< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اجزاء در احکام ظاهریه (ادله عدم اجزاء)
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث ما در باره اجزاء بود آیا احکام ظاهریه کافی از احکام واقعیه است یا نه ؟ اگر مؤدای اماره مؤدای اصول مخالف با واقع در آمد آیا اعاده و قضا دارد یا نه؟
 گفتم مشهور در میان اصحاب عدم اجزاست گفته اند امارات حجت است تا این که دلیل برخلاف نیاید اگر دلیل بر خلاف آمد دیگر امارات حجت است تا این که دلیل برخلاف نیاید اگر دلیل بر خلاف آمد دیگر حجت نیست واقع نیامده اگر دروقت است اداء اگر خارج وقت است قضاء، این مشهور در میان اصحاب است.
 برای این مطلبشان چهار پنج تا دلیل دارند که این ادله معمولا در کفایه آمده.
 دلیل اولشان که دیروز صحبت کردیم گفته اند که اگر قائل به اجزاء بشویم لازم می آید تصویب، تصویب محال است پس اجزاء جایز نیست برای این که معنای اجزاء این است که اقوال مجتهدین همه همه واقع باشد پروردگار عالم به اندازه آراء مجتهدین رأی داشته باشد حالا ولو این که قائل هم بشویم حکم الله هست مثل عامه که می گویند حکم الله نداریم فقط رأی مجتهد است آن جور هم نگوییم بگوییم یک حکم است از طرف خدا حکم واقعی نفس الامری اما همه مجتهدین هم به اندازه مجتهدین و آرایشان احکام الله هست این لازمه اجزاست این تصویب است محال است.
 دیروز می گفتم آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند محال نیست اما اجمع الامامیه علی فساده خب پس حالا که اجمع الامامیه علی فساده لازم می آید اجزاء، تصویب، تصویب که اجمع الامامیه علی فساده پس اجزاء هم اجمع الامامیه علی فساده.
 جوابش را دیروز عرض کردم گفتم که ما قائل نیستیم به این که این رأی مجتهد حکم واقعی است نه، رأی مجتهد حجت است ان طابق الواقع واقع را منجز می کند ان خالف الواقع عذر است مولا رفع ید از تکلیف می کند به عبارت دیگر وقتی که اماره مخالف با واقع در آمد ما حکم واقعی و نفس الامری نداریم نه این که رأی مجتهد حکم واقعی باشد نه، رأی مجتهد یک حجت است یک طریق الی الواقع است یعنی اماره می گوید من می نمایانم واقع را یا اصول می گوید که من تعیین وظیفه می کنم در ظرف شک اما نمی گوید که مؤدای اماره مؤدای اصل حکم واقعی نفس الامری.
 این را آن کسانی که قائل به اجزاء هستند احدی نگفته همین طور که مرحوم آقای بروجردی فرمودند که تصویب به معنا این که آراء مجتهدین احکام الله باشد خب احدی نگفته، از شیعه احدی نگفته است پس شیعه که قائل به اجزاست یعنی آن کسانی که قائل به اجزا هستند، آن کسانی که قائل به اجزاء هستند این جور می گوید، می گوید این طریق است الی الواقع اگر این ما را به واقع رساند فبها المقصود اگر ما را به مقصود نرساند واقع را نیاورده ایم اما شارع مقدس می گوید دیگر واقع را نمی خواهم، می شود رفع ید از تکلیف.
 دیروز می گفتم می شود حکم غیر منجز آن واقع و نفس الامر به حال خود باقی می ماند، دیگر و لو مقام انشاء مقام فعلیتش هم تمام باشد مقام تنجزش تمام نیست وقتی تمام نشد دیگر حکم نیست حکم واقعی نداریم حکم واقعی نداریم به این معنا که منجز برای تکلیف نیست و حکمی که منجز برای تکلیف نباشد دیگر اگر مخالفت بکند عقاب ندارد.
 بنابراین روی این عرض من تصویب هم نیست که آقای بروجردی می فرمودند که اگر بگوییم هم تصویب است باطل نیست خب باشد خدا به اندازه آراء مجتهدین احکام داشته باشد یک حکم واقعی و نفس الامری داریم، به اندازه آراء مجتهدین هم آراء داشته باشند خب طوری نیست اما آن کسانی که قائل به اجزاء هستند اصلا نمی گویند که مؤدای اماره مؤدای اصول به عبارت دیگر نمی گویند که اقوال مقلَد این ها احکام است، نه، این ها طریق است این ها حجت است به قول مرحوم آخوند ان طابق الواقع واقع را منجز می کند ان خالف الواقع عذر است و این معذور بوده در آوردن واقع آن 5، 6 تا دلیلی که آوردیم می گوید که واقع را نیاوردی اما دیگر اعاده و قضا هم ندارد.
 یعنی اگر کسی قائل به تصویب بشود خب معنایش این است که رای این مجتهد حکم واقعی است و لو آن حکم واقعی و نفس الامری نیامده اما پروردگار عالم علاوه بر آن حکم واقعی یک حکم هم دارد آن قول مجتهد است فللعوام ان یقلدوه یعنی این حکم واقعی است اما حکم واقعی این جوری، بیاورد. حالا آن حرف را اصلا نزنیم آقای بروجردی هم که نمی فرمودند آن چه می گوییم حرف مرحوم آخوند است حرف دیگران است می گوییم که یک حکم واقعی و نفس الامری بیشتر نداریم پس این اقوال مجتهدین این ها چیست ؟ یا این امارات این اصول چیست؟ می گوییم طریق الی الواقع حالا این طریق گاهی ما را به واقع می رساند آن واقع برای من منجز می شود مقام اقتضایش که درست بوده و مقام انشاء و فعلیتش درست بوده این تطابق رأی مجتهد با واقع تنجز می کند تکلیف را اما اگر قول مجتهد مخالف با واقع در آمد مؤدای اماره مؤدای اصول مخالف با واقع در آمد خب مخالف با واقع در آمد واقع را نیاورده اما اعاده و قضا دارد ؟ می گوییم نه چرا نه ؟ می گوییم منتا علی الامه یا آن 5، 6 تا دلیل منتا علی الامه می گوید تو حکم واقعی برایت منجز نیست وقتی حکم واقعی منجز نباشد اصلا حکم واقعی را نیاورد دیگر نه اعاده دارد نه قضا دارد اصلا حکم واقعی رفع شده یا رفع ید از تکلیف است یا تقبل ناقص به جای کامل است و علی کل حال این عرض من بهتر از این تقبل ناقص به جای کامل یا رفع ید از تکلیف است و به عبارت دیگر واقع باید منجز باشد تا اعاده و قضا داشته باشد وقتی که اماره مخالف درآمد دیگر اصلا واقع نداریم یعنی تنجیز نداریم اقتضا هست انشاء هست فعلیت هست منجز نیست و مراتب تکلیف باید این چهارتا درست باشد تا اعاده و قضا درست بکنیم وقتی که مخالف است اصلا تکلیف در کار نیست لذا اعاده ندارد قضا هم ندارد این هم چیزی نیاورده اما معذور است دیروز می گفتم اگر هم اسمش را بخواهید بگذارید شرط ذکری آن هم طوری نیست که بگوییم مثل نماز که تمام اجزاء و شرایطش شرط ذکری است همه احکام شرط ذکری است الا مااخرجه الدلیل خب وقتی شرط ذکری شد معنایش این است اگر بدانی این واجب است اما اگر ندانی اصلا واجب نیست مثل حمد و سوره اگر بدانی باید بیاوری اما اگر نسیان کردی به رکوع رفتی دیگر واجب نیست.
 خب همین حرفهایی که می زنیم همین است عقل می گوید دیگر، ما سیره آوردیم برای اجزاء و سیره را هم نشد انصافا رد بکنیم ما دلیل عقلی آوردیم برای اجزاء حالا الان این آقایی که می گوید لازم می آید تصویب می گوییم سیره عقلاء هست برای عدم تصویب سیره عقلاء هست این که اگر این امارات و اصول مطابق واقع شد منجز تکلیف است اگر مخالف واقع شد هیچ، شرط ذکری است مثل نماز که لا تعاد الصلاه الا من خمس معنایش این است از اول نماز تا آخر نماز شرط ذکری است اگر من بدانم شرط است جزء است اگر ندانم اصلا شرط نیست جزء نیست خب معنای اجزاء یعنی تمام احکام شرط ذکری است الا ما اخرجه الدلیل هرکجا دلیل داری که شرط واقعی است بگو هر کجا دلیل نداری بگو شرط ذکری معنای اجزاء یعنی همین، خب این یک دلیل.
 مثل این که نسیانا رفت به رکوع حمد و سوره را نخواند خب قادر است بر این که نماز را دو دفعه بخواند اما می گویند نمی خواهد بخوانی لذا اگر شرط ذکری گفتیم معنایش این است که این قادر است دو دفعه نماز بخواند مثلا یک کسی خیلی کار داشت مشغله داشت گفت الله اکبر رفت به رکوع، رکوع را ذکرش را فراموش کرد پا شد ایستاد رفت به سجده سجده را هم بلد نبود ذکر بگوید یا این که فراموش کرد ذکرش را هم نگفت به حول الله و قوته نگفت که واجب نیست پا شد ایستاد وقتی ایستاد یادش رفت دو دفعه رفت به رکوع یادش رفت رفت به سجده، تکبیره الاحرام و رکوع و سجده را به جا آورد مابقی نماز را هیچ کدامش را به جا نیاورد خب همه گفته اند نمازش درست است اگر عمدا باشد نمازش باطل است اما اگر جهلا باشد معمولا می گویند درست است حالا اگر سهوا باشد همه می گویند نماز درست است خب می گویند این که نماز نشد درست است چیست؟ می گویند لا تعاد الصلاه الا من خمس شارع مقدس می گوید این نماز برای ساهی مثل نماز مسافر و نماز حاضر می بیند برای آن چهار رکعت است برای آن دو رکعت، نماز عامد و نماز ساهی هم این است برای آن ذکر رکوع و سجده و حمد و سوره و این ها برای آن هست برای آن نیست خب نه اعاده دارد نه قضا حالا یک کسی نماز این جوری خواند بعد از نماز اگر بخواهد دو دفعه بخواند خب بخوان امتثال بعد از امتثال هم نمی شود به یک عنوان دیگر باید بخواند اگر می خواهی بخوانی بخوان اما واجب باشد نماز بخوانی حدیث لا تعاد می گوید واجب نیست خب هرچه توی حدیث لا تعاد گفتید ما همان را در باب مطلق عبادات می گوییم یعنی اجزاء حدیث لا تعاد که مسلم اجزاء می گوید همین جور که شما راجع به نماز می گویید اجزاء ما هم راجع به روزه می گوییم اجزاء هر چه در باب نماز گفتی همان را در باب روزه بگو، این یک دلیل.
 دلیل دومی که آورده شده این یک تفصیل است که مرحوم آخوند در کفایه استاد بزرگوار ما حضرت امام در درس متابعت از کفایه می گویند که در باب امارات عدم اجزاء اما در باب اصول اجزاء لذا اگر مجتهد طبق اصول عمل کرد بعد مخالف با واقع در آمد اعاده ندارد قضا ندارد و اما اگر طبق روایت طبق اماره عمل کرد مخالف با واقع در آمد در وقت اعاده دارد خارج وقت قضا، عدم اجزاء.
 دلیلشان چیست ؟ می گویند اما در باب اصول برای این که ادله اصول حکومت دارد بر ادله واقعیه معنای حکومت یعنی استثاء معنایش این جور می شود که این واجب برای تو واجب است مگر ندانی، حالا جهل قصوری بگویید مگر رفع ما لا یعلمون و این رفع ما لا یعلمون حاکم می شود بر اجزاء و شرایط مثلا بر اقرأ فاتحه الکتاب بر اسجد بر تشهد بر سلم و مابقی اجزاء و شرایط، ادله واقعیه را بسنج با رفع ما لا یعلمون با لا تنقض الیقین بالشک رفع ما لایعلمون لا تنقض حکومت دارد بر ادله واقعیه در حقیقت استثناست معنایش این جور می شود که این ادله واقعیه آن جا هست که اصول نباشد اما اگر مؤدای اصول آمد دیگر استثناست مثل اکرم العلماء الا الفساق منهم همین طور که دیگر اکرم العلماء نمی تواند کار کند مگر در عدول این هم نمی تواند کار کند الا در آن جا که اصلی در کار نباشد همان استثناء، گفته اند هم، از لفظ مرحوم آخوند هم این استثناء فهمیده می شود خب گفته اند که ادله اولیه چون لسان دارد در اصول حکومت دارد نظارت دارد بر ادله واقعیه.
 و اما در امارات ما لسان نداریم همه امارات بنای عقلاست بنای عقلاء لسان ندارد وقتی لسان ندارد حکومت نمی تواند باشد برای این که حکومت نظاره لفظ علی لفظ و ما در باب امارات اصلا لسان نداریم تا بگوییم نظاره لفظ علی لفظ پس در باب امارات عدم اجزاء در باب اصول اجزاء.
 اگر مطالعه کرده باشید که مسلم مطالعه کرده اید اگر مطالعه کرده باشید مرحوم آخوند خیلی این طرف و آن طرف می زنند و بالاخره خلاصه حرف مرحوم آخوند همین است همین طور که استاد بزرگوار ما حضرت امام هم در درس بعضی اوقات یک درس را منحصر به همین می کردند برای این که اصول را حاکم بکنند اما امارات را حاکم نکنند و بگویند در باب امارات عدم اجزاء و در باب اصول اجزاء.
 آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه ایشان می فرمودند که خب ما همان بنای عقلاء را می ریزیم توی لفظ وقتی ریختیم توی لفظ آن لفظ نظاره دلیل بر دلیل می شود و ولو این که آن بنای عقلاء لفظ نیست اما ما بنای عقلاء را لفظ دارش می کنیم وقتی لفظ دارش کردیم مثل رفع ما لایعلمون که لفظ است مثل لا تنقض الیقین بالشک که لفظ است این هم لفظ دار می شود حکومت دلیل بر دلیل همین جور که آن جا می گویید اجزاء این جا هم بگویید اجزاء. من به حضرت امام عرض می کردم نه، حالا فرمایش آقای بروجردی نه، اما چرا می گوییم حکومت؟ خب می گوییم توفیق عرفی می گوییم استثنای عقلی مگر ما استثنای عقلی نداریم؟ می گوید اکرم العلماء عقل ما می گوید الا الفساق منهم خب مسلم کسی را نداریم که بگوید استثنای عقلی نداریم خب همه می گویند که عقل اگر مستقلا روی چیزی حکم بکند می تواند تخصیص بدهد عام را.
 بالاتر از این به مرحوم آخوند که می فرمایند همین جا می فرمایند لفظ ندارد خودشان در وقتی که توی اصول می رسند می فرمایند که ما همه چیز را جمع بین دلیلین را بر می گردانیم به توفیق عرفی لذا حکومت داریم یا نه ؟ بله ورود داریم یا نه ؟ بله، استثناء داریم یا نه ؟ بله مقید داریم یا نه ؟ بله مرحوم آخوند می گویند اما علاوه بر این ها یک چیز دیگر هم داریم و این که وفق العرف جمع بین دلیلین بکند لذا ادله ثانوی را مرحوم آخوند مقدم بر ادله اولیه می اندازند به همین توفیق عرفی خب همین جور که ادله ثانوی مقدم بر ادله اولیه است با توفیق عرفی ما هم این جا می گوییم امارات مقدم بر آن ادله واقعی است با دلیل عرفی یعنی با جمع عرفی اسمش را حکومت هم نمی گذاریم شما هم بگویید حکومت نه اما خود مرحوم آخوند حکومت را بر گرداند به توفیق عرفی و این جا هم توفیق عرفی.
 حرف سومی که در مسئله هست این است که خود مرحوم آخوند در جلد 2 کفایه در حجیت خبر واحد ایشان می فرمایند اصلا برای حجیت خبر واحد ما روایات داریم به اندازه تواتر بعد می گویند لا اقل تواتر اجمالی کی می گوید لفظ نداریم ؟ در تمام امارات در تمام اصول ما لفظ داریم در باب امارات در باب حجیت خبر واحد ما یؤدی عنی فعنی یؤدی گفته این گفته من است دیگر بالاتر از این لفظ می خواهیم ؟ و این ما یودی عنی فعنی یؤدی را می سنجیم با ادله واقعیه حکومت پیدا می کند بر ادله واقعیه.
 همه رفع ما لایعلمون که لفظ دارد اصاله الصحه هم لفظ دارد همین جور که استصحاب لفظ دارد آن ما بقی اصول فقهیه هم مثل قاعده فراغ قاعده تجاوز آنها هم لسان دارد همین جور که اصول و قواعد فقهیه لفظ دارد اماره هم لفظ دارد لذا ما به مرحوم آخوند به حضرت امام سه تا اشکال داریم سه تا عرض داریم
 یک) این که شما فرمودید حکومت می گوییم نه حکومت نه، توفیق عرفی.
 دو) می گوییم که آن عقل را می ریزیم توی لفظ به قول آقای بروجردی می شود لفظ دار.
 سه) این که همه امارات همه اصول دارای لفظ است نمی خواهد هم ما برایش لفظ درست بکنیم اصلا وقتی بگردیم می بینیم که همه آنها لفظ دار است می سنجیم با احکام واقعیه، احکام ظاهریه حکومت پیدا می کند بر احکام واقعیه معنایش این است احکام واقعیه آن جاست که احکام ظاهریه نباشد اگر احکام ظاهریه باشد احکام واقعیه دیگر نیست.
 دلیل سوم برای فردا انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo