درس خارج فقه استاد مقتدايي
88/02/22
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در مجازات لُصّ محارب و غیر محارب بود گفتيم روایات در این باب زیاد است به نظر ميرسد همینطور که در اين سالها قضیه دزد و دزدی فراوان است آن مواقع هم همینگونه بود لذا مراجعه به ائمه در این باب زیاد بوده و سؤالات بسيار شده است كه روایات متعدد داريم.
برخي از روايات قرائت و بررسي شد و تاكنون به اين نتيجه رسيديم اگر لص برای سرقت و بردن مال بيايد و عنوان محارب بر او صادق باشد بلاشبهه همان احکام محارب در مورد او جاری میشود اما اگر بر لصی عنوان محارب صدق نکند اینطور نیست که اسلحه بدست گرفته و بقصد اخافه الناس آمده باشد مال ببرد غارت بکند آدم بکشد فساد فی الارض بكند بلكه اسلحه دارد اما فقط ميخواهد مال ببرد. در اين صورت گفتیم گرچه روایات میفرماید «اللص محارب فاقتله» به دو صورت قابل توجیه است.
توجيه اول: محارب یعنی فی حکم المحارب در اين جهت در حکم محارب است که میشود با او جنگید حتی میشود او را کشت اگر کشته شد قصاص و دیه هم ندارد.
توجيه دوم: اینکه میفرماید «فاقتله» معنا اين نيست که ابتدائاً بزن بکش بلكه نوبت قتل آنوقتی میرسد که راه دیگری جز این نیست و الا آن مراحل عتاب و امر به معروف و نهی از منکر که در باب دفاع گفته شده است باید رعایت بشود.
مرحوم آقای گلپایگانی(ره) بعد از بيان نظر مرحوم صاحب جواهر در بيان نظر خودش میفرماید «و علی الجمله فعدم عمل الاصحاب یوجب الاعراض و العمل بمقتضي القواعد من التدرج» چون علما به این روایات عمل نکردند موجب اعراض مشهور از آن شده است و با اعراض مشهور اصلا روایات از درجه اعتبار و قابليت استناد ساقط میشود و بايد به مقتضاي قواعد و براساس مراحل تدريجي دفاع عمل شود.
حكم دزد غيرمسلح: تاكنون دو فرض مطرح شد
فرض اول: دزد مسلحي كه تشهير سلاح كند.
فرض دوم: دزد مسلحي كه تشهير سلاح نكند.
فرض سوم دزد غيرمسلح؛ مرحوم صاحب جواهر[1] بعد از نقل اخباري كه گذشت میفرماید یک دسته دیگر اخبار هم داریم كه «ان لمیکن الاجماع» اگر اجماع در مسئله نباشد «امکن ان یقال بجواز قتل اللص غیر المحارب ایضا» (فرض سوم) این دزد آمده اسلحه هم ندارد و دست خالی است آمده چیزی بردارد و برود مثل همین دزدهای معمولی میفرماید اگر اجماع نباشد امكان دارد با توجه به روايات بگوئيم كشتن دزدی كه مسلح نيست و تشهير سلاح نكرد در ابتدا و بدون تدريج جايز است بالاخبار المطروح همین اخباری که حكم دزد محارب و غیر محارب را بيان كرد مضافاً به چند روایت که از آنها استفاده میشود كشتن دزدی که بدون اسلحه آمد و صدق محارب بر او نمیکند جايز است.
1- عن السکونی[2] عن جعفر(ع) عن ابیه(ع) قال ان الله لیبغض العبد خداوند غضب می کند بر یک انساني که «یدخل علیه فی بیته فلایقاتل» دزد به خانهاش آمده دزدی بکند با او مقاتله نمیکنند «ان الله لیمقت» خداوند غضب میکند بر چنین آدمی که نشسته و مبارزه نميكند مرحوم کلینی[3] همین روایت را از سکونی با این تعبیر «فلایحارب» نقل ميكند پس کسی که با دزد خانهاش مقاتله نکند مورد غضب خداوند است.
2- عن ابيالحسن(ع)[4] فی رجل دخل دار آخر للتلصص برای لصی یعنی دزدی آمده در یک خانه ای او الفجور يا قصد تجاوز دارد فقتله صاحب الدار و صاحبخانه آن دزد را كشت ایقتله به ام لا؟ آیا این شخص صاحبخانه بايد قصاص بشود «فقال» امام در جواب فرمود «اعلم ان من دخل دار غیره فقد اهدر دمه» هرکس بدون اذن به خانه دیگری وارد شد خون خودش را هدر داده است.
ملاحظه ميفرمائيد صرف «دخل دار غیره» آمده است یا برای دزدی یا برای تجاوز و بحث اسلحه و محاربه هم مطرح نیست «و لایجب علیه شیئ» اگر کسی او را کشت چیزی بر او نیست قصاص يا دیه ندارد.
3- حسین بن مهران[5] عن ابی عبدالله(ع) «قال سئلته عن امرئه دخل علیها لص» در مورد زنی پرسيدم که دزدی بر او وارد شد «و هی حبلی» آن زن هم حامله بود «فوقع علیها» وقع علیها کنایه از اینکه به او تجاوز کرد «فقتل ما فی بطنها» لابد آن زن ميخواست دفاع بکند و او هم با فشار میخواست کارش را انجام بدهد موجب شد که بچه سقط شد «فوثبت المرئه علی اللص» زن ناگهان به دزد حمله کرد «فقتلته» او را کشت. حکمش چیست؟ «فقال» امام فرمود «اما المرئه التی قتلت» مرئهای که آن شخص را کشت «فلیس علیها شیئ» هیچ جرمي بر عهده او نیست خون دزد مقتول هدر است دیه یا قصاص ندارد «و دية سخلتها علی عصبة المقتول» و دیه آن بچه سقط شده با عاقله مقتول است زيرا بديهي است دزد قصد كشتن بچه را نداشت پس قتل غيرعمد است و ديه دارد.
روایات ديگري نيز هست که صاحب جواهر نقل كرد و ما از آنها میگذریم.
ملاحظه ميفرمائيد این دسته از روايات ميگويد حتي اگر دزدي كه وارد خانه شد مسلح و محارب نباشد قتلش جایز است مرحوم صاحب جواهر در ادامه ميفرمايد «الی غیر ذلک من النصوص الداله علی هدر دم اللص» دستة سومي از روايات هست كه ميگويد اگر دزد وارد خانهای شد هرچند فقط دزد است نه محارب؛ خونش هدر است الموید همين روايات دسته سومي به وسيلة دستة چهارمي از روایات تأييد ميشود که ميگويد اگر کسی بدون اذن وارد خانه غیر شود گرچه براي دزدي نرفته است ميتوان او را کشت و دستة پنجمي هم هست كه ميگويد حتی اگر داخل خانه نشده است و از یک جایی اشراف پیدا کرده نگاه میکند يا پشت یک پنجره ایستاده به خانه مردم نگاه میکند پشت یک روزنهای از یک جایی از یک دیواری پنجرهای به خانه مردم نگاه میکند «اهدر دمه» خونش هدر است میتوانند همانطور که نگاه میکند بزنند چشمش را در بیاورند این هم یک دسته روایت براي نمونه چند روايت در ذيل ميآيد:
1- علاء بن فضیل[6] عن ابی عبدالله(ع) قال «إذا اطلع رجل على قوم يشرف عليهم، أو ينظر من خلل شئ لهم فرموه فأصابوه فقتلوه أو فقؤوا عينيه فليس عليهم غرم»اطلع یعنی سَرَكْ میکشد و از دیواری يا جایی نگاه میکند و اشراف بر آنها پیدا میکند یا اینکه از یک روزنهای نگاه میکند آنها هم تیراندازی به او کردند به چشمش تيز زدند يا او را كشتند یا چشمهایش را با یک چاقویی يا کاردی از حدقه بيرون آوردند هیچ غرامتی برایشان نیست و قال: «إن رجلا اطلع من خلل حجرة رسول الله(صلى الله عليه وآله) فجاء رسول الله(صلى الله عليه وآله) بمشقص ليفقأ عينه فوجده قد انطلق، فقال رسول الله(صلى الله عليه وآله): أي خبيث أما والله لو ثبت لي لفقأت عينك» امام صادق در ادامه فرمود یک شخصی چشمش را گذاشته بود به یک شکافی از در خانه پیامبر داخل حجره را نگاه می کرد پیامبر از خانه آمدند بیرون یک آهن نوک تیز (تیرهای سابق از چوب بود و سرش یک آهنی داشت آن را مشقص میگویند) دستشان بود برای اینکه چشمش را در بیاورد تا پیامبر آمدند رفته بود پيامبر فرمود اي خبيث اگر ثابت مانده بودی چشمت را از حدقه بیرون میکشیدم.
2- عن عبیده بن زراره[7] عن ابی عبدالله(ع) قال «اطلع رجل علی النبی» یک کسی سر کشیده بوده به خانه پیامبر نگاه میکرد «من الجرید» از جرید نگاه می کرد جرید را نقل میکنند یعنی همان خللی که لابلای همین نخل خرما است مثلاً نخل است یا یک نخل خرما پوستش کنده شده پشت نخل میایستد از یک پوستی که دارد پشت آنجاست نگاه می کند آن را جرید میگویند از لای شاخه نخل نگاه ميكرد فقال له النبی(ص) «لو اعلم انک تثبت لی» فرمودند اگر میدانستم که فرار نمیکنی من به تو میرسم «لقمت بالمشقص حتی افقع به عینیک» با مشقص ميآمدم تا بوسیله مشقص هردو چشمت را در بیاورم «فقلت له» راوی میگوید وقتی امام صادق(ع) این قضیه را از پیامبر نقل کرده «فقلت له و ذاک لنا» ما هم میتوانیم اینکار را بکنیم یا این از مختصات پیامبر بود که اگر کسی پشت خانه پیامبر سر بکشد یا پشت یک روزنهای داخل یک حجره پیامبر را نگاه بکند پیامبر فرمود اگر میدانستم میایستی میآیم چشمت را در بیاورم قال «ویهکم» یا «ویلک» فرمود چه حرفی است میزنی چه احتمالی است که میدهی «اقول لک» من به تو ميگويم «ان رسولالله(ص) فعل» پیامبر اینکار را کرد. یعنی فعل پیامبر را میشود از آن تقلید کرد میشود تأسی به پیامبر کرد و حکم شرع این است من به تو میگویم پيامبر اين كار را انجام داد تو ميگويي آيا ما هم میتوانیم اینکار را بکنیم معلوم است كه ميتواني زيرا فعل پیامبر از مختصات او نبوده است یعنی حکم شرعی را میخواسته اجرا بکند.
مرحوم صاحب جواهر بعد از همه اینها ميفرمايد«هذه جمله من الاخبار الا انه لم اجد مصرحا بالعمل بها علی الوجه المذکور» تا اينجا تعدادي روايت بود عمده اشکال اینجاست من هیچیک از فقها را ندیدم که به این روایات عمل كند که اگر کسی نگاه کرد در خانه مردم چشمش را دربیاورند یا اگر کسی سر کشید در خانه کسی میشود او را کشت يا اگر بدون اذن وارد خانه مردم شد او را بکشند «بل ستسمع من غیر واحد ما یقضی بالتقیید النصوص» و به زودي از تعداد فقهاء نقل ميكنيم كه ما باید این نصوص را مقید کنیم به آنجایی که برای دفاع چارهای جز این نیست ولو این روایت میفرماید چشمش را در بیاورید اما مراد اين است كه برای منع شخص از اين كار چارهای ندارد جز درآوردن چشم او لذا مراحل نهي از منكر مطرح است.
به هر حال خواندن اين روايات خیلی لازم نبود ولی همین مقدار که اطلاع داشته باشید اگر یک جایی برخورد کردید بفهمید این روایات از نظر سند تمام نیست عمل اصحاب هم بر طبق آن نیست بلکه مرحوم آقای گلپایگانی میفرمود «معرض عنها» است علما از آن اعراض کردند که متروک است تا اینجا جمع بین اخبار بود. بحث بعدی راجع به کیفیت به دار آویختن است فردا انشاءالله.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد
[1] الشيخ الجواهري، جواهرالكلام، ج41، ص585.
[2] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج15، ص119، باب46، ابواب جهاد عدو، ح2.
[3] الشيخ الكليني، الكافي، ج5، ص51، ص2.
[4] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج15، ص70، باب27، ابواب جهاد عدو، ح2.
[5] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج29، ص402، باب13، ابواب ديه عاقله، ح1.
[6] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج29، ص68، باب25، ابواب قصاص النفس، ح6.
[7] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج29، ص67، باب25، ابواب قصاص النفس، ح4.