< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مشتق
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 راجع به مشتق آیا وضع برای چه شده ؟ برای ذات متلبس بالمبدء بالفعل ؟ یا اعم از بالفعل و ما انقضی عنه المبدء ؟ و مثالی که نتیجه بگیریم همان مثالی که قبلا زدم یک عالم جلیل القدری این علمش را فراموش کرده است آیا می شود به این گفت عالم یا نه ؟ اگر مشتق وضع شده باشد برای تلبس بالفعل و ما انقضی عنه المبدء می شود و الا الان بخواهیم بگوییم عالم نمی شود الا مجازا ، غلط نیست مجاز است استعمال شیئ در غیر ما وضع له است چنانچه به یک طلبه ای بگویند آیت الله به اعتبار این که درس بخواند بعد بشود آیت الله خب آن مجاز است می شود گفت اما مجاز است .
 مشهور در میان اصحاب در میان اهل اصول گفته اند که مشتق وضع شده برای من تلبس بالمبدء فی الحال ، اگر به اعتبار ما انقضی عنه المبدء یا به اعتبار ما یؤول باشد مجاز است.
 به چه دلیل ؟ گفته اند تبادر در وقتی که ما می گوییم عالم متبادر به ذهن می شود یعنی عالم بالفعل ، عالم بالقوه را نمی گیرد حالا بالقوه می خواهد قبلا بالفعل باشد و حالا بالقوه شده یا این که بالفعل هم نبوده بعد بالقوه می شود عالم بالقوه را نمی شود گفت عالم مگر مجازا.
 گفته اند در ما انقضی عنه المبدء صحت سلب هم دارد می تواند بگوید آن که عالم بالفعل است بگوید هذا عالم و قبلا لم یکن بعالم ، بعدا لعل این که عالم باشد ، یا آن که علمش را فراموش کرده الان می شود به او گفت انه لیس بعالم ، لذا دلیلشان آبکی است همان تبادر و صحت سلب و صحت حمل و عدم صحت سلب و این ها که سابقا خواندیم که اگریادتان باشد در جلسه قبل می گفتم اصلا اسمش را بگذارید عرف ، اسمش را نگذارید تبادر ، تبادر اصطلاح اصولی و بگویید کسی که ایستاده بوده الان نشسته است به اعتبار یک ساعت قبل که نشسته بود به او بگوییم که هذا قائم عرف قبول نمی کند مگر مجازا مگر یک کان بیاوریم بگوییم کان قائما ، عرف می گوید اصلا جمع بین ضدین می شود به اعتبار حال بگوییم قاعد ، به اعتبار گذشته بگوییم قائم شیئ واحد را بگوییم عالم جاهل یا شیئ واحد را بگوییم قاعد جالس مگر جمع بین ضدین را این جوری درستش بکنیم کان عالما الان یکون جاهلا یا کان قائما الان یکون جالسا ، لذا عرف می گوید لفظ وضع شده از برای تلبس بالمبدء فی الحال.
 لذا این تبادر و صحت سلب و امثال این ها را بگوییم عرف این جوری است اما علی کل حال اگر کسی ادعای تبادر بکند اگر کسی ادعای صحت سلب بکند خوب است اگر کسی ادعای صحت حمل بکند خوب است یک کسی که قبلا ایستاده بوده حالا نشسته به این باید بگویند جالس اگر بگویند که هذا قائم یا باید کان در تقدیر باشد به اعتبار ما کان یا باید مجاز باشد ، عین همین حرفها را آن کسانی که می گویند وضع برای اعم شده همین دیده می شود یعنی این آقا می گوید وضع شده برای تلبس بالمبدء آن می گوید اعم است دلیلش چه ؟ می گوید تبادر ، تبادر به ما می گوید که یک ساعت قبل که ایستاده بود الان نشسته می شود حقیقتا به اعتبار ما کان بگوییم انه قائم ، قبلا که عالم بود الان عالم نیست نسیان کرده فراموش کرده یادش رفته می شود به آن بگوییم حجه الاسلام ، آیت الله ، آن هم ادعای عرف کرده عین همان دلیلی که آن آورده برای خصوص تلبس بالمبدء آن آورده برای اعم از تلبس بالمبدء و ما انقضی عنه المبدء.
 وقتی برویم توی عرف می بینیم که موارد تفاوت دارد بعضی اوقات ذات تلبس به مبدء پیدا کند آنا ما این دیگر این صفت را دارد تا آخر مثلا مثل قاتل مثل زانی مثل سارق ، الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مأه جلده خب این یک سال قبل زنا کرده یا زنا داده اما قرآن الان می گوید که الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مأه جلده و ما بخواهیم بگوییم مجاز است به اعتبار ما کان است مشکل است انصافا ، السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما خب یک سال قبل سرقت کرده الان گرفته اند او را ، می گوید دزد را بیاورید حالا ما بگوییم دزد را بیاورید مجاز است به اعتبار ما کان است ، ما راجع به جالس و قائم می بینیم که عرف تلبس به گذشته را کافی نمی داند ، ایستاده بوده اما حالا نشسته ، الان به او بگویند زید قائم عرف می گوید درست نیست می گوید به اعتبار ما کان است و مجاز است و اگر راستی اراده بکند تلبس حقیقی را می گوید غلط است لذا ببینید می شود بگوییم که اصلا نزاع لفظی است می شود گفت یا نه؟ ندیدم کسی بگوید شماها بگویید اصلا نزاع لفظی است و این که ذات تلبس به مبدء آن مبدء ها با هم متفاوت است ، بعضی اوقات این ذات متلبس به مبدء بشود آنا ما تا آخر این ذات متلبس به این مبدء است مثل زانی و سارق و امثال این ها ، مثلا در روایات هم نشانه اش پیدا می شود یک کسی که سابقا حد خورده الان هم توبه کرده این بخواهد امام جماعت بشود گفته اند نه ، لذا یکی از شرایطی که در مرجع تقلید باید باشد این که سوء سابقه نداشته باشد خیلی ها در امام جماعت هم گفته اند خیلی ها در کارهای اجتماعی هم گفته اند همین الان برای حسن سابقه ، نمی دانم چرا اسمش را گذاشته اند سوء سابقه ؟ می خواهند در یک اداره راهش بدهند می گویند برو سوء سابقه ات را بیاور تا این که قبولت بکنیم آن هم می رود این طرف آن طرف می نویسند این حسن سابقه دارد می آید به او می دهند سوء سابقه توی پرورده اش قبولش می کنند لذا این سوء سابقه باید بگویند برو حسن سابقه بیاور ، عدم سوء سابقه بیاور می گویند سوء سابقه این چیست ؟ لذا می توانیم بگوییم که راجع به مشتق عرفا یک کسی اصلا ادعای لغت بکند و ادعای وضع هم بکند و بگوید وضعا ، مبادی تفاوت می کند افراد تفاوت می کند به بعضی ها می شود گفت به اعتبار ما کان حقیقتا بگوید تلبس به مبدء دارد ، بعضی ها هم بگوییم نمی شود اگر بگوییم یا غلط است یا مجاز است اگر قرینه داشته باشد مجاز است اگر قرینه نداشته باشد غلط است مثال مشهور هم مثل قیام و جلوس این ذات متلبس بالمبدء فی الحال باید باشد مثال آن طرفیش هم مثل زنا و سرقت در قرآن که الزانیه و الزانی یا السارق و السارقه که به اعتبار ما کان نیست الان الزانیه و الزانی می گوید زنا کار را 100 تازیانه به او بزن یعنی همین که تلبسٌ ما به مبدء پیدا کرده دیگر مشتق است اگر کسی این حرف من را بزند دیگر می شود موارد مختلف باید که ببنیم کجا ذات متلبس به مبدء در گذشته صدق می کند در حال ؟ کجا صدق نمی کند ؟ هر کجا صدق بکند بگوییم که مشتق وضع برای اعم شده، هر کجا نه بگوییم مشتق وضع برای آن نشده.
 مگر کسی راستی جدی بگوید که نه ، ظهور این است که مشتق وضع شده است از برای مبدء متلبس بالمبدء فی الحال دیگر هر چه هست به اعتبار ما انقضی مجاز است الزانیه و الزانی معنایش این است آن که زنا کرده نه آن که الان دارد زنا می کند و زانی و زانیه وضع شده برای تلبس بالحال الا این که با کان می گوییم هذه کانت زانیه می گوییم همه جا هر کجا ذات متلبس بالمبدء فی الماضی باشد مجاز است یک کان در تقدیر است حالا یا مجاز در کلمه یا مجاز در اسناد یا حقیقت ادعائیه این ها که سابقا گفتیم بالاخره مجاز است و آن که لفظ وضع شده لفظ مشتق وضع شده از برای ذات متلبس بالمبدء فی الحال.
 یک روایتی هست که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه روایت را در کفایه می آورد نکته لطیفی هم دارند این جا و آن این است آن کسانی که گفته اند وضع برای اعم است تمسک کرده اند به آیه شریفه و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین ابراهیم برای خاطر این امتحان ها که در همه نمره بیست آوردی امامت کردیم که در روایات دارد کان نبیا صار رسولا ، کان رسولا صار اماما حضرت ابراهیم گفت خدایا ذریه من را هم مثل من امام قرار بده البته مرادش بعض است یعنی همان 14 معصوم ، خطاب شد دعایت مستجاب است اما این را هم به تو بگویم چون معصومند و این عهد من یعنی عهد امامت ، کسی که ظالم باشد به او نمی رسد ، ظالم به نفس و لا ینال عهدی الظالمین.
 طرز استدلال این است که امام صادق علیه السلام استدلال کرده اند به این روایت و فرموده اند که این خلفای جور حق خلافت نداشته اند ندارند برای این که خدا گفته لا ینال عهدی الظالمین و این ها چون که قبلا بت پرست بودند ظلم به خدا بالاترین ظلمها ، لا تشرک بالله فان الشرک لظلم عظیم بنابراین لیاقت امامت ندارند گفته اند ببین در حالی که وقتی که این ها غصب خلافت کردند که بت پرست نبودند قبل از اسلام بت پرست بودند قبل از مسلمان شدنشان بت پرست بودند پس لا ینال عهدی الظالمین باید به اعتبار ما مضی باشد پس مشتق وضع شده برای تلبس بالمبدء فی الحال و ما انقضی عنه المبدء.
 مرحوم آخوند رضوان الله علیه اصل مطلب را می پذیرند الا این که می فرمایند که این ذات متلبس بالمبدء منقسم می شود به سه قسم گاهی عنوان اصلا دخالت ندارد ذات دخالت دارد مثل این که در روایات می خوانیم می فرماید که علیک بهذا مثلا سؤال می کند یابن رسول الله احکامم را از کی یاد بگیرم؟ می فرماید علیک بهذا الجالس ، خب این جالس یعنی آن کسی که خدمت آقا نشسته بوده و این صفت جلوس را داشته جلوس هیچ دخالت ندارد ذات دخالت دارد به جای این که بگویند علیک بهذا گفته اند علیک بهذا الجالس این که اصلا از بحث ما بیرون است آن هیچ .
 می فرمایند که گاهی حال دخالت دارد مثل عدالت اگر گفتند که امام جماعت باید عادل باشد کاری به گذشته اش ندارند کاری به آینده اش ندارند الان که می خواهی نماز پشت سر این بخوانی باید ملکه عدالت داشته باشد ، این هم صورت دوم.
 صورت سوم می فرمایند بعضی اوقات اگر آنا ما ذات متلبس بالمبدء شد دیگر عرفا متلبس بالمبدء است الی یوم القیامه مثال می زنند به همین بت پرستی ، که لیاقت امامت ندارد چرا ؟ برای این که مقام امامت این است که اگر آنا ما متلبس به معصیت بشود چه رسد متلبس به بت پرستی این دیگر لیاقت ندارد مرحوم آخوند می گویند لذا ما عصمت را شرط می دانیم اگر یک کسی یک گناه هم کرده باشد قبل از امامت این دیگر نمی تواند امام واقع بشود عصمت شرط است دیگر چه رسد بت پرست شده باشد مقام شامخ امامت به ما می گوید که باید ذات متلبس به مبدء نباشد تا بتوانیم به او بگوییم امام و این که حضرت ابراهیم گفت و من ذریتی خدا گفته لا ینال عهدی الظالمین یعنی همین تلبس ما به بت پرستی دیگر لیاقت این که امام بشود از او گرفته می شود لذا این روایت شریف مربوط به این نکته است و ما بخواهیم از آیه استفاده بکنیم که ذات متلبس بالمبدء یا به ما انقضی عنه المبدء هر دو حقیقت است نمی شود ، این خلاصه حرف مرحوم آخوند است حالا باز هم روی آن فکر بکنید تا فردا یک مقداری درباره اش صحبت کنیم انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo