< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

88/07/07

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در این بود که آیا انکار ضروری دین به تنهایی موجب کفر می‌شود؟ یا در صورتی موجب کفر است که بازگشت به تکذیب نبی داشته باشد؟ یعنی این انکار در حقیقت تکذیب نبی می‌شود و آن منشاء کفر است. گفتیم مساله اختلافی و دو قول است.
قول اول: صاحب مفتاح الکرامة فرمود «ظاهر الأصحاب الاول»[1] اینکه بگوییم انکار ضروری خودش مستقلا موجب کفر می‌شود ظاهر کلام اصحاب است.

و نیز مرحوم شهید فرمود ضابط کلی این است که منکر ضروری بشود و اگر یکی از چیزهایی که ضروری اسلام است را منکر شد؛ کافر است.

قول دوم: صاحب کشف اللثام به این ضابط کلی یک قید اضافه کرد و فرمود: انکار ما علم انه من الدین ضرورة مع علمه بذلک به شرطی که عالم باشد و بداند این چیز ضروری دین است و منکر بشود کافر است یعنی می داند پیامبر فرمود در عین حال می گوید من قبول ندارم یعنی پیامبر را قبول ندارم برگشتش به تکذیب نبی می‌شود.

مرحوم امام(ره) قول دوم را قبول کرده‌اند که دیروز عبارتش را خواندیم[2] مرحوم آقاسیدمحمدکاظم یزدی هم قول دوم را قبول دارند استدلالش را هم خواندیم.

دیروز قول مشهور را رد کردیم و گفتیم قول حق همان قولی است که صاحب کشف اللثام می گوید یعنی در صورتی که عالم باشد این حکم ضروری دین است در عین حال انکار کند برگشتش به تکذیب نبی می شود و موجب کفراست.

اکنون به خاطر یک احتیاطی که مرحوم یزدی مطرح کرده‌اند بحث را تکرار می‌کنیم. ایشان در عروة[3] نظر خود را به صورت ذیل بیان می کند و می‌فرماید: «المراد بالکافر من کان منکرا للالوهية» کافر کسی است که خدا را قبول ندارد «او التوحید»یا خدا را قبول دارد و یگانه بودن خدا را قبول ندارد و انکار می کند «او الرساله» یا رسالت پیامبر را قبول ندارد «او ضروریا من ضروریات الدین» یا یکی از ضروریات دین را انکار می‌کند و همان قید قول دوم را نیز می آورد و می‌فرماید: «مع الالتفات الی کونه ضروریا» منکر ضروری می‌شود و التفات دارد که این ضروری دین است «بحیث یرجع انکاره الی انکار الرسالة» به گونه‌ای که این انکارش به انکار رسالت برمی‌گردد. تا اینجا همان قول دوم است که امام (ره) و صاحب کشف اللثام و علامه در قواعد قبول دارند و ما نیز همین قول را اختیار کردیم و خود صاحب عروه نیز قبول دارد. لکن در ادامه احتیاطی را مطرح کرده و می‌فرماید: «والاحوط الاجتناب عن منکر الضروری مطلقا و ان لم یکن ملتفتا الی کونه ضروریا» احتیاط در پذیرش قول اول است یعنی بگوییم منکر ضروری مطلقا چه اینکه علم به ضروری بودن آن داشته باشد که موجب تکذیب نبی بشود؛ یا جاهل به ضروری بودن باشد؛ احتیاط این است که بگوییم در هر دو صورت موجب کفر است و چون بحث در نجاست کافر است و می خواهد بگوید از چه کافری باید پرهیز کنیم و او را نجس بدانیم؛ فرمود همین قدر که ضروری را منکر شده احتیاط این است که او را کافر و  نجس بدانیم و از او اجتناب کنیم.

 اکنون بحث این است که وجه احتیاط چیست؟ که اول فتوی می دهد و می فرماید کسی اگر ضروری دین را با التفات به اینکه ضروری دین است و یرجع الی انکار النبوه منکر شد کافر است و بعدا می فرماید احتیاط این است که بگوییم مطلق منکر ضروری ولو جاهل به ضروری بودن باشد کافر است.

شاید وجه احتیاط این باشد که از نظر استدلال، قول دوم قوی است؛ اما وقتی همه اصحاب از قدما و متاخرین قائل شدند که منکر ضروری مطلقا کافر است از نظر فتوی احتیاط اقتضا می کند از آن کافری هم که منکر ضروری است و التفات به ضروری بودنش ندارد، نیز پرهیز کنیم و آنرا هم نجس و کافر بدانیم. پس وجه احتیاط، تبعیت از اکثریت است.

صاحب مفتاح الکرامه نیز همین احتیاط را دارند که دیروز خواندیم و فرمود ظاهر اصحاب قول اول است لکن استاد (مرحوم علامه) قائل به قید شد و فرمود منکر ضروری دین در صورتی کافر است که التفات به ضروری بودن داشته باشد. صاحب مفتاح کرامه در ادامه فرمود الا اینکه صرف نظر کردن از آنچه که مذاق اصحاب است و با استدلال به آن رسیده اند سزاوار نیست. این دو بزرگوار (صاحب عروه و صاحب مفتاح الکرامه) از نظر استدلال به قول دوم رسیده اند اما نمی‌گویند قول اول باطل است بلکه می گویند چون بزرگان گفته اند احتیاط این است که به قول آنها ترتیب اثر بدهیم.

اقول: لاباس به این احتیاط؛ چون احتیاط خوبی است که از نظر استدلال قول دوم را بپذیریم اما از نظر احتیاط بگوییم مطلقا هرکسی که منکر ضروری شد کافر و نجس است. هر چند که می توان گفت قائلین به قول دوم نیز فراوانند. زیرا با مراجعه کوتاه به کتاب عروه ای که اخیرا  با 15 حاشیه از اعلام و بزرگان متاخرین مثل مرحوم آقاسیدابوالحسن اصفهانی مرحوم نائینی مرحوم آقاضیاء عراقی مرحوم آقاشیخ عبدالکریم حائری مرحوم امام مرحوم آقای گلپایگانی و دیگران به چاپ رسیده است می یابید پس از نقل فتوای مرحوم آقاسیدمحمدکاظم که فرمود در صورتی منکر ضروری کافر است که التفات به ضروری بودن داشته باشد هیچ یک از 15 تن از بزرگان اینجا حاشیه نزدند که بگویند این قید لازم نیست لذا می توان برداشت کرد که فتوایشان موافق صاحب عروه است. و بعید است در کتاب دیگر یا جای دیگر فتوای مخالف داشته باشند گرچه این قول دوم هم قائل بسیاری دارد.

سوم انکار عملی: گفتیم کفر و ارتداد به سه طریق محقق می شود. 1- ارتداد با نیت و عزم و انکار قلبی محقق می شود؛ 2- ارتداد با انکار قولی محقق می شود.در مورد دو قسم فوق بحث مفصل انجام شد.

قسم سوم انکار عملی است. گفته اند یتحقق الارتداد بالفعلی مثل اینکه به بت سجده می کند به کلام چیزی نگفته و منکر خدا نشده است اما فعلش دلیل بر کفر است مثل سجده به بت یا فعلی انجام می دهد که صریحا کشف از استهزاء و بی اعتنایی به دین می کند مثلا عمدا و عن قصد قرآن مجید را به قاذورات و نجاست آلوده می کند یا زیر پا لگدمال بکند و این فعلی است که ارتداد به او محقق می شود و موجب کفر است یا آلوده کردن ضرایح مقدسه مثلا ضریح مطهر امام هشتم امام رضا یا یکی دیگر از ائمه، دلیل می‌شود که دین را قبول ندارد لذا می گوییم موجب کفر است یا آلوده کردن و توهین به کعبه مکرمه موجب کفر است.

مرحوم صاحب جواهر[4] می گوید «فلو اتی بفعل دال صریحا علی الاستهزاء بالدین و الاستهانة به» اگر عملی انجام دهد که صریحا دلالت بر توهین به دین و مسخره کردن دین و رفع ید از دین می کند «کالقاء المصحف فی القاذورات و تمضیقه» مانند آلوده کردن قرآن و صفحات قرآن به قاذورات و «استحداثه و وطئه»یا لگدمال کردن و پایمال کردن قرآن مجید «و تلویث الکعبه» یا آلوده کردن کعبه «او احد الضرایح المقدسه بالقاذورات او السجود للصنم» یا آلوده کردن یکی از ضریح های مقدسه یا سجده کردن بر بت یا سجده کردن در مقابل خورشید یا در مقابل آتش؛ یعنی گرچه کلامی نگفته اعتقادش را هم ما نمی دانیم چیست اما همین فعل موجب کفر و ارتداد او می شود.

دلیل تحقق ارتداد عملی: فضیل بن یسار[5] عن ابی عبدالله(ع) «ان رجلین من المسلمین کانا بالکوفة» آن روز ها که امیر المومنین در کوفه خلافت ظاهری داشت دو نفر مسلمانان در کوفه زندگی می کردند «فاتی رجل امیرالمومنین(ع) فشهد انه رآهما یصلیان للصنم» یک شخص آمد نزد امیرالمومنین(ع) شهادت داد این دو نفر که ادعا می کنند مسلمانند و در زمره مسلمین هستند من دیدم که به بت سجده می کنند و به طرف او نماز می خوانند «فقال له ویحک لعله بعض من تشبه علیک» امیرالمومنین(ع) فرمودند شاید اشتباه بکنی مسلمان که نمی آید سجده به بت بکند شاید این مورد از چیزهایی است که برایت مشتبه شده است «فارسل رجلا فنظر الیهما و هما یصلیان الی الصنم» خود حضرت یک کسی را فرستادند برود ببیند؛ آن مامور وقتی رفت؛ دید آنها ایستادند به طرف بت سجده می کنند و نماز می خوانند «فاتی بهما» هردو را دستگیر کرد و آورد نزد امیرالمومنین «فقال لهما ارجعا» حضرت فرمود از این کارتان برگردید توبه کنید «فابیا» آنها امتناع کردند و گفتند نه ما همان بت و صنم را خدا می دانیم و سجده می کنیم «فخدّ لهما فی الارض» خد ارض یعنی ایجاد شکاف کردن در زمین (وجه تسمیه اخدود نیز همین است یعنی قوم اخدود جایی در زمین شکافی درست کرده بودند آتش می کردند سجده می کردند) فخد لهما فی الارض خدّاً فعجج نارا بر آن آتش درست کردند «فطرحهما فیه» و آن دو را در آتش انداختند.[6]

ملاحظه می فرمایید؛ بر اساس روایت دلیل کفرشان همین سجده به بت بود و این فعلی است که موجب ارتداد است. حتی اگر بت را خدا ندانند همین فعل موجب کفر است.

تبصره: 1- تفاوت شیعه و سنی در معیار ارتداد در بحث ارتداد منکر امامت یا یکی از امامان معصوم (ع) عطف توجه ما به انسان شیعه ای است که پس از پذیرش تشیع به انکار روی می آورد و ما سنی را به خاطر نپذیرفتن امامان دوازده‌گانه مرتد نمی دانیم زیرا عدم پذیرش در مورد آنها به خاطر شبهه است و می گویند بعد از پیامبر اصحاب حل و عقد نشستند ابابکر را خلیفه کردند و در تبیین خلاف دچار شبهه هستند اما روی مذهب شیعه کسی که اعتقاد به امامت دارد و می گوید پیامبر امیرالمومنین را خلیفه قرار داد و به دوازده امام معتقد است و به فرمایش امام(ره) معتقد به اسلام ناب یعنی اسلام دوازده امامی است؛ اگر منکر امامان یا یکی از امامان شد مرتد است.

تبصره: 2- انکار با کتابت؛  مورد چهارمی نیز در ارتداد مصداق دارد که، نه نیت و عزم و اعتقاد است نه قول است و نه فعل است. بلکه یک مقاله ای می نویسند و در مقاله اش توهین به دین نموده و دین را مسخره می کند یا یک کتابی می نویسد و در آن منکر ضروری دین شده یا خدا یا معاد را انکار می کند آیا این موجب کفر است؟ ظاهر این است که کتابت هم یکی از انواع فعل است و انکار با کتابت باعث ارتداد است  بنابراین می‌توان گفت؛

اولا: عنوان کتابت یکی از انواع انکار عملی است.

ثانیا می توانیم عنوان کتابت را یک عنوان چهارم قرار بدهیم که اگر در کتابش منکر خدا یا منکر معاد یا منکر یکی از ضروریات دین اسلام شد موجب کفر است.

مرحوم آقای گلپایگانی به اینجا که می رسد شروع می کند به درد دل کردن که وضع زمان وضع بدی شده و ما می بینیم در صحبتها و در عمل دارند استهزاء به احکام دین می کنند حتی تصریح به این می کنند و علنا مصاحبه هم می کنند و می گویند می نویسند که این احکام برای 1400 سال قبل است این احکام دیگر کاربرد ندارد کهنه و قدیمی شده و امروز نمی شودمطرح کرد. به هر حال اگر اینها موجب استهزاء به دین و تحقیر دین باشد باعث کفر است.

اقول: در عصر حاضر نیز گرفتار این مشکلات هستیم مثلا در مورد ارث یا در قصاص و شهادت زن و امثال اینها می خواهند ایجاد شبهه کنند اما این انحراف است. مقام معظم رهبری در حرم امام به مناسبتی صحبت می کردند در صحبتهایشان فرمودند نوآوری در احکام و در کلمات فقها خوب است اما باید براساس موازین استنباط باشد به فرمایش امام براساس فقه جواهری استنباط بکنند و یک نظر نو بیاورند و به بهانه نوآوری نباید پا روی تمام روش استنباط گذاشت.

[1] العاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج1، ص143، ط القدیمة.

[2] تحریر الوسیله، ج1، کتاب الطهاره، دهم از اقسام نجاسات، ط جامعه مدرسین

[3] السید الیزدی، عروة الوثقی، ج1، ص 143، ط جامعه مدرسین

[4] الشیخ الجواهری، جواهر الکلام، ج41، ص 600

[5] الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص 339، ابواب حد مرتد، باب9، ح1، ط آل البیت.

[6] قابل ذکر است این روایت می تواند برای یکی از روش اعدام مجرمین دلیل باشد که یکی از راههای اعدام انداختن مجرم در آتش است. (منه دام ظله).

وصلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo