< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ظهور، جریان مقدمات حکمت

در باب ظهور عرض کردم باید یک اصولی را ما جاری بکنیم تا ظهور متحقق بشود بعد بحث بکنیم آیا این ظهور حجت است یا حجت نیست و گفتم قریب 20 اصل باید جاری بشود تا ظهور متحقق بشود و درباره اش صحبت کردم.
از جلمه چیزهایی که باقی مانده هشتم جریان مقدمات حکمت باید جاری بشود تا ظهور متحقق بشود مقدمات حکمت آیا مختص به مطلق است یعنی مثلا گفته جئنی برجل حالا نمی دانیم مراد از این رجل آیا رجل عالم است؟ چون که مثلا برای تدریس می خواسته یا رجل اعم از عالم و جاهل؟ پیر، جوان؟ آیا این رجل ظهور در اطلاق دارد؟ برای این که وضع رجل در مقابل مرأه است و هر مردی را می گیرد، رجل این ماهیت لا بشرط هم جوان را می گیرد هم پیر را هم عالم را می گیرد هم جاهل را هم شهری را می گیرد هم دهاتی را و بالاخره رجل وضع شده در مقابل مرأه از برای یک مذکر، حالا گفته جئنی برجل آیا می توانم من بگویم هر مردی؟ ظهور از آن بگیرم بگویم این رجل وضع شده برای ماهیت لا بشرط و ماهیت لا بشرط هر مردی، گفته اند نه، باید اگر می خواهی ظهور اطلاقی درست کنی مقدمات حکمت جاری بکنی مولا در مقام بیان مرادش است قیدی ذکر نکرده پس مطلق اراده کرده مرحوم آخوند هم که یکی اضافه کرده اند قدر متیقن در مقام تخاطب گفته اند باید قدر متیقن در مقام تخاطب هم نباشد توی آن هم مانده بودیم که مراد مرحوم آخوند چیست؟ و بالاخره گفتیم معنای قدر متیقن در مقام تخاطب این است که گاهی الفاظ انصراف عرفی دارد و اگر انصراف عرفی داشته باشد قدر متیقنش آن که مخاطب از آن چیز می فهمد.
خب بالاخره مقدمات حکمت سه تا باشد یا دو تا باشد باید جاری بشود بعد از آن که مقدمات حکمت را جاری کردیم آن وقت می گوییم که جئنی برجل ظهور در مذکر در مقابل مونث است یعنی وضعش این است که هر مردی را می گیرد چه با سواد باشد چه بی سواد چه پیر باشد چه جوان تا آخر پس ظهور متحقق نمی شود الا به مقدمات حکمت.
بله مهلمه حکم را شامل می شود یعنی به عبارت دیگر مهمله حکم رجل در مقابل مرأه است و اما ما بخواهیم این مطلق را عامش بکنیم، نه عامی که مشهور شده که می گویند اسم جنس قبل از مقدمات حکمت مهمله بعد مقدمات حکمت جاریه، گفته اند نظیر عام است بعضی ها مثل مرحوم نایینی اسم هم آورده فرموده جئنی برجل مقدمات حکمت که جاری کردی می شود جئنی بکل رجل، حالا این را نمی گوییم اما بالاخره مقدمات حکمت برای ما این طور می گوید که آن وضع که شده برای مطلق این مطلق الان متعلق حکم است و اما اگر مقدمات حکمت نتوانیم جاری بکنیم دیگر خواه ناخواه ظهور از ما گرفته می شود.
مرحوم شیخ انصاری مدعی هستند نمی دانم حالا علی الظاهر آن طوری که من در نظرم است خیلی جاها مخالف آن چیزی است که فرموده اند ایشان مدعی هستند که قرآن چون در مقام تشریع حکم است از آن اطلاق گیری نمی شود کرد مثل احل الله البیع و حرم الربا گفته اند اطلاق گیری نمی شود کرد چون که این در مقام تشریع حلیت بیع و تشریع حرمت رباست چون در مقام خصوصیات نیست نمی توانیم بگوییم مولا در مقام بیان است قید ذکر نکرده پس مطلق اراده کرده، مرحوم شیخ می فرمایند که نه، در مقام بیان خصوصیات نیست، در مقام بیان این که آن مهمله در مقابل آن مهمله یعنی مهمله بیع قطع نظر از خصوصیات، ربا قطع نظر از خصوصیات، کلی این جوری کلی غیر مطلق اسمش را می گذاریم مهمله، طبیعیه، این قضیه طبیعیه در مقابل آن قضیه طبیعیه آن حرام است آن حلال است و مثلا بیع کالی به کالی بیع غرری بیع مجهول و امثال این ها آیا فاسد است یا نه؟ احل الله البیع دلالت ندارد، حرم الربا ربا بین زن و شوهر یا ربا بین پدر و پسر بین خویش و قوم آیا جایز است؟ جایز نیست؟ بین آن جا که راضی باشند؟ نباشند؟ دلالت ندارد، دلالت ندارد یعنی چه؟ یعنی ظهور نیست این معنایش است دیگر، نمی گویند حجت نیست می گویند دلالت ندارد لذا مقدمات حکمت را باید جاری کنیم تا ظهور متحقق بشود و صرف این که لفظ وضع شده برای طبیعی برای ماهیت لا بشرط نمی توانی از آن خصوصیت اراده بکنی اگر بخواهی سریانش بدهی اگر بخواهی جریانش بدهی مقدمات حکمت لازم دارد.
بنابراین باب مطلق و مقید وضع شده برای همین که ظهور را متحقق بکند به واسطه مقدمات حکمت، مقدمات حکمت یعنی مقدمات عقلیه، حکمتش می گوییم در مقابل نقل است یعنی دو سه تا مقدمه عقلی باید جاری بکنیم تا ظهور شرعی ظهور نقلی برای ما پا بگیرد خب این هم از همان مصداق اول است اول چیزی که ما عرض کردیم گفتیم که جلد اول اصول مباحث الفاظ خیلی به درد می خورد اصلا فقه ما متوقف بر همین جلد اول کفایه است برای این که ما اگر بخواهیم وضع درست کنیم تا از آن نتیجه بگیریم احتیاج به اصول دارد ما بخواهیم تبادر صحت سلب درست کنیم احتیاج به مباحث الفاظ دارد ما بخواهیم ظهور امر درست بکنیم ما بخواهیم نهی در عبادات درست بکنیم نهی در معاملات درست بکنیم احتیاج به این داریم، ما بخواهیم مفهوم درست بکنیم ما بخواهیم عام درست بکنیم خاص درست بکنیم مطلق درست بکنیم مجمل درست بکنیم مبین درست بکنیم لذا همه این ها توی فقه ما خب سریان و جریان دارد ما به طور ناخودآگاه توی فقهمان همه جا جلد اول کفایه را می آوریم بخواهیم نیاوریم گیریم و از همین جهت هم می گوییم فقه ما متوقف بر اصول ما، خب این حرف اول ما بود این حرف اول ما این هشتم را هم می گیرد برای این که این هم یک مصداقی از آن کلی می شود و آن این است که ظهور کی متحقق می شود؟ وقتی که مقدمات حکمت جاری بکنیم و به عبارت دیگر مقدمات حکمت به جای کل نشسته به قول مرحوم نایینی، جئنی برجل اگر مقدمات حکمت جاری کردیم می شود جئنی بکل رجل اگر مقدمات حکمت جاری نکردیم مهمله است باید قدر متیقن بگیریم قدر متیقنش حجیت دارد.
نهم چیزی که هست این است که باید در مقام تفهیم و تفهم باشد و اگر در مقام تفهیم و تفهم نباشد ظهور متبین نمی شود و این زیاد هم هست که گاهی در مقام اجمال گویی است و اصلا نمی خواهد دیگری بفهمد این در مقام بیان این است که یک مجملاتی را بگوید مصلحت در این است که این اجمال ها را بگوید و بعد آن مجمل ها را مبین بکند یا این که کلام من حیث هو هو مجمل است معنای مجمل یعنی دو سه تا احتمال توی آن هست و چیزی که دو سه تا احتمال در آن باشد ظهور در یکی ندارد در سه تا ندارد پس بنابراین ظهور متحقق نیست باید تفحص بکنیم کنجکاوی بکنیم آن مجمل را مبین بکنیم وقتی مبین شد ظهور متحقق می شود آن ظهور معنایش یعنی آن متبین و خیلی جاها هست که راستی در مقام مجمل گویی است شاید متشابهات قرآن از همین قسم باشد که مصلحت آن است که متشابه باشد مجمل باشد حالا ولو مصلحتش را هم ندانیم اما از حکیم علی الاطلاق می دانیم این حا میم گفتن مصلحت تامه ملزمه دارد حالا یا سری بین پیامبر اکرم و خدا یا یک معنای دقیقی که بناست این معنای دقیق معلوم نشود تا زمان ظهور امام زمان، بله می دانم حمعسق مجمل است ظهور اسمش را نمی شود گذاشت اما بالاخره ظهوری که حجت باشد برای ما بتوانیم تمسک به آن بکنیم بتوانیم مولا و عبد در مقابلش حرف بزند بتواند عرفیت داشته باشد خب اگر مجمل باشد نمی شود باید مبین باشد آن وقت بعضی اوقات مجمل است مثلا قبسات مرحوم میرداماد انصافا از اول تا آخرش مجمل است یک متلکی هم برایش درست کرده اند این که میرداماد، میر داماد خیلی بالا بوده است هم از نظر علمی بالا بوده انصافا خیلی بالا بوده هم از نظر تقوی و عمل و همه قبولش داشتند به این که متقی است همه قبولش داشتند به این که عالم است و بالاخره یک افتخار برای عالم تشیع است البته متلک می گویند برایش می گویند مرد نکیر و منکر آمدند گفتند من ربک گفت اس قس فوق اس قسات یعنی واجب الوجود، اس قس یعنی اساس وجود فوق اس قسات یعنی فوق همه موجودات می گویند نکیر و منکر نفهمیدند چه گفت به هم نگاه کردند به خدا گفتند خدایا این چه می گوید؟ گفت این در دنیا یک چیزهایی می گفت که ما هم نمی فهمیدیم حالا قبسات میرداماد از اول تا آخرش راستی کتاب است حتی به اندازه ای که کتاب درسی هم نشد برای این که همه اش مجملات است همه اش اس قس فوق اس قسات.
مرحوم صدر المتألهین شاگرد میرداماد بوده صدر المتألهین را اصفهانی ها تکفیرش کردند لذا مجبور شد فرار کرد، فرار کرد رفت کهک و خودش در اسفار می گوید که من این اسفار را خیلی از آن را در کهک نوشته ام هر وقتی که برای من مجملی جلو می آمد برای من مشکلی جلو می آمد و چون که کسی را نداشتم کتاب فراوان نداشتم نمی توانستم مشکل را حل بکنم از کهک می رفتم قم خدمت حضرت معصومه و خدمت حضرت معصومه شبهه ام را رفع می کردم.
حالا مرادم این است که این آقا را تکفیرش کردند اصفهاین ها آن وقت به میرداماد گفت که آقا خب من شاگرد تو هستم هر چه دارم از تو دارم چه جور شد تو این قدر متقی مشهور در اصفهان پیش علماء پیش خواص و من شدم مکفر؟ گفت فرق من و تو این است من یک چیزی گفتم هیچ کس نفهمید تو این نفهمیدگی من را بردی توی اسفار همه فهمش کردی لذا تو را تکفیرت کردند من به آن تقوایم باقی ماندم، حالا بعضی اوقات مثل قبسات می خواهد مجمل باشد خب دیگر ظهور ندارد.
اما این حرف را هم به شما بگویم این مجملات که ظهور ندارد مثل متشابهات این ها واقعا ظهور دارد، ظهور عرفی عوامی این نیست لذا قاف ما انزلنا علیک القرآن لتشقی این قاف ظهور دارد اما برای کی؟ برای پیامبر اکرم، ممکن است کسی اصلا این جور بگوید بگوید ما اصلا متشابه نداریم ما اصلا مجمل در قرآن، متشابه در قرآن نداریم این متشابه اضافی است منه آیات محکمات هن ام الکتاب برای همه و اخر متشابهات برای خواص و اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله بعد می فرماید و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم این راسخون فی العم یعنی متشابهات را می دانند دیگر مخصوصا ما که می گوییم حتما این میم که روی الا الله است از سنی هاست از شیعه نیست وقف وقف لازم نیست بلکه شاید یک کسی بگوید که ما شیعه ها می گوییم که یک نون نهی روی الا الله بگذارند که حتما بگو و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم باید متصل باشد خب ما شیعه ها این جور می گوییم دیگر.
سنی حتی راجع به پیامبر، پیامبر را به قول حضرت امام پیامبر را یک عصا می دانند وقتی مرد یک عصا دیگر هیچ، زنده بودنش هم پیامبر را بی سواد و جاهل العیاذ بالله و بعضی اوقات عمر ایراد می کرد به پیامبر اکرم می گفت من بهتر از تو می فهمم خب قضیه ولایت هم همین را می گویند قضیه ولایت می گوید پیامبر نفهمید، الان می گویند سنی ها، می گویند پیامبر اشتباه کرد، نفهمید هم می گویند اما خب این جور می گویند پیامبر اشتباه کرد وقتی که پیامبر مرد ما دیدیم که صلاح نیست که امیر المؤمنین خلیفه باشد مسلم امیر المؤمنین را خلیفه کرد، می گویند این را سنی ها، نمی شود که بگوییم خلیفه نکرد غدیر خم که نمی شود بگوییم ایشان را خلیفه نکرد، روایت ثقلین که نمی شود بگوییم او را خلیفه نکرد می گویند خلیفه کرد اما نمی فهمید اشتباه کرد سیاست نداشت پیامبر اکرم، همه می گویند عمر سیاستش از پیامبر اکرم خیلی بالاتر بود خب می گویند دیگر اما خب ما که از این حرفها بلد نیستیم وحشت می کنیم می گوییم که و الراسخون فی العلم این عطف به الله است و عطف به الله است یعنی هر چه خدا می داند به 14 معصوم داده همین طور که متشابه برای خدا نیست برای 14 معصوم هم نیست.
ممکن است یک کسی این حرف من را بزند، ندیدم بگویند ولی بگوییم، بگوییم ما اصلا متشابه نداریم متشابه یک امر اضافی است ما اصلا مجمل نداریم مجمل یک امر اضافی است برای بعضی مجمل است برای بعضی مبین، اسفار ملاصدرا برای بعضی مبین است برای بعضی مجمل، فرائد شیخ انصاری برای بعضی مبین است برای بعضی مجمل، نه، حتی بیا توی صرف میر برای بعضی مجمل است برای بعضی مبین، و اجمال و متشابه یک امر اضافی است خب وقتی این جور بگوییم دیگر خواه ناخواه این جور می شود که قرآن مثل قاف نون الف لام را حامیم این ها همه متبین پیش اهلش است حالا ما می گفتیم که سری است از اسرار بین پیامبر و خدا، دیگر خواه ناخواه هر چه پیامبر دارد اهل بیت هم دارند.
ولی ممکن هم هست اصلا نگوییم سری از اسرار بگوییم نه، یک ظهور است الا این که ظهور ظهور خواص است نه ظهور عوام و فرق است بین ظهوری که برای عموم مردم باشد به آن می گوییم محکم، ظهوری که برای خواص باشد به آن می گوییم متشابه، خیال می کنم بد نباشد این جور حرف بزنیم.
و علی کل حال بعضی ها بنایشان این است کتابشان متشابه باشد حالا حق یا ناحق، حق مثل قرآن، ناحق مثل ایقان میرزا علی محمد بهایی، هستند در میان شماها کتاب را دیده اند سرتاپا متشابه است معلوم می شود من خیال می کنم خودش هم نمی فهمد چه می گوید و خودش هم آن وقتی که نوشت فردا یا بعد از او می پرسیدند این چیست نوشته ای؟ مسلم نمی تواند جواب بدهد ولی این ایقان کتاب میرزا علی محمد بهایی سرتاپایش متشابه است متشابه ناحق ولی آن متشابه معنایش این است که اصلا نه وضعی مراعات کرده، گفته است هم، یک جا هم من دیده ام ولی الان نمی دانم توی همین کتاب اصلش است یا جای دیگر که ادبیت دو تا غلامی بودند از ما آزادشان کردیم در بیابان، ادبیت یوخدور، یعنی دیگر هر چه می خواهی بگو.
خدا رحمت کند استاد بزرگوار ما آقای داماد ایشان فلسفه نداشتند و انصافا مرد محققی بود خیلی خوب بود آقای داماد خیلی، در فقه و اصول فوق العاده تبحر داشت عالی بود اما منکر این عرفان و فلسفه و این ها، بعضی اوقات می خواست سربه سر ما بگذارد به من می گفت که فلسفه می دانی یعنی چه؟ عرفان می دانی یعنی چه؟ یعنی چشم را هم گذاشتن دهان را باز کردن، خب بعضی ها این جوری چشم را هم گذاشتن دهان را باز کردن اتفاقا به آقای داماد می گفتم راجع به اتقان میرزا علی محمد بهایی همین را بگو اما راجع به اسفار ملاصدرا که نمی شود این حرفها را زد آن چشم عقل را باز کرد و هذا یحصل لنا عقیب الکشف و الخلوات و اقمنا علیه البرهان چقدر عالی گفته، مدتی خواندم مشاء متخصص شدم مدتی خواندم اشراق اشراق شدم اول را دیدم که تاریک است دوم را دیدم غرور است با هم مخلوط کردم حکمت متعالیه درست کردم دیدم که پشتوانه ندارم متوسل شدم به قرآن و اهل بیت آرام شدم.
دیگر وقت ما گذشت راجع به ظهور دیگر صحبت نکنیم انشاء الله فردا ـ وجهی برای تعطیلی نداریم لذا فردا مباحثه داریم توی فقه گفتم ثوابش را می دهیم به حضرت مسلم سلام الله علیه که خیلی حق به عالم تشیع دارد ـ راجع به این که قرآن آیا حجت است یا نه؟ تقاضا دارم کفایه را خوب مطالعه کنید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo