< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت وعدم حجیت مظنه

بحث این بود که بود ابن قبه که یکی از علمای بزرگ از قدماست گفته است که خبر واحد حجت نیست برای این که اگر بخواهیم بگوییم خبرواحد حجت است لازم می آید جمع بین ضدین بعضی اوقات، لازم می آید طلب ضدین بعضی اوقات یعنی آن جا ها که خبر واحد مخالف با واقع باشد خب شارع مقدس هم واقع را خواسته هم مؤدای اماره را مؤدای خبر واحد را در حالی که واقع مخالف با مؤدای اماره است خب لازم می آید جمع بین ضدین یعنی دو تا حکم از طرف شارع مقدس یکی واجب یکی حرام، لازم می آید طلب ضدین، شارع مقدس هم واجب را می خواهد هم حرام را، این حرف ابن قبه است.
مرحوم شیخ انصاری بعد از آن که ان قلت قلت ها را می کند به این جا می رسد که خبر واحد حکم نیست ما اسمش را گذاشته ایم حکم ظاهری واسمش را گذاشته اند مصلحت سلوکیه یعنی حکم واقع ونفس الامر هر چه هست آن مناط است اگر خبر واحد رسید مؤدای مطابق واقع شد واقع، اگر مطابق واقع نشد خب این هیچ نیاورده واین حکم اصلا حکم نیست ولی عمل به خبر واحد عمل به مؤدای خبر واحد این مصلحت دارد یعنی این خبر واحد که طریق الی الواقع است این رفتن یعنی عمل به خبر واحد این مصلحت دارد اسمش را گذاشته اند مصلحت سلوکیه.
مرحوم آخوند در کفایه هم این تطرق طریق را که مرحوم شیخ گفته اند عبارت را عوض کرده اند به عنوان تطرق طریق می فرماید آن که مصلحت هست عمل به خبر واحد است اگر این خبر واحد مطابق با واقع شد که شد اگر مطابق با واقع نشد این مصلحتی را به دست آورده ولو واقع را به دست نیاورده، این تطرق طریق یعنی عمل کردن طبق خبر واحد عمل کردن طبق امارات این مصلحت دارد، پیمودن این راه، این همان حرف مرحوم شیخ انصاری است دیگر، این گفته تطرق طریق، آن گفته مصلحت سلوکیه.
یک حرف دیگر هم هست که در ضمن حرفهای مرحوم شیخ هم فهمیده می شود و آن این است که آن واقع و نفس الامر اگر این خبر واحد مطابق با آن شد آن تنجز پیدا می کند واما اگر این خبر واحد مخالف با آن شد آن تنجز پیدا نمی کند که بعد مرحوم آخوند بعد از مرحوم شیخ اسم این را گذاشته اند رفع ید از تکلیف لمصلحه یا اسمش را گذاشته اند تقبل ناقص به جای کامل یعنی نماز 10 جزء است واقع ونفس الامر، سوره جزء نماز است واقع ونفس الامر، روایت می گوید سوره واجب نیست،این نماز می خواند بدون سوره شارع مقدس این نماز را که نماز ناقص است به جای تام قبول می کند تقبل ناقص به جای کامل، یا این که اگر تقبل ناقص به جای کامل را قبول نکردی بگو رفع ید از تکلیف لمصلحه، نماز 10 جزء است این با مؤدای اماره یا با مؤدای اصول سوره را نخواند هیچ نخوانده اما تارک الصلاه نیست شارع مقدس رفع ید کرده از تکلیف می گوید تکلیف تو که نماز 10 جزئی بود من این تکلیف را نمی خواهم مثل آدم عاجز که نمی تواند بایستد نماز بخواند مثل فاقد الطهورین که نمی تواند وضو بگیرد خب همین جور که آن جا می گوید نماز را از تو نمی خواهم در این جا هم این مؤدای اماره که مخالف با واقع شده می گوید واقع را از تو نمی خواهند.
همه این ها به ما چه می گوید؟ این که ما حکم ظاهری نداریم بر ابن قبه اشتباه شده یک حکم واقعی درست کرده شرعا یک حکم ظاهری درست کرده شرعا و هر دو را نسبت به شارع می دهد و می گوید آقای شارع گاهی حکم ظاهری تو مخالف با حکم واقعی تو است جمع بین ضدین است یا طلب ضدین.
شیخ ودیگران می گویند اصلا این حکم ظاهری یک اصطلاح است یک مجاز است مؤدای طریق که هیچ است به آن گفته اند حکم ظاهری لذا این مؤدای طریق ان طابق الواقع فتنجز این هم توی عبارت کفایه هست ان طابق الواقع فتنجز والا فهو معذور این مؤدای اماره اگر همان واقع است واقع منجز می شود برایش باید بیاورد واما اگر مخالف با واقع باشد واقع اصلا برای این منجز نیست شارع مقدس روی مصالح ومفاسد نفس الامری حکم را انشاء می کند.
مرحوم آخوند 4 مرتبه برای حکم درست می کند یکی مقام اقتضاء یکی مقام انشاء یکی مقام فعلیت یکی مقام تنجز می فرماید که شارع مقدس نگاه به واقع ونفس الامر می کند می بیند نماز مصلحت تامه ملزمه دارد این مرتبه اقتضاء، بعد از مرتبه اقتضاء می گوید اقیموا الصلاه این مقام انشاء، این مقام انشاء رامی دهد به قرآن، در قرآن می آید اقیموا الصلاه این مقام فعلیت، یکی هم مقام تنجز آن مقام فعلیت به من می رسد وقتی به من رسید این قطع من موجب تنجز تکلیف برای من، مقام اقتضاء، مقام انشاء، مقام فعلیت، مقام تنجز.
ما به مرحوم آخوند ایراد داریم می گوییم 4 مرتبه نه، 2 مرتبه یکی مقام انشاء مربوط به شارع است یکی فعلیت مربوط به شارع است اما مقام اقتضاء مربوط به حکم نیست مربوط به شارع نیست، مربوط به واقع ونفس الامر است، تنجز هم مربوط به شارع نیست مربوط به عقل است عقل ما می گوید این حکم برای تو منجز است اگر هم شارع بگوید منجز است ارشاد است دیگر، لذا حکم ما می گوییم 2 تا مرتبه بیشتر ندارد مرحوم آخوند می فرمایند 4 مرتبه.
حالا این جا بحث ماست مؤدای اماره یا مؤدای اصول اگر مطابق با واقع شد حکم منجز می شود یعنی آن حکم نفس الامری که انشاء شده فعلیت پیدا کرده این منجز می شود و اما اگر خالف الواقع خب مقام اقتضاء که از بین نمی رود مقام انشاء از بین نمی رود مقام فعلیت از بین نمی رود، مقام تنجز چون من نمی دانم دیگر از بین می رود، بر می گردد به این که حکم برای من منجز نیست چرا منجز نیست؟ برای این که آن اماره که روی آن فتوی داده ام آن اصل که طبق آن من عمل کرده ام مخالف با واقع بوده وقتی مخالف با واقع باشد من کوتاهی هم که نکرده ام می شود جهل مرکب و جاهل به جهل مرکب معذور است حالا آیا قضا دارد یا نه؟ آن یک مطلب دیگر است و همان که می گویند قضا به امر جدید است از همین جا ها هم سر چشمه می گیرد و لذا مرحوم آخوند باز هم حرف خوبی است می فرماید ان طابق الواقع فتنجز و الا فمعذور و الا فعذر.
خب این هم حرف خوبی است همه اش یک حرف است یعنی این ها همه حرفهای عالی حرفهای مهم به درد بخور توی اصول اما عباراتنا شتی و حسنک واحد اگر بگوییم مصلحت سلوکیه درست است یعنی ما حکم ظاهری که نداریم مصلحت این است من طبق این اماره عمل بکنم سببش هم این است که عقلاء یک احکامی دارند که باید مردم به این احکام عمل بکنند خب راهش چیست؟ راه اولش قطع است عقلاء می بینند که اگر بخواهند فقط طریق را قطع قرار بدهند اختلال نظام لازم می آید مردم در عسر و حرج می افتند لذا مظنه را حجت می کنند اما نه مطلق مظنه را گاهی مطلق مظنه که اسمش را می گذاریم دلیل انسداد می گوید حالا که یقین نمی توانی به دست بیاوری مظنه مطلقا برایت حجت است باز هم عقلاء می بینند که نمی شود اختلال نظام لازم می آید لذا یک قواعدی به نام قواعد ظاهریه اسمش را می گذارند اصول، وضع می کنند مثل قاعده ید قاعده سوق قاعده فراغ قاعده اصاله الصحه فی فعل الغیر اصاله الصحه فی فعل النفس این قواعد خیلی هم هست بعضی از بزرگان در این باره کتاب نوشته اند دیدم 600 قاعده 600 و خورده ای عقلاء این قواعد را درست کرده اند در حالی که می دانند این قواعد خیلی اوقات مخالف با واقع است ما باید فکرش را نکنیم، یک مقدار فکرش را بکنیم این بازار یا این قصاب خانه ها یا این کارهای مردم آدم خانه نشین می کند آدم را وسواسی می کند، می گوید فکرش را نکن، این ها حجت است، حالا که قطع نیست، مظنه،حالا که نیست این اصول، عقلاء می بینند که باز هم لازم دارند باز هم یک مواردی پیدا می شود که اگر این موارد برایش فکری نکنند باز هم اختلال نظام لازم می آید اصول عملیه درست می کنند و این اصول عملیه چهار تایش همین هاست که مرحوم شیخ بزرگوار در فرائد آورده اند و در اصول ما رسم شده است و روی این چهار اصل صحبت می کنند برائت و اشتغال و تخییر و استصحاب، عقلاء می بینند درست شد یعنی معیشت مردم دیگر ضنک نیست دیگر اختلال نظام لازم نمی آید دیگر عسر وحرج لازم نمی آید.
خب همه این ها را که عقلاء وضع می کنند برای چیست؟ برای رسیدن به واقع است در حالی که قطع است همین قطع هم گاهی جهل مرکب است خیلی از قطع ها جهل مرکب است و من نمی دانم چرا مرحوم شیخ انصاری این مسئله را اصلا متعرض نشده اند بعد از مرحوم شیخ انصاری هم مرحوم آخوند این جا یک ان قلت قلت هایی دارد که اصلا نباید متعرض برای ما شده باشند نفس ولوی و نفس علوی و یک چیزهای غریب و عجیب که به مقام شامخ مرحوم آخوند نمی خورد به جای این ها اگر این مسئله را متعرض شده بودند خب همین جور که اماره گاهی مخالف با واقع است قطع هم مثل اماره است خیلی اوقات مخالف با واقع است.
یک دفعه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می گفتند این شیخ الرئیس خیلی بالا بوده به اندازه ای که در شفا هم دارد به اندازه ای که در شفا می گوید من راجع به همه علوم اسلامی علوم عقلی چند روز شاگردی کردم اما بعد از چند روز به عکس شد شاگرد شد استاد استاد شد شاگرد، مرحوم شیخ الرئیس توی شفا می فرمایند من جمله علم هندسه من سه چهار روز شاگردی کردم بعد استاد شد شاگرد من شدم استاد، استاد من شد شاگرد خب این،
بعد از آن به قول حضرت امام این را من دیگر نمی دانم از حضرت امام نقل می کنم که معلوم است ایشان تخصص حسابی در این کار داشتند می فرمایند 40 تا اشکال مبنایی مرحوم صدر المتألهین به شیخ الرئیس دارد، نه یکی دوتا، نه جزئیات، 40تا اشکال مبنایی.
لذا قطع های ما مثل اماره فرق نمی کند همین طور که اماره گاهی مخالف با واقع است قطع های ما هم گاهی مخالف با واقع است و این که ابن قبه فرض کرده قطعش همیشه مطابق با واقع است رفته روی مظنه گفته جمع بین ضدین است.
به ابن قبه می گوییم آقای عزیز اگر این حرف را می خواهی بزنی راجع به قطع هم بزن بگو قطع هم گاهی مخالف با واقع است شارع مقدس اگر بگوید قطع حجت است جمع بین ضدین است یا طلب ضدین است فرق که نمی کند قطعش خیلی اوقات مخالف با واقع است اماره هم مخالف با واقع است اصول هم مخالف با واقع است یعنی مؤدای اصول عملیه هم مخالف با واقع است و ما اصلا به قول حضرت امام نوکر واقع که نیستیم ما باید ببینیم که وظیفه چیست؟ شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه، عقلاءاین راه ها را امضا کرده اند شارع مقدس هم همه این راه ها را امضا کرده شارع مقدس هم فرموده القطع حجه شارع مقدس هم فرموده مؤدای امارات حجت است شارع مقدس هم فرموده اصول لفظیه اصول عقلائیه حجت است شارع مقدس فرموده اصول عملیه حجت است یعنی آن چه عقلاء گفته اند من ابداع ندارم در طریق، در طریق الی الواقع هر چه آنها گفته اند من قبول دارم، عقلاء هم این جا چه می گویند؟ می گویند آقا تو به این قاعده ید عمل بکن اگر مطابق با واقع شد شد اگر مخالف با واقع شد طوری نیست معذوری، شارع مقدس هم می گوید به این قاعده عمل بکن اگر مطابق با واقع شد شد اگر نه تو معذوری.
به وسواسی می گوید دست از این حرفها و از این نکبت بازی ها بردار اصلا قطعت حجت نیست این حرفت غلط است ببین مردم چه می کنند تو هم همین طور بکن و مردم سلوکشان برای رسیدن به واقعشان یا قطع است یا مظنه یا مؤدای اصول عملیه، می خواهد مخالف با واقع باشد می خواهد مطابق با واقع، اگر مطابق با واقع شد خب خیلی خوب است اگر هم مخالف با واقع شد ما معذوریم هم عقلاء هم آن کسانی که راستی کار کرده اند در مؤدای اصول حسابی مثلا یک کسی با قاعده ید رفت جلو و نرسید خب مسلم عقلاء که مذمتش نمی کنند بلکه اگر بناست پول به او بدهند باید پول به او بدهند.
گفت که برای ما کار بکن و نوکرش گفت این جا کار بکن خبر واحد، این هم از صبح تا عصر این جا جان کند بعد ارباب آمد دید که اِ اشتباه کرده اصلا این کار برایش ضرر دارد حالا بگوید من مزد به تو نمی دهم غلط می کنی که نمی دهی خب نوکرت گفت این جا، من هم کار کردم باید اجرم را بدهی و للمخطی اجر واحد، اگر مطابق با واقع شود خب واقع را آورده است هم آن آقا به کارش رسیده هم این آقا به مزدش رسیده اگر هم مخالف با واقع شد هیچ چیزی نیاورده برای آن آقا اما بالاخره این معذور است مأجور است و این جمله خیلی جمله خوبی است که و للمصیب اجران و للمخطی اجر واحد.
این خلاصه حرف است در این جا اما خب می دانید ان قلت قلت زیاد است و از جاهایی که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه خیلی حاشیه رفته اند اگر سطر سطر کفایه را بخواهیم معنا بکنیم و برویم یک ماه طول می کشد و خیلی ایراد به ایشان وارد است البته درهای گران بها را توی حرفها زده اند مرحوم آخوند هم از خودشان هم از مرحوم شیخ انصاری، ابتکاراتشان را توی این حرفها زده اند اما یک حرفهایی که به مقام شامخ مرحوم آخوند توی کفایه نمی خورد آمده.
اما خلاصه حرف این است که من عرض کردم، شیخ انصاری فرموده است همین که من گفتم و مرحوم آخوند فرموده است آن چه من گفتم بعدش هم همه همه گفته اند آن چه من برای شما نقل کردم.
ظاهرا اختلاف توی مسئله نباشه الا همان ابن قبه، آن هم نمی دانم چه می گفته است؟ معلوم نیست آن هم گفته باشد که خبر واحد حجت نیست، حالا نسبت می دهند، مثل همین نسبت دادن به سید مرتضی که می گویند ایشان گفته خبر واحد حجت نیست در حالی که تمام کتابهایش روی خبر واحد می چرخد بعد می گویند که سید مرتضی گفته که خبر واحد حجت نیست، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می فرمودند اصطلاح بوده آن وقت، خبر ضعیف را می گفتند خبر واحد، این اصطلاح بوده، لذا نسبت داده اند به سید مرتضی که خبر واحد حجت نیست، آخر مگر می شود خبر واحد حجت نباشد؟ خبر ضعیف خب معلوم است حجت نیست اخباری که می گوید حجت است بی خود می گوید اما خبر ثقه خبر حسن خبرصحیح السند این که نمی شود بگوییم حجت نیست، بگوییم حجت نیست اصلا به قول عوام سنگ روی سنگ بند نمی شود اصلا فقه ما مختل می شود.
لذا این ما نحن فیه ما این جوری است همه یک چیز می گویند و آن این است که ما حکم ظاهری نداریم آن چه هست واقع و نفس الامر است این راه ها هست برای رسیدن به واقع اگر رسیدیم رسیدیم اگر نرسیدیم هیچ، معذوریم یا تقبل ناقص به جای کامل است یا رفع ید از تکلیف برای یک مصلحت اهمی که مرحوم شیخ می گویند مصلحت سلوکیه.
دیگر ظاهرا حرف زدن بیش از این ها مشکل است الا این که راستی مثلا بخواهیم این جاها را کفایه را سطر سطر معنا بکنیم ان قلت قلت بکنیم و این ها که مرحوم آخوند فرموده غیر از آن که من گفته ام ما قبول نداریم ان قلت قلت طلبگی روی آن خیلی خوب است.
لذا بحث فردایمان راجع به این است که مرحوم شیخ فرموده اند الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل این ما اخرجه الدلیل اولش ظهورات است الظهور حجه در حالی که مظنه آور است چرا؟ برای فردایمان ان‌شاءالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo