< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مفهوم شرط
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 یکی از مفاهیمی که تقریبا اجماع روی آن است که حجت است مفهوم شرط است کم پیدا می شود کسی بگوید مفهوم شرط حجت نیست از همین جهت هم مثلا در فقه ما فراوان هست من جمله این جا می گوید اذا خفی الجدران فقصر و اذا خفی الاذان فقصر اگر دیوارها پیدا نشد آن وقت موقعی است که نماز را شکسته بخوانند و روایت دیگر می گوید وقتی که صدای اذان شنیده نشد.
 گفته اند این دو با هم متعارض است اذا خفی الاذان فقصر اذا خفی الجدران فقصر با هم تعارض می کنند و اگر علت منحصره نباشد دیگر تعارض ندارد هر دو با هم باشند هر کدام واقع شد جلو و مقدم شد دیگر برای خودش کار می کند کی تعارض پیدا می کند؟ در وقتی که علت علت منحصره باشد یعنی خفای جدران لا غیر این را می گوییم علت منحصره خفای اذان لا غیر.
 لذا فقهاء گفته اند چه بکنیم؟ مشهور در میان فقهاء فرموده اند خب این جمع عرفی دارد به واسطه منطوق کل واحد مفهوم دیگری را می زنیم لذا می شود اذا خفی الاذان فقصر، اذا خفی الجدران فقصر، به عبارت دیگر دیگر دو تا دلیل مفهوم ندارد منطوق فقط است با هم هم جمع می شود دیگر هر کدام مقدم شد آن کار خودش را می کند معمولا فقهاء در فقه این جور فرموده اند در اصول هم کم و زیاد همین جورها درست شده.
 ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا بدهند این را دست عرف عرف می گوید که اذا جائک العادل بخبر لا یجب التبین، ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا، ان جائکم عادل فلا یجب التبین و این همه سروصدا مرحوم آخوند در کفایه راجع به این مفهوم شرط درست کرده اند علی الظاهر نمی خواهیم ببریم آن را توی مفهوم وصف و روی مفهوم شرط آن جوری که مرحوم آخوند مشکلش کرده اند و بدهیم این را دست عرف عرف می گوید ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا معنایش این است که ان جائکم عادل بنباء فلا یجب التبین، لذا کم پیدا می شود که این مفهوم گیری را عرف نکند.
 بله بعضی اوقات اصلا قضیه صیغت لبیان الموضوع است آن اصلا شرط نیست صورتا شرط است مثل ان رزقت ولدا فاختنه خب این می گویند بچه پیدا کردن دخالت ندارد این موضوع از برای فاختنه است و اصلا قضیه قضیه شرطیه نیست خیلی جاها این جوری است که به حسب ظاهر قضیه شرط است اما واقعا اصلا شرط نیست، می گوید زید که می آید اکرامش کن احترامش بکن خب اگر زید نیامد دیگر سالبه به انتفاء موضوع است، ان رزقت ولدا فاختنه معنایش این است اگر بچه پیدا کردی خب ختنه اش کن اگر بچه پیدا نکردی خب هیچ، وقتی برویم توی روایات اهل بیت، برویم توی فقه، برویم توی کلمات عرف می بینیم که هر کجا به حسب ظاهر شرط است اما واقع و نفس الامر شرطیت ندارد برای بیان موضوع است می خواهد موضوع درست بکند خب این جاها اصلا قضیه شرطیه نیست تا بگوییم مفهوم دارد یا نه؟
 ولی هر کجا جدا شرط باشد و مشروط باشد و یک قضیه شرطیه باشد عرف از ان مفهوم گیری می کند و دلیل بر این هم که عرف از آن مفهوم گیری می کند برای ما بس است.
 بعضی ها گفته اند خب عرف حالا مفهوم گیری کند به تو چه؟ خب نه دیگر، اگر عرف گفت که مفهوم دارد این عرف بنای عقلاست سیره عقلاست سیره عقلاء را تا شارع مقدس ردع نکرده باشد حجت است، اسمش را هم می خواهید تبادر بگذارید آن هم طوری نیست اسمش را وضع هم می خواهید بگذارید آن هم طوری نیست اگر یادتان باشد در باب اوامر مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که اصل در امر تعیینی است نه تخییری، نفسی است نه غیری، عینی است نه کفایی، مرحوم آخوند می گفتند اطلاق قضیه اقتضا می کند که این جا هم اطلاق دارند حالا عرض می کنم، می گفتند اطلاق قضیه اقتضا می کند چنین، که ما تفسیر می کردیم حرف مرحوم آخوند را می گفتیم آن اطلاق اصولی مرادشان نیست یعنی ظهور، این ظهور از کجا پیدا شده؟ فهم عرف، فهم عرف چیست؟ تبادر، تبادر چیست؟ انسان می فهمد این لفظ وضع شده برای این معنا.
 لذا تا شارع مقدس ردع نکرده باشد می شود بنای عقلاء کاری به قضیه شرطیه ندارد که ما این قدر این جا ان قلت قلت بکنیم شما در تمام امارات و اصول فقهیه هیچ دلیل ندارید الا همین بنای عقلاء، همین عرف خب مرحوم آخوند راجع به خبر واحد تبعا لمرحوم شیخ انصاری آن همه حرفها بالاخره مرحوم آخوند در آخر کار تبعا لمرحوم شیخ انصاری فرمودند خبر واحد حجت است چرا؟ لبناء العقلاء یعنی عرف یعنی ظهور یعنی تبادر یعنی وضع اگر این جاها را بتوانیم درست بکنیم.
 هر کجا که ردع آمد آن هم ردع حسابی به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام می فرمودند نه این که ردع شلکی، نه، اگر بخواهد که سیره عقلاء را، اگر بخواهد عرف را، بنای عقلاء را بخواهد ردع بکند به قول ایشان طمطراق می خواهد.
 مردم ربا خوردن و ربا دادن را حرام نمی دانند شارع مقدس این را می خواهد ردع بکنند با یک جمله ربا خوردن حرام است این نمی شود باید بنای عقلاء را با طمطراق با فاذنوا بحرب من الله و رسوله.
 معمولا مردم قیاس را حجت می دانند ابوحنیفه زرنگ که در مقابل امام صادق علیه السلام ایستادگی کرد و دکانش گرفت عمده همین قیاسش بود و امام صادق سلام الله علیه وقتی این قیاس و این بنای عقلاء را می خواستند ردعش بکنند نمی گفتند قیاس حرام است، نه، مهلا مهلا یا ابان السنه اذا قیست محق الدین فرمایش خوبی است فرمایش حضرت امام، لذا همه کاره عرف است شما از اول فقه تا آخر فقه از اول تفسیر تا آخر تفسیر چکشتان عرف است.
 لذا قرآن را داریم معنا می کنیم ظواهر، ظواهر چیست؟ عرف لذا می گوییم این ظواهر حجت است چرا حجت است؟ عرف این جور می فرماید در مقابل متشابهات می شود، روایت را روی آن فتوی می دهید چرا؟ می گویید که ظهور عرفیش این است عرف از روایت این را می فهمد، تمام موضوعات را از عرف می گیرید.
 گفتم دو سه روز قبل یک وقت مرحوم آقای داماد رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که اگر کسی شک و شبهه در این چیزها بکند باید شک و شبهه در عقل خودش بکند برای این که تمام موضوعات فقه را از عرف می گیریم من جمله استصحاب، این کاری به استصحاب ندارد که مرحوم آخوند این قدر پافشاری دارد که موضوع استصحاب را از عقل نه، از لسان دلیل نه، بلکه از عرف این از باب مثال است مرحوم آخوند در کفایه گفته اند و الا توی تفسیر بنای عقلاء، عرف، توی فقه بنای عقلاء، عرف، توی موضوعات احکام بنای عقلاء، عرف.
 بنابراین دلیل از برای این که قضیه شرطیه مفهوم دارد عرف، ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا را پیش عرف بگو که ان جائکم عادل بخبر فلا یجب التبین می گوید راست می گویی معنایش چیست؟ یعنی این فسق نه علت است علت منحصره است هم می فهمد معدّ است به قول مرحوم آخوند هم می فهمد علیت دارد علت تامه است هم می داند علت منحصره است و هر کجا که علت منحصره نشد تعارض می بیند مثل اذا خفی الجدران فقصر و اذا خفی الاذان فقصر تعارض می بیند آن وقت خود این عرف وفّق رفع تعارض بکند بگوید این علت منحصره نه، بلکه کل واحد علت تامه اما آن صورت تعارضش است
 اگر تعارضی آمد العرف وفّق جمع بین دلیلین بکند به واسطه منطوق کل واحد رفع ید بکند از مفهوم دیگری و الا اذا خفی الاذان فقصر یعنی اذان فقط، اذا خفی الجدران فقصر یعنی جدران فقط، این فقط خب دو تا با هم نمی سازد این دو تا فقط را می زنیم به چه دلیل؟ باز هم عرف وفّق جمع بین دلیلین بکند دو تا فقط ها را می زند به عبارت دیگر می گوید دو تا مفهوم ندارد دو تا منطوق است باهم تعارض ندارند.
 خیال می کنم این جوری که ما الان مشی کردیم قضیه خیلی آسان باشد و همین جور که توی ذهن مبارک همه هم هست این که قضیه شرطیه مفهوم دارد.
 مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه قبول دارند این ها را اما تمسک کرده اند به اطلاق، گاهی اطلاق شرط و گاهی اطلاق مشروط و گاهی اطلاق شرطیت، می خواستند مشکل کنند عبارت را، چون این جاها آسان است می خواستند مشکل کنند، مولا در مقام بیان مراد است گفته ان جائکم فاسق و دیگر ذکر نکرده است چیز دیگری این علت علت منحصره یا راجع به جزایش باز اطلاق گیری در جزا ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا روی تبینوا اطلاق، مولا در مقام بیان مراد است نگفته است عدم تبین این تبینوا یعنی فقط راجع به خبر فاسق.
 گاهی هم راجع به شرطیت و این را هم نمی دانم چه جور درستش بکنم از مرحوم آخوند؟ برای این که شرطیت از معانی حرفیه است اطلاق نمی شود گرفت الا این که آن مبنای مرحوم آخوند را بیاوریم جلو و بگوییم که مرحوم آخوند راجع به حروف وضع عام موضوع له عام و مستعمل فیه عام و امثال این ها و الا روی شرطیت که نمی شود اطلاق گیری کنیم اطلاق گیری منحصر به مفاهیم است به جملات اسمیه است به جملات فعلیه است اما بالاخره ایشان آورده اند، شرطیت، شرطیت هم مولا در مقام بیان شرطیت است گفته است اذا خفی الجدران فقصر چیزی دیگر نگفته بنابراین شرط برای نماز شکسته خواندن فقط خفای جدران.
 این ها دیگر مشکلات کفایه است واقع و نفس الامر این است که بزرگانی من جمله مرحوم آخوند تمسک کرده اند به اطلاق قضیه شرطیه برای مفهوم گیری و این که قضیه شرطیه مفهوم دارد.
 فقط ایرادش این است و آن این است که مولا در مقام بیان علت است یا در مقام بیان علت منحصره؟ ظاهراً در مقام بیان علت منحصره نیست مولا در مقام بیان علیت است علیت اعم است از منحصره و غیر منحصره لذا حرف مرحوم آخوند تقریبا سرتاپایش خراب می شود و اگر هم کسی اطلاق بگوید که ما اصلا اطلاقش را این جاها نمی گوییم می گوییم که در مقام اصل قضایاست در مقام بیان خصوصیات نیست حالا اگر کسی بگوید در مقام بیان خصوصیات است مثل مرحوم آخوند عرض می کنیم آقای آخوند مولا در مقام بیان مراد علیت است هذا عله لهذا هذا شرط لهذا هذا جزاء لهذا و اما این که هذا عله لا غیر این چنین اطلاقی نیست.
 علت تامه غیر از علت منحصره است دیگر ممکن است علت تامه باشد علت منحصره نباشد چنانچه اذا خفی الجدران فقصر اذا خفی الاذان فقصر شما می گویید هر دو علت تامه است.
 اطلاق، اطلاق شرط و جزاست یعنی گفته اذا خفی الجدران فقصر یک شرط آورده یک جزاء آورده یعنی هذا عله لهذا اطلاق گیری هم می شود کرد مولا در مقام بیان علیت است و علت را ذکر کرده بنابراین این علت تامه است درست است و اما مولا در مقام بیان مراد این که علت علت منحصره است دیگر در مقام بیان نیست وقتی در مقام بیان نشد از همین جهت هم اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر عرف می گوید تعارض توی کار نیست چرا تعارض در کار نیست؟ می گوید این دو تا با هم علت تامه اند هم آن علت تامه است هم آن علت تامه است با هم هم تعارض ندارند اگر یک کدام بود علت منحصره بود حالا که دو تا شد معلوم می شود علت منحصره نیست هردو علت تامه است.
 حالا باز هم تقاضا دارم بیش از این مطالعه کنید تا روز شنبه ببینیم که چه باید گفت.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo