردد به وصف ، وصف بر می گردد به حال هیچ تفاوتی با هم ندارند ، گاهی می گویید زید جاء راکبا ، زید جاء عالما ، گاهی می گویید زید الراکب جاء ، زید العالم جاء هیچ تفاوت ندارد ، ادبیت را بخواهید درست بکنید تفاوتش می گویید اگر گفت زید جاء راکبا حال است اگر گفت زید الراکب جاء می گویید وصف است اما واقع و نفس الامر آن حال بر می گردد به وصف ،آن وصف بر می گردد به حال ، حرف صاحب معالم هم گفته اند قید وحدت ، صاحب قوانین قبول ندارد اما خود صاحب قوانین مبتلا شده اند به همان که صاحب معالم فرموده .
 لذا بهتر از همه چیز بگوییم که نه قید وحدت نه قضیه حینیه و قضیه حالیه ، واضع وضع می کند لفظ را برای ماهیت لا بشرط، آیا من می توانم استعمال بکنم در دو معنا یا نه ؟ می گوییم می تواند حقیقت هم هست اما توی ظرافتها توی شعرها توی ملاحت ها ، لذا می گفتیم در قرآن در روایات اهل بیت در محاورات عرفی در استعمال ها استعمال شیئ در اکثر از معنا نشده نمی شود و اما اگر بشود حقیقت است ، بعضی اوقات به قول مرحوم حاج شیخ ظرافت است حسن هم دارد اراده بکند از حسن هم وصفش را هم جثه اش را بگوید حسنم را بده هم وصف و هم اسم ، البته قرینه می خواهد با ظرافت آن قرینه حالیه قرینه مقالیه می شود استعمال شیئ در اکثر از معنا چون ماهیت لا بشرط یجتمع مع الف شرط هم با یکی می سازد هم با دو تا ، هم با دوتا می سازد هم با 1000 تا .
 برای این که آن وضع کرده برای ماهیت لا بشرط ، ماهیت لا بشرط با 10 تا می سازد ، با یکی می سازد با 10 تا هم می سازد ، وضع کرده برای ماهیت لا بشرط دیگر ، وقتی وضع کرده برای ماهیت لا بشرط با 10 تا هم می سازد مثل کلی طبیعی.
 برای شخض وضع کرده ، اما راجع به حالاتش وضع می کند برای ماهیت لا بشرط احمد خوابیده و احمد نشسته و احمد کوچولو و احمد گنده و احمد زن دار و احمد پیر خب این ها را هیچ کدام را در نظر ندارد چون در نظر ندارد احمد روی همه این ها صادق است لذا هزار حالت پیدا می کند احمد صحیح است بر این به اعتبار حالاتش ، چرا ؟ برای این که به عنوان حالات وضع شده برای ماهیت لا بشرط .
 دیگر این جا چیزی نداریم اگر به نظرتان چیزی رسید که من نگفتم یا این که ظرافتی به نظرتان رسید از شما استفاده بکنیم و الا دیگر شنبه راجع به مشتق انشاء الله.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo