< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : دوران امر بین تخصیص و نسخ
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 فرموده اند اگر مخصصی باشد که دائر مدار این که تخصیص بدهد یا نسخ بکند آیا تخصیص مقدم است یا نسخ؟
 برزگان این بحث را منقسم کرده اند به چهار قسم گفته اند که یک مرتبه عام اول صادر شده خاص بعد صادر شده و هنوز هم وقت عمل نیامده بعد موقع عمل می آید گفته اند اگر این جور لااشکال در این که به واسطه آن خاص تخصیص بدهیم عام را نه این که به واسطه تخصیص رفع عام بکنیم چرا؟
 گفته اند برای این که تخصیص فراوان است به اندازه ای که گفته اند ما من عام الا و قد خص اما راجع به نسخ به اندازه ای نادر است که الشاذ کالنادر و النادر کالمعدوم ظاهراً به اعتبار دیگر فرموده اند اطمینان هست و این شک به اندازه ای ضعیف است که معتنا به نیست به عبارت دیگر العرف وفق این که به واسطه این تخصیص عام را تخصیص بدهد نه این که مخصص بیاید عام را به طور کلی از بین ببرد، خب حرف خوبی است، این قسم اول.
 قسم اول این شد ما یک عامی داریم یک چیزی داریم نمی دانیم مخصص است یا نسخ؟ اما هنوز عمل به عام یا عمل به خاص وقتش نرسیده است هر دو ضربا للقانون گفته شده است تأخیر بیان از وقت حاجت نیست گفته اند در این جا لا اشکال در این که اگر شک بکنیم این مخصص نسخ است یا تخصیص؟ می گوییم تخصیص است نه نسخ چرا؟ برای این که نسخ کم است به اندازه ای که اصلا معتنا به نیست یک دلیل حسابی می خواهد برای این که بیاید بگوید این نسخ است واما راجع به تخصیص اصلا ما عامی نداریم که تخصیص نخورده باشد.
 یک شهرت بسزایی در این است که این تخصیص است نه نسخ به عبارت دیگر ظن متآخم با علم پیدا می شود که در مسئله تخصیص است و ظن متآخم با علم معنایش این است که به شک عرف اعتنا نکند خب معنای ظهور که شما می گویید حجت است همین است برای این که مظنه هست به خلاف واقع، خبر واحد را که شما می گویید حجت است خب مظنه هست به خلاف واقع اما این مظنه به اندازه ای کم است که عرف به این مظنه اعتنا نمی کند، ظن متآخم با علم یعنی یک مظنه ای که نزدیک علم است یعنی خلاف واقعش خیلی کم است با نیشتر علمی و با دقت طلبگی می توانیم آن را ببینیم اما عرف این مظنه را نمی بیند با آن تسامحات عرفی که دارد به آن می گوییم اطمینان، فرق بین اطمینان و علم آن است که علم صددرصد است اطمینان 95 درصد است ظن متآخم با علم با اطمینان با علم عادی فرقش همین است که آن ظن متآخم با علم یعنی مظنه خلاف واقعش رسیده به این که مثل آن جاست که مظنه نداشته باشیم و این فرض که اول عام باشد بعد خاص باشد و هنوز هم عمل به این ها نشده باشد دوران امر بشود بین تخصیص و نسخ، تخصیص مقدم است به قول مرحوم آخوند می گوید توفیق العرفی، العرف وفق این که این شک در نسخ بودن را الغاء بکند و آن شک در تخصیص را بگیرد و بگوید این جا تخصیص است نه نسخ، این صورت اول.
 صورت دوم همین است اول عام است بعد خاص صادر شده اما مدتی عمل شده به عام، حالا تخصیص آمد اگر بخواهیم بگوییم تخصیص است تأخیر بیان از وقت حاجت است و چون تأخیر بیان از وقت حاجت محال است قبیح است پس این جا بگوییم نسخ است نه تخصیص، این هم وجه دوم
 این را هم جواب داده اند این که اگر این حرف درست باشد لازم می آید که ما کتاب عزیز را نتوانیم با روایات اهل بیت تخصیص بدهیم بحث قبلی برای این که همه اش تأخیر بیان از وقت حاجت است قرآن آمد همه به قرآن عمل کردند عمل می کردند تخصیص ها به مرور 250 سال از ائمه طاهرین علیهم السلام به مرور زمان صادر شد تخصیص اول تخصیص دهم تخصیص بیستم تخصیص صدم همه اش تأخیر بیان از وقت حاجت بود،
 دیگر تفاوت نمی کند الا این که عام و خاص ما محاوره ای باشد آن اصلا عام و خاص نیست اگر یادتان باشد سابقا که ما مسئله عام و خاص و مطلق و مقید و ورود و حکومت و همه این ها توفیق عرفی همه این ها را می گوییم آن جا که محاوره ای نباشد به قول مرحوم آخوند ضربا للقانون باشد و اما اگر ضربا للقانون نباشد کلی را برای قانون نگفته باشد اصلا بین عام و خاص تباین است تعارض است و اصلا عام و خاص آن جاست که عام ما آمده باشد ضربا للقانون تخصیص آمده باشد برای تبصره آن کلی ضربا للقانون لذا در محاوره حرف نزنید، محاوره، گفتگوها ما نه عام داریم نه خاص اگر هم یک عام و خاصی پیدا کردیم بینش می شود تعارض باید ببینیم که آن تعارض چه می گوید.
 حالا بحث ما الان این است ما یک کلی داریم ضربا للقانون مثل قرآن شریف یک خاص داریم از امیر المؤمنین سلام الله علیه، نه، از خود پیامبر مثلا یک سال بعد، از ائمه طاهرین از آقا امام زمان روحی فداه در این 250 سال خب مسلم خاص های فراوانی بیان های فراوانی تفسیرهای فراوانی به نحو متواتر از ائمه طاهرین علیهم السلام صادر شده همه اش تأخیر بیان از وقت حاجت است یعنی همه اش قرآن را به آن عمل کرده اند ثم مخصص آمده و هیچ کس نگفته که چون تأخیر بیان از وقت حاجت است بنابراین این عموم عام دیگر حجت نیست این تخصیص هم نیست بلکه به واسطه این که شبیه التخصیص است باید بگوییم نسخ است اصلا عام ما را به طور کلی از بین می برد چرا؟ تأخیر بیان از وقت حاجت خب مسلم احدی نه گفته و نه باید بگوییم، بر می گردد به فرمایش ایشان که آقا این تأخیر بیان از وقت حاجت اصلا کی گفته حجت است؟ تأخیر بیان از وقت حاجت در محاورات خیلی خوب است و اما در قوانین اصلا تأخیر بیان از وقت حاجت اصلا جا ندارد برای این که تمام این خصوصیات که می آید خب یا زمینه نبوده برای این که خاص عام را بگویند یا زمینه بوده نمی توانستند بگویند و بالاخره پیامبر اکرم همه اش را نتوانسته اند بگویند و الا همه این ها بنابراین آن روایت که می فرماید ما من شیئ یقربکم الی الجنه و یباعدکم من النار الا و قد امرتکم به و ما من شیئ یقربکم الی النار و یباعدکم من الجنه الا نهیتکم عنه به نحو لف گفته شده به ولایت گفته شده حالا طرز گفتنش را هم نمی دانم همین که یک روایتی سنی ها هم نقل می کنند که عایشه عصابی بودنش هم از دست امیر المؤمنین همین بود گفت اول شب آمد او سر گذاشت توی گوش او تا نصف شب بعد هم او سر گذاشت توی گوش او تا صبح و بالاخره حق ما رفت از بین، بعد که امیر المؤمنین رفتند من اعتراض کردم به رسول گرامی که آقا این حق ما را از بین برد پیامبر اکرم عصبانی شدند گفتند که هر کسی که از دست امیر المؤمنین عصبانی باشد جایش توی آتش جهنم است بعد هم فرمود عایشه از اول شب تا نصف شب علم ما کان را برای امیر المؤمنین گفتم از نصف شب تا صبح هم علم ما یکون را امیر المؤمنین برای من گفتند خب این ها را نمی دانیم یعنی چه؟
 اما آن چه می دانیم همین است که به ولایت گفته شده علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن گفته شده از همین جهت هم تأخیر بیان از وقت حاجت اصلا نیست همه گفته شده اما خب اقتضای زمانی این است که در عمود زمان باشد یا در فرصت ها باشد فرصتهایی برای پیامبر جلو آمد فرمودند یک فرصتهایی برای امیر المؤمنین علیه السلام جلو آمد فرمودند برای امام حسن علیه السلام امام حسین علیه السلام اصلا این فرصت ها جلو نیامد بسیار کم گفتند یک فرصت برای امام باقر علیه السلام آمد خیلی گفتند یک فرصت برای امام صادق علیه السلام جلو آمد دیگر حسابی گفتند اما باز هم یک در میلیونش را هم نگفته اند دیگر بعد هم که نگذاشتند ائمه طاهرین تا رسید به آقا امام زمان علیه السلام آقا امام زمان علیه السلام هم که غایب شد، دیگر رسید به آن اصولی که دادند دست ما دیگر ماییم که باید فقه را بدهیم به مردم با اصولی که داریم که فرمودند اصول مال ما علیکم بالتفریح اما این یأتی بدین جدید معنایش همین است وقتی که حکومت حکومت اهل بیت شد دیگر همه چیز مبین می شود دیگر همه چیز گفته می شود بعد می فهمند یک در میلیونش را هم نگفته اند راجع به اسلام عزیز خب این ها همه تأخیر بیان از وقت حاجت است و تأخیر بیان از وقت حاجت که اشکال ندارد.
 بله تأخیر بیان از وقت حاجت مربوط به محاورات است آن جا تأخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست حتی اگر عام هم نداشتیم باز هم جایز نبود این مثل این که آب می خواهد نمی گوید به غلامش آب به من بده هی تشنه تشنه بعد اعتراض می کند می گوید من که آب می خواستم چرا نیاوردی؟ می گوید خوب بود بگویی تا بیاورم، در عام و خاصش هم این جور می شود عامش را گفته خاصش را نگفته بعد اعتراض می کند می گوید خوب اگر می خواستی عمل به عام نکنم باید گفته باشی نگفتی بنابراین حق مؤاخذه نداری این ها را می گویند تأخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست بر می گردد به محاورات و تأخیر بیان از وقت حاجت در کلیات اصلا راه ندارد.
 مسلم همان واقع را هم مگر پیامبر اکرم می توانستند واقعیات را همه اش را بگویند واقعیات را گفتند توی قرآن تبیانا لکل شیئ اما پیامبر اکرم چقدر تفسیر این تبیانا لکل شیئ را کردند؟ یک در میلیارد، نه میلیون، این ها همه تأخیر بیان از وقت حاجت بود یعنی مردم احتیاج داشتند نگفتند خب بعد هم نگذاشتند راوی می گوید من خدمت امام دوم و امام سوم بودم ابن عباس هم بود یک کسی آمد مسئله پرسید از ابن عباس آقا امام دوم جواب دادند آن یارو که نشسته بود یک بی اعتنایی کرد به کلام امام دوم معنایش این که من از ابن عباس پرسیدم به شما چه؟ خب وضع این جور شد دیگر امام حسن علیه السلام امام حسین علیه السلام نتوانستند واقعیات را بگویند، نه نبود، نه، بالفعل بود منجز نبود لذا تأخیر بیان از وقت حاجت گاهی این جوری است اصلا نمی شود، زمانی است باید در زمان باشد باید 250 سال طول بکشد یک فرصتی برای امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام جلو بیاید در این فرصت واقعیات را بگویند آن هم حالا چقدر گفتند قطعا یک در میلیارد توانستند بگویند، ظاهرا همین حرف خوب است که آقا تأخیر بیان از وقت حاجت این در محاورات در گفتگوها خوب است یک کسی می توانسته بگوید و نگوید بعد بگوید آقا چرا؟ من عام گفتم، می گوید خب اگر عام گفتی خاصش را می توانستی بگویی خوب بود بگویی، نگفتی حق نداری مؤاخذه بکنی تأخیر بیان از وقت حاجت.
 نمی توانستند بگویند عمل به این عام بی خودی کردند ثواب دارد اما عمل به واقع نکردند چرا نکردند؟ چرا خاصش را نگفتند؟ تأخیر بیان از وقت حاجت است خب نمی توانستند بگویند، ندادند دستشان، اگر داده بودند حکومت را لذا سقیفه بنی ساعده ظلمی که به اجتماع کرد ظلمی که به انسانیت کرد بالاتر از ظلمی بود که به امیر المؤمنین کرد خب نگذاشتند بگوید امیر المؤمنین اگر 30 سال حرف می زد 5 سال حرف زده آن هم گاهی، نهج البلاغه شده خب اگر امیر المؤمنین را گذاشته بودند 30 سال حرف می زد خب معلوم بود که چها می کرد چه نهج البلاغه هایی درست می شد اما نمی توانیم بگوییم که حالا که حرف نزد احکام واقعیه نبود، بود منجز نبود، بالفعل که بود قرآن که می گوید تبیانا لکل شیئ ما فرطنا فی الکتاب من شیئ یعنی واقعیات الی یوم القیامه همه اش بوده حتی بگویید که اقتضا بوده انشاء بوده بالفعل بوده قرآن را دادند دست مردم دیگر بالفعل بوده اما منجز نبوده یعنی ما معذور بودیم ما این ها که عمل می کنیم دیگر همین هاست که با یک ان قلت قلت و یک علی الاحوط و یک رساله نوشتن و دادن دست مردم بالاخره می چرخانیم باید هم بچرخانیم دیگر، یک دفعه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه یک جمله خوبی می گفتند می گفتند که امام صادق علیه السلام می توانستند یک رساله بنویسند بدهند دست ما، اما می خواستند این تنور گرم باشد یعنی این روحانیت یعنی این مدرسه ها یعنی این ان قلت قلت طلبگی ها برای این که تشیع روی همین حوزه هاست خیلی جمله خوبی است دیگر.
 علی کل حال واقعیات الی یوم القیامه گفته شده حالا یا در قرآن یا نبوت منتقل کرده به ولایت، هر ولی بعد از ولی منتقل کرده به او البته حرف بالاتر از این هاست حالا به حسب ظاهر بالاخره گفته شده اما چرا پخش نشده؟ یا زمانی بوده زمان می خواسته فرصت می خواسته یا نمی توانستند لذا آن چه می توانستند گفتند یا اصلا بعضی اوقات مصلحت نبوده لذا نگفتند هیچ کدام این ها تأخیر بیان از وقت حاجت نیست لذا تأخیر بیان از وقت حاجت که محال است مختص می شود به محاورات عرفیه به گفتگو ها بین عبید و موالی یا گفتگوهای زن با شوهر شوهر با زن یا رفیق با رفیق و امثال این ها، گفتگوها، محاوره ها و اما این آقا که می گوید که من نمی دانم نسخ است یا تخصیص؟ بگو نسخ است برای این که لازمه اش تأخیر بیان از وقت حاجت است می گوییم نه بابا اصلا تأخیر بیان از وقت حاجت راجع به گفتگوی طلبگی راه ندارد.
 این حرفهایی که من می زنم خیلی حرفهای خوبی است دیگر بنابراین این قاعده ای که گفته تأخیر بیان از وقت حاجت محال است می گوییم نه، تأخیر بیان از وقت حاجت نه محال نیست بسیار جاها در قوانین لازم است بسیار جاها حتی قوانین عرفیه الان همین مجلس شورا چند روز می نشیند و تصویب می کند و توی مجلس و توی صحن مجلس و می گوید کلی آن تصویب شد، قابل عمل است؟ می گویند نه صبر بکنید، می نشینند و این طرف و آن طرف یک سه چهار تا تبصره درست می کنند می گوید این یک سه چهار تا خاص، کلی را می دهند دست مردم می گویند به این کلی عمل بکنید با این چهارتا تخصیص، یک ماه دیگر می بینند که یک تبصره لازم است تبصره را تصویب می کنند می دهند دست مردم به این تبصره هم عمل بکنید یعنی این هم یک خاص دیگر آن عام را یک ماه به آن عمل کردید دیگر حالا عام متخصص، یک سال دیگر دو سال دیگر بعضی اوقات می گوید که تبصره 64 تبصره 70 همه این ها تأخیر بیان از وقت حاجت است هیچ اشکال هم ندارد حالا باز هم روی آن مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo