< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

88/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

مسئله10:«لوطرحه‌فی النار فعجز عن الخروج حتی مات او منعه عنه حتی مات قتل به»اگر کسی فردی را در آتش انداخت و آن فرد در اثر همین آتش سوخت و مرد آیا قتل عمد است یا شبه عمد و قصاص دارد یا دیه؟ و یا هیچ از قصاص و دیه وارد نیست؟

در مسأله، چهار صورت تصور می‌شود که هر صورت حکم جداگانه دارد:

صورت اول؛ اگر شخصی را که عاجز از فرار است در آتش بیندازد در صورتی که علم داشته باشد طرف او عاجز است و نمی‌تواند خودش را از آتش نجات دهد. و در آتش بمیرد، قتل عمد است و قصاص دارد.

مصادیق عجز از فرار: فرار از آتش ممکن است به جهاتی باشد:

1- لکثرة النار: آتش زیاد و فراوان است وقتی او را در آتش انداختند تا می‌آید خودش را جمع و جور کند و فرار کند می‌سوزد.

2- لضعفه: خود این فردی را که در آتش انداختند آدم ضعیفی است وقتی او را در آتش انداختند به خاطر ضعف جسمانی قدرت بلند شدن نداشت که بخواهد فرار بکند.

3- للمکان: مکان به گونه است که نمی‌تواند خارج شود مثلاً در یک گودالی آتش درست کردند و او را در آتش انداختند و چون زمین منخفض و گودال است نمی‌تواند فرار کند.

4- لمنعه من الخروج: منعش می‌کند از خروج از هر طرفی بخواهد فرار کند مانعش می‌شود.

5- دهشة النار: آتش یک وحشت و اضطرابی در او ایجاد کرد که تمرکزش را از دست داد و نتوانست تصور کند که راه فراری هم هست و می‌تواند فرار کند.

به هر جهت اگر شخصی را با علم به اینکه عاجز از فرار است در آتش بیندازد و آن شخص در آتش بسوزد و بمیرد بلاشبهه قتل عمد است و قصاص دارد.

بررسی چگونگی صدق ملاک عمد؛ گفتیم یا باید قصد قتل داشته باشد و یا فعل ممایقتل باشد در اینجا با توجه به اینکه فعل ممایقتل غالبا است و با عنایت به اینکه عاجز است و نمی‌تواند فرار کند و ملقی نیز از عجز این شخص آگاه است شکی نیست یا قصد قتل دارد و یا فعل ممایقتل و کشنده است در این صورت قصاص دارد و قتل عمد حساب می‌شود.

صورت دوم: یک شخصی فردی را در آتش می‌اندازد ولی او قدرت بر خروج دارد و می‌تواند خودش را از آتش نجات دهد اما خودش بیرون نمی‌آید و می‌ماند تا بسوزد و بمیرد دو صورت متصور است:

1- خودش از قبل، قصد انتحار و خودکشی داشته است و افتادن در آتش بهانه‌ای شد و وسیله خودکشی فراهم شد لذا در آتش ماند.

2- شخص افتاده در آتش از قبل با ملقی عناد و دشمنی دارد لذا از این فرصت استفاده کرده می‌خواهد در آتش بماند تا بمیرد و خونش گردن آن قاتل بیافتد و او را قصاص کنند در حالیکه با یک حرکت می‌توانست بیاید بیرون یک قدم برمی‌داشت بیرون آتش بود ولی نیامد حتی افرادی بودند که به او گفتند بیا بیرون گفت نه من نمی‌آیم می‌خواهم اینجا بمانم تا بمیرم. شبهه‌ای نیست که این صورت قتل عمد یا شبه عمد حساب نمی‌شود و قصاص و دیه ندارد.

دلیل صورت دوم: مرگ این شخص که با تمکن از خروج همچنان در آتش ماند مستند به القاء فی النار نیست بلکه مستند به بقاء فی النار است و بقاء فی النار هم با اختیار خودش بود یعنی اعان علی نفسه کمک به مرگ خودش کرد.

به هر حال با قرائن و تصریحات دانستیم که بقاء در نار به اختیار خودش بود و فرض این است که دچار دهشت هم نشد و ملقی فقط ضامن خسارت القاء فی النار است یعنی از القاء تا بقاء در این فاصله اگر بعضی از اعضای بدن و یا لباسش سوخت ضمانش به عهده ملقی است لذا قتل عمد نیست قصاص ندارد حتی می‌توانیم بگوییم دیه هم ندارد زیرا دیه فرع استناد قتل است که اگر قتل مستند به ملقی شود در برخی صور دیه بدهکار است هرچند ملقی به خاطر فعل حرامی که مرتک شد (القاء شخص فی النار) تعزیر می‌شود اما قصاص نمی‌شود و عرف هم تصدیق می‌کند که گرچه القاء فی النار فعل کشنده است اما چون ملقای فی النار عاجز نبود و می‌توانست فوراً بیرون بیاید لذا نسبت به او فعل القاء مما یقتل نیست. بنابراین نه قصاص دارد نه دیه.

توضیح عبارت تحریر الوسیله امام(ره) می‌فرمایند:

1- «لو طرحه فی النار فعجز عن الخروج حتی مات او منعه عنه حتی مات» اگر شخصی را در آتش انداخت و مانع خارج شدن او از آتش شد و آن شخص در آتش سوخت و مرد چون قصد کشتن او را داشت و بر فرض که قصد کشتن هم نداشت، فعل ممایقتل بود این عمل قتل عمد حساب می‌شود و قصاص دارد.

2- «و لو لم‌یخرج منها عمداً و تخاذلاً» (تخاذلا یعنی خودش خواست یک حالت ذلتی پیدا کند) بنابراین اگر خودزنی کرد و در آتش ماند تا بمیرد «فلا قود و لا دیة قتل» خونش هدر است نه قصاص دارد نه دیه قتل؛ زیرا اولاً ملاک قتل عمد صادق نیست ثانیاً قتل به ملقی استناد داده نمی‌شود تا بگوییم او کشت ولی عمد نبود پس دیه بدهد؛ بلکه قتل به خود ملقی فی النار نسبت داده می‌شود و می‌گوئیم خودکشی کرد اعان علی نفسه بر علیه خودش ماند تا مرد «و علیه دیة جنایة الالقاء فی النار» اگر با همان القاء فی النار در فاصله القاء تا زمانی که می‌توانست بیرون بیاید و نیامد یک جنایتی ایجاد شد و بعضی از اعضای بدن یا لباسش سوخت خسارتش به عهده ملقی است.

مرحوم شهید می‌فرماید ممکن است کسی بگوید ملقی باید دیه قتل بپردازد زیرا نفس القاء فی النار و انداختن در آتش جنایت است نفس این جنایت موجب ضمان است و خروج از آتش مسقط ضمان است یعنی کسی که در آتش افتاد اگر بیرون آمد ضمان ساقط شد اما اگر نیامد و مُرد ولو باستناد فعل و سوء اختیار خودش ماند ضمان با القاء حاصل شد و مسقط (خروج از آتش) حاصل نشد پس ضمان تثبیت می‌شود و ملقی (یعنی ایجاد کننده ضمان) باید دیه‌اش را بپردازد.

مرحوم شهید در ادامه با بیان یک نمونه می‌فرماید اگر یک کسی یک زخمی با چاقو بر شخصی وارد کرد فرد مضروب فوراً می‌تواند برود نزد طبیب و بیمارستان و معالجه کند تا زخم را پانسمان و بخیه کنند و جلوی مرگ را بگیرند اما اگر هرچه گفتند برو بیمارستان مداوا کن وگرنه می‌میری می‌گوید بگذار بمیرم و ترک مداوا کرد تا مرد؛ اینجا علما بالاتفاق می‌گویند گرچه خودش ترک مداوا کرد و اگر مداوا می‌کرد خوب می‌شد مرگ به سراغش نمی‌آمد ولی این ترک مداوا خسارت ضمان جارح را از بین نمی‌برد بلکه مرگ مستند به جرح است و جارح ضامن است. اینجا هم می‌گوئیم ملقای فی النار گرچه می‌توانست از آتش بیرون بیاید ولی بیرون نیامدنش مثل ترک مداوا است لذا می‌گوییم ملقی ضامن است.

مناقشه در کلام مرحوم شهید: در پاسخ اظهارات شهید می‌گوئیم چه دلیلی داریم که نفس القاء موجب ضمان باشد؟ در اینکه القاء فی النار جنایت است و کار زشتی است پذیرا هستیم. اما اینکه با القاء در آتش ضمان ایجاد شود این اول الکلام است (فرمایش شهید این بود که نفس القاء موجب ضمان دیه است و خروج موجب سقوط ظمان است و چون خارج نشد ضمان تثبیت می‌شود) البته اگر القاء منتهی به مرگ بشود در صورت القاء عمدی قصاص دارد و در صورت القاء غیرعمدی دیه دارد و ملقی ضامن دیه است و هیچ دلیلی نداریم که بگوئیم نفس القاء فی النار (حتی برای اقدامات خود شخص افتاده در آتش) ضمان ساز است و بین دو مورد تنظیر، فرق است زیرا در بحث القاء فی النار مرگ به خود این شخص افتاده در آتش مستند است اگر مداوا کند خوب می‌شود مداوا نکرد اما در ترک المداوایی که منتهی به مرگ شد شکی نیست که عرف مرگ را مستند به جرح می‌داند نه ترک مداوا زیرا جرح مقتضی موت است اگر با مداوا مانع ایجاد می‌شد مرگ نمی‌آمد حال که مانع ایجاد نشد مقتضی اثر خودش را گذاشت پس مرگ مستند به همان فعل جارح است که امر وجودی است و قتل نمی‌تواند مستند به امر عدمی بشود و نمی‌گوئیم عدم المداوا علت برای مرگ باشد در اینجا علت مرگ آتش بعد از بقاء است نه آتش حین الالقاء آنوقتی که او را القاء کرد یک خسارتی وارد شد اگر فوراً بیرون آمده بود مرگ حاصل نمی‌شد و عدم خروجش سبب شد آتش جدید او را بسوزاند.

نتیجه: اگر به سوء اختیار خودش در آتش بماند و بمیرد، ملقی قصاص یا دیه ندارد؛ بلکه فقط خسارت وارد با القاء فی النار را ضمان است و خسارت‌های بقاء بر آتش بر عهده کسی نیست و اگر مرد خونش هدر است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و ال محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo