< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

87/08/15

بسم الله الرحمن الرحيم

داوود (يا در زبور آمده است که امام نقل کرده است يا از كلمات حكمتي است كه داوود پيامبر يا آل داود مطرح كرده‌اند؛ به هرحال امام صادق از حكمت آل داود نقل مي‌كند) سه كلمه آمده است؛

الف- علي العاقل ان يكون عارفا بزمانه بر هر عاقلي لازم است عارف به زمانش باشد زمانش را بشناسد.

ب- مقبلا علي شأنه توجه به شأن و موقعيت خودش داشته باشد.

ج- حافظا للسانه زبانش را حفظ كند.

از جمله«عارفا بزمانه» ممکن است به چند صورت برداشت ترجمه‌اي بشود.

1- جمله عارفا بزمانه از باب حذف مايعلم است مثل واسئل القريه يعني واسئل اهل القريه اينجا هم عارف به زمان يعني عارف به اهل زمان اهل زمانش را بشناسد بين خوب و بد تمييز دهد، بشناسد صديق كيست، عدوّ كيست عاقل وظيفه دارد طرف مقابل خود را بشناسد و بفهمد کسي كه با او صحبت مي‌كند دوست است يا دشمن است. مي‌خواهد او را هدايت و ارشاد كند يا اضلال و گمراه كند راهنمايي مي‌كند يا خيانت مي‌كند. مراقب باشد گول نخورد يك كسي نيايد از راه دوستي و دلسوزي مطلبي را به او بگويد و او را منحرف كند. نکند به اسم رفيق و دوست دلسوز وارد بشود و خيانت بكند يا اگر واقعا دوست باشد و از روي محبت حرف مي‌زند طوري نباشد که انسان گمان کند دشمن او است و از او اجتناب كند و به حرف او گوش ندهد.

2- جمله عارفا بزمانه يعني خود زمان را بشناسد که در چه زماني زندگي مي‌کند زيرا هر زماني يك اقتضايي دارد براي نمونه اگر تشخيص دهيم و بشناسيم در يك حوزه‌اي هستيم كه حوزه‌ي علميه‌ي جهان اسلام است و همه جهان اسلام امروز توجه به مركزيت حوزه دارند بايد خودمان را آماده بكنيم. يك وقت يك كسي خودش را آماده مي‌كند برود در يك روستايي منبر برود تبليغ بكند در حد همان محل معلومات بس است يك وقت در يك استان مي‌خواهد برود خوب وسيعتر است معلوماتي لازم دارد كه در آنجا بكار بگيرد اگر آن معلومات را نداشته باشد شكست مي‌خورد يك وقت است كه مي‌خواهد در يك كشور ديگر كه عطش فراگيري معارف اسلام و علوم اهل‌بيت را دارند برود تبليغ بكند آنوقت هم آشنايي به زبان مي‌خواهد هم آشنايي به جغرافياي محل مي‌خواهد هم آشنايي با روحيه مردم آنجا مي‌خواهد و بايد بشناسد چگونه با آنها معاشرت داشته باشد چه آداب و رسومي را رعايت كند چه علومي را بايد مطرح کند آنها چه نيازهايي دارند. زيرا كشورهاي آفريقائي اقتضائاتي دارد كشورهاي اروپايي يك اقتضائاتي دارد كشورها و جاهاي مختلف هركدام يك اقتضائاتي دارند پس علي العاقل ان يكون عارفا بزمانه مطلب مهمي است. براي نمونه الان مسيحيت را مي‌بينيم چگونه تبليغ مي‌كنند اينها اقسام و انواع هنرهاي را بكار مي‌گيرند تا يك تبليغ داشته باشند يكجور و يكنواخت مثلاً مثل ماها كه برود يك سخنراني روي منبر داشته باشد امروز كافي نيست. انصافا بايد تجديد نظري در كيفيت تبليغهايمان بكنيم تبليغها را توام بكنيم با يك جاذبه‌هايي كه جذب بكند مخاطبين را توجه مخاطبين را جلب کند. قبلاً مخاطبين يك افراد متدين و علاقمندي بودند كه اگر چنانچه فرض بفرماييد يك خطايي از يك نفر روحاني مي‌ديدند اغماض مي‌كردند امروز مي‌بينيم اينگونه نيست. وقتي يك قضيه‌اي در تويسركان پيش مي‌آيد صدها هزار سي دي درست مي‌شود و پخش مي‌شود به تمام دنيا در سايتها مي‌رود بوسيله اينترنت پخش مي‌شود يك چنين وضعي درست مي‌شود از قضيه پيداست كه دستي در كار است پيداست كه مي‌خواهند روحانيت را منكوب بكنند مي‌خواهند جلو نفوذ کلمه و قدرت روحانيت را بگيرند ما خيلي بايد مواظب باشيم يك خطاي كوچك امروز ممكن است مثل همين قضيه منجر به هتك اسلام هتك تشيع هتك روحانيت بشود.

3- يکي ديگر از موارد عارف به زمان بودن در اقدامات است يعني بايد بينديشد که چگونه تبليغ بكند چگونه برخورد بكند كه بتواند مخاطبينش را جذب بكند حرفش نفوذ داشته باشد و همچنين خداي نكرده اگر از يك طلبه‌ يا از يك روحاني اگر مخصوصاً عنوان مبلغ به خودش گرفته و به عنوان يك فاضل مطرح باشد كوچكترين انحراف بروز کند مي‌تواند خطرناك باشد. خلاصه ممکن است انحراف و خطا جزئي وكوچك باشد اما زمان يك زماني است كه بزرگ مي‌كنند و به تمام جهان منتشر مي‌كنند كه يك طلبه‌اي اين كار را كرد اين پيداست كه دستي در كار است و الا در هر صنفي دهها اينگونه كارها پيش مي‌آيد و كسي هم اصلاً توجه نمي‌كند مي‌بينند و از آن رد مي‌شوند چشم به هم مي‌گذارند و رد مي‌شوند.

خدا رحمت كند مرحوم آيت‌الله العظمي اراكي يك وقت به طلبه‌ها نصيحت مي‌كردند مي‌فرمودند مردم خطاهايي مي‌كنند و اغماض مي‌كنند اما شماها مثل يك لباس سفيد هستيد كه اگر يك لكه‌اي رويش پيدا بشود همه توجه مي‌كنند كه در يك قباي سفيد يک لکه سياه هست اين نکته را آنروز شايد سي يا سي و پنج سال قبل فرمودند امروز خيلي بالاتر از اينهاست يك نقطه كوچك خلاف در تمام دنيا منتشر مي‌شود براي اينكه هدفشان از بين بردن است دنبال اين هستند كه يك چيزي اينگونه پيدا بشود تا منتشر بكنند خلاصه عارفا بزمانه مطلب خيلي مهمي است.

جمله«مقبلاً علي شأنه» به اين گونه است که هر عاقلي وظيفه دارد كه توجه به شأن خودش داشته باشد بداند خودش كيست چه شخصي هست خود را اصلاح کند و نواقص خودش را برطرف کند خودش را بشناسد بداند در مقابل خداوند چه وظايفي دارد در مقابل مردم چه وظايفي دارد همان جهاتي كه توصيه شده است انسان بايد نفسش را محاسبه كند هر شب هنگام استراحت فرصتي بگذارد و مطالعه‌اي در وضع روزش بكند كه امروز برمن چه گذشت چه كارهايي انجام دادم اگر کار خوب کرده است شكر كند و اگر بد کرده است خودش را اصلاح كند اگر گناهي مرتکب شد توبه كند بيماري‌هاي دروني خود را معالجه کند اگر بخل دارد حسد دارد يا گرفتار مفاسد اخلاقي است خود را معالجه كند مقبلاً علي شأنه براي معالجه نفس از رذائل اخلاقي و گناه و معصيت است توجه كند چه چيزهايي برايش خوب است از گفتن چيزهايي كه مضر است بپرهيزد از رفتن دنبال چيزهائي که مضر است اجتناب بكند.

جمله حافظا للسانه يعني عاقل آن كسي است كه زبانش را حفظ بكند همينگونه كه خود زبان در دهان محفوظ است انسان مي‌تواند دهانش را ببندد و حرف نزند. بستن دهان براي كنترل زبان است ظاهراً از امام زين العابدين است که فرمودصبح به صبح زبان بر بقيه اعضا مشرف مي‌شود و مي‌گويد«كيف اصبحتم؟» چگونه هستيد شما«قالوا بخير ان تركتنا» حال ما خوب است اگر تو بگذاري تمام مفاسد و مضراتي كه به انسان مي‌رسد از زبان است گاهي يك حرفي مي‌زند چه گرفتاريهايي براي خودش و براي ديگران ايجاد مي‌كند بالاخره بهترين عبادتها براي زبان است زيرا کلمه شهادتين که بر زبان جاري مي‌شود موجب اسلام است با يك كلمه که از زبان جاري مي‌شود انسان كافر و مرتد مي‌شود از دين بيرون مي‌رود. ذكر بگويد با زبان است خدا مي‌داند يك سبحان‌الله چه مقدار درجه و مقام و ثواب دارد هرچه بيشتر بهتر علي‌ايحال پس حافظا للسانه زبانش را حفظ كند وادار كند به ذكر ياد خدا و از گناه او را حفظ كند.

انصافاً حديث قابل توجهي است كه انسان بايد سرمشق زندگي خودش قرار دهد.

بحث فقهي:

در ذيل مسئله 4 امام يك مطلبي دارند كه به نظر مي‌رسد با حرف قبلي مخالف است اينجا در ضمن بيان حکم مستحل محرمات مي‌فرمايند«لو ارتكب شيئا من المحرمات غير ما قرر الشارع فيه حدا» اگر محرماتي را مرتکب شده که در شرع براي آنها حدي مقرر نشده است آنهايي كه حد دارد حدش جاري مي‌شود آن محرماتي كه شارع حد براي آنها معين نكرده است اگر كسي مرتكب بشود«لامستحلا» حلال هم نمي‌داند مي‌داند حرام است اما مرتكب مي‌شود«عزر» اينجا تعزير مي‌شود پس هر كس با علم به تحريم حرامي را مرتكب شود بدون اينكه آن را حلال بداند اگر حد دارد كه همان حد است اگر حد براي او مقرر نشده است تعزير مي‌شود«سواء كانت المحرمات من الكبائر او الصغائر» چه آن گناه، گناه كبيره باشد چه صغيره باشد كسي که مرتكب شد و عالم به حرمت است تعزير مي‌شود.

مرحوم امام در مساله‌ي پنجم فرع پنجم از فروعي كه در باب قذف بود همين مساله را متعرض شدند و فرمودند تعزير مي‌شود به شرطي كه از كبائر باشد فرمود كل من ترك واجباً او ارتكب حراما فللامام(ع) و نائبه تعزيره هر كس حرامي را مرتكب بشود يا واجبي را ترك بكند امام مي‌تواند او را تعزير کند بشرط ان يكون من الكبائر به شرط اينكه گناه ارتکابي از كبائر باشد اگر گناه صغيره مرتكب شد تعزير ندارد آنجا هم اگر آقايان يادشان باشد ما مخالفت كرديم و گفتيم از ادله استفاده مي‌شود حتي در گناه صغيره هم اگر كسي بداند حرام است و مرتكب بشود تعزير دارد ادله‌اش را هم آنجا مفصل بيان كرديم و از ادله هم همين استفاده مي‌شود كه اعم از كبيره و صغيره تعزير دارد رواياتش اطلاق دارد كه آنجا مفصل ما مطرح كرديم.

مسئله‌ي 5من قتله الحد او التعزير فلا دية اذا لم يتجاوزه» كسي كه محكوم به حد است چه حد شرب خمر باشد يا حد زنا كه صد ضربه شلاق است يا مثلا بيست ضربه يا سي ضربه يا پنجاه ضربه شلاق محكوم شد؛ اگر در موقع اجراي حد يا اجراي تعزير بميرد حال يا به خاطر حالت شوكي که به او دست داد و يا به هر علت بميرد آيا ديه دارد و يا کسي ضامن است؟

در مساله دو قول است.

قول اول: جمعي از بزرگان به نحو اطلاق مي‌گويند لا دية له هر حدي و هر تعزيري که باشد ديه و ضمان ندارد.

دليل قول اول:

1- صحيحه‌ي‌حلبي‌عن‌ابي‌عبدالله(ع)«قال ايما رجل قتله الحد او القصاص فلا دية له».

کلمه«ايما» از الفاظ عموم است يعني هر رجلي كه قتله«الحد» الف و لام الحد هم الف و لام جنس است هر حدي حدالله يا حدالناس هر كسي را كه قتله الحد او القصاص مثلاً دست كسي را قطع كرده مي‌خواهند قصاصاً دستش را قطع كنند وقتي دستش را قطع مي‌كنند مي‌ميرد قصاص باعث قتل او شد يا حد باعث قتل او شد امام مي‌فرمايد«فلا دية له».

2- ابي الصباح الكناني عن ابي عبدالله(ع)«في حديث قال سئلته عن رجل قتله القصاص له دية؟» از امام پرسيدم كسي که قصاص باعث قتل او شد، آيا ديه دارد؟«فقال» امام فرمود«لو كان ذلك» اگر بگوييم قصاص موجب ديه است«لم يقتص من احد» ديگر هيچكس حاضر نيست از کسي قصاص بكند به جهت اينكه مي‌بيند اگر قصاص مي‌خواهد بكند دست كسي را قطع بكنند بميرد خودش ضامن مي‌شود ديه بايد بدهد لذا هيچكس اجراي قصاص نمي‌كند يا هيچكس اجراي حد نمي‌كند اگر بداند ضامن است و احتمال هم بدهد اين در موقع تعزير يا اجراي حد بميرد ضامن است هيچكس حاضر نيست اجراي حد بكند لم يقتص من احد اين براي قصاص بود«و قال» در ذيل روايت امام مي‌فرمايد«من قتله الحد فلا دية له» كسي هم كه حد او را بكشد ديه ندارد.

نکته1: وجوه ديگري هم براي دفاع از قول اول طرح شد مثلاً مرحوم شهيد در مسالك مي‌گويد«انه فعل جايز بل واجب» اجراي حد امر جايزي است شرع دستور داده يا بلكه بگوييم واجب است چيزي که جايز است و از طرف خداوند واجب شد«لا يتعقبه الضمان» ضمان ندارد زيرا معني ندارد بگويند واجب است اين كار را بكني ولي ضامن هم هستي.

نکته2: قاضي يا امامي که حاكم شرع است محسن است اين محاكمه از روي احسان براي اين شخص است كه پاك بشود و گرفتار آتش جهنم نشود يا همينجا در دنيا تنبيه بشود و متنبه گردد و قرآن مي‌فرمايد«ما علي المحسنين من سبيل» پس با تمسک به قاعده احسان مي‌گوئيم«لايتعقبه الضمان»

به اصل نيز تمسك شده است يعني اگر شك بكنيم حالا كه زير اجراي حد فوت شد مجري يا حاکم ضامن است يا نه؟ اصل عدم ضمان است.

قول دوم: اگر حد از حدود الهي باشد ديه ندارد اما اگر حد از حقوق الناس باشد ديه دارد مثلاً قذف کرده است و به خاطر آن مقذوف را حد مي‌زنند حق الناس است اگر زير حد بميرد ديه دارد و ديه‌اش هم بر عهده بيت المال است.

دليل قول دوم: عن حسن بن صالح كوري عن ابي‌عبدالله(ع)«قال سمعته يقول من ضربناه حدا من حدودالله فمات» كسي را كه ما حدي از حدود الهي بر او جاري كنيم اگر بميرد«فلادية له علينا» بر ما ديه‌اي نيست و من ضربناه حدا من حدودالناس اگر حق‌الناس باشد فمات فان ديته علينا ديه‌اش برماست ملاحظه مي‌فرمايد اين روايت تفصيل مي‌دهد دراجراي حد حق‌الله اگر بميرد ضماني نيست اما در حق‌الناس ما بايد ديه او را بدهيم.

مناقشه در دليل قول دوم:

اولاً: بواسطه حسن بن صالح روايت ضعيف است مي‌گويند بطري مذهب است بطريون كساني بودند كه معتقد به ولايت اميرالمومنين(ع) بودند امامت ايشان را قبول داشتند ولي بعدها امامت ابابكر و عمر را هم قبول كردند اميرالمومنين را خليفه سوم مي‌دانند نسبت به عثمان و طلحه و زبير و عايشه محبتي ندارند اما فقط ابابكر و عمر را مقدم بر اميرالمومنين مي‌دانند پس بنابراين بطري مذهب است آدم سالمي است آدم ثقه‌اي است مذهبش خلاف است و سيره اين است که اگر چنين روايتي تنها روايت مورد تمسک باشد به آن عمل نمي‌كنيم اينجا هم روايت حسن بن صالح تنها روايت مورد استدلال است و نمي‌شود به آن عمل كرد بنابراين قول دوم مدركي ندارد پس اقوي همان قول اول است كه لادية له.

وصلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo