< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/04/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا امر دلالت دارد بر دفعه یا دفعات؟
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 آیا امر دلالت دارد بر دفعه یا نه ؟ آیا دلالت دارد بر دفعات یا نه؟ اگر گفت بیا یک مرتبه که رفت ولو او را ملاقات نکرده است آیا کفایت می کند ؟ یا دفعه دوم دفعه سوم هم باید برود؟
 حالا دفعه و دفعات بگویند یا فرد و افراد، مرحوم آخوند در کفایه دفعه و دفعات می گویند استاد بزرگوار ما حضرت امام می فرمودند فرد و افراد خیلی تفاوت ندارد بالاخره اگر راجع به دفعه و دفعات هر چه گفتیم راجع به فرد و افراد هم همان را می گوییم بنابر این مسئله این است تکرر در امر آیا لازم است یا نه؟
 مسئله اختلافی است بعضی فرموده اند که این امر تا ساقط نشده باشد دفعه، دفعه دوم و سوم و دفعات می خواهد اما اگر ساقط شد دیگر امر ساقط شده امتثال شده امتثال بعد امتثال دیگر معنا ندارد.
 مرحوم آخوند در کفایه و مشهور فرموده اند خب همین حرف را راجع به آن جا هم که ساقط نشده می گوییم مثل همین مثال من گفت بیا ساعت 8 در خانه کارت دارم، این ساعت 8 رفت در زد کسی نبود این آیا ساعت 9 هم باید برود ؟ ساعت 10 باید برود ؟ تا ملاقات این بکند تا بشود دفعات ؟ یا این که نه همان یک دفعه که رفت و نبود امر ساقط شد ؟ در آن جا هم که امر ساقط شده باشد گفت ساعت 8 بیا حالا این نمی داند هر روز باید برود یا همین یک روز کفایت می کند یک روز را رفت روز دوم آیا امر می گوید که برو یا امر ساقط شده ؟ همین طور که می دانید همه من جمله مرحوم آخوند می فرمایند که وقتی امر ساقط شد دیگر عود کردن امر دلیل می خواهد باید بگوید بیا هر روز بیا، مثل مثلا به راننده اش یا به راننده تاکسی می گوید که هر روز ساعت 8 وعده من و تو در خانه، یک دفعه این جور است این اصلا امر آمده روی کل، کل زمانی، اما یک دفعه این کل نیست در مسئله بلکه گفته ساعت 8 بیا این هم رفت، آن چه می خواست انجام داد حالا فردا بگوید که چرا نیامدی؟ جواب می دهد نخواستی نیامدم، او نمی تواند بگوید که همین که به تو گفتم بیا یعنی هر روز بیا برای این که ظهور امر در دفعات است نه در یک دفعه.
 چیزی که مسئله را حل می کند بهتر از این حرفها این است که امر وضع شده برای طلب، طلب یک ماهیت لابشرط است نه دفعه در آن خوابیده نه دفعات، وقتی دفعه و دفعات نداشته باشد آن چه به واسطه امر آمده نفس طبیعت است، قاعده الطبیعه یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد، یک قاعده کلی، طبیعیت یعنی کلی طبیعی اگر بخواهد در خارج موجود بشود به یک فرد کلی طبیعی در خارج موجود می شود اما اگر کلی طبیعی بخواهد توی خارج نباشد باید همه افراد نباشد تا کلی طبیعی در خارج موجود نشود لذا می گوید الطبیعی یوجود بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد ما نحن فیه از این مسئله است اگر این جوری وارد شده بودند مثل این که مسئله صاف بود دیگر احتیاج به ان قلت قلت طلبگی هم نداشتیم و آن این است که صیغه افعل و ما بمعناها وضع شده برای طلب لا بشرطی، برای ماهیت لا بشرط و این ماهیت لا بشرط یوجود بفرد ما لذا گفته زید را اکرامش بکن زید را مهمانی بکن، خب مهمانی کرده طبیعی یوجود بفرد ما دیگر ساقط شد اگر بخواهد بگوید هر روز مهمانی دیگر آن یک مسئله دیگر می شود باید بگوید که مهمانی کن هر روز یعنی آن کل را بیاورد توی مسئله، معنایش این است که آن ماهیتی که یوجد بفرد ما تو اکتفا نکن بلکه هر روز این طبیعت را این ماهیت را موجود در خارج بکن اگر قرینه در کار باشد بر می گردد به این که این امر اقتضای تکرر را دارد به واسطه آن قرینه و اما اگر قرینه درکار نباشد قاعده الطبیعی یوجود بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد این طلب کرده من هم طلب او را جواب داده ام حالا دو دفعه بگوید چرا طلب من را جواب نمی دهی ؟ جوابش این است نخواستی نیامدم، گفتی بیا آمدم نگفتی هر روز، دیگر فردا نیامدم به قاعده الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد، گفتم هم دیگر دفعه و دفعات و فرد و افراد و این ها هم تفاوت نمی کند، گفته است جئنی برجل یا این که اکرم رجلا حالا یک مرد را اکرام کرد آن ماهیت طلب موجود در خارج شد به واسطه اکرام زید اکرام یک رجل، دیگر الطبیعی یوجد بفرد ما، طلب آمده بود روی ماهیت، روی ماهیت لا بشرط، موجود در خارج شد دیگر خود به خود طلب ساقط شد، اگر بخواهد بگوید که جئنی بکل رجل دیگر این قرینه می خواهد اگر بگوید جئنی برجل رجل یعنی یک ماهیت لا بشرط طلبش هم که همان صیغه افعل باشد یک ماهیت لا بشرط اگر هم بخواهیم دفعه و دفعات را بیاوریم جلو یا افراد را بیاوریم جلو باید آن ماده این امر را، طلب را، آن که طلب روی آن آمده عامش بکنیم.
 ماهیت لابشرط این یوجود بفرد ما و اما یک ماهیتی داشته باشیم که این ماهیت لا یوجد بفرد ما بل یحتاج بافراد یحتاج بتکرر ما این چنین ماهیتی نداریم که بیاید تلو امر و امر بیاید روی آن و همچنین طلب، طلب یعنی خواستن، خواستن توی خود این خوابیده، نه این که مقدمات حکمت هم جاری بکنم، نه، حالا عرض می کنم مقدمات حکمت هم لازم نیست جاری بکنیم که مرحوم آخوند می گویند، مقدمات حکمت هم نه، می گوییم طلب یک ماهیت لا بشرط است این ماهیت لا بشرط یوجود بفرد ما و اگر گفت که بیا فردا دو دفعه بگوید چرا نیامدی ؟ جوابش این است که خواستی و آمدم، اگر می خواستی امروز هم بیایم باید بگویی، حیث نگفتی الطبیعی یوجود بفرد ما طلب تو ساقط شد. حتی همین جا یک قاعده ای هست امتثال بعد امتثال محال است همین جا می آید یک دفعه می گوید جئنی بکل رجل اکرم کل رجل ایتینی کل یوم آن امتثال بعد امتثالش یک معنای دیگر پیدا می کند و اما اگر روی طبیعت آورد گفت که ایتینی غدا من فردا رفتم و آن هم حرفش را زد و کارش را انجام دادم دیگر فردا بخواهد این کار انجام بدهم امتثال بعد امتثال است دیگر محال است یعنی امتثال نیست برای این که ما متعلق امر را باید بیاوریم آوردیم وقتی آوردیم تمام شد امر هم ساقط شد، امتثال بعد امتثال محال است یعنی امری نیست تا این که گریبان گیر من بشود تا ترغیب و تحریص من بکند لذا می گویند امتثال بعد امتثال محال است در ما نحن فیه هم همین طوراست وقتی که بگوید بیا من هم رفتم کارش را هم انجام دادم حالا دو دفعه فردا بگوید چرا نیامدی ؟ جوابش این است نخواستی نیامدم.
 حتی گفت فردا ساعت 8 بیا رفتم و کارش را انجام دادم دو دفعه فردا رفتم در زدم، کیه ؟ من که گفتی بیا، خب می تواند عقاب بکند بگوید من نگفتم بیا، من گفتم بیا و آمدی و کارت را هم انجام دادی و تمام شد دیگر حالا برای چه آمدی.
 امتثال این است گفته است این کار را انجام بده من هم انجام دادم حالا دو دفعه همان کار را بخواهم انجام بدهم محال است اگر بخواهد یا باید از باب استصحاب کلی درستش بکنیم یا از باب امر دیگر درستش بکنیم و الا همین مثالی که می زنم ببینید که چه جور عرف می پسندد، گفت فردا ساعت 8 بیا با تو کار دارم می خواهم جایی بروم این هم با ماشین آمد ساعت 8 و این هم رفت کارش را انجام داد تمام شد حالا دو دفعه فردا این ساعت 8 بیاید در بزند، بگوید کیه ؟ بگوید آمدم کارت را انجام بده، خب می گوید من که نگفتم من کی گفتم ؟ مرا از خواب بیدار کردی برای چه ؟ مزاحمی برای چه ؟ این را می گویند امتثال بعد از امتثال اصلا محال است نمی شود امتثال، وقتی طلب ساقط شد دیگر امتثال معنا ندارد.
 اما یک دفعه مطلوبیت است آن یک مسئله دیگر است و آن این است که گفته است اکرم رجلا من هم اکرامش کردم اما از خارج می دانم اکرام این مرد هر روز خوب است این دلالت امر نیست این دلالت سارعوا بالمغفره است این دلالت این که هر کسی را بتوانیم اکرام بکنیم باید بکنیم این مصداق پیدا کرده این استحقاق اکرام دارد حالا من دارم اکرامش می کنم از همین جهت هم اگر اکرام دوم را بکنم بروم به این آقا بگویم پولش را بده می گوید من نگفتم، خودت اکرام کردی ثوابش هم مال خودت.
 اگر راستی اینجور باشد یک دفعه ساقط شد مثل این که گفت ساعت 8 بیا با تو کار دارم رفت در زد و آمد و کارش را هم انجام داد دیگر تمام شد دیگر دفعه دوم رفتن امتثال بعد امتثال است محال است اما یک دفعه گفت بیا کار با تو دارم ساعت 8 رفتم این نبود حالا ساعت 9 باید بروم یا نه ؟ این امتثال بعد امتثال اسمش را نمی گذاریم اما این را همین جا می توانیم بگوییم که گفت بیا رفتم نبود امر ساقط شد اگر می خواهد دو دفعه بروم باید امر کرده باشد و حیث این که امر نکرده بنابراین آن امر اول نمی تواند کار بکند آن یک مسئله دیگر می شود که اگر شک کنیم آیا مطلوب ساقط شد یا نه ؟ آیا دفعه دوم هم باید امتثال کنم یا نه ؟ ما می گوییم نه، اگر استصحابی توی کار باشد آن استصحاب کار بکند و الا اگر استصحاب توی کار نباشد صرف رفتن و صرف آن امر را امتثال کردن و لو مولا به مطلوب نرسد دلیلی بر تکرار نداریم دلیلش هم همین است می گوید خواستی و آمدم، نبودی به من چه ؟ گفتی برو فلانی را به او بگو رفتم نبود دیگر فردا بروم باید گفته باشی، به من چه ؟ صرف امتثال طلب ساقط شد حتی همان جا هم که مطلوب نیامده خود امر دلالت بر تکرر نمی کند خود آن امر آن ماهیت لا بشرط است آن ماهیت لا بشرط نه تکرار توی آن خوابیده نه دفعه توی آن خوابیده نه دفعات توی آن خوابیده، باید موجود در خارج بشود مطلوب، گفته بیا، موجود در خارج شد و اما این که مطلوب مولا درست شد یا نه ؟ مطلوب مولا آیا به او رسید یا نه ؟ این ها هیچ کدام ربطی به طلب ندارد به صیغه افعل و ما بمعناها ندارد، بعضی اوقات استصحاب هست خب آن ربطی به بحث ما ندارد مثلا گفته بیا، رفتم نبود نمی دانم باز باید بروم تا ببینمش یا نه ؟ اگر کسی بگوید استصحاب جاری است شاید بد نباشد بگوید استصحاب وجوب به من می گوید تکرر، برو اما آیا صیغه افعل و مابمعناها می گوید دفعه دوم برو یا نه؟ دیگر نه.
 بحث چیزی ندارد ما به مرحوم آخوند عرض می کنیم آقای آخوند خوب بود همه این ها را یک کاسه می فرمودید و یک کاسه هم مطلب را تمامش می کردید همین جور که در واجب تعیینی و در واجب عینی و در واجب نفسی فرمودید این را هم همان جاها گفته بودید مطلب تمام می شد دیگر، همه اش از یک باب است و آن این است که صیغه افعل و ما بمعناها دلالت می کند بر وجوب، دلیلش چیست ؟ ما گفتیم وضع، حضرت امام فرمودند بنای عقلاء، مرحوم آقای قوچانی گفتند که عرف، بالاخره صیغه افعل و مابمعناها دلالت می کند بر وجوب،این درست است اما این وجوب این طلب یک ماهیت لا بشرط است در آن نه تعیینیت خوابیده است نه نفسیت نه غیریت نه تخییریت، در ذات آن نه دفعه خوابیده است نه دفعات، در ذات او نه فور خوابیده است نه تراخی و بالاخره در ذات او ماهیت لا بشرط لیس الا هی، از این جهت هم یجتمع مع الف شرط، آن که از ما می خواهد وجوب است این وجوب گاهی واجب غیری است و گاهی واجب نفسی است و در ما نحن فیه گاهی این واجب با قرینه می گوید تکرر گاهی بدون قرینه می گوید که دفعه، حتی دفعه واحده هم توی این امر نخوابیده، این که توی کفایه و جاهای دیگر آمده الامر یدل علی الدفعه این هم غلط است، یدل علی الفرد این هم غلط است، می گوییم صیغه افعل و ما بمعناها لا یدل لا علی الدفعه و لا علی الدفعات، لا علی الفرد لا علی الافراد، اما چون که ماهیت لا بشرط، طبیعی یوجد بفرد ما یعنعدم بجمیع الافراد اگر گفت بیا و رفتم دیگر امتثال کردم طبیعی یعنی طلب موجود شد در خارج دیگر امتثال بعد امتثال هم محال است مگر این که آن امر روی یک کلی بیاید روی یک اطلاقی بیاید روی یک قرینه ای بیاید تا بگوییم که هر روز باید بروم و الا خود امر من حیث هو هو الطبیعی یوجود بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد.
 دیگر این جا چیزی ندارد، دیگر بحث راجع به فور و تراخی است.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo