< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : واجب مطلق و مشروط + واجب معلق و منجز
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 این تقسیم واجب بر مطلق و مشروط روی بنائی که ما داریم یک مقدار طول کشید دیگر حالا شبهه پنجم را امروز عرض کنم انشاء الله در آخر مباحثه یا فردا راجع به واجب معلق و واجب منجز صحبت کنیم.
 شبهه دیگری که راجع به این که آیا قید به هیئت می خورد یا به ماده؟ گفته اند که قید باید به ماده بخورد نه به هیئت چرا؟ گفته اند برای این که اطلاق ماده شمولی است اما اطلاق هیئت بدلی است و اذا دار الامر بین این که تقیید شمولی بکنیم یا تقیید بدلی بکنیم تقیید شمولی مقدم است بعد هم مثال زده به عام و مطلق که اگر دست از مطلق بناست برداریم یا از عام گفته از مطلق برای این که عام مقدم بر مطلق است لذا این مسئله ولو این که مسئله مشکلی کرده است در کفایه و همچنین در کتابهای دیگر مثلا مثل مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه بیش از دو سه ورق آن مقرر با آن قلم شیوایش در این باره صحبت کرده اند.
 ایراد ما این است این که یک کدام بدلی یک کدام شمولی به چه دلیل؟ کی می گوید اطلاق هیئت بدلی است؟ اطلاق ماده شمولی است؟
 معنای شمولی مثل ای و الف و لام استغراق مثلا اکرم العلماء می گویند این شمولی است یعنی الف و لام استغراق وضع شده برای همه همه اما اگر بگوید اکرم ای عالم می گویند این عام بدلی است یک عام را بیشتر نمی گیرد یکی از علماء، به آن می گویند بدلی به آن می گویند شمولی از نظر نتیجه هم معمولا تفاوتی نمی کند کم پیدا می شود تفاوت پیدا بکند برای این که اگر بگوید اکرم العلماء همه آنها را اکرم ای عالم یکی را و بالاخره هر کدام از علماء را اکرام بکند کفایت می کند ولی بالاخره آنجاها نتیجه می گیریم آن جاها می گوییم عام شمولی عام بدلی. و اما در باب اطلاق ما دیگر اطلاق شمولی، اطلاق بدلی نداریم اگر مقدمات حکمت جاری شود دیگر می شود مطلق به قول این ها می شود شمولی اگر گفت جئنی برجل و مقدمات حکمت جاری کردیم می گوییم مولا در مقام بیان مراد است قید ذکر نکرده پس ماهیت رجل را اراده کرده است هر کدام از این هر رجل را بیاوریم آن ماهیت آمده و این اطلاق اسمش بدلی دیگر نیست این شمولی است یعنی ماهیت رفته زیر حکم و آن ماهیت که زیر حکم است ماهیت این طوری است که وقتی بخواهد توی خارج بیاید دیگر معلوم است یکی بیشتر نیست جئنی برجل هر مردی را ببرد حالا عالم باشد یا جاهل پیر باشد یا جوان خویش باشد یا غریبه ولی آن جاها اصلا شمول و بدل در بحث نیست و اطلاق شمولی اطلاق بدلی مثل عام شمولی عام بدلی ظاهراً نداریم.
 حالا اگر داشته باشیم روی این فرض فرض کنیم که آن ماده اطلاقش شمولی است در آنِ واحد همه افراد را می گیرد اما آن هیئت در آنِ واحد یکی از هیئات را می گیرد یک چنین چیزی بگوییم داریم خب حرف در این است که به چه دلیل می گویید این اطلاق شمولی است آن اطلاق بدلی؟ چرا اطلاق هیئت بدلی باشد؟ اگر آن اطلاق ماده شمولی است اطلاق هیئت هم شمولی است اگر آن بدلی است آن هم بدلی است اگر در باب اطلاق بگویید وقتی می گوید جئنی برجل یعنی یک از مردها یک کسی اینجور معنا کند می شود بدل اگر هم یک را نیاورد توی کار بگوید مردی یعنی آن ماهیت را در خارج بیاور و یوجود بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد این دیگر شمول نیست این دیگر حقیقت ماهیت بخواهد بیاید توی خارج این جور می شود یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد لذا این که ما بگوییم یک کدام بدلی یک کدام شمولی اولا که ما بدلی نداریم همه در اطلاقات شمول است اگر حرف من را نپذیرید و بگویید نه ما آن جا هم بدلی می گوییم همه بدلی، یکی بدلی یکی شمولی این را هم نمی شود درستش کرد و علی کل حال بر فرض هم یکی بگوید که ما اطلاق شمولی اطلاق بدلی داریم می گوییم به چه دلیل می گویید هیئت اطلاقش بدلی است؟ یک ادعائی بیش نیست اگر شمولی است هر دو شمولی است اگر بدلی است هر دو بدلی است اما اطلاق ماده شمولی اطلاق هیئت بدلی ظاهراً وجهی ندارد.
 حالا یک کسی بگوید نه، وجه دارد وجهش عرفی است وجه که نمی تواند بگوید بگوید وجهش عرفی است یا نه، بالاتر بگوید که اصلا وضع شده، وضع شده هیئت برای اطلاق بدلی، ماده برای اطلاق شمولی یا این که عرفی است اطلاق ماده شمولی است اطلاق هیئت بدلی، می گویم خیلی خوب این تقدم اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی به چه دلیل؟ دو تا حرف با این آقا داریم یکی ثبوتی یکی اثباتی، ثبوتی ایراد داریم این که به چه دلیل می فرمایید که اطلاق آن بدلی اطلاق آن شمولی؟ دلیل بیاورید بگویید بله عرفا وضعا آن اطلاق بدلی است آن اطلاق شمولی، حرف می آید این که به چه دلیل شمولی مقدم بر بدلی باشد؟ این هم حرف دوم است.
 حرف سوم این تشبیه است این را این جا دیگر نمی شود درستش کرد انشاء الله در باب مطلق مقید شما درستش کرده اید و آن این است که تقدم عام بر مطلق به چه دلیل؟ اگر یک مطلق داشته باشیم معارض یک عام باشد خب اگر معارضش عام باشد معمولا مقدمات حکمت دیگر جاری نیست مطلق نداریم اصلا یعنی هیچ جا نمی توانید تعارض درست بکنید بین بدلی و بین شمولی بین مطلق و بین عام حالا اگر کسی مقدمات حکمت جاری بکند بگوید نه من می توانم درست بکنم یک مطلق داشته باشم یک عام آن وقت بگویم عام مقدم بر مطلق است بگویم چرا مقدم است؟ بگویید برای این که آن شمولی است آن بدلی، شمولی مقدم بر بدلی است به چه دلیل؟ در باب مطلق و عامش هم ما ایراد داریم که اولا ثبوتا فرض نمی شود تعارض بین عام و مطلق اصلا فرض نمی شود برای این که اگر ما عام داشته باشیم مقدمات حکمت جاری نمی شود می گویید مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده عام سینه می زند می گوید من قرینه اصلا تعارضی در کار نیست نمی شود تعارض واقع بشود حالا اگر کسی که مشهور می گویند بله اگر کسی بگوید تعارض بین عام و مطلق جئنی برجل یا جئنی بکل رجل با هم معارض است بگوییم عام مقدم بر مطلق است می گویم چرا؟ یک دفعه می گویید عام نداریم خب معلوم است هیچ، یک دفعه می گویید مطلق داریم اگر مطلق داشته باشیم خب مثل عام احدهما مقدم بر دیگری باشد هیچ وجه ندارد لذا این حرف پنجم این ایراد پنجم هم علی الظاهر هر پنج تا ایراد را اگر مرحوم آخوند عنوان نفرموده بودند به مقام مقدس کفایه بیشتر می خورد ما هم که بنایمان بر اختصار است اگر بیان نکرده بودیم بهتر بود اما چون باید هر چه در کفایه هست ولو ما مختصر اصول بگوییم اما هر چه در کفایه هست باید متعرض بشویم دیگر از اول تا حالا هم همین طور بوده لذا چون که در کفایه آمده آخوند چنین کرده اند ما هم کردیم اما این پنج تا ایراد ایرادهایی نیست که به مقام شامخ کفایه بخورد به مقام شامخ مرحوم آخوند بخورد.
 اصل مطلب خیلی مطلب مهمی بود و آن این است که آیا قیودات را به هیئت می شود زد یا نه؟ مرحوم شیخ فرمودند نه برای این که هیئات معانی حرفی است مرحوم آخوند فرمودند می شود برای این که معانی حرفی نیست وضع عام است موضوع عام است مستعمل فیه هم ایشان می گوید عام است و بالاخره فرمودند که چون وضع عام است می شود قیودات به هیئت بخورد ما هم که اصلا از اصل مخالف با این حرفها بودیم می گفتیم که تکوین را با تشریع نباید قیاس بکنیم و مفاهیم حرفیه توی خارج است که مفاهیم حرفی است مفاهیمی است که ربط می دهد چیزی را به چیزی استقلال بالمعنی استقلال بالمصداقیه ندارد اما همه این ها مطلق و مقید و قید و هیئت و ماده و همه این ها امورات اعتباریه است وقتی امورات اعتباری شد نباید قیاس کنیم تکوین را به تشریع بنابراین ما جواب دادیم که تقیید هیئت هیچ اشکال ندارد تقیید ماده هم اشکال ندارد باید برویم در عرف ببینیم قیودات را به هیئت می زند یا به ماده؟ مرحوم شیخ که می گویند قیودات به هیئت می خورد در آخر کار اقرار کرده اند قیودات همه همه مربوط به ماده است نه به هیئت این خلاصه حرفهای این چند روز بود.
 یک چیزی که همین امروز انشاء الله تمامش می کنیم اما خیلی روی آن حرف زده شده لذا از همه شما تقاضا دارم مطالعه جدی لا اقل کفایه را بکنید شاید بشود از شما استفاده بکنیم و آن این است که صاحب فصول واجب را منقسم کرده به واجب مطلق و مشروط بعد دو دفعه تقسیم کرده به واجب معلق و واجب منجز خودش می خواسته معنا کند خیلی این طرف و آن طرف زده نشده اگر کفایه یادتان باشد مرحوم آخوند هم که می خواهند فرق بگذارند حرف صاحب فصول را به کرسی بنشانند نمی شود و بالاخره حرف صاحب فصول از نظر عقیده ما یک تکرار است همان واجب مشروط و واجب منجز است که در باره اش صحبت کردیم ما دیگر ماورای آن یک چیزی نداریم به نام واجب معلق و واجب منجز واجب معلق همان واجب مشروط است واجب منجز همان واجب مطلق است آن را می گویند منجز آن را می گویند معلق آن را شما اسمش را می گذارید معلق، به آن می گویید منجز یا این که اسمش را می گذارید واجب مطلق آن واجب مشروط که واجب مشروط پیدا کردیم زیاد و گفتم من نتوانستم تا حالا واجب مطلق درست بکنم تقاضا دارم بگردید ببینید یک جا می شود واجب مطلق درست کرد حالا این جا هم همین، واجب معلق و واجب منجز همه واجبها معلق است یعنی مشروط است یک واجب پیدا کنیم منجز یعنی بدون قید نمی شود.
 اما خود صاحب فصول بعد هم مرحوم آخوند در کفایه خیلی این طرف و آن طرف می زنند این واجب معلق و منجز را غیر از آن واجب مطلق و مشروط بکنند خیلی، بسیاری از بزرگان که از کفایه هم فهمیده می شود می خواهند واجب معلق صاحب فصول را به همین جور معنا کنند که قیودات به هیئت می خورد نه به ماده اگر قیودات به ماده بخورد به آن می گویند واجب منجز اگر قیودات به هیئت بخورد به آن می گویند واجب معلق تقریبا یک نزاع لفظی است آنها می گویند واجب مشروط واجب مطلق و این صاحب فصول می گوید واجب معلق واجب منجز معنای واجب معلق این است که تمام قیودات به هیئت می خورد واجب منجز این است تمام قیودات به ماده می خورد معنایش این جور می شود منجز است یعنی وجوب حالی و الواجب استقبالی و اگر گفتید وجوب و واجب هر دو استقبالی وجوب حالی نداریم همه واجبات می شود معلق.
 آن که انسان می تواند بگوید از کفایه در بیاورد یا از حرفهای صاحب فصول در بیاورد این است که من عرض می کنم که ما یک تقسیم راجع به واجب داشته باشیم به نام واجب معلق و واجب منجز و از آن نتیجه بگیریم ظاهرا نداریم اگر بخواهیم درستش بکنیم بگوییم نزاع لفظی نیست و چیزی در ذهن مبارک صاحب فصول بوده برای این که صاحب فصول گفتم یک آدم فوق العاده محققی است مدققی است این دو تا برادر یکی آشیخ محمدتقی یکی هم آشیخ محمدحسین دو تا از آن اصولی های نمره اول بودند که هنوز اصولشان زنده است اصول روز است مثل این که مرحوم آخوند آشیخ محمدحسین صاحب فصول را بیشتر اعلم می دانسته از این جهت روی فصول صاحب کفایه خیلی بیشتر صحبت می کند تا هدایه المسترشدین ولی بالاخره هر دو اصفهانی بودند شما اصفهانی ها باید از این ها یاد بگیرید صاحب فصول ها از زمان صاحب فصول تا الان باید اقلا 100 تا صاحب فصول این اصفهانی ها درست کرده باشند اگر استعداد باشد اصفهانی ها استعدادشان خوب است اگر درایت و ذوق باشد درایت و ذوقشان خوب است پس چرا صاحب فصول فصول می نویسد؟ صاحب هدایه المسترشدین آشیخ محمدتقی هدایه المسترشدین می نویسد؟ ما اصلا آن را نتوانیم معنا بکنیم فقط فرقش این است آن کار می کرده تلاش کوشش صبر و استقامت ور نمی رفته به دنیا و مافیها یک حالت ساده زیستی و بالاخره هم و غمش علم بوده است یک قدری بالاتر این صاحب جواهر خب اصفهانی بوده دیگر این اصفهانی ها این چیزها را دارند دیگر صاحب جواهر را دارند صاحب فصول را دارند صاحب هدایه المسترشدین را دارند چرا حالا نیست؟ کار نیست تلاش نیست کوشش نیست این دنیایی که ما طلبه ها ولو دنیایمان هم خیلی آباد بشود اما به یک درصد دنیای متمولین ما نمی توانیم برسیم دیگر آنها کجا و ما ها کجا؟ کارهای آنها خرجهای آنها ریخت و پاش های آنها کجا و ما کجا؟ اگر ما توی راه آنها هم بیفتیم آنها میلیون هستند ما یک هستیم این یک باید نباشد، یک جمله ای حضرت امام وقتی که مدرسه دارالشفاء را ایشان اجازه نمی دادند خراب کنند دو دفعه بسازند هی بالاخره رفتند و آمدند و این ها و ما رفتیم اجازه اش را بگیریم که خراب کنند بسازند ایشان یک جمله داشتند چقدر جمله شیرین است فرمودند خیلی خوب اجازه می دهم اما به شما بگویم هر خشتی که از این جا خراب کنید یک ابهتی از مدرسه را از بین برده اید مدرسه به همین خشت و گل هاست طلبگی به همین ساده زیستی هاست و الا اگر بیفتیم توی دنیا و ساختمانها و امثال این ها دیگر همین می شود یعنی صاحب جواهر به تأویل مصدر می رود صاحب فصول صاحب هدایه المسترشدین این اصفهانی ها به تأویل مصدر می روند وعلی کل حال صاحب فصول خیلی بالاست انصافا اما روی این واجب تعلیقی روی این واجب نمی دانم چه می خواهند بگویند؟ نمی دانم چه مرادشان است؟ چکار می خواهند بکنند؟ از فصول نمی شود چیز فهمید خود مرحوم آخوند هم توی آن گیر است وقتی خود مرحوم آخوند هم وارد قضایا می شود دو سه صفحه در این باره و بالاخره هیچ، به عبارت دیگر می گذارند و می روند و انسان آن که می فهمد این است ما واجب مطلق داریم واجب مشروط داریم دیگر ما بقی همه بر می گردد به همین واجب مطلق و واجب مشروط.
 بله یک نزاع داریم این که آیا این قیودات به هیئت می خورد یا به ماده؟ آن وقت ممکن است یک کسی اصطلاح بکند شاید صاحب فصول همین بوده یک اصطلاح درست کرده گفته آن جا که قیودات به هیئت بخورد به آن می گوییم واجب تعلیقی آن جا که قیودات به ماده بخورد به آن می گوییم واجب منجز ولی از نظر معنا از نظر واقع و نفس الامر واجب مشروط و واجب مطلق عباره اخرای دیگر واجب معلق واجب منجز، این ادعای ماست اما ممکن است اشتباه بکنم و ندیدم کسی بگوید اگر بتوانید درستش بکنید علیه من مثل این که خدمت خوبی به مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه کرده اید لذا ما دیگر راجع به واجب معلق و واجب منجز صحبت نمی کنیم انشاء الله فردا راجع به بحث بعد ماست.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo