< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: قطع موضوعی
 درباره قطع موضوعی گفتم که ما جایی پیدا نکردیم در شرع مقدس اسلام حتی در عرف که قطع را درج در موضوع حکم یا درج در حکم به عنوان جزء الموضوع یا به عنوان تمام الموضوع کرده باشند و این دو سه تا مثالی هم که زده شده مثل صاحب حدائق که معلوم البول را نجس می داند یا مرحوم نائینی که جهر و اخفات را از مصادیق قطع موضوعی می داند نتوانستیم تمام کنیم.
 دو تا مسئله در قطع موضوعی مانده است و از نظرمرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه هر دو مسئله هم مهم است:
 مسئله اول مرحوم آخوند می فرمایند این قطع را درج در موضوع کردن یا درج در حکم کردن آن جاهاست که حکم و موضوع مخالف یا دو حکم مخالف باشد اذا علمت بصلاه مثلا جمعه یجب علیک التصدق یجب علیک السعی الیها والا اگر بخواهد قطع به حکم را درج در موضوع خود حکم بکند یا درج در ضد حکم بکند یا درج در مثل حکم بکند جایز نیست برای این که لازم می آید جمع بین ضدین لازم می آید جمع بین مثلین لازم می آید جمع بین متماثلین، نقیضین.
 لذا اول موضوع حکم را که می خواهند معنا کنند اشاره می کنند می فرمایند هل یجوز درج قطع را در موضوع حکمی که آن حکم با آن موضوع با هم مخالف باشند یا درج در حکمی که آن حکم با حکم دیگر با هم مخالف باشند اما اگر مثلین باشد اگر ضدین باشد اگر نقیضین باشد جایز نیست لازم می آید جمع بین لحاظین لازم می آید جمع بین ضدین جمع بین نقیضین و امثال این ها این در کلمات مرحوم شیخ انصاری نیست و این را مرحوم آخوند آن هم به طور اشاره این درج قطع موضوعی را در موضوع حکم یا در خود حکم اختصاص داده اند به دو تا مخالف، نه دو تا ضد، نه دو تا نقیض، نه دو تا مثل.
 لذا مثلا اگر بگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه مرحوم آخوند می گویند این نه این جمع بین مثلین می شود جایز نیست، اگر بگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یحرم علیک صلاه الجمعه نمی شود جمع بین ضدین می شود، کجاها می شود؟ بگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق حالا مثال بهترش اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک السعی الی صلاه الجمعه فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع گفته این جاها می شود.
 این فرمایش مرحوم آخوند که در کفایه شاید 50 جا بیشتر دور و تسلسل و جمع بین ضدین و جمع بین نقیضین و امثال این ها که مربوط به منطق و مربوط به فلسفه است ایشان آورده اند توی اصول توی امور اعتباری و خیلی جاها که بزرگان نداشته اند مثل شیخ انصاری ایشان مثلا این حکم جاری نیست برای این که دور است برای این که تسلسل است برای این که جمع بین ضدین است جمع بین نقیضین است جمع بین مثلین است و امثال این ها و ما بارها و بارها به مرحوم آخوند گفته ایم که این حرفها مختص به منطق است مختص به فلسفه است که موضوعش تکوین است اما در امور اعتباری نه دوری هست نه تسلسلی هست نه جمع بین ضدینی هست نه جمع بین نقیضین چرا؟ برای این که اصلا امر وجودی نیست یک امر مفهومی است یک امر انتزاعی است و ما در امورات ذهنیه مان در امورات اعتباریه در امورات انتزاعیه به خوبی می توانیم جمع بین ضدین بکنیم جمع بین نقیضین بکنیم.
 به کسی بگوید که بیا نیا خب گفتنش که کار ندارد به آن می گویند تو ظلم می کنی برای این که این یا می تواند بیاید یا می تواند نیاید و اما امر تو دور است امر تو جمع بین ضدین است امر تو جمع بین نقیضین است نه، حسابی می تواندتصور بکند تصدیق بکند شوق پیدا کند اراده کند بعد بگوید بیا در همان وقت نهی بکند تصور بکند تصدیق بکند و اراده بکند بگوید نیا، آن آقا می تواند اعتراض کند بگویدکه آقا بیا و نیا این جمع بین ضدین است یا جمع بین نقیضین است من که نمی توانم جمع بین ضدین بکنم و این که تو امر به ضدین کردی این ظلم است نه محال است، امر به ضدین شد امر به نقیضین شد امر به مثلین شد گاهی می گوید بیا دو دفعه انشاء بکند بیا خب جایز است آن می گوید که تأکید است تأکید کرده یک انشاء کرده ثم یک انشاء دیگر کرده.
 و اما این آقای مکلِف این آمر خب می تواند جمع بین نقیضین بکند می تواند جمع بین ضدین بکند هم می تواند تصور کند هم می تواند تصدیق کند هم می تواند شوق پیدا کند هم می تواند اراده کند هم می تواند بگوید، و جمع بین نقیضین جمع بین ضدین توی خارج است.
 لذا وقتی که اهل فلسفه یا منطق می خواهند جمع بین ضدین را معنا بکنند می گویند امران وجودیان یطرد کل واحد آخر را مثال می زنند مثل رنگ سیاهی و سفیدی، من بخواهم توی خارج ایجاد بکنم رنگ سیاهی و سفیدی را در یک جا خب محال است چرا محال است؟ برای این که سفیدی آن سیاهی را طرد می کند آن سیاهی سفیدی را طرد می کند جمعش نمی شود می گوید جمع بین ضدین محال است، جمع بین نقیضین من بخواهم، نخواهم اراده، آن تکوین، نمی شود من بخواهم بروم، نروم، جمع بین نقیضین است نمی شود از همین جهت توی منطق شما می فرمایید که 8 وحدت باید جمع بشود تا بشود جمع بین نقیضین اما اگر این 8 وحدت نباشد جمع بین نقیضین جمع بین ضدین اشکال ندارد، همه اش را می برید توی خارج و اما مقام انتزاعیات مقام مفاهیم مقام احکام هیچ تضادی بینش نیست.
 لذا ما می گوییم اصلا این که مشهور شده بین احکام تضاد است نه، بین احکام تضاد نیست چرا تضاد نیست؟ برای این که وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه اعتباری است نه خارجی، انتزاعی است مفهومی است نه حقیقی.
 لذا جمع بین احکام لذا می تواند جمع بین ضدین بکند با امرش، اما آن آقا نمی تواند در خارج ایجاد بکند.
 لذا می گویید امر به ضدین محال است اما خود امر که محال نیست، می گوید بخور نخور یادس می رود اول امر می کند ثم نهی می کند یادش رفته که این امر کرده، اول امر می کند ثم دو دفعه امر می کند سوم امر می کند آن آقا می گوید خب بس است دیگر یک مرتبه گفتی والا گفتنش که معلوم است می شود.
 لذا مولای حکیم امر به ضدین نمی کند نه نمی تواند چون حکیم است و امرش نمی تواند موجود در خارج بشود حکیم امر به ضدین نمی کند اما ضدین کدام است؟ آن مکلف به، به او بگوید ساعت 8 بیا حالا یادش رفت دو دفعه گفت که ساعت 8 بیا این که جمع بین مثلین نشد،یادش رفت، اما این در خارج بخواهد موجود بشود خب معلوم است نمی شود یا این که فهمیده امر بخواهد بکند متعلق ضدین است یعنی ایستادن نشستن، آمدن، خواندن نماز، روزه گرفتن این احکامی که توی خارج هست.
 لذا احکام از نظر انشاء از نظر فعلیت از نظر تنجز یک امور اعتباری است نه جمع بین ضدین توی آن راه دارد نه تسلسل راه دارد از همین جهت هم توی منطق شما می گویید تسلسل تعاقبی اشکال ندارد آن که اشکال دارد تسلسل واقعی است چرا؟ برای این که توقف پیدا می کند دو تا وجود به هم دیگر و محال است توقف وجودین به نحو علیت، آن علت آن باشد آن هم علت آن باشد می بریدش توی خارج، همه دورها همه تسلسل ها همه جمع بین مثلین ها توی فقه ما توی اصول ما این ها شبیه الدور است شبیه تسلسل است شبیه ضدین است شبیه نقیضین است و آن که محال است خارجیات است تسلسل ندارد دور ندارد جمع بین ضدین ندارد جمع بین نقیضین ندارد و اما امور اعتباری که ما به ازاء در خارج ندارد دور و تسلسل اصلا موضوع ندارد موضوع دور امر وجودی است و مفاهیم احکام این ها امورات اعتباری است، با امورات اعتباری اصلا در آن جا نه دور راه دارد نه تسلسل نه جمع بین ضدین نه جمع بین نقیضین.
 لذا حالا همین مسئله ما را توجه کنید اگر علم درج در موضوع شده باشد می گوید اذا علمت یوم الجمعه بصلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه شما می گویید که این دور است جمع بین ضدین است در حالی که روی تصور و تصدیق و حکم خارجی نه جمع بین ضدین است نه جمع بین نقیضین است از همین جهت هم مثل مرحوم شیخ انصاری وقتی مثال می خواهد بزند مثال به همین ها می زند که مرحوم آخوند می گوید تسلسل است دور است می گوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه، مولا تصور می کند صلاه جمعه را صلاه جمعه را می بیند این صلاه جمعه مصلحت دارد مصلحت تامه ملزمه دارد اما می بیند که خودش نه،قطع به نماز جمعه هم دخالت دارد.
 خب قطع به صلاه جمعه را هم درج در موضوع حکم می کند موضوع حکم درست می شود وقتی موضوع حکم درست شد تصور می کند که حکم کند تصدیق می کند شوق می کند اراده می کند می گوید اذا علمت بصلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه آن تصور با این حکم با هم متفاوت است جمع بین مثلین که مرحوم آخوند می گویند خب نه، یا حکم را درج می کند می بیند که صلاه جمعه مصلحت تامه دارد اما می بیند که خود صلاه جمعه نه علم بوجوب صلاه الجمعه یعنی وجوب نه، علم به وجوب می بیند این مصلحت دارد روی همین تصور می کند تصدیق می کند حکم می کند می گوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه اقوی دلیل شیئ وقوع شیئ است برای این که جمع بین مثلین جمع بین ضدین محال است در خارج ایجاد بشود یک کسی بخواهد هم جمع بین ضدین بکند نمی تواند جمع بین نقیضین بکند نمی تواند جمع بین مثلین بکند محال است یک کسی این کار را بکند، ممکن است امر بکند اما حتی ما می گوییم امرش هم جد نمی تواندباشد یک کسی می داند این آقا هم بیاید هم نیاید نمی شود این امر تکوینی در خارج است یک دفعه غفلت دارد می تواند امر به ضدین بکند امر به نقیضین بکند اما اگر غفلت نداشته باشد نمی تواند نه این که جمع بین ضدین است آن اگر آمدنش مصلحت دارد نیامدنش دیگر نمی تواند امر بکند چون اراده ندارد اراده به نحو تکوین است دیگر، چون می داند نمی تواند وقتی می داند نمی تواند امر به محال است امر به محال نه این که امر به محال محال است نه، برای این که جد از این سر نمی زند، شوخی می کند اگر هم بکند و ما این اشکال را به مرحوم آخوند خیلی جاها داریم، مرحوم شیخ ندارد دیگر، کلیه جاهایی که مرحوم آخوند فلسفه را آورده توی اصول دردسر درست شده فلسفه خوب است مخصوصا در زمان ما فلسفه دان باشیم باید خوب بتوانیم مطالب را بررسی کنیم بتوانیم مطالب را حلاجی بکنیم فلسفه خوب است مثل اصول است اصول کلید فقه است خیلی عالی است اما این دو تا را با هم مخلوط کنی شله قلمکار می شود آن اصول را ببریمش توی فلسفه نمی شود فلسفه را بیاوریم توی اصول نمی شود همین می شود که ما یک مشت دور نما و تسلسل نما و جمع بین ضدین نما، نه واقعی، جمع بین نقیضین نما، یعنی صوری این ها را آوردیم توی اصول یک دردسر حسابی برای شاگردها درست کردیم نتیجه هم اتفاقا نتوانستیم بگیریم.
 من خیال می کنم این عرض من خیلی چیز واضحی است و مفید اما مطالعه می خواهد دیگر ندیدم هم کسی بگوید تقاضا دارم مطالعه بکنید.
 بله بعضی اوقات استاد بزرگوار ما حضرت امام یا آقای بروجردی، آقای بروجردی بعضی اوقات تبسم می کردند می فرمودند فلسفه را آوردند توی اصول برای این که چاق شود اتفاقا آماس شد یا مثلا حضرت امام خب تخصصش خیلی بالا بود هم استاد دیده بود هم کار کرده بود روی آن حسابی چنانچه در فقه و اصول مخصوصا در اصول خب ایشان یک تبحری داشت اما این حرف را بارها می زدند نه حرف مرا، می فرمودند فلسفه را آوردند توی اصول برای طلبه ها دردسر درست کردند.
 حالا روی این عرض من یک مقدار فکر بکنید اگر اشکال پیدا کردید بگویید اگر هم اشکال نداشته باشید فردا بحثمان راجع به این که آیا امارات را می شود به جای قطع موضوعی به کار برد یا نه؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo