< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

87/07/17

بسم الله الرحمن الرحيم

امروز که روز تخريب قبور امامان بقيع است يک روز مصيبت بار است و براي شيعه واقعاً روز سخت و سنگيني است که وهابي‌هاي از خدا بي‌خبر قبور ائمه و بارگاه و ساختماني که داشت را تخريب کردند. من قبلاً سر درس گفتم و براي خيلي بزرگان حوزه نيز گفتم لازمه احترام گذاري تعطيل كردن درس نيست در اين روز ما يک وقت احتراماً درس را تعطيل مي‌کنيم و معمولا آقاياني که درسشان را تعطيل مي‌کنند در خانه نشسته‌اند به کارهاي جنبي و به کارهاي عقب مانده مثل تحقيق و پژوهش و نوشتن رسيدگي مي‌كنند و يا به کارهاي ضروري منزل نظير خريد مي‌رسند. اما اگر چنانچه درس باشد و جلسات درس دائر باشد و آقايان در جلسات درس اعلام وفاداري به اهل بيت بکنند و محبت خودشان را نسبت به اهل بيت ابراز بکنند و از تخريب کنندگان و ايادي و تابعين آنها و از آنهايي که اين روش را دوست مي‌دارند ابراز انزجار کنند هم درس خوانده شود هم يک مطلبي در زمينه روز وفات مطرح شود و بگويند که مثلاً امروز روز شهادت فلان امام است زندگي آن امام را بگويند روايتي از آن امام نقل شود يک مصيبت هم خوانده بشود درس هم گفته شود؛ آيا اين انفع است يا اين که تعطيل کنيم که اصلا فکري و اسمي از آن امام برده نشود؟ يا جلسه روضه عمومي باشد مثلاً يک صد نفر يا دويست نفري در آن جلسه روضه خواني شرکت بکنند كه چه بسا براي طلاب استفاده‌اي نداشته باشد؟ بديهي است اگر در اعياد و وفيات تعطيلات حوزه کمتر بشود روزهاي تحصيلي بيشتر شود و زندگي امامان هم به مناسبت به طور تخصصي مطرح شود بهتر است اين همه ضرورتي که ما الان براي پيشرفت و ارتقاء سطح علمي طلاب احساس مي‌كنيم با تعطيلي احتراماً خيلي مناسب نيست. لذا ما دنبال يک برنامه‌اي هستيم که انشاءالله يک ترتيبي بدهيم با همت و موافقت اساتيد يک تقويم جامع درسي براي حوزه‌هاي علميه تنظيم بشود.

قبلاً نيز عرض كردم در تهران به مناسبت اول شهريور و شروع درس حوزه‌ي علميه‌ي مروي و حوزه‌هاي تابعه از ما دعوت شده بود؛ روز اول شهريور تطبيق کرد با جمعه لذا روز شنبه دوم شهريور جلسه‌ي افتتاحيه گرفتند جلسه‌ي باشکوهي بود آيت الله مهدوي‌کني و اساتيد بودند و از علماي تهران نيز دعوت شده بود طلاب هم بودند جمعيت خوبي بود مدير مدرسه كه گزارش مي‌داد گفت ما سال 86-87 سيصدوبيست روز تحصيلي داشتيم. اين براي من خيلي جالب بود من يادداشت کردم كه بعد اينجا تحقيق كنيم در قم وضعيت چگونه است اينجا گفتند در قم برنامه‌هاي درسي آزاد حوزه به اين اندازه نيست البته 230 روز در تهران براي درسهاي مدارس تا پايه‌ي شش بود و در درسهاي سطح عالي و خارج آنها (در تهران) 190 روز درس داشتند يعني ماه مبارک درسهاي خارج تعطيل است. دهه‌ي ماه صفر و دهه‌ي عاشورا هم تعطيل است اين 50 روز 190 روز يا 180 روز درسهاي خارج با 230 روز آنها درست مي‌شود تطبيق مي‌کند چون پايه‌هاي يك تا شش ماه رمضان تعطيل ندارند دهه‌ي عاشورا تعطيل ندارند فقط ايام خود تاسوعا عاشورا تعطيل هستند و ايشان اعلام کرد که مي‌خواهيم اضافه هم بکنيم يعني کاري بکنيم که روزهاي تحصيلي بيشتر بشود و زمينه دارد که اضافه هم بشود.

اكنون پرسش ما اين است چرا در غير حوزه مروي اين جور نباشد اميدواريم انشاءالله بشود يک برنامه‌اي تنظيم کرد. ظاهراً بعضي از آقايان تشريف نياوردند به فکر همين بودند که امروز چهارشنبه به مناسبت روز تخريب قبور ائمه بقيع تعطيل است شايد بعضي درسهاي ديگر هم تعطيل باشد من اطلاعي ندارم نمي‌دانم چه تعداد از درسهاي خارج تعطيل است. آقازاده‌ي آقاي صافي هم گفتند که آقا مي‌خواستند چهارشنبه شروع کنند اما چون مصادف با اين تخريب مي‌شود شنبه شروع مي‌کنند به هر حال برنامه ما اين است كه تعطيلات كم‌تر بشود.

قوله تعالي انما يخشي الله من عباده العلماء ان الله عزيز غفور[1] انما براي حصر است و مفعول بر فاعل مقدم شده است چون هدف اين بود که حصر را در فاعل قرار بدهد يعني تنها علما از خدا مي‌ترسند خشيت و خوف از خدا را تنها در علما مي‌توان جستجو كرد جالب است كه نفرمود انما يخاف الله بلكه فرمود انما يخشي الله زيرا فرق است بين خشيت و خوف. در ماده‌ي خشي در مجمع البحرين[2]مي‌گويد؛

خشيت: جايي است که انسان در مقابل يک شخصيت والايي قرار مي‌گيرد و هيبت و عظمت و جلالت او انسان را تحت تاثير قرار مي‌دهد که رنگش تغيير مي‌کند بدنش مي‌لرزد با علم به اين که اين آقا الان نه سيلي به او مي‌زند نه چوبي دارد که به او کتک بزند خوف از اين جهت نيست که بترسد که کتکي بزند يا فرض بفرماييد که تحقير بکند بلكه همان ابهت و هيبت و هيمنه‌ و شخصيت والاي او انسان را تحت تاثير قرار مي‌دهد که مي‌ترسد زبانش بند مي‌آيد نمي‌تواند حرف بزند بدنش مي‌لرزد.

خوف: و در مقابل آن خوف است و خوف در جايي است که انسان يک خلافي مرتکب شده است و يک کوتاهي و تقصير يا قصوري انجام داده است و مي‌ترسد تنبيه بشود و از جرمي که مرتکب شده خوف دارداين خوف از عقوبت گناه است اما لازمه‌اش اين است که کاري را کرده باشد و آن طرف هم آدمي است که کتک مي‌زند.

قرآن هم مي فرمايد: انما يخشي الله خشيت الهي را فقط علما دارند و وجهش هم همين است که علما هستند که خدا را شناختند و انسان هرچه بيشتر علم نسبت به خدا و قدرت و عظمت و جلالت او پيدا ‌كند خشيتش بيشتر مي‌شود پس لازمه‌ي علم خشيت است و تنها علما هستند که اين خشيت الهي را دارند چون آنها عالم به خدا هستند و انسان هر چه بيشتر خدا را شناخته و عظمت خدا در نظرش بيشتر جلوه کند خشيتش نسبت به خداوند بيشتر است لذا پيغمبر مي‌فرمايد[3]«اني اخشاكم الله» من بيشتر از همگان از خدا مي‌ترسم«و اتقاکم له»يا در حالات اميرالمومنين (ع) مي خوانيم كه شب در نخلستانهاي مدينه از خوف خدا غش مي‌کرد اين همان خشيت است و عظمت الهي چنان او را جذب مي‌کند که از خود بي خود و بيهوش مي‌شود. يا وقتي در نماز پيکان را از پاي مبارکش درآوردند فرمود والله قسم به خدا نفهميدم چه كردند. به راستي خيلي مهم است كه خشيت الهي آن چنان در او تاثير مي‌کند تا احساس درد نكند. در روايت دارد امام حسن مجتبي وقتي مي‌خواستند وضو بگيرند و آماده‌ي نماز شوند«ارتعد مفاصله»بند بند اعضاي بدن حضرت مي‌لرزيد يعني يك لرزش سنگين كه بند بند اعضاء بدنش مي‌لرزد عرض مي‌کردند آقا اين چه حالي است؟ مي‌فرمود آيا مي‌دانيد در مقابل چه کسي مي‌خواهم بايستم؟ وجهش همان علم است و علما چون خدا را شناختند عظمت و جلالت او را فهميدند اين خشيت برايشان پيدا مي‌شود علم موجب خشيت و خشيت موجب اطاعت از خدا مي‌شود. وقتي انسان خدا را شناخت قدمي جز رضاي خدا برنمي‌دارد فکر گناه هم نمي‌کند.

در يک روايت در روضه‌ي کافي[4] از ابي حمزه‌ي ثمالي نقل مي‌کند که«قال قال علي بن الحسين(ع) و ما العلم بالله و العمل الا إلفان» مي‌فرمايد علم با عمل اينها إلفان هستند إِلف يعني صديق يعني صديقان علم به خدا و عمل دو تا رفيقي هستند که با هم مأنوسند هر جا هر کدام بيايد آن يکي هم مي‌آيد«فمن عرف الله خافه و حثه الخوف علي العمل بطاعة الله» اگر کسي خوف خدا پيدا کرد همان خشيت الهي براي او پيدا شد قهرا اطاعت هم مي کند و آن خوف او را وادار مي کند بر عمل به طاعت خدا«و ان ارباب العلم و اتباعهم الذين عرف الله فعملوا له و رغبوا اليه» تنها ارباب علم و متابعين آنها كساني هستند که خدا را شناختند و در مسير اطاعت خدا عمل كردند«و رغبوا اليه» سپس امام استشهاد به همين آيه مي‌کنند«و قال الله انما يخشي الله من عباده العلما».

يک حديث هم در مجمع البيان[5] در ذيل اين آيه نقل مي‌کند و آن اين است که«روي عن الصادق(ع) انه قال يعني بالعلما» اين که در آيه مي‌فرمايد تنها علما هستند که خوف از خدا دارند مراد از علما چه کساني هستند«يعني بالعلما من صدق قوله فعله» عالم يعني آن کسي که فعلش تصديق كننده گفتارش باشد و خودش به هر چه مي‌گويد عمل مي‌کند اگر مردم را به نماز اول وقت يا اعمال خير يا تلاوت قرآن يا تهجد دعوت كرد خودش هم عمل مي‌کند«صَدَّقَ قولَهُ فِعْلُهُ» قوله مفعول است فعلش مصدق قولش هست آنچه را مي‌گويد در عمل انجام مي‌دهد پس معناي آيه اين مي‌شود که مراد از علما يعني آنهايي که فعلشان تصديق مي‌کند قولشان را«و من لم يصدق فعلُه قولَهُ» اگر يک کسي را پيدا کرديم که فعلش تصديق قولش را نمي‌کند يعني يک چيزي مي‌گويد كه عملش خلاف اوست«فليس بعالم» يک چنين کسي عالم نيست چون خود به آنچه مي‌گويد عمل نمي‌کند اميدواريم انشاءالله ما از مصاديق اين آيه و اين روايت باشيم و فعلمان مصدق قول و گفتارمان باشد انشاءالله.

امتزاج: فرض سوم بحث امتزاج بود که خمر را با مايعي ديگر ممزوج مي‌کنند و خمر در آن مستهلک مي‌شود و صدق خمر نمي‌کند يک قطره‌ي خمر در يک حب آب مي‌ريزند يا يک دارويي درست کردند که يکي از اجزاء او خمر است الان تشخيص داده نمي‌شود مستهلک و مضمحل شده است. پرسش اين است كه اگر کسي با علم به اين که در اين دارو خمر ريخته‌اند يا با علم به اين که يک قطره‌ي خمر در حب آب يا در پارچ آب ريخته شد اگر از آن دارو يا آب بخورد آيا حد دارد؟ عرض کرديم که مشهور مي‌گويند حد دارد بعضي از علما هم در آن اشکال کردند مرحوم امام(رض) فرمود فيه اشکال مرحوم محقق اردبيلي و صاحب کشف اللثام که ديروز نقل کرديم اينها اشکال مي‌کنند مرحوم صاحب جواهر تاييد مي‌کند حرف مشهور را مرحوم شهيد در مسالک[6] مي‌فرمايد«و علي هذا فيحد الشارب من کوز ماء وقعت فيه قطرة من خمر» اگر يک کوزه‌ي آبي هست که يک قطره‌ي خمر در آن ريخته شد اگر کسي از آن کوزه آب بخورد حد مي‌خورد مشهور هم همين را مي‌گويد اين فتواي مشهور را اقليت هم اشکال کردند ديروز عرض کرديم که مرحوم صاحب جواهر طي استدلالي مي‌فرمايد براي اين که ذات خمر حرام است در روايات ولو بعضي‌ها دارد که«لاتشرب الخمر» يا شرب خمر را مي‌گويد حرام است ولي از بعضي روايات استفاده مي‌شود که حرمت روي ذات خمر رفته است وقتي ذات حرام شد بين كم يا زياد فرقي نيست.

مرحوم آقاي گلپايگاني در تقريراتشان مي‌فرمايند براي تقريب به ذهن و توضيح حرف صاحب جواهر دو مثال مي‌آوريم.

1- مثال عرفي: فرض كنيد شخصي نزد طبيب مي‌رود طبيب به او مي‌گويد شما فشار خون داريد نمک براي شما ممنوع است حق نداري نمک بخوري، خوردن نمک دو جور است يک وقت مقداري نمک مي‌ريزد در دستش و مي‌خورد يا اينكه خيار برمي دارد اينقدر نمک مي‌ريزد رويش که ديگر خود خيار پيدا نيست و مي‌خورد اين هم ممنوع است مي‌گويد فشار خون داري نمک نخور يک وقت هم برنج يا آبگوشت درست کردند و نمک هم ريخته‌اند الان شور نيست که بگوييم نمک اثر کرده است اما بالاخره بي‌نمک نيست ولو الان نمک مستهلک شده و در آن غذا اثري از آن نيست حتي شوري هم ندارد اما طبيب مي‌گويد همين را هم نبايد بخوري مي‌گويند اين ذات براي شما ممنوع است ولو مستهلک هم بشود باز هم ممنوع است. پس اين جا هم مي‌توانيم بگوييم ذات خمر متعلق حد و حرمت است ولو مستهلک هم باشد آن اثر خودش را دارد.

2- مثال شرعي: اکل مال غير، حرام است کسي حق ندارد مال ديگري را بخورد«لا تاکلوا اموالکم بينکم بالباطل» حالا اگر كسي همين نمک را سرقت کند و بدون اذن صاحبش در غذا بريزد و بخورد ولو الان نمك در اين غذا مستهلک شده و نمک نيست اما در عين حال صدق مي‌کند که اين مال مردم را خورده و ضامن آن هست بايد پولش را بدهد.

پس با اين دو مثال روشن مي‌شود مرحوم صاحب جواهر که مي‌گويد جايز نيست يعني ذات متعلق حرمت است لذا مي‌گوييم فتواي مشهور که مي‌گويند ولو يک قطره‌ي خمر بريزد در يک حب آب و کسي بخورد حد دارد دليلش اين است كه حکم متعلق به ذات است هم حرمت دارد و هم حد دارد.

ديروز عرض کرديم بر كلام مشهور دو اشکال وارد است؛

اولاً: ظاهر روايات اين است که متعلق حرمت شرب خمر است نه ذات خمر گرچه اين‌جا مي‌گويد«في الخمر ثمانين جلدة» اميرالمومنين در مورد خمر 80 ضربه شلاق مي‌زد اما مراد اين است که شرب خمر 80 ضربه شلاق دارد و در ديگر روايات حالا لاتشرب هم داريم پس متفاهم از روايات اين است که متعلق حرمت، شرب خمر است و اينجا شرب صدق نمي‌کند.

مرحوم آقاي خويي هم در رد كلام مشهور و بيان صاحب جواهر مي‌فرمايد«و اما ثبوت الحد فيه فلم يدل عليه دليل فان تم اجماع فهو» اگر اجماع داشته باشيم خوب حرفي است[قرآن]«فهو والا لم يثبت} حد ثابت نيست چرادر روايات که مي‌گويد خمر حد دارد يعني شرب خمر حد دارد و اين جا شرب صدق نمي‌کند و لايعم شرب و هر محرمي که حد ندارد اينجا حرام است خوردن اين آب چون نجس شده اما حد ندارد.

ثانياً: بر فرض قبول کرديم که حرمت روي ذات خمر رفته است اما فرض ما اين است که در اينجا ذات مستهلک و معدوم شد ذات اگر باشد مي‌گوييم«قليله و کثيره حرام» ولي اگر ذات معدوم باشد ضمير قليله را به کجا برگردانيم تا بگوييم کمش هم حرام است؟ پس ذات بايد باشد تا حکم متعلق به آن بشود و فرض ما اينجا اين است که ذات مستهلک شد مثل آن جايي است که خمر خل بشود كه اگر خمر خل شد خمري نيست پس حکمش هم نيست اينجا هم آن جزء كه مستهلک شد حکمش هم از بين مي‌رود پس بقاء حکم متوقف بر بقاء موضوع است موضوع که مستهلک و نيست شد حکم هم باقي نمي‌ماند.

فقط اين نكته مي‌ماند كه مرحوم صاحب کشف اللثام گفت«کانه اجماعي»علما همه گفتند دليلي هم نداريم پس معلوم مي‌شود فقط اجماع هست خوب اگر اجماع باشد سمعاً و طاعتاً ما تابع اجماعيم اگر اجماع ثابت باشد مي‌گوييم با اينکه دليل نيست مجمعين گفتند معلوم مي‌شود يک دليلي داشتند به ما نرسيده اين جور توجيه مي‌شود که اگر اجماع است ثابت مي‌شود.

مرحوم آقاي گلپايگاني در عبارتشان فرمود که من رفتم تفحص کردم و کلمات فقها را از قديم و جديد ديدم چنين اجماعي وجود ندارد فقط بعضي نظير ابي حمزه و ديگران از قدما اين نظر را دارند ولي با دو سه نفر اجماع ثابت نيست.

نتيجه: در جمع بندي مطالب مي‌گوييم اين فتوايي که متسالم و معروف بين اصحاب است و گفته‌اند اگر قطره خمري در يک حب آب بريزد يا دارويي را که در آن جزيي از خمر مستهلک شده است بخورد حد دارد اين فتوا فاقد دليل است و اجماع هم ثابت نيست آن وقت اگر بگوييم تدرء الحدود بالشبهات را هم داريم يعني اينجا شبهه است و در شبهه نمي‌گوييم حد ثابت است در نتيجه اگر از كوزه‌اي كه قطره‌ي خمر در آن ريخت يا داروئي كه خمر جزو آن است بخورد حرام مرتكب شد اما حد ندارد. بحث مهمي بود حالا از آن مي‌گذريم.

وصلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

[1] القرآن الكريم، سوره‌ي فاطر، آيه‌ي 38

[2] الشيخ الطريحي، مجمع البحرين، ج1، ص653

[3] العلامه المجلسي، بحارالانوار، ج67، ص344

[4] الشيخ الكليني، الكافي، ج8، ص16

[5] الشيخ الطبرسي، مجمع البيان، ج8، ص242

[6] الشهيد الثاني، مسالك الافهام، ج14، ص

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo