< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : علم جنس + مفرد معرف به الف و لام
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 فرموده اند از الفاظ مطلق یکی علم الجنس است علم الجنس را هم معنا کرده اند یک لفظی که نکره است اما توی ادبیت کار معرفه با آن می کنند این طرف و آن طرف هم گشته اند مثال هم برای این نتوانسته اند پیدا کنند لذا گفته اند یکی اسامه یکی ثعاله گفته اند این در حالی که نکره است به مطلق روباه به مطلق خرگوش می گویند ثعاله می گویند اسامه اما کار معرفه با آن می کنند، الاسامه الثعاله نمی گویند و آن را مبتدا قرار می دهند.
 چرایش را افتاده اند توی بحث، بحث های خیلی مفصلی برای آن شده است مخصوصا مرحوم آشیخ محمدتقی مسجدشاهی صاحب هدایه المسترشدین خیلی در این جا مفصل حرف زده اند بعد هم نوه ایشان سبط ایشان مرحوم آشیخ محمدرضا مسجدشاهی در این باره در وقایه خیلی مفصل حرف زده اند.
 اما آن که من می فهمم یک چیز مشت پرکن یعنی قانع کننده نه آن گفته نه آن گفته.
 دیگران هم مثلا مثل ملا سیوطی یا ملا مغنی حالا ملا مغنی عمده که آدم ملایی در ادبیت بوده انصافا.
 من خیال می کنم این تعریف تعریف لفظی باشد مثل مؤنث لفظی مثل قمر و شمس، قمر را معامله مذکر با آن می کنند شمس را معامله مؤنث با آن می کنند لذا به آن ضمیر مذکر بر می گردانند به آن ضمیر مؤنث بر می گردانند چرا؟ استعمال است، چرایش را نمی دانیم استعمال است اسمش را بگذاریم تعریف لفظی همین جور که شمس را می گوییم تأنیث لفظی دارد این را هم به آن می گوییم که تعریف لفظی دارد درباره شمس چرا این جور شده؟ نمی دانیم، ادبیت است دیگر، تعبد در ادبیت به عبارت دیگر تعبد در استعمالها، استعمال عرب آن عربهای قه که این ان قلت قلت ها توی ذهنشان نبوده و ملا مغنی خیلی تمسک به این اشعارشان می کند برای اثبات کردن حتی لغات قرآن خب آنها وقتی به شمس می رسیدند می گفتند طلعت الشمس وقتی به قمر می رسیدند می گفتند طلع القمر حالا این از کجا پیدا شده نمی دانیم مونث است؟ نه، این که شمس را یک خانم خورشید درست کرده اند حتی رسیده به ماها آن وقت ها حالا هم هست اسم بچه اش را می گذارد اگر دختر باشد خورشید اگر پسر باشد قمر اما خورشید را هیچ وقت به پسرش اسم گذاری نمی کند عربها هم همین جورند به آن می گوییم تأنیث لفظی تأنیث ظاهری اگر به او گفته بودند تأنیث تعبدی خیلی بهتر بود، این را هم این جور بگوییم ندیدم کسی بگوید اما اگر این عرض من را بگویید هم ان قلت قلت ها تمام می شود هم این بحثی که اصلا شاذ است الشاذ کالنادر و النادر کالمعدوم اصلا نباید در اصول ما آمده باشد نباید مرحوم آخوند در کفایه آورده باشند بنابراین فرق بین اسامه و رجل تفاوتی ندارد هر دو اسم جنس است مثل ثعلب یا ثعاله، ثعلب آن مذکر و مؤنث دارد اما ثعاله مؤنث و مذکر ندارد بلکه مؤنث است حالا که مؤنث است چرا؟ بگوییم تأنیثش تأنیث لفظی است مثل شمس که تأنیثش تأنیث لفظی است ثعاله اسامه هم معرفه اش معرفه لفظی است این هم یک ندانم است تقریبا خیلی لفظ خوبی است این حرف من، توی ادبیت هم خوب می شود پیاده اش کرد اما برگشتش به این است که حالا شمس چرا تأنیث لفظی دارد؟ نمی دانم، فقط استعمال است عربها وقتی شمس را می گویند ضمیر مؤنث به آن بر می گردانند یا اگر فاعل واقع شود فعل او مؤنث واقع می شود طلعت الشمس، این جا هم همین طور است این اسامه و ثعاله مثل شمس و قمر است توی استعمالها اگر ثعلب بگویند مذکر و مونث دارد اگر ثعاله بگویند معرفه است و الف و لام نمی خواهد اگر ثعلب بگویند الف و لام می خواهد الثعلب باید بگویند اما اگر ثعاله بگویند الف و لام لازم نیست بلکه خودش معرفه است خب این مطلب ای کاش اصلا در اصول ما نیامده بود.
 بعدش راجع به مفرد معرف به الف و لام که دیروز عرض می کردم آقا این مقسم قسم عین مقسم می شود این همان اسم جنس است الا این که اسم جنس را گاهی الف و لام بر سرش در می آورند گاهی می گوید رجل گاهی می گوید الرجل، معرفه بودنش هم یک ایهامی دارد البته برای این که به منزله هذاست مثل هذا رجل این هم الرجل مثل هذا رجل است آن الف و لام برای خودش یک دلالت دارد آن رجل هم برای خودش یک دلالت دارد آن رجل دلالت می کند بر ذکوریت جنس ذکوریت، الف و لام هم دلالت می کند بر تعریف اما تعریف جنس، تعریف شخص نه، تعریف جنس یعنی الرجل مثل هذا الرجل یعنی این جنس مثل الرجل خیر من المرأه این الف و لام الرجل خیر من المرأه الف و لام تعریف است اما تعریف جنس است، تعریف فرد و شخصیت و عوارض مشخصه نیست این جور نیست که یک چیزی در خارج پیدا بشود به نام معرفه بلکه الرجل الف و لامش آن جنس را تعیین می کند مثل هذا الرجل.
 لذا دیروز می گفتم آقا این اشکال هست و بنا شد شما جوابش را بیاورید و آن این است که این که گفته اند الفاظ مطلق منقسم می شود به چند قسم، نباید بگویند الفاظ مطلق منقسم می شود به چند قسم، باید بگویند که یک لفظ مطلق داریم و آن اسم جنس است مثل رجل حالا دو دفعه یک قسم از این را قرار بدهند بگویند که الرجل قسمی از اسم جنس است، خود اسم جنس است دیگر لذا این جا چون حرف نداشتند رفته اند توی ادبیت.
 مرحوم آخوند هم برای خودشان یک اصطلاح درست کرده اند مرحوم آخوند در کفایه راجع به الف و لام که ملا مغنی منقسم کرده به 7 قسم ملا مغنی گفته ال ینقسم علی سبعه اقسام مرحوم آخوند می فرمایند که نه، ما الف و لام یکی داریم و هی للتزیین یک جا دیگر هم می فرماید هی للزایده این ظاهراً هر دو یکی باشد برای این که لا معنا لحروف الزاید الا التأکید به قول ملا مغنی بعضی اوقات هم لا معنا لحروف الزائد الا التزیین، مرحوم آخوند این را نگفته نمی دانم چرا؟ یک جا همین جاها می فرمایند که ال برای تزیین است یک جا دیگر هم می فرماید ال زایده است این تهافت در کلام مرحوم آخوند نیست برای این که زائده یعنی تزیین، تزیین یعنی زائد، تأکید و تزیین و زائده این ها سه تا لفظ مترادف است از همین جهت هم حسن و حسین مثل خودشان آن زینت را ندارند یک الف ولام بر سرش در می آورند می گویند الحسن و الحسین این الف و لام تعریف نیست این الف و لام تزیین است الف و لام زایده است آورده اند برای تزیین لفظ. مرحوم آخوند همه ال ها را بر می گرداند به این ال تزیینی یا ال زایده.
 آنها که منقسم کرده اند به 7 قسم گفته اند ال موصوله داریم ال زایده داریم ال تعریف داریم ال عهدی داریم آن هم عهد ذهنی عهد حضوری عهد ذکری این 7 قسم ال را این ها درست کرده اند.
 ملا مغنی هم اگر یادتان باشد این ملا مغنی خیلی کتاب خوبی است انصافا از اول تا آخرش مخصوصا دیگر باب اول و باب چهارم که آن وقتها ما می خواندیم خیلی حرف دارد خیلی خوب است خیلی عالی است و ایشان ال را منقسم کرده به 7 قسم همین 7 قمسی که گفتم و ملا مغنی مدعی است که علی نحو الاشتراک یعنی واضع ال را وضع کرده گاهی برای موصول، مختص به اسماء فاعلین و مفعولین مثل الضارب به جای الذی می نشیند گاهی وضع کرده برای تزیین مثل الحسن و الحسین الا این را زایدش هم می گوییم برای این که معنا ندارد فقط تزیینی است بعضی اوقات تاکید هم دارد ملا مغنی می گوید لا معنی لحروف الزاید الا التأکید آن هم بعضی اوقات هست همه جا نه مثل الحسن و الحسین تأکید دیگر ندارد تزیین دارد تأکید ندارد اما علی کل حال این سه تا یک چیز است تزیین و تأکید و زائده، گفته گاهی هم وضع می کند برای تعریف مثل الرجل گاهی هم وضع می کند ال را برای عهد، عهد ذهنی یعنی یک مردی توی ذهنش است اشاره به آن می کند امر علی اللئیم یسبنی می گوید این الف و لام اللئیم یعنی آن لئیمی که در ذهن من است، گاهی هم عهد ذکری است، دارند مذاکره می کنند راجع به این یک دفعه می گوید که الرجل یعنی آن رجلی که قبلا با هم داشتیم حرف می زدیم گاهی هم عهد حضوری است و این توی عربیت زیاد پیدا می شود دارد چیز می نویسد اول گفته رجل یک چهار پنج سطر که می گذرد می گوید یا ذلک الرجل یا الرجل خب این ها همه گفته به نحو اشتراک است.
 مرحوم آخوند این ها را قبول ندارد حالا چرا قبول ندارد؟ نمی دانم در حالی که خب معلوم است همه این ها وضع دارد همه این ها استعمال دارد و این که ال ینقسم علی سبعه اقسام در قرآن زیاد است در روایات زیاد است در کلمات عرب زیاد است این که ال منقسم می شود به 7 قسم.
 مرحوم آخوند در این جا دو تا حرف دارند یک حرفشان این است که الف و لام عهد ذهنی تعریف نیست مثل این که ایشان تصور فرموده اند تعریف مخاطَب و مخاطِب باید باشد اما اگر تعریف بین مخاطَب فقط شد تعریف نیست در حالی که امر علی اللئیم یسبنی خب اشاره می کند با الف و لام به آن لئیمی که قبلا دیده است و الان توی ذهنش است و این که پیش مخاطَب هم باید معلوم باشد این دیگر صرف ادعاست لذا ایشان می فرماید الف و لام عهد ذهنی که اصلا برای تعریف نیست خب حالا آن هیچ، بعد می فرمایند که همه ال ها برای تزیین است یک جا دیگر می گوید همه الف و لام ها زایده است چرا؟ می گویند برای این که اگر بخواهیم حملش بکنیم باید تجریدش بکنیم و معنای تجرید کردن این است که الف و لام به درد نمی خورد لذا مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند که این 7 قسم ال تعریف و ال تزیین و الف و لام موصول و الف و لام عهد ذکری و عهد ذهنی با قرائن خارجیه از کلام استفاده می شود لذا 7 قسم را می گویند اما می گویند با قرائن خارجیه ما عهد ذکری می فهمیم عهد ذهنی می فهمیم تعریف می فهمیم و امثال این ها چرا؟ برای این که وقتی می گوییم الرجل می خواهیم حملش بکنیم محمول علیه واقع بشود محمول به واقع بشود باید الف و لامش را بیندازند برای این که آن که محمول است رجل است اسم جنس است اسم جنس منهای معرفه و چون اسم جنس منهای معرفه است بنابراین حمل روی اسم جنس است نه روی اسم جنس با الف و لام.
 خب ایراد بزرگی که به مرحوم آخوند هست هذا اگر باشد چکار می کند؟ تعدد دال و مدلول هذا یک معنا دارد رجل هم یک معنا هذا رجل اگر هم بگوید الرجل الف و لام به منزله هذاست یک معنا دارد رجل هم یک معنا، هیچ کس نگفته آن که می گوید الف و لام منقسم به 7 قسم می شود نمی گوید که دخول، اتحاد این ها را که نمی گوید می گوید الرجل خیر من المرأه یعنی هذا الجنس خیر من تلک الجنس تعدد دال و مدلول است دیگر همه جا همه جا حتی در الف و لام تزیین هم تعدد دال و مدلول است الحسن و الحسین اسم امام حسین اسم امام حسن الحسن و الحسین نیست اسم مبارک این دو حسن و حسین است اما حالا که می گوییم الحسن الحسین یک تعدد دال و مدلول پیدا می کنیم حسینش اسم است از برای آن وجود مبارک الف و لامش هم زینت است از برای این لفظ، حسابی قابل حمل است اگر ما می خواستیم حمل بکنیم با الف و لام محمولش واقع کنیم محمول علیهش واقع کنیم خب ممکن بود این ایراد بشود ولی هیچ کس که نگفته آنها می گویند ال منقسم می شود بر 7 قسم بر سر اسم جنس که در بیاید اسم جنس یک معنا دارد آن ال هم به منزله اشاره یک معنا دارد.
 بنابراین فرمایش صاحب کفایه درست نیست هم راجع به آن الف و لام برای ذهنی که می گویند اصلا نکره است و هم این که قائل بشویم همه ال ها برای تأکید است برای زایده است برای تزیین است، با عرف ادبیت که جور نمی آید نمی آید با عرف اصطلاحی هم جور نمی آید و یک ادعا از مرحوم آخوند است.
 ما در دوره های سابق می گفتیم که اگر مرحوم آخوند این جور گفته بودند گفته بودند که ال به منزله هذاست اصلا ال همه اش غیر از آن الف و لام زایده همه به منزله هذاست الرجل یعنی هذا الرجل امر علی اللئیم یسبنی یعنی ذلک اللئیم که توی ذهن من است اگر قبلا ذکرش بوده حالا می گوید الرجل یعنی ذلک الرجل که صحبت کردیم، شاید این حرف من بهتر از حرف مرحوم آخوند باشد اگر نخواهیم 7 قسم درست بکنیم و بگوییم ال یک قسم است بگوییم وضع شده برای اشاره آن اشاره منقسم می شود به 7 قسم، خیال می کنم عرض من بهتر از فرمایش مرحوم آخوند باشد اما اگر بخواهیم روی ادبیت بیاییم جلو دیگر باید بگوییم که ال منقسم می شود به 7 قسم همه اش هم وضع و تاکید هم نیست زاید هم نیست همه وضع دارد.
 بله خود الف و لام گاهی وضع می شود برای تزیین دیگر وقتی برای تزیین شد لا معنا للتزیین الا الزیاده لا معنا للتأکید الا الزیاده لا معنا للزیاده الا التأکید.
 این خلاصه این یک صفحه دو صفحه کفایه که از جاهای مشکل هم هست و مربوط به اصول هم نیست اصلا دیگر مرحوم آخوند فرموده اند ما هم موجزا باید متابعت از ایشان کنیم
 بحث فردایمان راجع به مقدمات حکمت انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo