< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اوامر ، آیا امر دلالت بر وجوب دارد؟
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 مطلب سومی که در باب الف ـ میم ـ را امر گفته شده است یک امر مشترکی است بین امر و صیغه افعل و ما بمعناها ، به عبارت دیگر امر سوم مربوط به طلب است ، اگر مولا طلبی از عبد بکند فرمانی بدهد آیا مراعاتش واجب است یا نه ؟
 این بحث را بعدا راجع به صیغه افعل و ما بمعناها مفصل مرحوم آخوند صحبت می کنند لذا آن جا که صحبت کرده اند این جا هم چون مصداق آن جاست معلوم می شود که امر آیا ظهور در وجوب دارد یا نه ؟ طلب آیا ظهور در وجوب دارد یا نه ؟ حالا یا با صیغه افعل و ما بمعناها و یا به صورت الف ـ میم ـ را بحثش آن جاست.
 اما مرحوم آخوند چون که ابحاث راجع به الف ـ میم ـ را را می خواستند تمام بکنند این جا این بحث را هم این جا کرده اند که آیا اگر گفت امر می کنم فردا بیا این باید فردا برود یا نه ؟ اگر نرفت حق عقوبت مولا دارد یا نه ؟ مرحوم آخوند در این جا می فرمایند آری.
 اما دلیلی که مرحوم آخوند این جا می آورند به مقام شامخ مرحوم آخوند نمی خورد تمسک می کنند به آیه فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم بترسید از این که مخالفت امر خدا بکنید برای این که مخالفت امر خدا بدبختی ها دارد حالا یا عذاب دردناک در روز قیامت یا عذابهای دنیوی، مرحوم آخوند فرموده اند ببین فلیحذر الذین یخالفون عن امره مخالفت امر خدا حسابی دلالت می کند آیه شریفه بر وجوب.
 ایراد مهمی که به مرحوم آخوند هست این است که این اشتباه مفهوم به مصداق است فلیحذر الذین یخالفون عن امره نه این که بگوید امرتک مولا می گوید نماز بخوان و الا پدرت در می آید ، صل گفته ، و امر خداست ، آیه شریفه می گوید هر که مخالفت امر خدا بکند خدا گفته نماز بخوان این مخالفت کند خدا گفته حجاب و عفاف داشته باش این مخالفت کند این باید بترسد فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم لذا آیه شریفه کلمه الف ـ میم ـ را را نمی گوید امر آورده از آن اراده کرده صیغه افعل و ما بمعناها را ، اراده کرده طلب را حالا یک مصداقش هم همین الف ـ میم ـ را است آیه می فرماید که عبد باید اهمیت به واجبات بدهد اجتناب از گناه بکند و الا دنیا و آخرتش تباه است و بالاخره اصلا ربطی به الف ـ میم ـ را ندارد امری که این جا آورده یعنی اوامر توی خارج ، اوامر توی خارج مثل صل مثل کتب علیکم الصیام مثل این که واجب است عفاف و حجاب داشته باشید و بالاخره اوامر و نواهی در خارج ، شارع مقدس یک اوامر و یک نواهی در خارج دارد حالا برای این که آن اوامر و نواهی را مردم به جا بیاورند فرموده که فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم ، مرحوم آخوند فرمایش ایشان اشتباه مفهوم به مصداق است آیه شریفه مصادیق را می گوید مرحوم آخوند تمسک کرده به مفهوم الف ـ میم ـ را که در آیه شریفه است.
 بله یکی از مصادیق آن فلیحذر الذین یخالفون عن امره یکی از مصادیق شاذ و نادرش هم این است که در روایات ما یک چیزی واجب شده باشد با کلمه الف ـ میم ـ را امرتک ، آمرک ، اگر می خواستند این جا بحث را تمامش کنند باید این جور فرموده باشند ، فرموده باشند که طلب به لفظ الف ـ میم ـ را تدل علی الوجوب برای این که مصداق طلب است و سیأتی از این که اگر مولا طلب از عبد بکند عرفا ارتکازا باید آن مأمور به را به جا بیاورد و سیأتی الکلام فیه باید این جور فرموده باشند اما آن که در کفایه است این است می فرمایند که مطلب سوم در باب الف ـ میم ـ را این است که اگر مخالفت امر خدا مخالفت الف ـ میم ـ را بکند این گناه دارد چرا گناه دارد ؟ قال الله فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم .
 بنابر این بحث این که طلب حالا چه به صورت ط ـ ل ـ ب چه به صورت الف ـ میم ـ را چه به صورت افعل چه به صورت بمامعنای افعل مثل جمله ماضیه جمله مضارع اراده کرده باشد انشاء را این ها همه همه طلب آیا دلالت بر وجوب دارد یا نه ؟ بعدا در صیغه افعل و ما بمعناها صحبت می کنیم و مرحوم آخوند از کسانی است که می فرمایند صیغه افعل و ما بمعناها دلالت دارد بر وجوب ، این هم مطلب سوم.
 مطلب چهارم که یک معرکه آرای بی خودی شده خیلی بی خودی اصلا باید در اصول ما نیامده باشد اما آمده ولی آن که مایه تعجب است مرحوم آخوند توی اصولش که آوردند آوردند بعدش هم مسئله جبر و تفویض را مترتب بر آن کردند بحث قضا و قدر را مترتب بر آن کردند بعد هم نتوانستند از مسئله بگذرند ناقص گذاشتند برای طلبه ها ، از آن فرار کردند با جمله قلم این جا رسید و سر بشکست اصلا سرتاپای بحث غلط در غلط است و چرا در اصول ما آمده؟ نمی دانم.
 اشعری ها معتزلی ها این ها را بنی العباس به جان هم انداخته بودند هر دو دسته هم سواد نداشتند نه فلسفه نه عرفان نه کلام اما تأییدشان می کردند مخصوصا اشعری ها را ، دولت آنها را تأیید می کرد حسابی ، این ها جلسه درس گذاشته بودند جلسه کلام یعنی یکی از کارهای زشت بنی العباس این بود که برای این که اهل بیت علیهم السلام را خانه نشین بکنند در مقابل تفسیر آنها قتاده می تراشید در مقابل فقه آنها ابوحنیفه می تراشید پول هم می داد حسابی هر کسی درس ابوحنیفه می رفت همان یک روز یک دینار به او می دادند یک مثقال طلا کم کم هم مشکل کرده بودند اگر هم درس امام صادق علیه السلام می خواست برود یک دینار از او می گرفتند ، در مقابل آن امور دقی اسلام معتزلی و اشعری دو تا طایفه بی سواد و تصرف در معقولات ، کم بود ، دیگر فلسفه را هم از یونان آوردند و تأیید ، حالا آنها دیگر فلسفه سرشان نمی شد ، دیگر فلسفه را هم ترجمه کردند در مقابل آن دقت های اهل بیت علیهم السلام در حقیقت دکان هایی در مقابل حقیقت اهل بیت درست کرده بودند.
 این اشعری ها معتزلی ها مخصوصا معتزلی ها اخباری گری هم بودند به جان هم افتاده بودند یکی از بحث های خیلی بی خودی این بود که طلب آیا از صفات نفس است یا ازصفات فعل ؟
 اشعری ها می گفتند از صفات نفس است می گفتند از عمق جان ما همین طور که اراده هست طلب هم هست معتزلی ها می گفتند نه دیگر به غیر از اراده در عمق جان ما چیزی نیست و طلب از صفات فعل است نه از صفات نفس خب معتزلی های بی سواد درست می گفتند یک امر ارتکازی ، شما می خواهید به بچه تان بگویید برو نان بگیر بیا خب اول تصورش را می کنید یک امر تکوینی ، تصور می کنید که توی خانه نان نیست باید برود نان بگیرد بعد از تصور تصدیقش را می کنید که باید این کار بشود بعد از آن ذوق پیدا می کنید شوق پیدا می کنید بعد از آن اراده می کنید بعد از آن می گویید پسرم برو نان بگیر دیر شد یک مقدماتی این طلب شما این گفته شما یک مقدمات داشت ، تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده ، مراد شما برو نان بگیر دیگر در عمق جان شما غیر این مقدمات چیزی نیست و اگر هم می خواهید بگویید از تصور تصدیق پیدا می شود علت و معلوم هم هست طوری نیست از تصدیق شوق پیدا می شود از شوق عزم پیدا می شود از عزم اراده پیدا می شود از اراده امر پیدا می شود طلب پیدا می شود همه هم علت و معلوم پشت سرهم ، انفکاک هم نداریم خب بنابراین تصور و تصدیق و آن عزم و شوق و اراده همه همه از صفات نفس است یعنی پیدا نیست ، طلب از صفات فعل است یعنی گفت شما ، حالا گاهی می گویی پسرم برو نان بگیر گاهی با دستتان اشاره می کنی می گویی برو نان بگیر ، بالاخره آن فعل شما که معمولا قول است آن از صفات فعل است آن مابقی از صفات نفس است و آن طلب شما از صفات فعل است این دیگر خیلی فلسفه نمی خواهد نه فلسفه می خواهد نه کلام می خواهد فقط شعور می خواهد آدم شعورش را بکار بیندازد می بیند که در هرکاری که بخواهیم انجام بدهیم یک صفات ذاتی هست ویک صفات فعلی ، آن صفات را اسمش را می گذاریم تصور و تصدیق و شوق و ذوق و آن آخر کار اراده ، اراده محرک است آن که در عمق جان ماست ، آن که لبها را می جنباند آن که حرف از ما بیرون می آید صادر می شود آن سخن خب ان صفت فعل ماست این دیگر عمق جان ما نیست صفت فعل ماست آن می شود صفت فعل آن هم می شود صفت ذات.
 خب معلوم است معتزلی بی سواد این جا خوب گفته عالی گفته ، اما اشعری ها برای این که هوچی بازی در بیاورند ان قلت قلت درست بکنند سروصدا درست بکنند به معتزلی ها می گفتند شما چیز سرتان نمی شود در عمق جان ما دو چیز است یکی اراده یکی طلب ، اراده غیر طلب است طلب هم غیر اراده است هر چه اینها می گفتند ما نمی یابیم ، وجدانی است دیگر ، نمی یابیم در عمق جانمان غیر اراده می گفتند شما نمی فهمید در عمق جانتان غیر از اراده یک چیزی هست ، طلب .
 بحث طلب و اراده این جا پیدا شده به قول استاد بزرگوار ما آقای طباطبائی نباید هم بگوییم طلب و اراده باید بگوییم اراده و طلب مثل قضا و قدر است مسئله قضا و قدر که مشهور شده قضا و قدر نباید بگوییم قضا و قدر باید بگوییم قدر و قضا برای این که در عالم تکوین اول مقدرات اندازه گیری می شود ثم روی آن حکم می شود لذا در اصل باید بگوییم قدر و قضا اما مشهور شده می گویند قضا و قدر ، در ما نحن فیه هم باید بگوییم که اراده و طلب اما توی علم کلام مشهور شده هم خاصه هم عامه هم آدمهای با سواد مثل خواجه نصیر الدین طوسی مثل شیخ الرئیس در اشارات توی شرح اشارات مثل مرحوم آخوند حالا در کفایه به جای این که بگویند اراده و طلب می گویند طلب و اراده این بحث طلب و اراده یک نزاع عوامانه بین معتزلی ها و بین اشعری ها.
 چیزی که انسان را به تعجب وا می دارد مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه این جا می خواهند یک تصالح درست بکنند بین اشعری ها و بین معتزلی ها می گویند طلب و اراده دو تا لفظ مترادف است الا این که عند الاطلاق وقتی بگوییم اراده منصرف می شود به آن ما فی الضمیر وقتی بگوییم طلب منصرف می شود به آن صفت فعل به آن گفتن ، می گویند تصالح بین دو تا بی سواد ، یک با سواد مثل مرحوم آخوند افتاده توی بی سوادها می خواهد تصالح بین بی سوادها درست بکند .
 و خیلی حرف کوتاهی است به مرحوم صاحب کفایه اصلا نمی خورد نه از نظر لغت نه از نظر فلسفه نه از نظر علم کلام ، اصلا اراده و طلب سبب و مسبب است دو تا امر متباین است وجه اشتراک ندارد ترادف ندارد انصراف ندارد اراده یک معنایی برای خودش دارد لغتا و اصطلاحا و طلب هم یک معنایی برای خودش دارد اصطلاحا و لغتا نه آن به آن می خورد نه آن به آن می خورد بلکه دو تا لفظ است متباین هر کدام یک معنای خاصی برای خودش ، لذا تصالح مرحوم آخوند ، آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه بعضی اوقات با یک تبسم ملیحی می خواستند مرحوم آخوند را رد بکنند می فرمودند مرحوم آخوند این جا قلیانشان را نکشیده اند ما یواشکی البته به آقای بروجردی که نه ، آقای بروجردی خیلی احترام برای آخوند قائل بود ، خدا رحمت کند همه آنها را ، ما یواشکی توی خودمان می گفتیم نه بابا زمان مشروطه بوده است و آن دردسرهایی که مرحوم آخوند برای خودش و دیگران جلو آورد و آن وقتها بوده از این حرفها گاهی زده می شده قضیه قلیان کشیدن و نکشیدن نبوده ، حالا ما نحن فیه از آن قضایاست خب تا این جا مطلب تمام شد باید رفته باشند سر مطلب بعدی ، ناگهان ایشان ما را انداختند به قول امیر المؤمنین علیه السلام توی آن دریای سیاهی که اصلا باید وارد نشویم آن هم نه بحث جبر و تفویض ، مرحوم آخوند بحث جبر و تفویض و قضا و قدر و همه را ریخته اند روی هم و قضیه الکلام یجر الکلام هم نیست نمی دانم چرا؟ مرحوم آخوند کشاندند ما را توی این بحث فوق العاده مشکل ، هم بحث جبر و تفویضش مشکل است اما مشکل تر بحث قضا و قدر است بحث قضا و قدر را هیچ کس نمی تواند حل بکند الا به طور اجمال ، فردا راجع به آن صحبت می کنیم ، اما کسی مفصل بتواند بحث قضا و قدر را حل بکند هیچ کس نمی تواند ، نمی شود ، یک چیزی است که مختص به ذات خداست مختص به آن کسانی که علمشان وابسته صددرصد به خداست یعنی اهل بیت علیهم السلام ، انبیاء هم خوب نتوانستند حلش بکنند لذا نباید مرحوم آخوند ما را کشانده باشند اما کشانده اند برای همین لفظ طلب و اراده ما را برده اند توی بحث جبر و تفویض و قضا و قدر.
 ما بخواهیم بحث بکنیم یک ماه اقلا طول می کشد معمولا اساتید ما مثل آقای بروجردی مثل آقای داماد و امثال این ها اصلا واردش نمی شدند ، استاد بزرگوار ما مرحوم حضرت امام من دو دوره اصول خدمت ایشان بودم یک بار بعد هم شنیده ام اصلا ایشان دیگر این بحث را نکردند یک بار یک ماه بالاتر ما را معطل کردند بعد هم خودشان فرمودند اگر وارد نشده بودیم بهتر بود ، حالا علی کل حال برای خاطر خالی نبودن عریضه یک روز دو روز راجع به این بحث مرحوم آخوند یعنی بحث جبر و تفویض و قضا و قدر صحبت می کنیم انشاء الله.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo