< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ظهور، اصاله عدم زیاده، اصاله عدم نقیصه

راجع به اصاله الظهور عرض کردم که یک اصولی بیش از 20 اصل باید جاری بشود تا ظهور منعقد بشود به عبارت دیگر تحقق ظهور، ثبوت ظهور متوقف بر یک اصولی است و تا این اصول متحقق نشود ظهور متحقق نمی شود.
اما اگر ظهور متحقق شد ما سابقا گفتیم که این اطمینان آور است این علم عادی است و این که بگوییم مظنه است و با دلیل این مظنه بیرون رفته از آن قاعده کلی که الظن لیس بحجه الا ما اخرجه الدلیل ما می گفتیم نه، این مظنه نیست، مثال می زدم می گفتم الان مکالمه ها، من و شما داریم با هم حرف می زنیم یا نامه ای شما به من می نویسید من دارم نامه را مطالعه می کنم اصلا به ذهنم خلاف آن چه در نامه است، به ذهن شما آن چه من دارم می گویم و مطابق با آن ظهور است اصلا خلافش در ذهن شما نمی آید یک لحاظ ثانوی می خواهد دیگر آن می شود دقت عقلی، یک لحاظ ثانوی می خواهد نکند این حرفهایی که ایشان می زند اراده نکرده باشد نکند از این نامه که به من نوشته است خلاف این نامه را اراده کرده باشد یک لحاظ ثانوی می خواهد و الا قطع نظر از این لحاظ نامه را که من و شما مطالعه بکنیم خب اطمینان داریم علم عادی ظن متآخم با علم که از این نامه اراده شده است آن چه ظاهر این نامه است، ندیدم کسی بگوید اما مثل این که اگر شما بگویید انصافا حرف به جایی باشد.
آن که بزرگان فرموده اند فرموده اند این ده بیست تا اصلی که حالا دو سه تایش را خواندیم مابقی اش را هم باید بخوانیم گفته اند که تا این ده بیست تا اصل جاری نشود ظهور متحقق نمی شود بعد از آن که این ده بیست تا اصل را جاری کردید ظهور متحقق می شود اما این ظهور ظنی است مظنه آور است نه قطع آور. لذ ا می گوییم الاصل عدم حجیه المظنه الا این ظهور، استثنا را استثنای متصل می دانیم نه منقطع، تخصیص می دانیم نه تخصص، بعد هم عمده در این چزهایی که ما اخرجه الدلیل فرموده اند دو چیز بیشتر نیست دیگر یکی ظهور است یکی خبر واحد مابقی دیگر اجماع و قول لغوی و این ها که بعد صحبت می کنیم خیلی اهمیت ندارد، عمده این دو است.
راجع به خبر واحدش هم ما همین را می گوییم اما به این طمطراقی که ظهور هست نیست ولی در خبر واحدش هم ما می گوییم که اطمینان آور است که گفتم مرحوم محقق عراقی مرحوم آقا ضیاء اصرار داشتند و خیلی از شاگردهایشان هم قبول داشتند که مرحوم آقا ضیاء رضوان الله تعالی علیه فرموده اند که خبر ثقه موجب اطمینان است نه موجب مظنه و اطمینان و ظن متآخم با علم و علم عادی این ها همه تفسیر لفظی است یک چیز است علم دقی فلسفی لحاظی که نمی خواهیم آن که می خواهیم علم عادی است و از خبر ثقه، ظهور را نگفته اند شاید ظهور را به طریق اولی بگویند اما در کلماتشان نیست اما خبر واحد این از قاعده الظن لیس بحجه الا ما اخرجه الدلیل تخصصا بیرون است نه تخصیصا.
حالا تفاوتی خیلی ندارد از نظر عمل بالاخره خبر واحد حجت است حالا یا از باب اطمینان باشد یا از باب دلیل باشد دلیل عقلی دلیل نقلی، ظهور حجت است یا از باب اطمینان باشد از باب قطع باشد قطع عادی، قطع عرفی و یا از نظر دلیل دیگری باشد که می گویند سیره.
این ده بیست تا اصل که دو سه تایش را در جلسه قبل عرض کردم یکی این بود که این ظهور تحقق ظهور متوقف بر جلد اول کفایه است یعنی متوقف بر همه ابحاث علم اصول است، کلیه آن چه در کفایه آمده این ظهور متوقف بر آن است و این که توی میان ما طلبه ها مشهور شده که اصول مخصوصا جلد اول تأثیری ندارد اثرش چیست؟ بعد مثال می زند به مشتق، نه بابا همه مباحث اصول که لفظی است معنای لفظی بودنش یعنی اثبات ظهور یعنی تحقق ظهور به واسطه جلد اول کفایه، خب این یکی درباره اش صحبت کردم.
یکی هم اصل عدم زیاده اصل عدم نقیصه گفتم این دو تا اصل هم دو تا اصل عقلایی است اصول عملیه شرعیه نیست برای این که مرحوم شیخ انصاری چهار تا اصل آورده اند به نام اصول عملیه، نه، ما قبل از این شاید 100 تا اصل عقلایی داشته باشیم اصل عملی، و عجب از مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه است مرحوم آخوند از اول کفایه تا آخر کفایه شاید هفت هشت ده جا این اصول عقلائیه را متعرض می شود اما ترتیب اثر به آن نمی دهند و نمی دانم چرا؟ یعنی چرا مرحوم آخوند دوش به دوش برائت دوش به دوش تخییر و اشتغال و استصحاب این عقل را اصول عقلایی را جلو نمی کشند؟ و قطع نظر از اصول عملیه همین اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه که زیاد است متعرض می شوند مرحوم آخوند معلوم می شود در ذهن مبارکشان بوده و در درس هم شاید تدریس فرموده اند القاء کرده اند اما توی کفایه که آمده این اصول عقلائیه از قلم ایشان افتاده حالا چرا؟ نمی دانم.
بالاخره اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه ما تا جاری نکنیم ظهور را نمی توانیم متحققش بکنیم لذا نتیجه این جا گرفته می شود اگر یک کسی آد م دروغگویی است حالا حرفهای این حجت است یا نه؟ نه، یک دفعه مثلا گاهی دروغ می گوید مثل بعضی طلبه ها العیاذ بالله، یا بعضی از مردم، ببخشید طلبه ها نه، یک دفعه کذاب است هم توی نامه هایش هم توی حرفها توی گفتار توی کردار و ما بخواهیم این را حجت بدانیم ظاهرا اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه در نامه این نمی آید.
بعضی از روزنامه های فعلی ما این ها اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه ندارد بعضی سایت ها برای این که می بینیم هر روز دروغ می گویند، ای کاش دروغ می گفتند هر روز تهمت می زنند هر روز خلاف واقع می گویند هر روز اول شبهه را ایجاد می کند برای فردا تکذیب می کند، برای همین هم می گوید که فردا تکذیب کند اما آن اثرش بماند حالا راجع به این روزنامه های این جوری، راجع به این سایت های این جوری اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه نداریم.
چنانچه یک آدمی که نسیانش خیلی باشد پیر شده و نسیانش خیلی شده راجع به این بخواهیم بگوییم اصاله عدم نقیصه اصاله عدم زیاده ندارد همان حرفی که مشهور است همه آنها همین طورند کار به میرزای قمی ندارد همه آنها این تقید ها را دارند می گویند مرحوم میرزای قمی پیر شده بود لذا یک جلسه گرفت از مراجع از بزرگان نمی دانم در قم؟ در نجف؟ و توی آن جلسه گفت که خب مرا مرجع تقلیدم کرده اند مشهورم به مرجع تقلیدی اما پیر شده ام نمی دانم که کثیر النسیان بر من صادق است یا نه؟ اصاله عدم نقیصه اصاله عدم زیاده توی کلماتم توی فتاوایم می توانم جاری کنم یا نه؟ یک مسئله فقهی را عنوان کنید تا من هم با شما مباحثه کنم ببینید وضع من چه جوری است.
یک مسئله مشکلی را جلو آوردند و مرحوم میرزا خوب، بدون مطالعه توانست از مسئله بگذرد همه تصدیق کردند نه بابا همان که بودی هستی.
خب خیلی های ما پیر می شویم نسیان در موضوعات پیدا می کنیم بعضی اوقات نسیان در احکام پیدا می کنیم دیگر اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه ندارد پس ظهور کلاممان ظهور نوشته هایمان دیگر حجت نیست.
مسئله سوم که این ها را تکرار می کنم چون فوق العاده اهمیت دارد سوم چیزی که درباره اش مذاکره کردم اصاله عدم تحریف عدم تصحیف، نامه ای از کسی برایتان آمده باید به این نامه عمل بکنید خب مثلا شک می کنید نکند این تحریف شده باشد نکند این جا به جا شده باشد حالا خودش یا دیگری، حالا خودش که در تحریف نمی آید، در تصحیف کم می آید اما نکند که آن کسی که نامه را آورده تحریف کرده، آن کسی که نامه را آورده تصحیف کرده.
معنای تحریف یعنی چیزی را از آن کنده، معنای تصحیف یعنی جا به جا کردن، به این می گویند تصحیف به آن می گویند تحریف، خب تا این اصاله عدم تحریف اصاله عدم تصحیف جاری نشود نامه را نمی توانید شما بگویید حجت است نمی توانید ترتیب اثر بدهید.
این هم دو اصل عقلایی است هر دو این هم شرعی نیست اصل عقلایی است عقلاء اصاله عدم تحریف دارند عقلاء اصاله عدم تصحیف دارند اگر نامه را داد به شما و شما به نامه عمل نکردید و بعد عذر آوردید من احتمال دادم جا به جا شده باشد احتمال دادم نقصی پیدا شده باشد یا احتمال دادم زیاده توی این نامه آمده باشد مولا این را نمی پذیرد می گوید صرف احتمال که نمی شود، اصاله عدم تحریف اصاله عدم تصحیف داریم و این نامه حجت است خب این هم معلوم است.
اما آن که نتیجه می گیریم این است که اگر کسی قائل به تحریف قرآن بشود مثل اخباری ها اگر کسی قائل به تصحیف بشود مثل شما اصولی ها خب دیگر قرآن حجت نیست چرا؟ برای این که آن تحریفی ها تصحیفی ها این جوری می گویند، می گویند این قرآن خیلی از آن افتاده است دشمن انداخته است این که الان قرآن است و پیش ماست و جمع شده این یک ثلثش نیست حالا آن ولایتی ها می گویند ثلثش در باب ولایت بوده، نمی دانم دیده اید یا نه؟ مرحوم آشتیانی رضوان الله تعالی علیه از اخباری ها در شرح فرائد است دیگر یک چهار پنج تا سوره هم مرحوم آشتیانی نقل می کند البته وقتی انسان بخواند خودش می فهمد که مزخرف است می گویند این سوره سوره های قرآن بوده از قرآن حذف کرده اند برای این که قرآن جمع شده در زمان پیامبر نیست دشمن جمع کرده یعنی دشمن، ضد ولایت، ضد ولایت جمع کرده هر جور دلش می خواسته جمع کرده هر جا را می خواسته انداخته هر جا را می خواسته آورده.
اگر یک کسی این جور مزخرفی بگوید یا تصحیف قرآن جا به جا شده به دست جمع کننده ها که یا ابی بکر باشد، هر کسی آنها نسبت می دهند ابی بکر باشد، عمر باشد عثمان باشد ابن مسعود باشد می گویند این ها این قرآن را جمع کرده اند لذا صلاح دانسته اند آیه تطهیر آن جا باشد آن آیه در سوره نساء باشد که ربطی با هم هم ندارد آن آیه هم در آن سوره باشد که ربطی به هم ندارد و بالاخره جمع کرده اند این قرآن شده، تصحیف شده یعنی آن که پیامبر اکرم نگفته این جور شده که متاسفانه این را شماها می گویید توی کفایه هم اتفاقا همین جاها آمده تصحیف را قبول کرده اند، تحریف را قبول نکرده اند.
می گوییم آقا اگر راستی تصحیفی، در معرض تصحیف باشد نمی خواهیم همین مقدار بدانیم تصحیف شده، نه، اگر چیزی در معرض تصحیف است اگر چیزی در معرض تحریف است دیگر این حجت نیست، یک کتاب از شیخ انصاری دادند به شما اما از خارج آورده اند و از این طرف و آن طرف به دست آوردید که یک مقدار از این کتاب برداشته شده یک مقدار اضافه شده یک مقدار جا به جا شده خب این کتاب دیگر حجت نیست، دیگر این کتاب افتاد دست دشمن، دیگر چون دست دشمن افتاد دیگر این کتاب را نمی توانم ترتیب اثر روی آن بدهم، اصاله عدم تحریف اصاله عدم تصحیف نداریم.
و اگر العیاذ بالله یک کسی این جور بگوید زیراب اسلام را می زند دیگر چه رسد زیراب تشیع را، این همه آیات راجع به این قرآن و خواندن قرآن و تفسیر قرآن و عمل کردن به قرآن و آیات محکم قرآن و این ها که در قرآن آمده که این قرآن حجت است عمل کردن به آن لازم است اگر تشابهی دارد متشابهاتش را رها کن، محکماتش که همه محکمات است الا شاذا، کهیعص معنایش چیست؟ ولش کن اما بعدش دیگر محکمات است باید به آن عمل کنی برایت حجت است.
لذا باید یک فکری بکنیم فکر هم نداریم غیر از آن که من در جلسه قبل گفتم که آقا قرآن جمع شده در زمان پیامبر اکرم است کی می گوید قرآن را ابی بکر جمع کرد؟ آخر ابی بکر و عثمان کی اند که قرآن جمع بکنند؟ پیامبر اکرم این قدر عقل نداشت که 23 سال وحی را بریزد توی یک اتاق، روی هم انباشته کند.
حالا تعجب است آن وقت کاغذ هم بوده برای این که کاغذ توی قرآن آمده، این ها نسبت هم نمی دهند که روی کاغذ نوشته شده، روی پوست گوسفند و روی کت گاو و گوسفند روی چوب و روی سنگ صاف، پیامبر اکرم این چیزها را روی این ها نوشته جمع می کرد توی یک اتاق، یک اتاق جمع شده بود د ر اتاق را بسته بود پیامبر مرد و ما قرآنی نداشتیم.
ذلک الکتاب لا ریب فیه اشاره است به آن اتاق، ذلک الکتاب اشاره به آن، ذلک الکتاب لا ریب فیه لذا مسلم اصلا ما بگوییم که قرآن در زمان پیامبر اکرم جمع نشده اصلا نسبت بی عقلی به پیامبر می دهیم عقل کل را بی عقلش می کنیم یعنی این قدر عقل نداشته که قرآنش که پایه اسلام عزیز است جمع نکرده.
لذا آن روایت ها می آید جلو پیامبر اکرم کتّاب وحی داشته رئیس کتّاب وحی امیر المؤمنین بوده به مجردی که از طرف خدا با یک وضع خاصی این طور که در قرآن هست در طبق نور و جبرئیل طبق نور را گرفته و ملائکه به دنبال جبرئیل و نازل بر پیامبر اکرم به اندازه ای که پیامبر مدهوش می شد از حقیقت قرآن بعد می داد به امیر المؤمنین، امیر المؤمنین توی جلسه، جلسه همیشگی 16 نفر با سواد امیر المؤمنین توی حجاز پیدا کرده بودند این ها کتّاب وحی بودند پول می دادند امیر المؤمنین حسابی به این ها خودشان هم رئیس این مجمع بودند و قرآن می نوشتند.
آن وقت سوره آل عمران می آمد از طرف خدا، روایت داریم این را، روایت هم نداشتیم باید بگوییم روایت نمی خواهد خب ما خودمان عقل داریم دیگر جبرئیل می گفت این سوره را بگذار پهلوی سوره بقره، قل هو الله احد اگر قبلا بود سوره قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس می آمد می گفت بگذار پهلوی آن، والصافات می آمد می گفت بگذار پهلوی یاسین و ان من شیعته لابراهیم می آمد می گفت بگذار توی سوره صافات، پیامبر اکرم مردند یک قرآن نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد، همین قرآنی است که الان در دست ماست.
عجب است بعضی اوقات خود سنی ها یک چیزهایی می نویسند و ما هم نقل می کنیم اما باز هم وقتی می رسیم به تصحیف قرآن تحریف قرآن یک حرفهایی می زنیم.
عمر یک دفعه روی منبر الذین یکنزون الذهب و الفضه گفت و الذین یکنزون الذهب و الفضه یک واو زیاد کرد آقا داد این ها بلند شد این ها حافظ قرآن بودند همه آنها، سواد نداشت اما حافظ قرآن بود لذا در آن جنگ یمامه می گویند 700 نفر حافظ قرآن و آن یعنی غالب این ها کشته شدند در آن جنگ یمامه جنگ بعد از پیامبر این ها همه حافظ قرآن بودند آقا داد بلند شد آی یک واو زیاد کردی، این می خواست زیر بار نرود گفت نه بابا همین است که من می گویم گفت نه، گفت ابن مسعود بیاید نمی دانم چرا امیر المؤمنین نیاید؟ گفت ابن مسعود بیاید چون که او مفسر قرآن است ابن مسعود آمد گفت آیه را بخوان گفت الذین یکنزون الذهب و الفضه عمر روی منبر دو سه مرتبه عذر خواهی کرد، ببخشید من اشتباه کردم، هر وقتی من اشتباه کردم فورا اشتباهم را بگویید، یک واو الذین این قدر سر و صدا می شد حالا بیاییم یک سوره را از قرآن بیندازند هیچ کس هیچ چیزی نگوید، نمی شود که، این ها که خلاف عقل است.
امیر المؤمنین سلام الله علیه لتبین للناس اصلا مانده است امیر المؤمنین بعد از پیامبر برای همین، همه اش این نبود که برود حکومت کند حکومت خب خوب بود اگر گذاشته بودند حالا این اختلاف بین مسلمانها نبود حالا اصلا اسلام عالم را گرفته بود سقیفه بنی ساعده خاک بر سر همه کرد اما حالا که خانه نشین بود مواظب قرآن بود لتبین للناس ما نزل الیهم، تفسیر قرآن، تبیین قرآن، حفظ قرآن یک دفعه العیاذ بالله آیه ای سوره ای کلمه ای از قرآن کم نشود.
من اصلا حالا دیگر ندیدم کسی بگوید شما بگویید من اعرابش را هم می گویم دلیلش هم این است که چند جا در قرآن علیه ادبیت است اما تعبد است مثل علیهُ الله، خب علیهِ الله باید باشد، یک چند جا این جوری در قرآن هست دلیل بر این است که اعرابش هم از طرف خدا به جبرئیل، جبرئیل به پیامبر، پیامبر به امیر المؤمنین، به کتّاب وحی، اعراب قرآن این که مشهور شده اعراب نداشت و کوفی ها نقطه ندارند و بعد اعراب پیدا شد و دئلی اعراب را پیدا کرد این ها همه سنی گری است، یا دانسته یا ندانسته ضربه به قرآن.
یک قدری روی آن فکر بکنید شاید حرف من را بپسندید حرف من را بپسندید حرف خوبی می شود این جوری کسی نگفته شما بگویید یک چیز خیلی زیبایی است قرآن هم دعایتان می کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo