< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/06/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اجزاء در یقینیات
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 عرض کردم در بحث اجزاء دو سه تا مطلب گفته نشده است و چرا؟ نمی دانم لازم بود این دو سه تا مطلب گفته بشود
 مطلب اول که دیروز اشاره کردم راجع به یقین است اصلا بحثش نشده بحثی که شده این است اگر اماره ای خلاف واقع در آمد اگر اصلی خلاف در آمد آیا اعاده و قضا هست یا نه؟ آن کسانی که گفته اند عدم اجزاء گفته اند خب بله واقع هست نیامده مأتی به مخالف با واقع بوده پس باید واقع را اگر در وقت است اعاده اگر خارج وقت است قضا، این بحث تا این جا بحث دامنه دار.
 اما اگر یقین به واقع داشت و یقین او خلاف واقع در آمد آیا اجزاء یعنی متیقن می تواند جای حکم واقعی را بگیرد یا نه؟ نفیا اثباتا در این باره صحبت نشده.
 گفتم ظاهراً به وضوح باقی گذاشته اند یعنی گفته اند که متیقن نمی تواند جای واقع را بگیرد بنابر این اگر یقین داشت حکم این است اما یقینش جهل مرکب است خلاف واقع است وقتی واقع را به دست آورد اگر در وقت است اعاده اگر خارج وقت است قضا.
 در حالی که ما 6 تا دلیل برای اجزاء آوردیم هر 6 تا دلیل همین طور که در اماره و اصول می آید اجزاء، در یقین هم می آید اجزاء، همین طور که در مؤدیات امارات و اصول آن 6 تا دلیل می گوید اجزاء راجع به یقین هم می گوید اجزاء.
 دلیل اول ما جمع بین حکم واقعی و ظاهری بود و بالاخره رسیدیم به این جا که اگر حکم ظاهری مخالف با واقع در آمد مولا رفع ید می کند از حکم واقعی خب راجع به یقین هم همین است اگر کسی یقین داشت که طرز وضو گرفتن این جوری است خیلی ها هستند که خیال می کند اول باید مسح پاها را بکند بعد مسح سر را و مدتها این جور عمل می کند یقین هم دارد جهل مرکب، اصلا به ذهنش نمی آید بپرسد حالا ناگهان فهمیده این یقین مخالف با واقع است خب اگر اماره بود چه جور می گفتید اجزاء؟ حالا هم که یقین اجزاء، اجزاء یعنی چه؟ یعنی مولا رفع ید از تکلیف می کند خب همان دلیلی که می گفتیم جمع بین حکم واقعی و ظاهری اقتضا می کند اجزاء می گوییم جمع بین یقین، یقین که حجت است دیگر حتی لا تناله ید الجعل نفیا یا اثباتا شارع مقدس یقین را که حجت می داند نمی شود بگوییم که یقین حجت نیست خب همین جور که مؤدای اماره حجت است متیقین جهل مرکب هم حجت است همین جوری که مولا رفع ید می کند از تکلیف برای خاطر هر چه حالا بگویید اختلال نظام، برای هر چه، همین جور رفع می کند از تکلیف لذا وضوی چند ساله این درست است و اعاده و قضا ندارد خب بله از این به بعد باید وضوی رساله ای بگیرد و این در میان مردم زیاد است زیاد، حمد و سوره اش را حتی امام جماعت بعضی اوقات غلط می خواند اما اصلا به ذهنش نمی آید که این غلط است از اقسام جهل مرکب یکی همین است که غافل است به ذهنش نمی آید، دسترسی دارد اما غافل است به ذهنش نمی آید که این حمد و سوره غلط است لذا یک مدتی این نماز این جوری می خواند مثل آن جا که یک مدتی اماره به او می گفت که تجوید اصلا لازم نیست چه جور در مؤدیات اماره می گویید که اجزاء؟ ما هم این جا می گوییم اجزاء هر علتی که آن جا می آوریم و بالاخره علتی که آوردید فرمودید که مولا رفع ید از تکلیف می کند خب در این جا مولا رفع ید از تکلیف می کند.
 دو ) اجزاء، گفتید که جاهل قاصر معذور است قطعا الا المستضعفین من الرجال و النساء لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا اسمش را می گذاشتیم جهل مرکب، دسترسی ندارد کشش فکری ندارد خب از افراد جاهل قاصر اصلا جاهل قاصر را همین جا استعمال می کنند کسی که می داند اما دانستنش مخالف با واقع است به این می گوییم جاهل قاصر خب همین طور که در مؤدیات امارات مرحوم شیخ انصاری فرمودند که مسلم اجزاء ما هم در این جا می گوییم اجزاء بلکه یک قدری بالاتر اصلا مجتهد اگر فتوایش خلاف واقع باشد این جاهل است به واقع اما جاهل قصوری اصلا جاهل قاصر را به ماها می گویند که فتاوای ما موافقت با مواقع ندارد ما لا یُعملی است که تقصیر روی آن ندارد خب می شود جاهل قاصر، مرحوم شیخ رضوان الله تعالی علیه ادعای اجماع هم می کند ایشان می فرمایند که راجع به اجتهاد و تقلید اجزاء خب به شیخ انصاری می گوییم باب اجتهاد و تقلید معمولا روی یقین می گردد می گوید هذا ما ادی الیه ظنی و کل ما ادی الیه ظنی فهو حکم الله فهذا حکم الله اگر یقین نداشته باشد حکم الله است که توی رسال نمی تواند بنویسد توی رساله هر چه هست این ها متیقن های مجتهد است تا یقین نداشته باشد که نمی تواند بنویسد حالا مبدء یقین هرچه می خواهد باشد به قول بزرگان می گویند که القطع حجه می گوید مبدئش چیست؟ می گوید هر چه می خواهد باش کلاغ از این طرف پرید آن طرف من یقین پیدا کردم بنابر این الیقین حجه لا تناله ید الجعل لا اثباتا و لا نفیا این آقای مجتهد این رساله را می نویسد خب این تمامش یقینیات است اگر یقین نداشته باشد چکار می کند می گوید که فیه اشکال حتی لا یبعد را هم شما می گویید فتواست، فیه اشکال، من نمی دانم، این احتیاط را رجوع به دیگران بکنید، این احتیاط ها احتیاط های واجبی همه اش معنایش این است که من نمی دانم راجع به دیگری ولی آن جاها که احتیاط نیست فتواست یعنی من می دانم هذا ما ادی الیه ظنی و کل ما ادی الیه ظنی فهو حکم الله بحق حضرت عباس، قسم حضرت عباس هم روی آن می خورد خب یقینا می داند حکم الله است دیگر، بله جاهل قاصر است و جاهل قاصر قرآن می گوید معذور است و همان دلیلی که آوردیم برای اجزاء در مؤدیات امارات مؤدیات اصول همان دلیل می آید برای متیقن هایی که خلاف واقع در آمده، نه، ما در جاهل مقصرش هم گفتیم اگر یادتان باشد می گفتیم که جاهل قاصرش را قرآن می گوید جاهل مقصرش را رفع ما لا یعلمون می گوید کلما رکب امرا بجهاله فلا شیئ علیه می گوید قرآن هم می گوید فرق بین جاهل قاصر و مقصر فقط این است که جاهل مقصر کتک می خورد برای این که نرفته یاد بگیرد اما مردم خودشان را جاهل مقصر می دانند اما اعمالشان را هم صحیح می دانند، نماز می خواند یک طلبه به او می گوید آقا این نماز تو باطل است می گوید برو دنبال کارت نمازی که خدا از من می خواهد غیر از نمازی است که از تو می خواهد و راستی یقین دارد نمازش صحیح است و خیلی نمازها باطل است اعمال خیلی باطل است حالا ما بخواهیم بگوییم این اعمال اعاده و قضا دارد اتفاقا نمی گویید مثلا یک کسی می خواهد برود مکه می آید پیش شما می گوید آقا من می خواهم حمد و سوره ام را پیش شما بخوانم می خواهم حساب و کتابهایم را هم پیش شما بکنم تا حالا هم خمس نداده ام و بالاخره شما حساب و کتابش را می کنید و آن اندازه که بشود می بخشی و بالاخره آن اندازه که موجودیش است می گیری و گذشته هایش را هم می بخشی و راجع به نماز هم احدی تا حال نگفته برو نمازهایت را اعاده کن قضا کن چرا به او نمی گویید؟ حمد و سوره اش را می خواند می گویید حمد و سوره ات این جا اشکال دارد حالا که می خواهی بروی مکه آن هم که آمده بپرسد برای خاطر این می آید می پرسد برای خاطر این که نکند یک دفعه مکه زنش به او حرام بشود یا زن نکند شوهرش به او حرام بشود و الا مراجعه به شما 90 درصدشان مراجعه به شما نمی کردند نه راجع به خمسشان همین طور که تا پیر است نه راجع به خمسش نه راجع به احکامش به شماها مراجعه نمی کند اما حالا از آن واهمه که یک دفعه نکند زنش به او حرام بشود حالا دمش توی تله گیر کرده آمده اما حالا شما کارهایش را انجام می دهید من نشنیده ام تا حالا یک مرجع تقلیدی بگوید برو نمازهایت را هم قضا بکن خب معنایش این است که رفع ما لا یعلمون یا آن روایت شریف دیگر که مورد فتوای فقهاء هم هست خیلی جاها که امام صادق سلام الله علیه در مکه دیدند اطراف یک کسی را گرفته اند شلوغ است رفتند گفتند چه خبر است؟ این آقا به التماس افتاد گفت یابن رسول الله این ها به من می گویند احرام تو باطل است پیراهنت را از سر نمی توانی در بیاوری باید از پا در بیاوری باید بروی میقات محرم بشوی باید بیایی حجت را به جا بیاوری بعد هم حج من قابل هم برایت واجب است امام صادق علیه السلام فرمودند همه این ها بی خود است پیراهنت را از سرت در بیاور همین جا هم محرم شو و حجت هم درست است و من قابل هم لازم نیست بعد حضرت یک قاعده کلی مثل این که به همه گفتند یعنی به ما برسد کلما رکب امرا بجهاله فلا شیئ علیه.
 بله جاهل مقصر برای مقصر بودنش کتک دارد اما اعاده و قضا با رفع ما لا یعلمون آن را بر می داریم با کلما رکب امرا بجهاله فلا شیئ علیه آن را بر می داریم خب همه متیقن های عوام چه شد؟ نه.
 اعاده داشت نه قضا، متیقن است نه اعاده داشت نه قضا. این هم جواب سوی که ما در مؤدیات امارت در مؤدیات اصول گفتیم این جا می آید.
 حرف چهارمی که ما داشتیم قاعده حرج گفتیم قاعده حرج ولو این که رافع تکلیف شخصی است اما خیلی جاها حکمت می شود برای این که شارع مقدس رفع تکلیف کلی بکند مثل خون قروح و جروح خون قروح و جروح معفو است برای این که برای غالب مردم حرج است اما حالا اگر یک کسی خون قروح و جروح دارد و حمام رفتن برایش هیچ اشکال ندارد بلکه پی بهانه هم هست مقدمه حمام برایش درست بشود برایش هیچ اشکال ندارد هر روز برود حمام خب شماها می گویید نه لازم نیست چون برای نوع مردم حرجی است برای تو حرج نیست برای تو هم با همین خون قروح و جروح می توانی نماز بخوانی به آن می گویند قاعده حرج و حرج نوعی رفع تکلیف نوعی، ما به این پیرزن بخواهیم بگوییم یک عمر نماز بخوان تمام کارهایت باطل است تمام روزه هایت غلط است درحالی که اگر جدا دقت بکنیم خب اعمال عموم مردم با رساله جور نمی آید اما بخواهیم بگوییم اعاده و قضا متیقن هایش موجب رفع تکلیف شده از این آقا، نه، نوع، از نوع، حرج نوعی رافع تکلیف نوعی در مؤدیات امارات و اصول که می گوییم به طریق اولی در متیقنات هم باید بگوییم چه تفاوت می کند؟
 دلیل پنجم ما راجع به اجزاء می گفتیم حکومت ثانویه بر ادله اولیه می گفتید که حکومت نه، مثل حضرت امام یا صاحب کفایه این دو بزرگوار خیلی ها می گفتند در اصول بله در امارات نه برای این که لسان ندارد، آقای بروجردی می گفتند می ریزیمش توی لسان خب راجع به یقین هم همین است اصلا ما که گفتیم توفیق عرفی العرف وفق جمع بین دلیلین بکند و این که مؤدیات امارات مؤدیات اصول متیقنات جهل مرکب را موجب رفع ید از تکلیف حکم واقعی.
 حرف آخر ما راجع به اجزاء می گفتیم که سیره، سیره عقلاء اگر راه را نشان داد رفت و غلط بود هم معذور است هم پاداش دارد خب در متیقنش هم همین را می گوییم اگر کوتاهی نکرده باشد در یقینش و راستی یقین حسابی باشد تفحص کرده اما راه را غلط انتخاب کرده به جای این که برود تهران رفته همدان اما گتره ای و تسامح و تساهل و این ها نبوده مثل مؤدیات امارات تسامح و تساهل نه، خب همین طور که در مؤدیات امارات می گویید عقلاء می گویند که رفع ید از حکم واقعی پاداش هم به این می دهند خب ما هم در متیقن می گوییم که احکام واقعیه رفع ید از تکلیف می شود پاداش هم به این باید بدهند پاداش بدهند برای چه؟ برای یقینش دیگر برای کاری که کرده حالا مخالف با واقع بالاخره کار کرده است دیگر، برای شارع مقدس کار کرده حالا نشده آن دیگر تقصیر کیست؟ نمی دانم اما علی کل حال سیره عقلاء می گوید اجزاء و عقلاء دیگر فرق نمی گذارند بین مؤدیات امارات و اصول و بین متیقن ها اصلا ابدا. لذا ما قائلیم به این که همین طور که در مؤدیات امارات اجزاء با 6 تا دلیل راجع به متیقن های جهل مرکبی هم اجزاء، در وقت اعاده لازم نیست در خارج وقت هم قضا لازم نیست الا ما اخرجه الدلیل.
 چون که بحث را کسی نکرده از شما تقاضا دارم یک قدری مطالعه بکنید شاید من اشتباه بکنم شماها بتوانید اشتباه من را رفع کنید چه خوش است چه خوب است که من یک چیزی بگویم شما با دلیل آن چیز را ردش بکنید.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo