< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

87/09/06

بسم الله الرحمن الرحيم

در بين اعضا و جوارح انسان، زبان عضوي است که بيشتر از همه‌ي اعضاي بدن دو جنبه‌اي است يعني هم مي‌تواند منشاء خير و برکت باشد و سعادت دنيا و آخرت انسان را تامين کند و هم مي‌تواند منشاء شر و فتنه و گمراهي انسان در دنيا و آخرت باشد از اين جهت مي‌گويند زبان از جهت جايگاهي که در بدن دارد در زندان دهان قرار داده شد و گويا که در يک سلول انفرادي جاي دارد و در ورودي آن دو رديف حفاظ گرفته شد يعني دندانها و لبها که مي‌شود دهان را بست تا زبان زنداني شود و نتواند حرف بزند در حاليکه عضوي مثل چشم باز است و فقط پلکها براي اينکه چشم را تميز کنند باز و بسته مي‌شوند.

يکي از اساتيد ما که خدا رحمتش کند مرحوم آقاي آقا شيخ محمد حسن نجف آبادي بود و ما در اصفهان شرح لمعه را نزد ايشان خوانديم آن بزرگوار از اوتاد و از علماي بزرگ و از شاگردان مرحوم آخوند خراساني صاحب کفايه و هم دوره با مرحوم آقاي بروجردي بود خود ايشان مي‌گفتند ما در درس مرحوم آخوند که بوديم با مرحوم آقاي بروجردي ارتباط داشتيم بعد از آنکه مرحوم آقاي بروجردي به قم آمدند و بعنوان رئيس اسلام و بالاترين مرجع منصوب شدند و نيز در داخل و خارج مقبول عامه قرار گرفتند بعضي از افراد به من گفتند خوب است شما يک ديداري با ايشان داشته باشيد لذا از اصفهان آمديم قم محضر مرحوم آقاي بروجردي و من نمي‌دانستم حالا که سالها از رفاقت ما گذشته است آيا يادشان هست و مرا مي‌شناسند که ما در درس مرحوم آخوند هم دوره بوديم و کنار هم مي‌نشستيم يا خير؟ اما يک خاطره که بين من و ايشان بود مي‌توانست وسيله يادآوري ايشان باشد يعني آن روزها که در نجف بوديم من در مدرسه‌ي مرحوم آخوند مريض شدم خيلي حالم سخت شده بود و آيت الله بروجردي که طلبه‌اي بود تربت آورده بود و در اثر آب تربت که به من دادند خدا مرا شفا داده بود وقتي در قم به محضر حضرت آيت الله العظمي بروجردي وارد شديم بعضي معرفي کردند که ايشان آقاي آشيخ محمد حسن نجف آبادي از اصفهان آمدند. تا عنوان کردند آقاي آشيخ محمد حسن آمد آقاي بروجردي فرمودند؛ المستشفي بالتربه الحسينيه يادشان بود که در نجف آن بيماري براي ما اتفاق افتاد و با تربت شفا گرفته بوديم.

به هر حال استاد خيلي نزد مرحوم آقاي بروجردي مورد احترام بود ايشان در اصفهان سالها و دوره‌هاي متعدد فقط شرح لمعه درس مي‌گفتند و علاوه بر درسي که داشتند و چندين دوره شرح لمعه گفتند يک جنبه‌ي تربيت اخلاقي تهذيبي هم براي طلبه‌ها داشت زيرا ضمن رفت و آمد به منزل در مدرسه حجره مستقلي نيز داشت بودنشان در مدرسه«جد بزرگ» اصفهان و در حجره تأثير زيادي در رفتار طلاب داشت ايشان در درسشان گاهي صحبت مي‌کردند و به طلبه‌ها توصيه و سفارش‌هايي مي‌کردند. يکي از آن نصيحت‌هاي ايشان که يادم هست اين است که در يک نصيحتي به شاگردان فرموده بود آقايان طلبه‌ها مواظب زبانتان باشيد شما طلبه‌ها عمده معصيتي که داريد معصيتي است که از زبان صادر مي‌شود زيرا نه پول داريد که دنبال عيش و نوش و خوشگذراني برويد دستتان نمي‌رسد و نمي‌توانيد و پولش را نداريد در آن جلسات و چيزهايي که خيلي‌ها مي‌روند رفت و آمدهايي که دارند پولش را نداريد و بعضي جاها نيز براي اينکه ملبس به لباس روحانيت هستيد رويتان نمي‌شود که برويد ممکن است يک جاهايي علاقمند هم باشيد و دلتان بخواهد برويد اما حفظ لباس و نگاه خيرة مردم که مي‌گويند آقا اينجا چکار مي‌کند اجازه ورود نمي‌دهد (آن وقت‌ها در آن رژيم مفاسد و مراکز فساد الي ماشاءالله بود فرمودند خيلي جاها هم رويتان نمي‌شود که برويد) بنابراين آن معصيتي که بيشتر گريبان‌گير شما است اين است که بنشينيد دور هم غيبت کنيد چه بسا همة جلساتي که مي‌گذاريد غيبت است پشت سر اين بگو پشت سر آن بگو آبروي او را ببر. فرمود اين را مراعات کنيد اين يکي از گناهان رايج بين شماهاست و اين بوسيله‌ي زبان است لذا حفظ زبان يکي از وظايف مهم ماست اين هم با يک دفعه و دو دفعه که آدم خودش را حفظ کند نمي‌شود بايد جوري باشد که ملکه‌ي انسان بشود.

در يک روايت از امام هشتم امام رضا(ع) نقل شده است«عن الوشاء قال سمعت الرضا(ع) يقول کان الرجل من بني اسراييل اذا اراد العباده»[1] در بين بني اسراييل افرادي بودند تمام زندگي را رها مي‌کردند و براي عبادت مي‌رفتند در يک صومعه‌اي در يک بياباني در يک کوهي آنجا مي‌ماندند و لذا عنوان‌هاي عابد بني اسراييل، عابد کذا و عابد کذا، زياد مرسوم بود امام مي‌فرمايد«کان الرجل من بني اسراييل اذا اراد العباده» در آن رژيم اگر مي‌خواست بنا بگذارد که برود جزء عباد بشود صَمَتَ قبل ذلک عشر سنين ده سال سکوت مي‌کرد براي اينکه مقدمات آماده بشود و از عباد بشود و ترک زندگي کند و مشغول عبادت بشود ده سال سکوت مي‌کرد يعني حرف زيادي نمي‌زد فقط به مقدار ضرورتي که يک لا و نعمي داشته باشد حاجتش و خواسته‌اش را مطرح کند به مدت ده سال کم حرف نمي‌زد و سکوت مي‌کرد. مرحوم مجلسي اين روايت را نقل مي‌کند و مي‌فرمايد«ليصير الصمت ملکة له»[2] دليل ده سال سکوت اين بود که صمت ملکه‌ي او بشود وقتي مي‌خواهد يک حرفي بزند اول اين حرف را مزمزه مي‌کند ببيند چه مي‌خواهد بگويد آيا دروغ است يا غيبت است. يا آبروي مومني مي‌رود يا ذکر است يا کمک به کسي است يا اصلاح بين مومنين است. اينگونه نباشد که زبان رها باشد و از دهان هر چه در مي‌آيد بگويد بعضي‌ها وِر، وِر، وِر، مشغول صحبت مي‌شوند و نمي‌فهمند چيزي را که مي‌گويند حق است يا ناحق است. دروغ يا راست است. پس انسان براي حفظ لسان بايد ده سال سکوت کند تا ملکه‌ي انسان و يک طبيعت ثانوي شود تا با تدبير بداند کجا بايد حرف بزند کجا نبايد حرف بزند اين خيلي مهم است.

در يک روايت حلبي از امام نقل مي‌کند«قال رسول الله(ص) نجاة المومن في حفظ لسانه»[3] نجات مومن به حفظ زبان است يعني آن چيزي که مي‌تواند انسان را در هلاکت بياندازد و از مهالک دنيوي و اخروي شمرده شود زبان است.

صحيحه ابي حمزه‌ي ثمالي[4] از علي بن الحسين(ع) نقل مي‌کند«قال ان لسان بن آدم يشرف علي جميع جوارحه کل صباح» هر روز و صبح به صبح زبان انسان يک اشرافي به همه‌ي اعضا پيدا مي‌کند«فيقول کيف اصبحت» اول صبح از بقيه اعضاء احوالپرسي مي‌کند و صبح به خير مي‌گويد (مراد از اشراف يعني زبان يک عضوي است که حالت تسلطي بر همه‌ي اعضا دارد روي اصل همان تسلط اشرافي هم دارد) امام مي‌فرمايد همه‌ي اعضا و جوارح جواب مي‌دهند«فيقولون بخير ان ترکت» اگر تو بگذاري حال ما خوب است«و يقولون الله الله فينا» و بعد زبان را قسم مي‌دهند و مي‌گويند«الله الله فينا» يعني اتق الله از خدا بترس در مورد ما رعايت ما را داشته باش«و يقولون» و مي‌گويند«انما نثاب و نعاقب بک» اگر ثواب و خيري به ما برسد بواسطه‌ي توست يک حرفي مي‌زني يک مطلبي را مطرح مي‌کني ديگران خوشحال مي‌شوند يک پاداشي مي‌دهند خيرش به ما مي‌رسد و يا يک حرفي مي‌زني ديگران ناراحت مي‌شوند و کيفر و عذاب و عقوبت آن به ما مي‌رسد.

معاذ بن جبل که از اصحاب پيامبر است به حضور پيغمبر رسيد«قال يا رسول الله اوص» يک وصيت به من بکنيد فقال«احفظ لسانک»[5] پيغمبر فرمود زبانت را حفظ کن معاذ گويا نفهميد که پيامبر چه گفت و مطلب را نگرفت لذا دفعه‌ي دوم گفت«يا رسول الله اوص» باز موعظه خواست حضرت فرمودند«احفظ لسانک» باز دفعه‌ي سوم گفت يا رسول الله اوص من را نصيحت کنيد فرمود احفظ لسانک بعد از دفعه‌ي سوم پيغمبر احساس کرد معاذ هنوز مطلب را نگرفته است سه بار تکرار کرد که پيغمبر جواب داد باز مي‌گفت«اوصني» مثل اينکه نصيحت اولي براي او جا نيافتاده است حضرت فرمود«ويحک» حالا تعبيرات مختلفي از اين دارند در مقام دلسوزي بعضي وقتها که يک کسي به مطلبي نمي رسد به او مي‌گويند بيچاره؛ کلمه«ويحک» جاهاي مختلفي عنوان مي‌شود يکجا در مقام تعجب استعمال مي‌شود اينجا پيغمبر به او فرمود«ويحک و هل يکب الناس علي مناخرهم في النار الا حصائد السنتهم» آيا چيزي هست که انسان را به رو در آتش جهنم بيفکند و انسان را در آتش جهنم به صورت پرت کند مگر آنچه را که زبان درو کرده است؟ ببينيد چقدر تعبير بالايي است داس را وقتي بر مي‌دارند و گندم را درو مي‌کنند علفهاي هرزه و همه‌ي چيزهايي که هست درو مي‌شود زبان هم مثل يک داس است درو مي‌کند کلمات را پشت سر هم حرف مي‌ريزد روي هم حرف خوب و حرف بد مخلوط همديگرند پيغمبر فرمود گفتار انسان بدون دقت در اينکه حرفش درست است يا دروغ و يا غيبت است تعبير کردند به آن داسي که درو مي کند همه چيز را هم علف هرزه‌ها را درو مي‌کند هم آن خوشه‌هاي گندم را الا حصائد که حصائد جمع حصيده است به معناي آن زراعتي که درو شده وقتي درو مي‌کنند گندم را مي‌ريزند روي زمين اين را حصيده مي‌گويند حصائد يعني درو شده‌هاي زبان آنچه را که زبان مثل داسي که درو مي‌کند مي‌ريزد روي زمين کلمات را پخش مي‌کند اينها بالاترين چيزي است که باعث اين مي‌شود که انسان به رو در آتش جهنم افکنده بشود يعني زبان يک چنين نقشي دارد در قرآن هم داريم«و من جاء بالسيئة فکبت وجوهم في النار»[6] قيامت از بت پرستها مي‌پرسند شما چه پرستش مي‌کرديد بتها را نشان مي‌دهند مي‌گويند ما اينها را پرستش مي‌کرديم به اينها سجده مي کرديم در مقابل خدا آنوقت قرآن مي فرمايد اينها به رو مي ريزند در آتش هم معبودها آنهايي که پرستش مي شدند والغاوون آنهايي که آنها را پرستش مي‌کردند همه را مي ريزند در جهنم اينجا هم هل يکب الناس تعبير پيامبر از قرآن اتخاذ شده آيا چيزي هست که باعث پرتاب شدن انسان در آتش باشد مگر آن چيزي که زبان نقل مي‌کند؟ از خيلي روايات استفاده مي‌شود که جهنم در يک گودالي قرار دارد که افراد را مي اندازند نه اينکه در را باز کنند و بگويند آقا بفرماييد داخل جهنم در آنجا«خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه»[7] باز صلو يعني پرتاب مي‌کنند مي‌اندازند تعبير به قعر دارد که در قعر جهنم انداخته مي‌شوند يعني زندان جهنم گودالي است که مملو از آتش است اميدوار هستيم انشاءالله خداوند به ما توفيق بدهد تا همانگونه که مرحوم آقاي شيخ محمدحسن نجف آبادي فرمود«شما طلبه‌ها بيشتر گناهتان بوسيله زبان است» زبان را تمرين دهيم و واقعا مراعات بکنيم آنهم با يک دفعه و دو دفعه نمي‌شود تمرين صمت کند تا زبانش را بتواند حفظ کند.

مسئله 7-«اذا سرق الاجير من مال المستاجر» در اين مسئله در سه جهت بحث مي‌شود.

جهت اول: اجير اگر از مال مستاجر سرقت کند فرض کنيد يک شخصي مي‌آيد يک انساني را اجير مي‌کند مثلاً بيايد در منزلش کار کند اين شخصي که مالک خانه است مي‌شود مستاجر اجير کننده و به آن شخصي که آبدارچي شد اجير مي‌گوييم. اکنون اين شخص اجير در خانه است مي‌آيد اتاق را تميز مي‌کند جارو مي‌کند شستشو مي‌کند. اثاث البيت در اختيار و تحت يد اوست اگر اين اجير از اثاث بيت سرقت بکند (وقتي مي‌خواست برود يواشکي مخفيانه يک چيزي بردارد برود) آيا دستش قطع مي‌شود يا نه؟ در مسئله دو قول هست

قول اول: تفصيل؛ نظر مشهور علما اين است که اگر از متاعي سرقت کند که در اختيار اوست او را امين قرار دادند که بيايد در خانه رفت و آمد داشته باشد اگر يکي از همان‌ها را بردارد و سرقت کند چون شرايط را ندارد سرقت از حرز نيست هتک حرز نکرده اين سرقت نيست بلکه خيانت در امانت کرده است. اما اگر چنانچه صاحب منزل يک کمدي دارد درب آنرا قفل کرده اينجا ذخيره‌اي دارد براي اينکه امثال اين اجير نتوانند دسترسي به آنجا پيدا کنند اگر اجير از آن که در حرز قرار داده شده بود از آنجا برود حرز را بشکند و از آن کمد يا کيف سامسونتي هست رمز دارد رمز آنرا بشکند و از آن کيف چيزي بدزدد و ببرد دستش قطع مي‌شود پس تفصيل مي‌دهيم بين متاعي که در اختيار اوست و او را نسبت به آن متاع امين دانستند اينجا سرقت نيست دستش هم قطع نمي شود فقط مي‌گوييم خيانت در امانت کرده تعزير هم مي‌شود اما اگر چيزي را که در حرز قرار دادند آنرا بشکند و از او ببرد فرمودند که سرقت صدق مي‌کند و دستش هم قطع مي‌شود اين قول طبق موازين و قواعد هم هست که آنجا که شرايط جمع است قطع يد دارد اما آنجايي که در متاعي که در اختيارش هست شرايط نيست قطع يد هم ندارد.

دليل مسأله: اطلاق آيه«السارق والسارقه فاقطعوا ايديهما»[8] اطلاق آيه اينجا را مي‌گيرد نسبت به اين مالي که در حرز گذاشته بودند و مي‌خواستند حتي اين آقا دسترسي به آن پيدا نکند اما او حرز را شکسته و دزديد روي موازين و مقتضاي قواعد قطع يد دارد و اگر از بقيه اموال که در اختيار اوست و نسبت به او حرز ندارد دزديد قطع يد ندارد.

قول دوم: مرحوم شيخ(ره) در کتاب نهايه مي‌فرمايد«والاجير اذا سرق من مال المستاجر لم‌يکن عليه قطع»[9] مطلقا دست اجير را قطع نمي‌کنيم. اجير اگر از مال مستاجر بدزدد و سرقت کند قطع يد ندارد اطلاق اين عبارت مي‌گويد چه اينکه از اموالي که متاعي که در دست اوست تحت يد اوست در اختيار اوست از وسائل زندگي از آنها بدزدد يا اينکه از حرز بدزدد فرقي نيست مرحوم شيخ استناد مي‌کند به روايات و فتوي مي‌دهد و دليل قولش روايت است.

1-صحيحه حلبي[10] عن ابي عبدالله(ع) انه قال في رجل استاجر اجيرا و اقعده علي متاعه شخصي را اجير کرد و او را بالاي سر اين متاعي که دارد نشاند تا مواظب اين اموال باشد فسرقه اما همين شخص اجير از آن متاع دزديد«قال» امام در جواب فرمود«هو مؤتمن» او را امين قرار داده‌ايد و دست امين قطع نمي‌شود.

2-معتبره سکوني[11] عن ابي عبدالله(ع) قال قال اميرالمومنين(ع)«اربعه لاقطع عليهم» چهار دسته هستند که قطع يد ندارند.

1- المختلس که قبلا گفتيم.

2- والغلول شخصي که خيانت بکند در مال

3- من سرق من الغنيمه کسي که از غنيمت بدزدد

4- و سرقه الاجير که محل بحث ما است چهارم طايفه‌اي که قطع يد براي او نيست اجيري است که سرقت بکند فانها خيانه در اينجا خيانت صدق مي‌کند نه سرقت.

3- صحيحه سليمان بن خالد[12] قال سئلت اباعبدالله عن الرجل يستاجر اجيرا فيسرق من بيته يک اجيري را آورده در خانه‌اش کمک کند اما اين از خانه سرقت مي‌کند هل تقطع يده؟ آيا دستش قطع مي‌شود فقال هذا مؤتمن ليس بسارق اين مؤتمن است امين دانستند که راه دادند او را به خانه اثاث و وسائل در اختيار او گذاشتند سارق نيست خيانت در امانت کرده است.

4- معتبره سماعه[13] قال سئلته عن رجل استاجر اجيرا اجيري گرفته«فاخذ الاجير متاعه» متاع او را گرفت فسرقه فقال امام فرمودند هو مؤتمن باز همه تعبيرات اين است ثم قال بعد امام اضافه کردند الاجير والضيف امناء کسي را که اجير کرديد يا دعوت کرديد به ميهماني به خانه‌تان ميهمان اينها امناء هستند«ليس يقع عليهم حد السرقه» حد سرقت بر آنها بار نمي‌شود.

5- مرسله ابن ابي عمير عن بعض اصحابنا عن ابي عبدالله(ع)«قال لايقطع الاجير والضيف اذا سرقا»[14] اگر ميهمان يا اجير از خانه‌اي سرقتي کردند دستشان قطع نمي‌شود«لانهما مؤتمنان» چون امين قرار داده شدند.

اين روايات مستند فتوي مرحوم شيخ است که فرمود«والاجير اذا سرق من مال المستاجر لم يکن عليه قطع» اينجا هم همه فرمودند اجير دستش قطع نمي‌شود روايات هم بعضي از آنها روايات صحيحه است.

توجيه روايات: حملي که در اين روايات مي‌شود اين است که بگوييم عدم قطع يد در مورد دزدي از اموالي است که امينش دانستند اما اگر يک کمدي بوده درش قفل است امينش ندانستند نسبت به آن و الا در را باز مي‌گذاشتند اگر از آنجا قفل را شکست سرقت کرد مي‌گوييم دستش قطع ميشود روايات آنجا را نمي‌گويد.

مرحوم محقق در شرايع[15] مي‌فرمايد:«يقطع الاجير اذا احرز المال» اگر مال را در حرز گذاشتند و دزديد يقطع دستش قطع مي‌شود«و في روايه لايقطع» مرحوم محقق مي‌فرمايد در روايتي مي‌گويند قطع نمي‌شود (مراد همين پنج روايت است که خوانديم)«و هي» مرحوم محقق مي‌گويد آن روايت«محموله علي حال استيمان» روايت را حمل مي‌کنيم بر موردي که از اموالي که نسبت به او امين بود دزديد قطع يد ندارد. شاهدش هم اين است که در همه روايات لفظ مؤتمن بکار بردند. خوب در اين اموالي که در اختيار اوست مؤتمن است اما نسبت به آنکه در جايي گذاشته شده و درب آن قفل است در همه جا حق رفت و آمد دارد غير آن اتاق در اين صورت اگر رفت درب را شکست چيزي برداشت مؤتمن نبوده پس اين روايات چون نوعش مربوط به موردي است که اموالي در اختيار اوست.

مرحوم شهيد[16] مي‌فرمايد مخصوصا روايت حلبي صريح است (روايت اولي بود که خوانديم)«في رجل استاجر اجيرا و اقعده علي متاعه» نشاند او را بالاسر متاع اين پيداست که صريح است در اينکه اگر از آن متاعي که در اختيار اوست دزديد«لم‌يکن عليه قطع» اما اگر يک جايي در آن قفل است بسته شده در حرز قرار داده شده اين روايات ديگر شامل آنجا نمي‌شود پس اين روايات نميتواند آيه«السارق والسارقه فاقطعوا» که بنحو اطلاق مي‌گويد دست سارق را ببريد؛ تخصيص بزند. يا آن رواياتي که مي‌گويد اگر چنانچه از حرز دزديد دستش قطع بشود اين روايت با آنها معارض نيست اين براي يک جاي ديگر است که اموال در اختيارش است پس هيچ منافاتي بين روايات نيست بنابراين قول حق همان قول مشهور است که تفصيل مي‌دهند مقتضاي قاعده هم تفصيل است متاعي که در اختيار اوست اگر از آن سرقت کند حد ندارد از متاعي که در حرز گذاشتند سرقت کند حد دارد.

بحث اموال زن و شوهر انشاءالله بحث بعدي.

روز شنبه هم درسها تعطيل است انشاءالله يکشنبه خدمت آقايان هستيم.

و صلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد.

[1] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج12، ص182، باب 117، ابواب کتاب حج، ح6

[2] مرآه العقول، ج8، ص218-220

[3] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج8، ص533، باب 119، ابواب احکام عشره ، ح6

العلامه المجلسي، بحارالانوار، ج68، ص300

[4] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج12، ص189، باب 119، ابواب کتاب حج، ح1

[5] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج12، ص191، باب 119، ابواب کتاب حج، ح8

الشيخ الکليني، الکافي، ج 2، 115

[6] القرآن الکريم، سوره نمل، آيه 90

[7] القرآن الکريم سوره حاقه، آيه 31

[8] القرآن الکريم، سوره مائده، آيه 38

[9] الشيخ الطوسي، نهايه الاحکام، ص717

[10] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص270، باب 14، ابواب حد سرقت، ح1

[11] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص270، باب 14، ابواب حد سرقت، ح2

[12] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص271، باب 14، ابواب حد سرقت، ح3

[13] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص270، باب 14، ابواب حد سرقت، ح4

[14] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص270، باب 14، ابواب حد سرقت، ح5

[15] المحقق الحلي، شرايع الاسلام، ج4، ص953

[16] الشهيد الثاني، مسالک الافهام، ج14، ص490

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo