< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 درس‌خارج‌اصول‌حضرت‌آیت‌الله‌العظمی‌مظاهری«مدظله‌العالی»
 موضوع : اگر بعد از عام ضمیری باشد که به بعضی از عام برگردد
 تاریخ 8 / 2 /92
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 فرموده اند اگر عامی داشته باشیم و یک ضمیری که آن ضمیر به بعضی از عام می خورد آیا تصرف در عام بکنیم؟ یا تصرف در ضمیر؟ اگر تصرف در ضمیر بکنیم اصاله العموم به حال خود باقی است اگر تصرف در عام بکنیم اطلاق ضمیر به حال خود باقی است.
 ظاهراً نتیجه عملی نداشته باشد شما فکر کنید ببینید آیا نتیجه عملی برای این فصل می توانید پیدا بکنید یا نه؟ اما در حالی که نتیجه عملی ندارد ولی مسئله مشکل شده است هم در میان قدماء مثل صاحب حاشیه، صاحب فصول، صاحب قوانین هم در متأخرین مثل شیخ انصاری، شاگردهایش من جمله مرحوم آخوند و اساتید ما مثل آقای بروجردی، حضرت امام، آقای داماد.
 مسئله اختلافی شده است اما مشکل هم شده است مثالش را از نظر قرآن مثال این جور زده اند و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء بعد می فرماید و بعولتهن احق بردهن خب آن مطلقات اول هم اطلاق رجعی را می گیرد هم طلاق بائن را می گیرد هم طلاق مبارات را در حالی که احق بردهن فقط مختص طلاق رجعی است، طلاق مبارات طلاق بائن احق بردهن نیست رجوع نمی تواند بکند در حال عده لذا این ضمیر احق بردهن یعنی بعض این بعولتهن، حالا اگر ما از ضمیر اراده بکنیم بعض بعولتهن تصرف در ضمیر کرده ایم، اگر از بعولتهن اراده بکنیم بعض ضمیر به حال خود باقی است تصرف در بعولتهن کرده ایم و گفته ایم بعض بعولتهن مثلا اگر تصرف در عام کردیم قرینه جزء و کل یا قرینه جزئی و کلی، بعولتهن گفتیم کل، اراده کردیم جزء طلاق رجعی، چه بکنیم؟ تصرف بکنیم در و بعولتهن احق بردهن؟ یا تصرف بکنیم در مطلقات؟
 مرحوم آخوند می فرمایند که اگر این ضمیر متصل به مطلقات باشد تصرف می کنیم در مطلقات یک آیه قرآن هم درست می کنند، نداریم توی قرآن، و ازواجهن احق بردهن بعضی ها می گویند و لمثل قوله تعالی و ازواجهن احق بردهن این را نداریم توی قرآن لذا مرحوم آخوند مثال زده اند گفته اند اگر این جوری باشد که این ضمیر در یک کلام باشد یعنی مخصص مخصص متصل باشد اگر این باشد از ضمیر اراده می کنیم عام را اصاله الحقیقه در ضمیر جاری است تصرف می کنیم در عام، از بعولتهن، ازواجهن اراده می کنیم بعض.
 ولی اگر منفصل باشد منفصل را هم معنا می کنند مرادشان این نیست که در یک کلام یعنی جدای از هم باشد مثل آیه شریفه در یک آیه است اما دو تا کلام است به منزله مخصص منفصل است که و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء یک مقدار صحبت می کند قرآن تا می رسد و بعولتهن احق بردهن مرحوم آخوند می گویند در دو کلام است، درست است می گویند اگر این باشد تصرف در عام نمی توانیم بکنیم تصرف در خاص نمی توانیم بکنیم نه آن اصاله العموم دارد نه آن اصاله الحقیقه، مجمل می شود دیگر باید ببینیم اصول در آن جا چکار می کند برایمان؟
 از بعض فحول نقل می کند که می گویند مرادشان صاحب فصول بوده حالا یا صاحب فصول بوده یا صاحب حاشیه برای این که مرحوم آخوند به علم صاحب حاشیه به علم صاحب فصول این دو تا برادر اصفهانی مسجدشاهی بودند آشیخ محمدتقی مسجد شاهی، صاحب فصول هم آشیخ محمدحسین مسجدشاهی و جدا دو فحل در اصول، لذا مرحوم آخوند این جا می گویند بعض الفحول آیا مرادشان صاحب فصول است یا مرادشان صاحب حاشیه؟ نمی دانیم مراد مرحوم آخوند چیست اما اصل مطلب را هم صاحب حاشیه گفته اند هم صاحب فصول و گفته اند اصاله العموم جاری است اجمالی توی کار نیست و اصاله العموم مقدم است بر اصاله الحقیقه، اگر مطالعه کرده باشید من کفایه را خوب معنا کردم برایتان به طور موجز اما از جاهای مشکل کفایه از نظر لفظی همین جاهاست.
 چرای کلام، چرا می فرمایند اصاله الحقیقه نیست؟ مجمل است نه اصاله العموم دارد نه اصاله الحقیقه؟ می فرماید برای خاطر این که اصول عقلائیه جاری می شود برای تعیین مراد نه برای تعیین کیفیت مراد همان حرفی که توی فصل قبل زدند که شاید مرحوم آخوند در کفایه بیش از 20 مرتبه این جمله را راجع به اصول عقلائیه فرموده اند که این اصول عقلائیه خیلی هم شاید بیش از 100 تا، بعضی ها که دیدم یک ملا حبیب الله کاشانی راستی چه افرادی پیدا می شوند آن هم ناشناخته هم توی زندگیشان هم توی مردگیشان یکی از این ها این آشیخ حبیب الله کاشانی است یک کتاب کوچکی نوشته بیش از 600 تا اصل عقلایی خدا رحمتش کند خیلی ملا بوده خیلی دقیق بوده و خیلی با رمز مختصر مطالب خوبی دارد این جا مرادم است که مرحوم آخوند در این اصول عقلاییه یک مبنا دارند این جا این مبنا را یک فتامل دارند در آن بحث قبلی این فتامل را نداشتند در جاهای دیگر هم یادم است فتامل ندارند درست حسابی جدی، اما این جا یک فتامل دارند و آن این است که اصاله الحقیقه اصاله العموم این جاها جاری نیست چرا جاری نیست؟ برای این که کیفیت مراد کیفیت اراده را می خواهی با اصاله الحقیقه اصاله العموم درست کنی نمی شود و اصاله العموم اصاله الحقیقه آمده برای این که مراد مولا را تعیین بکنند بعد هم می فرماید فتأمل بعد هم از بعضی از فحول نقل می کند که آن آقا گفته که اصاله العموم اصاله الحقیقه داریم می خواهد برای کیفیت مراد باشد می خواهد برای کیفیت اراده، این خلاصه حرف مرحوم آخوند.
 گفتم مطالعه کرده اید دیگر مشکل است اصلا معنا کردن کفایه همیشه مشکل است اما این جا دیگر موجز تر مختصر تر ظاهراً برای این که بحث عملی نبوده می خواستند زود تمامش بکنند اما بدتر شده بعضی اوقات عجله توی دردسر انسان را واقع می کند این جا همین جور شده، مرحوم آخوند توی یک صفحه ما را توی دردسر عجیبی انداخته اند خب حالا این حرف مرحوم آخوند.
 ما دو تا ایراد به مرحوم آخوند داریم انشاء الله مطالعه کنید تا فردا دو تا ایراد را جوابش را بگویید یک ) چه فرق است بین ضمیر متصل و ضمیر منفصل؟ که در ضمیر متصلش می گویند اصاله العموم داریم اصاله الحقیقه نداریم اما در منفصلش می گویند نه اصاله العموم داریم نه اصاله الحقیقه هیچ کدام جاری نیست باید برویم ببینیم اصول عملیه چه می گویند؟ چرا؟ برای این که اصول عقلاییه وضع شده برای تفهیم و تفهم مراد نه برای تفهیم و تفهم کیفیت مراد.
 به مرحوم آخوند می گویند چه فرقی می کند اگر جاری نیست توی هر دو اصاله العموم اصاله الحقیقه توی هیچ کدام جاری نیست اگر جاری است توی هر دو هست این که شما می فرمایید که اگر ضمیر نظیر استثنای متصل باشد بلااشکال اصاله العموم داریم و اما اگر منفصل باشد بلااشکال اصاله العموم نداریم اصاله الحقیقه هم نداریم بعد فتامل می گویید حالا این اتصال و انفصال چه امتیازی پیدا کرد برای این که اصاله العموم داشته باشیم اصاله الحقیقه نداشته باشیم.
 المطلقات ازواجهن احق بردهن مثالی که مرحوم آخوند می زند همین است که گفتم بعضی ها می گویند لقوله تعالی مرحوم آخوند هم می گویند و مثل قوله ازواجهن احق بردهن می گوییم مثالهایش خب مثل هم می بیند مطلقات ازواجهن احق بردهن استثنا استثنای متصل، اما در بعولتهن احق بردهن چون در کلام منفصل است یعنی یک مقدار گفته شده بعد در یک کلام مستقل گفته شده بعولتهن احق بردهن این جا می فرمایند که نه اصاله العموم داریم نه اصاله الحقیقه، می گوییم اگر نداریم توی هر دو نداریم اگرداریم توی هر دو داریم.
 و المطلقات ازواجهن احق بردهن از این ازواجهن اراده کردم عموم را باید استخدام ضمیر باشد اگر اصاله العموم نه، از عام اراده کردم خاص را باید ازواجهن احق بردهن استخدام در ضمیر نباشد اصاله الحقیقه باشد در جریان اصاله العموم اصاله الحقیقه و در تقریرش دیگر فرقی نیست بین این که این ضمیر متصل باشد و در یک کلام، یا منفصل باشد به قول مرحوم آخوند در دو کلام، این و المطلقات یتربصن در دو کلام نیست اما چون که مستقل است به قول مرحوم آخوند حالا آن را شبهه لفظی نکنید چون که مستقل است بنابراین به منزله استثنای منفصل است به منزله مخصص منفصل است آن وقت می فرمایند اما اگر بگوییم که و ازواجهن احق بردهن دیگر این جا حتما اصاله العموم است استخدام در ضمیر است و چه فرقی می کند اگر اصاله العموم است استخدام در ضمیر نیست چه منفصل چه متصل همین است اگر اصاله الحقیقه هست اصاله العموم نیست چه در متصل چه در منفصل همین است اگر اصاله الحقیقه هست اصاله العموم هم هست با هم تعارض می کنند تساقط می کنند چه در کلام متصل چه در کلام منفصل همین است، یک عام داریم یک ضمیر داریم این ضمیر به عام می خورد اما از خارج می دانیم که این عام عمومش اراده نشده، دیگر متصل باشد این علم هست منفصل هم باشد این علم هست.
 حالا یک مثالی بزنیم می گوید اکرم العلماء الا بعضهم یک چنین چیزی حالا ما می دانیم این اکرم العلماء یا تخصیص خورده یا الا بعضهم تخصیص نه، حقیقت نبوده مجاز بوده مرحوم آخوند می گویند اگر این جوری بگوییم ازواجهن احق بردهن که می دانیم تخصیص خورده، تخصیصش شکی نیست گفته اند بحث همین است می دانیم از ازواجهن اراده نشده همه، برای این که در طلاق رجعی است که احق بردهن لذا متصل باشد همین است منفصل هم باشد همین است ما می دانیم از این عام ما اراده نشده است همه، آن علم یعنی آن علم که می گوید طلاق رجعی شوهر می تواند مراجعه بکند، در طلاق بائن در طلاق مبارات نمی شود، آن علم ما می گوید این مطلقات یعنی بعضی از آنها، خب مسئله فقهی ما تمام شد.
 مسئله ما مسئله ادبی است و آن این است که اصاله العموم را بگیریم و تصرف در ضمیر بکنیم یا تصرف در ضمیر نکنیم اصاله العموم را بگیریم تصرف در عام بکنیم هر دو یک معنا دارد هر دو مراد ما را معلوم می کند هر دو هم بحث ماست این که مسلم ما تصرف در این عام کرده ایم باید بکنیم در طلاق مبارات باید نگوییم در طلاق بائن باید نگوییم لذا توی مثالها مرحوم آخوند یکی را متصل کرده یکی را منفصل کرده گفته آن جا که منفصل است مجمل است برای این که نه اصاله الحقیقه دارد نه اصاله العموم اما آن جا که متصل باشد بلا اشکال اصاله العموم دارد اصاله الحقیقه ندارد، اشکال ما این است که چه فرقی کرد؟ اگر بلا اشکال اصاله العموم دارید خب این مطلقات عمومش به حال خود باقی است وقتی می رسید به ضمیر از ضمیر اراده بکنید بعض را و بگویید مجاز است احق بردهن یعنی بعضی از خانمها احق بردهن نه همه آنها آن جا که طلاق طلاق رجعی باشد، از نظر ادبیت هیچ تفاوت با هم ندارد و متصل باشد همین را می گوییم منفصل هم باشد همین را می گوییم به قول مرحوم آخوند در یک کلام باشد همین را می گوییم در دو کلام هم باشد همین را می گوییم، این اشکال اول ماست که مرحوم آخوند ای کاش این جا دلیل آورده بودند ایشان ادعا می فرمایند که اگر مستثنی ما متصل باشد مسلم اصاله العموم داریم یعنی تصرف در عام نکن تصرف در ضمیر بکن و اما اگر منفصل باشد نه تصرف در عام بکن نه تصرف در استخدام ضمیر بگو مجمل است.
 سه احتمال دارد تصرف در هر دو، تصرف در احدهما یا تصرف در عام یا تصرف در ضمیر ایشان می گویند هیچ کدام بگو مجمل است بعد می فرمایند اما صاحب فصول می فرمایند که نه اصاله العموم را جاری کن اصاله الحقیقه را جاری نکن، حالا به چه دلیل؟ این که شما می گویید فقط صرف ادعاست دلیلتان چیست؟ دلیل ندارید.
 یک حرف دیگر هم تکرار است ما هر کجا مرحوم آخوند می فرمایند این اصول عقلاییه برای بیان مراد است نه کیفیت اراده می گوییم آقا به چه دلیل؟ عقلاء این اصول عملیه را جاری می کنند گاهی برای این که مراد مولا معلوم بشود بعضی اوقات هم مراد معلوم است، کیفیت مراد معلوم نیست کیفیت مراد معلوم بشود و این که اختصاص بدهیم این 600 تا اصل را همه همه به مراد نه کیفیت مراد مرحوم آخوند توی کفایه هیچ جا دلیل ندارند خیلی بالا بروند می فرمایند که ظهور، حالا این جا دیگر حرف ما را نزدند اما احتمال حرف ما را داده اند لذا در این که می فرمایند هر دو مجل می شود مراجعه به اصول می کنیم می گویند فتامل، بعد می فرمایند الا ان یقال حرف صاحب فصول را بزنیم که او می گوید فرقی نیست بین کیفیت اراده و اصل مراد و ما همیشه حرف صاحب حاشیه و حرف صاحب فصول را زده ایم و می گوییم که این اصول عقلاییه جاری می شود اصلا وضع شده برای تسهیل امر برای این که روزگار زندگی بچرخد حالا می خواهد برای تعیین مراد باشد می خواهد برای تعیین کیفیت مراد، این جا می گویند تعیین اراده، فرقی نمی کند لذا در این حرف دومشان هم ما در این ده بیست جا بیشتر در این ده بیست جا در کفایه هیچ جا ندیدیم ایشان یک دلیل بیاورد به چه دلیل اصاله العموم تخصیص خورده؟ قاعده ید تخصیص خورده به چه دلیل؟ خب آدم می رود بازار همه چیز می خرد گاهی نمی داند مالک است یا نه؟ گاهی می داند مالک است اما نمی داند رباخواری کرده یا نه؟ یکی برای اراده است یکی برای کیفیت اراده است چه فرقی می کند؟ مسلم قاعده ید در هر دو جاری است یکی مربوط به کیفیت و حالات است یکی هم مربوط به اصل مطلب است.
 حالا استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه یک دو تا حرف خیلی مشکل دارند دیگر آن برای فردایمان، حالا اگر این حرفهایی که من زدم این دو تا ایرادی که من کردم اگر شما چیزی به نظرتان رسید که بتوانید حرف مرحوم آخوند را بماسانید درست بکنید بگویید آن وقت اگر قابل تکرار است بحث باشد فردا همین بحث را تکرار می کنیم و الا فردا راجع به حرف آقای بروجردی صحبت بکنیم انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo