< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجماع

فرموده اند از چیزهایی که حجت است و از اصل حرمت عمل به ظن الا ما اخرجه الدلیل بیرون است اجماع منقول به خبر واحد است و این را نمی فهمیم یعنی چه؟ لذا شما فضلاء باید معنا بکنید برای این که اگر مصداق خبر واحد باشد خب بعد می آییم در خبر واحد صحبت می کنیم خبر واحد حجت است یا نه؟ شما می گویید خبر ثقه حجت است حالا آن خبر ثقه گاهی نقل اجماع می کند گاهی نقل حکم می کند گاهی نقل موضوع می کند و هرچه. بله خبر واحد حجت است شرایط دارد یکی از شرایطش اصاله الظهور بود که سابقا صحبت کردیم، یکی از شرایطش این است که باید در معرض اتهام و این ها نباشد این ها یک شرایط دیگر است، اما اجماع منقول حجت است چرا حجت است؟ برای این که مصداق خبر واحد است بعد بیایید اشکال صغروی بکنید بگویید مصداق خبر واحد نیست و تعارض دارد و امثال این ها این ها که بحث ما نیست.
ما بحث می خواهیم این جور الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل یکی گفته اند ظهور یکی گفته اند قول لغوی یکی هم می گویند اجماع منقول بعدش هم می گویند حجیت خبر واحد.
یک ایراد دیروز وارد بود که گفتم که آقا شما قول لغوی را از باب خبره می خواهید حجتش بکنید که ما حجت کردیم لذا نگویید قول لغوی، بگویید خبره، قول لغوی مصداقش است اما به جای خبره می گویند قول لغوی بعد می گویند قول لغوی حجت است چون خبره حجت است دیروز می گفتیم که نباید بگوییم قول لغوی حجت است یا نه؟ یعنی بحث صغروی بکنیم باید بحث کبروی بکنیم بگوییم ظهور حجت است شرایط دارد ده بیست تا شرط گفتیم ده بیست تا شرط باید ما جاری بکنیم تا ظهور متحقق بشود و آن ها که بحث ما نیست بحث ما این است ظهور وقتی متحقق شد آیا حجت است؟ یا حجت نیست؟ می گوییم حجت است چون سیره عقلاء روی آن است.
قول لغوی هم همین است قول لغوی آیا خبره است یا نه؟ خب اگر بگویید خبره نیست هیچ، بحث ما نیست، بحث صغروی، اگر بگویید خبره است نباید بگویید قول لغوی، باید بگویید الثانی از آن مستثنی خبره، بعد خبره یکیش قول لغوی اما علی کل حال مشهور شده الان این که مستثنی قول لغوی راجع به خبره هم اصلا صحبت نشده در حالی که شیخ بزرگوار روی خبره باید خیلی اهمیت بدهند حرف هم زده اند خود مرحوم شیخ اما باید خیلی اهمیت بدهند در مقابل ظهور در مقابل اجماع در مقابل اماره اما به جای این که اهمیت به خبره بدهند اهمیت به قول لغوی داده اند و ان قلت قلت های دیروز می آید جلو که مرحوم شیخ انصاری هم توی آن مانده بودند و علی کل حال ما گفتیم قول لغوی حجت است چون خبره است.
خبره اگر ظهور داشته باشد اگر نداشته باشد که هیچ، اجماع منقول هم اگر ظهور داشته باشد.
لذا در ما نحن فیه هم باید فرموده باشند که به جای اجماع منقول اصل اجماع را گفته باشند و بررسی کرده باشند این ما اخرجه الدلیل هم هست اما مرحوم شیخ این جور نکرده اند اول رفته اند روی اجماع منقول و استثنا کرده اند ثم رفته اند روی اجماع و روی اجماع صحبت کرده اند خیلی مفصل که اجماع از چه باب حجت است.
اصلا بحث قرار نداده اند تتمه و فضلکه و امثال این ها اجماع را قرار داده اند در حالی که باید بگویند که اصل عدم حجیه مظنه الا ما اخرجه الدلیل یکی ظهور یکی خبره یکی اجماع یکی هم خبره این چهارتا امر مهم آن وقت روی ظهورش اهمیت داده اند روی خبر واحد اهمیت داده اند اما آن دو تا را بحث صغروی کرده اند یکی به جای خبره قول لغوی گفته اند یکی هم به جای اجماع اجماع منقول را جلو آورده اند.
به آنها می گوییم آقا آن قول لغوی مصداق خبره است روی خبره صحبت بکن خبره را حجت بکن قول لغوی می شود حجت، خبره را حجت نکن قول لغوی هم می شود لا حجت، ما نحن فیه هم همین است خبر واحد را حجت کن وقتی خبر واحد را حجت کردی اجماع منقول می شود مصداق الا این که حالا بگو این مصداق همیشه تعارض دارد و حجت نیست خب مثل دو تا روایت هم می شود تعارض داشته باشد و حجت نباشد آنها که بحث ما نیست بعد بحثش را می کنیم که دو تا روایت اگر متعارض شد چه باید کرد؟
یا اصاله الظهور را از آن می گیریم مثل اجماع منقول را که بعد صحبت می کنند مرحوم آخوند اصاله الظهور را از آن می گیرند ولی اگر ما اصاله الظهور داشته باشیم که بعد هم درباره اش صحبت می کنیم اگر تعارض نباشد اگر مثلا شیخ انصاری بگوید اجماع هست خب می شود خبر واحد، خبر واحد حجت است می شود مصداق خبر واحد. حالا مثلا بگوییم که اجماع حجت نیست برای این که مراد شیخ طوسی وقتی می گوید دلیلنا اجماع الفرقه یعنی دلیلنا نص معتبر خب آن معنایش این است اصاله الظهور ندارد آن بحث ما نیست.
اما راستی یک فقیهی مسئله را بگوید بگوید دلیلش اجماع است خب می شود خبر واحد وقتی شد خبر واحد خبر واحد را اگر حجت می دانی این اجماع منقول هم حجت است اگر هم حجت نمی دانی اجماع منقول حجت نیست.
لذا این تیتری که بزرگان زده اند یعنی شیخ انصاری زده بعد هم به تبع شیخ انصاری تساهل است تسامح است تساهلا تسامحا راجع به قول لغوی بحث صغروی کردن، راجع به اجماع منقول بحث صغروی کردن این درست نیست.
یک کسی را توی میان علماء به قول آقای داماد بعضی اوقات عصبانی می شد می گفت هیچ ملا مرده ای گفته؟ شما هیچ کسی را می توانی پیدا کنی بگوید که نقل اجماع بدون تعارض هایی که درست می کنی، اگر شیخ انصاری بگوید اجماع داریم این اجماع حجت نیست خب مسلم حجت است دیگر چرا؟ چون شیخ انصاری ثقه است یک خبر داده، این اخبارش در موضوعات باشد حجت است در احکام باشد حجت است در اجماع منقول باشد حجت است در اجماع محصل هم باشد حجت است.
بنابراین ظاهرا باید این جوری باشد که برویم توی اصل اجماع آن خوب است بعد راجع به اجماع منقول صحبت کنیم بحث صغروی بکنیم که این اجماع منقول آیا از مصادق خبر واحد هست یا نه؟ که همین جور هم بحث کرده اند مرحوم شیخ بعد هم مرحوم آخوند همین جور بحث کرده اند اجماع منقول را برده توی بحث صغروی و گفته اند این اجماعهایی که در کلمات دیده می شود آن اجماع مصطلح نیست یا تعارض دارد خب در آخر کار بحث بکنید و اجماع منقول را حجت بکنید یا نکنید اما روی اجماع منقول به خبر واحد بخواهیم بحث بکنیم می شود بحث صغروی و باید توی امارات صحبت بکنیم یعنی توی خبر واحد، اماره یعنی خبر واحد حجت است یا نه؟ اگر گفتید حجت نیست هیچ، اگر گفتید حجت است اجماع منقولش هم حجت است.
چنانچه آن بحث دیروزمان هم بروید توی خبره خبره را یا می گویید حجت است یا می گویید حجت نیست اگر گفتید خبره حجت است قول لغوی هم حجت است اگر گفتید نه نه و بحث صغروی بکنید آیا آن قول لغوی خبره است یا خبره نیست اما اصلش باید بحث بکنیم خبره به چه دلیل حجت است؟ بگویید سیره عقلاء هست مثل ظهور مثل خبر واحد.
اما دوتایش بحث کبروی شده دوتایش بحث صغروی شده درست نیست.
حالا ما بحث اصل اجماع را بکنیم مسلم در میان عامه و خاصه این است که اجماع علی سبیل قضایای مهمله حجت است سنی ها این ها برده اند توی اصول، ما می گوییم نه، اجماع اگر حجت باشد توی فقه ماست و یک شرایطی دارد اما سنی ها کاری به فقه و این چیزها ندارند، توی اصول راجع به امامت گفته اند که خلافت ابی بکر با اجماع بود اجماع حجت است پس خلافت ابی بکر حجت است خودشان ایراد کرده اند گفته اند که این اجماع که می گویید حجت است دلیلش چیست؟ گفته اند پیامبر گفته لا تجتمع امتی علی الخطاء پس لا تجتمع امتی علی الخطاء یعنی امت اسلامی روی هم رفته که خطا نمی کند پس توی خلافت ابی بکر هم خطا نکرده. دیده اند نمی شود درستش کرد برای خاطر این که اولا لا تجتمع امتی علی الخطا خاصه که نقل نکرده عامه هم نقل نکرده اند یک روایت ضعیف السند مرسلی است و چه جور می شود با یک مرسل یک ولایت درست کرد؟ اصول دین درست کرد؟
بعدش هم خودش می گویند اصلا اجماعی توی کار نبود سقیفه بنی ساعده بود 5 تا رأی آورد، اگر همه آنها هم گفته بودند که همه آنها کرمو بودند خب باز هم لا تجتمع امتی علی الخطاء که ده بیست نفر نشستند یک سیاست بازی، آن خواص مثل امیر المؤمنین و خواص داشتند جنازه پیامبر اکرم را غسل می دادند عزا دار بودند، آنها رفتند معرکه گرفتند و ابی بکر را خلیفه کردند خب ده بیست نفر بود سقیفه بنی ساعده، اما این که خودشان می گویند که 5 تا رأی آورد لذا دیدند نمی شود درستش کرد.
این فخر المشککین آدم ملایی بوده است انصافا اما خیلی لجوج بوده خیلی معاند بوده گفته آقا دلیل اجماع آیه شریفه است اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم به او گفتند اولی الامر یعنی حکام گفت نه معنای اولی الامر یعنی مردم یعنی اصحاب، البته خودش هم می داند سریشم است، سریشمی است که چسبشان تمام شده و بالاخره این ها توی آن ماندند نمی دانم شماها چقدر مطالعه دارید راجع به این چیزها خیلی باید مطالعه داشته باشید مخصوصا در زمان ما، در این ایجاد شبهات خیلی باید کار بکنید.
ولی علی کل حال سنی ها ولایت ابی بکر را درستش می کنند با اجماع، اجماع نیست توی آن مانده اند چکار بکنند؟ بالاخره مثل فخر المشککین که تابع هم خیلی دارد گفته اند که با آیه شریفه.
لذا بر فرض هم بگویند، بگویید یک اجماع یعنی همه جمع شده اند همه امت اسلامی ابی بکر را خلیفه کردند همه هم بگویند، عمر را چه؟ همه گفته اند با وصیت ابی بکر بوده خب گفته ابی بکر چرا حجت باشد؟ همه گفته اند، عثمان چه؟ گفته اند با وصیت عمر بوده که ابن ابی الحدید در این جا می گوید که یک توطئه بازی عمر کرد برای این که علی را به کشتن بدهد و شرح هم می دهد 6 نفر را تعیین کرد و گفت که سه نفر یک طرف سه نفر یک طرف آن سه نفر را گردن بزنید و می دانست که طلحه و زبیر آن طرفند و آن دو تا آن طرفند بنابراین گفت که آن عبدالرحمن بن عوف هر کجا باشد آن سه نفر را گردن بزنید می خواستند امیرالمؤمنین را گردن بزنند امیرالمؤمنین هم زرنگی کرد و از همان اول اصلا به هم ریخت دیگر نگذاشت امیرالمؤمنین به این جاها برسد اما بالاخره حالا بر فرض محال اگر هم اجماع باشد راجع به عمر راجع به عثمان که اجماعی توی کار نیست.
مگر یک حرف دیگر که این را بعضی ها می گویند می گوید آقا الحکم لمن غلب وقتی این جور باشد آن سقیفه بنی ساعده بالاخره مردم را کشاند رو به رو به خودش علی را تنها گذاشت همه قبول کردند ابی بکر، الحکم لمن غلب وصیت ابی بکر هم عمر درست کرد اما الحکم لمن غلب همه مردم پذیرفتند آن وقت کم کم می روند روی معاویه معاویه را هم درستش می کنند آن را هم امیرالمؤمنین می دانند، الان جسارت کردن به معاویه مثل جسارت کردن به عمر است پیش این ها، عجیب هم هست، الحکم لمن غلب بعد هم تمام خلفای بنی امیه و بنی العباس را درست کردند با الحکم لمن غلب شد امیر المؤمنین و یا امیر المؤمنین به عبد الملک مروان با کشتن مثل حجاج بن یوسف ثقفی 120 هزار نفر این اجماع است اجماع از این جا پیدا شد آن هم توی اصول دین.
حالا بیا در خاصه برای امیرالؤمنین هیچ چیز نداریم غیر از غدیر خم چکارش می کنند غدیر خم را، چکارش می شود کرد غدیر خم را، می دانید چه می کند؟ می گوید پیامبر اشتباه کرد، بله غدیر خم بود و امیرالمؤمنین را منصوب به خلافت کرد و سه روز هم توی آن هوای گرم مردم را نگه داشت و بیعت هم گرفت اما بعد دیدیم آقا نمی شود امیر المؤمنین خلیفه باشد پیامبر اشتباه کرده لذا مردم ابی بکر را خلیفه کردند.
و این الغدیر خیلی عید بزرگی است این کتاب الغدیر هم انصافا خیلی خدمت به عالم تشیع کرده خیلی برایش کار بکنید خیلی، الغدیر مطالعه کنید خیلی، خیلی اهمیت به خود کتاب الغدیر بدهید خیلی نماز و صدقات و مبرات برای صاحب الغدیر داشته باشید خیلی زحمت کشیده یک عمر خون جگر از این شهر به آن شهر از این مملکت به آن مملکت خب 12 جلد کتاب نوشته یک روایت از شیعه نیست همه این 12 جلد از سنی است خیلی خدمت کرده دیگر.
لذا ما در مقابل اجماع سنی ها الغدیر داریم من کنت مولاه فهذا علی مولاه بعد هم الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا ما می گوییم نه 64 علمای سنی در کتابها آن هم صحاح سته قضیه الغدیر موجود است و دیگر چاره‌ای ندارند جز همین، حالا چه داعی دارند بگویند عمر نگویند علی؟ این را نمی دانم خب باباجان بگو علی این قدر هم توجیه گری نکن، خاک بر سر سقیفه بنی ساعده خاک بر اسلام کرد، تو بیا این خاک ها را بردار یک اتحادی بین سنی و شیعه بگیر آن جور که قرآن می گوید آن جور که روایت ثقلین می گوید آن جور که عید غدیر می گوید.
این روایت ثقلین را همه می گویند تواتر لفظی دارد نه شیعه، صحاح سته می گوید تواتر لفظی دارد ما می گوییم در همه کتابهایمان تواتر لفظی دارد و آن که نه پیامبر روایت خوانده باشد در هر فرصتی فرصت مهام امور این روایت ثقلین را می خواندند انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی که این کتاب الله هم دلیل بر این است که قرآن بوده در میان مردم، کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تسمکتم بهما فلن تضلوا ابدا لذا این روایت ثقلین به ما می گوید قرآن ولایت، ولایت قرآن، ما نودی بشیئ کما نودی بالولایه در هر موردی علی، این ها را سنی ها کتاب هم نوشته اند در این باره، خیلی کتاب درباره امیر المؤمنین سنی ها نوشته اند خیلی، خیلی روایت درباره امیرالمؤمنین نقل کرده اند،
ابن ابی الحدید معتزلی بعضی اوقات توی آن می ماند وقتی توی آن می ماند خوب زرنگ است می گوید استادم ابی جعفر گفته یعنی بدان که خبری نیست، استاد ابی جعفر هم که مرده بود کسی نمی توانست با او کار بکند که بروند سنی ها بگیرند بکشندش. اجماع برای خلافت ابی بکر، روایت ثقلین برای خلافت امیرالمؤمنین، 10 هزار روایت به بالا من 6 هزار و خورده ای پیدا کرده ام بیش از این هاست این حضرت آیت الله آقای صافی این کتاب مربوط به حضرت مهدی روحی فداه را نوشته اند 6000 روایت بیشتر توی همین کتاب منتخب الاثر آورده اند این ها سه چهار هزارتایش مال سنی هاست راجع به مهدی روحی فداه و به خوبی این روایت ها می گوید که 12 نفر خلیفه اولش علی آخرش هم مهدی روحی فداه که غایب می شود به یملاء الله الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا من یک وقت بررسی می کردم 305 تا روایت از پیامبر اکرم از سنی ها این را پیدا کردم به یملاء الله الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا این دلیل شیعه است بر امامت، آن هم دلیل سنی است برای ولایت.
لذا اجماع از این جا سرچشمه گرفته توی اصول هم بوده اما از درد ناعلاجی فقهای ما مجبور شدند در مقابل سنی ها که تعییر و سرزنش می کردند که شما دلیل اجماع ندارید آن ها هم یک اجماع آبکی درست کردند، این اصل مطلب.
حالا اجماع از نظر شیعه از چه راه حجت است بحث بعدمان ان‌شاءالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo