< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/06/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا حجیت قطع ذاتی است؟
 مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه اول مسئله ای که در باب قطع فرموده اند فرموده اند القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا قطع حجت است و شارع مقدس نمیتواند بگوید قطع تو حجت نیست و نمیتواند هم بگوید قطع تو حجت است انشائاً چرا؟ به قول مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه برای این که قطع کاشفیت ذاتی دارد و شارع مقدس اگر بخواهد بگوید قطع حجت نیست تصرف در امر محال کرده است اگر هم بخواهد بگوید حجت است تحصیل حاصل است الا این که مثلا تأکیدی و توضیحی و امثال این ها باشد نه می تواند بگوید که قطعت کاشفیت ندارد نه می تواند بگوید قطعت کاشفیت دارد و مسلم قطع کاشفیت دارد کاشفیتش هم ذاتی است بنابراین اگر روایتی داشتیم که بگوید این قطع تو کاشفیت ندارد این روایت مثلا جعل است این روایت باید طرد بشود.
 مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه بعد از آن که این تلقی به قبول هم شده یعنی بعد از مرحوم شیخ همه همه این جمله مرحوم شیخ انصاری را دارند من جمله مرحوم آخوند در کفایه القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا.
 بعد مرحوم آخوند یک مقدماتی را در این جا تشکیل می دهند و یک مقدماتی که مربوط به فلسفه و مربوط به منطق و بالاخره مرحوم آخوند هم همین نتیجه مرحوم شیخ را می گیرند و می فرمایند معنا ندارد شارع مقدس چیزی که ذاتی شیئ است را از شیئ بگیرد محال است، محال است قطع باشد اما کاشفیت نداشته باشد لذا شارع مقدس بگوید که این قطع است اما کاشفیت ندارد خب این محال است و امر محال معلوم است شارع نمی فرماید شارع مقدس هم بخواهد بگوید قطع تو کاشف است حجت است این را هم اگر بخواهد انشائاً بگوید مسلم درست نیست اگر توضیحی امثال این ها باشد طوری نیست مثلا به یک کسی بگویند که آقا قطع داری اگر قطع داری این قدر ان قلت قلت می کنی چکار؟ به وسواسی بگوید تو قطع داری خب برو دنبال کارت مثلا، اگر اخبار باشد خب طوری نیست اما اگر انشاء، تحصیل حاصل است تحصیل حاصل محال است شارع مقدس نمی فرماید.
 بحث ما در قطع طریقی است نه قطع موضوعی ما اصلا قطع موضوعی در اسلام نداریم نه در اسلام اصلا احکامی که بعد می آییم صحبت می کنیم راجع به قطع موضوعی یک جا یک موضوع پیدا کنیم که قطع درج در آن شده باشد در مسائل شرعیه اصلا پیدا نمی شود همه این قطع ها قطع طریقی است یعنی کاشف از واقع و بحث ما هم الان مربوط به قطع طریقی است نه قطع موضوعی، قطع موضوعی را بگذارید کنار معنای قطع موضوعی این است که شارع مقدس قطع را درج در چیزی بکند مثلا صاحب حدائق می گوید بول نجس نیست معلوم البول نجس است یا خون نجس نیست معلوم الدم نجس است و شارع مقدس علم را درج در موضوع کرده و نگفته الدم نجس گفته معلوم الدم نجس بنابراین اگر علم روی آن نباشد اصلا خون پاک است بول پاک است این را صاحب حدائق شاید هم احتمالش را داده است اما ظاهر حدائق فتواست بعضی ها حسابی هم به او توپیده اند که چرا باید این حرف را بزنی که شارع مقدس حکم را برده باشد روی معلوم الدمیه روی معلوم المتنجس؟ نه، احکام شرعیه روی واقعیات است و علم درج در موضوع شده باشد جایی نداریم یا اگر هم باشد شاذ است الشاذ کالنادر و النادر کالمعدوم.
 مرحوم آخوند یک مقدماتی درست می کنند این مقدمات بعضی به درد ما می خورد حرف اول ما این است آن که فرمایش مرحوم شیخ است القطع حجه این حجت، این حجت در این جا آن حجت در منطق نیست ما دو تا حجت داریم یکی حجت منطقی فلسفی آن است که حد وسط واقع می شود بین صغری و کبری این حد وسط بین صغری و کبری را توی منطق به آن می گویند حجت، حجتش می گویند برای خاطر این که اگر این حد وسط نباشد ما نمی توانیم نتیجه گیری بکنیم نتیجه ما متوقف بر حد وسط است لذا ما یحتج به آن حد وسط است العالم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث این العالم متغیر کل متغیر حادث این متغیر اگر نباشد نتیجه گیری نمی شود کرد به این توی منطق می گویند حد وسط توی فلسفه به آن می گویند حجت توی منطق هم به آن می گویند حجت این یک حجت است.
 اما توی فقه ما توی اصول ما حجت که گفته می شود به معنای دلیل است شما به من می گویید که زید آمد در موضوعات هم هست می گویم به چه دلیل؟ خب مثلا می گویید دیدم یا شاهد عادل گفت یا مثلا می فرماید نماز جمعه واجب است می گویم به چه دلیل؟ می گوید برای این که روایت صحیح السند روی آن داریم این حجت است یعنی ما یحتج به، توی فقه ما به معنای دلیل است پس حجت گاهی گفته می شود در منطق گاهی گفته می شود در اصول در فقه، آن حجت غیر از آن است آن حجت غیر از این است از همین جهت هم ما بخواهیم حد وسط درست بکنیم توی ادله مان ظاهراً نمی شود درست کرد مرحوم شیخ انصاری یک مثالی می زنند نمی دانیم چه می خواهند بگویند؟ مثلا حد وسط درست می کند می گوید که هذا معلوم الخمریه و کل معلوم الخمریه حرام فهذا حرام و این غلط است دیگر نباید بگویند هذا معلوم الخمریه و کل معلوم الخمریه حرام فهذا حرام، معلوم الخمریه حرام نیست آن که حرام است خمر در خارج است آن حد وسط است آن حد وسط که از آن نتیجه نمی شود گرفت لذا باید بگوییم اگر بخواهیم درست بکنیم باید بگوییم هذا خمر به چه دلیل؟ مثلا شاهد عادل روی آن شهادت داده، این خمر است به چه دلیل؟ برای خاطر این که آن کسانی که خمر می خورند می دانند این خمر است باید یک دلیل بیاوریم اما بخواهیم بگوییم هذا معلوم الخمریه و کل معلوم الخمریه حرام فهذا حرام بخواهیم حد وسط قرار بدهیم حجت را مسلم نمی شود لذا اصلا همین حد وسط قرار دادن که بگویم هذا معلوم الخمریه حرف صاحب حدائق می شود یعنی صاحب حدائق این را گفته، گفته خمر حرام نیست ذات خمر توی خارج، بلکه آن که حرام است معلوم الخمریه است آن وقت اگر آن هم حد وسط قرار دادن آن صاحب حدائق حد وسط قرار نداده اما ما بخواهیم حد وسط این جا را قرار بدهیم خوب است اگر معلوم الخمریه حرام باشد بگویم هذا معلوم الخمریه و کل معلوم الخمریه حرام فهذا حرام این می شود قطع موضوعی و اصلا مورد بحث ما نیست لذا اگر ما بخواهیم صاف بیاییم جلو چنانچه شیخ یاد ما داده باید بفرمایید که مثلا باید بگوییم این دم است حالا که دم است نجس است به چه دلیل دم است؟ شاهد عادل می گوید به چه دلیل نجس است؟ شارع مقدس گفته موضوعش را از عرف می گیریم مثلا از همین جهت هم رنگ دم را رنگ خون را شماها می گویید پاک است چرا پاک است؟ می گویید برای این که عرف آن را خون نمی بیند حالا ولو مکبرات هم بگوید یا فلسفه بگوید عرض بلامعروض که نمی شود این جا باید خون باشد تا رنگ خون باشد اما این ها را نه، در فقه ما می گوییم این خون است یا رنگ دم را می گوییم این خون نیست وقتی می گوییم خون نیست فقهاء هم می گویند پاک است و آن که توی خارج موضوع است به واسطه بینه یا به واسطه خبر واحد اثبات می شود حکمش هم به واسطه روایات ما به واسطه ادله ای که ما داریم یعنی قرآن و سنت و عقل و اجماع اثبات می شود و اما حالا که ما عقل و سنت و قرآن و اجماع داریم این را حد وسط قرار نمی دهیم بلکه این را دلیل قرار می دهیم دلیل از برای حکممان می گوییم هذا خمر فیحرم، هذا خمر موضوعا به چه دلیل؟ برای این که ثقه گفته است، یحرم به چه دلیل؟ قرآن فرموده انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لذا الان صغری و کبری نمی توانم درست بکنم برای این که بگویم هذا خمر و کل خمر حرام فهذا حرام خیلی چیز لازم داریم تا این صغری و کبری درست بشود هذا خمر به چه دلیل؟ کبرایش نمی تواند درست بکند و کل خمر حرام به چه دلیل؟ هذا خمر نمی تواند درست بکند باید هذا خمر را ثقه درست بکند کل خمر حرام را انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام درست بکند ما نتیجه بگیریم دیگر این صغری کبری نمی شود، صغری کبری آن است که ما از آن حد وسط نتیجه بگیریم و باید این جور بگوییم خمر حرام است یا این خمر است هذا خمر به چه دلیل؟ ثقه گفته است نه صغری کبری، کل خمر حرام به چه دلیل؟ انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام گفته است حجت توی فقه ما توی اصول ما یعنی دلیل ما چه در موضوعات چه در احکام خب این مطلب اول بنابراین مقدمه اول ما این شد که آن حجت که توی منطق است با حجتی که در فقه است در اصول است با هم تفاوت دارد حجتی که توی منطق است حد وسط را به آن می گوییم حجت، حجتی که توی اصول است از طرف شارع مقدس باید گرفته بشود ما یحتج به یعنی از طرف شارع مقدس بگوید انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان ما بگوییم خمر حرام است.
 مطلب دوم که مرحوم آخوند خیلی طولش دادند و بحث خوبی هم هست اما خیلی ربطی به بحث ما ندارد راجع به این حرفی است که می فرمایند که گاهی این جمله هر جمله ای مفاد کان تامه است گاهی مفاد کان ناقصه یعنی گاهی ما توی خارج محمول داریم جمله داریم اما گاهی محمول دارد گاهی محمول ندارد زید موجود خب این یک قضیه بسیار عالی قضیه درست اما این موجود ما به ازاء توی خارج ندارد برای این که ما به ازایش خود زید است به آن می گویید مفاد کان تامه، مفاد کان تامه یعنی آن جا که موضوع هست به عبارت دیگر موضوع عین محمول است محمول عین موضوع است مثل زید موجود اما مفاد کان ناقصه قضیه مفاد کان ناقصه آن جاست که هم موضوع داشته باشیم هم محمول داشته باشیم مثل زید قائم این زید قائم هم موضوع دارد وجود خارجی هم محمول دارد آن قیامی که عارض بر این شده، آن وقت اگر محمول نباشد محمول را به آن می گوییم عرض ذاتی لا ینفک از موضوع مثل زید موجود موجودش را نمی شود بگیری اگر موجودش را گرفتی زید را هم گرفته ای اما در آن جا که مرکب باشد گاهی موضوع هست محمول نیست مثل زید قائم زید نشسته است قیام ندارد محمول را از موضوع می شود گرفت، به آن می گویند مفاد کان تامه به آن می گویند مفاد کان ناقصه، خب حالا این خلاصه از کفایه.
 چیزی که با مرحوم شیخ داریم با مرحوم آخوند داریم این جاست که آقا فرق است بین این که بگوییم القطع کاشف یا القطع حجه این تفاوت دارد با هم اگر بگوییم القطع کاشف مفاد کان تامه است کاشفیت را از قطع نمی شود گرفت اگر کاشفیت را از قطع بگیریم دیگر قطع نیست، قطع را از کاشفیت عرض ذاتی است لذا محمول مفاد کان تامه است این حرف مرحوم شیخ عالی در می آید اگر این جور بگویند بگویند که القطع کاشف لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا این خیلی عالی است لذا مرحوم شیخ این را نگفته اند اگر بگویند القطع کاشف عرض ذاتی می شود لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا اما اگر بخواهد بگوید القطع حجه یعنی شرعا این حجیت را شارع مقدس می تواند بگیرد بگوید چه؟ بگوید که احکام من از راه متعارف، از راه غیر متعارف ولو قطع هم داشته باشی حجت نیست.
 چنانچه مثلا یک کسی قطع دارد از راه رمل و اسطرلاب که این خون است می گویند طوری نیست خون نیست از راه رمل و اسطرلاب به دست بیاورد امروز اول ماه است می گویند حرفش حجت نیست از راه قیاس به دست بیاورد امام صادق علیه السلام فرمودند مهلا مهلا یا ابان السنه اذا قیست محق الدین قطع هم هست قطع قیاسی است شارع مقدس گفته حجت نیست لذا می شود بگوییم القطع لم یکن بحجه اذا کان قیاسیا چرا؟ برای این که مفاد کان ناقصه است مفاد کان تامه که نیست یعنی حجیت عوارض ذاتی قطع نیست کاشفیت عوارض ذاتی قطع است و شارع مقدس که می گوید که قطع قیاسی حجت نیست نمی گوید که کاشف نیست می گوید کاشف است ابان بن تغلب که آمد خدمت امام صادق علیه السلام گفت یابن رسول الله یک انگشت خانم را بریدن چند تا شتر باید بدهد؟ گفت 10 تا، دو تا انگشت 20 تا، سه تا انگشت 30 تا، 4 تا انگشت 40 تا خب قطع پیدا می شود دیگر حضرت فرمودند 20 تا ابان تعجب کرد چون قطع پیدا کرده بود گفت که سبحان الله این را در کوفه به ما می گفتند و ما می گفتیم هذا حکم شیطانی حضرت عصبانی شدند مخصوصا این که ابان از مجتهدین بالا از شاگردهای خیلی بالای امام باقر علیه السلام امام صادق علیه السلام بود توقع نداشت امام صادق علیه السلام که این جور حرف بزند حضرت فرمودند مهلا مهلا یا ابان السنه اذا قیست محق الدین و این که تو یقین داری 40 تا شتر نه، این یقین قیاسی است حجت نیست یا گفتم در علوم غریبه علوم غریبه در اسلام حجت نیست و خیلی هم هست از همین جهت هم حتی ما اول ماه را با دوربین بخواهد ببیند با مکبرات بخواهد ببیند ما می گوییم حجت نیست خون را بخواهد با ذره بین ببیند این رنگ خون را اگر با ذره بین نگاه بکند می بیند خون است دیگر حتی با فلسفه، فلسفه می گوید آقا نمی شود عرض باشد معروض نباشد، نمی شود اما شارع مقدس عرض را از معروض جدا کرده می گوید الدم نجس و لون الدم لیس بنجس یعنی از راه علوم غریبه می خواهی بیایی جلو، غیر متعارف می خواهی بیایی جلو احکام من همه روی متعارف است از همین جهت هم موضوع احکام را از عرف باید گرفت نه از عقل، معنای این که موضوع را از عرف باید گرفت نه از عقل معنایش این است که قطع خیلی جاها حجت نیست کاشفیت دارد اما در حالی که کاشفیت دارد اما شارع مقدس می گوید اگر احکام مرا می خواهی اثبات بکنی موضوعش باید عرف باشد نه عقل و از اول فقه ما تا آخر فقه ما همین جور می رویم جلو هر کجا موضوع عقلی باشد می گویید حجت نیست خب مثلا اگر عقلی باشد هیچ استصحاب نمی توانیم پیدا کنیم چون قضیه متیقنه و مشکوکه باید عین یک دیگر باشد و در همه جا قضیه متیقنه عقلا غیر مشکوکه است مشکوکه غیر متیقنه، حوض پر از آب بوده یک کمی از آبش رفته خب عقلا دو چیز است دیگر قضیه متقیقنه غیر مشکوکه مشکوکه غیر متیقنه اما هاذویت عرفی موجود است می گویید هذا کان کرا الان یکون کذلک عقل می گوید نه می گوید این هذا که می گویی غلط است برای این که آن وقتی که کر بود آب آمده بود بالا حالا آب توی پاشور حوض است بنابراین عقل می گوید استصحاب نه، قضیه متیقنه غیر مشکوکه است مشکوکه غیر متیقنه، شارع مقدس می گوید نه استصحاب حجت است چرا؟ برای این که موضوع را از عرف باید گرفت نه از عقل و از اول فقه ما تا آخر فقه ما شاید 10 جا هم کسی نتواند پیدا بکند که موضوع احکام را از عقل بگیریم با دقت فلسفی بیاییم جلو اگر با دقت فلسفی بیاییم جلو این حرف مرحوم شیخ درست است القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا ولی اگر از راه متعارف بیاییم جلو و موضوع را از راه متعارف دیگر هر چه که دقت عقلی باشد دیگر هیچ، چه حجت است؟ موضوع را از عرف بگیر و دلیل را از شارع مقدس آن هم ظواهر خب ظواهر را عقل حجت نمی داند برای این که مظنه است به قول مرحوم شیخ الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل یا به قول مرحوم آخوند الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل خب این یک قاعده کلی عقلی بسیار خوب است درست هم هست اما خبر واحد ظنی است حجت هم هست فقه ما هم روی خبر واحد می گردد موضوع ظنی است اما شارع مقدس گفته حجت است ولی قطع دارد با رمل و اسطرلاب قطع دارد با جفر قطع دارد با این تسخیر اجنه با تسخیر ملائکه راستی قطع دارد شارع مقدس می گوید این قطع های تو هیچ ارزش ندارد چه چیزی ارزش دارد؟ آن خبر ثقه خبر ثقه مقدم می شود هم بر خبر ملائکه و هم بر خبر اجنه و هم بر رمل و اسطرلاب و هم بر جفر و هم بر عقل، حالا چون که این بحث را ندیدم کسی بگوید یک قدری بیشتر روی آن فکر بکنید ببینید آیا حرف من درست است یا نه؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo