درس خارج فقه استاد مقتدايي
88/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتیم درمسئله10(انداختن انسانی در آتش و سوزاندن و کشتن آن) چهار صورت متصور است. مرحوم امام سه صورت از چهار صورت را در مسأله10 بیانفرمودندولیدرموضوع انداختن شخص در آتش از صورت چهارم متصوَّر ما بحثی نکردند. مجدداً در مسأله11 کل چهار صورت را با موضوع انداختن شخصی در آب
مورد بررسی قرار دادند.بنابراین سه صورت از چهار صورت متصوره را که از پیش با موضوع «آتش» بررسی کرده بودیم مجدداً با موضوع «آب» مرور میکنیم و در
نهایت در ذیل مسأله11 صورت چهارم را مورد بررسی قرار میدهیم.
مسأله11 «لو القاه فی البحر و نحوه فعجز عن الخروج حتى مات أو منعه عنه حتى مات قتل به، و مع عدم خروج عمداً و تخاذلاً أو الشك في ذلك فحكمه
كالمسألة السابقة»[1]
صورت اول: اگر انسانی را در دریا انداخت[2] و یقین داشت که نمیتواند از آب خارج شود اگر آن شخص غرق شد بلاشبهه فعل ممایقتل غالبا است و فیه
القصاص قتل عمد حساب شده و قصاص دارد.
صورت دوم: اگر کسی را در آب انداخت و آن شخص میتوانست خود را نجات دهد و از آب بیرون بیاید اما عمداً و تخاذلاً در آب (دریا یا در استخر و غیره) ماند در
اینصورت نه قصاص دارد نه دیه چون مرگ مستند به فعل خود اوست اعان علی نفسه گویا خودکشی کرده است پس کسی مسئول نیست.
صورت سوم: اگر کسی را با علم به اینکه میتواند خارج شود در آب انداخت و او بیرون نیامد و مرد اما شک حاصل شد و محرز نیست و نتوانستیم بفهمیم آیا قصد انتحار داشت و عمداً خواست بماند تا قتلش را به گردن ملقی بیندازد و ملقی قصاص بشود؟ یا به هر علت نظیر دهشت و اضطراب با اینکه قبل از افتادن در دریا قدرت خروج داشت نتوانست از آب خارج شود در این صورت «لاقصاص و لا دیة» چون مرگ عمدی مستند به ملقی نیست پس قصاص ندارد دیه هم ندارد چون دیه فرع استناد مرگ است وقتی اصل مرگ مستند به ملقی نباشد قهراً غیرعمدی وجود ندارد پس دیه ندارد و گفتیم در صورت سوم اقوی عدم استناد است.
صورت چهارم: «ولو اعتقد انه قادر علی الخروج لکونه من اهل فن الصباحه فالقاه ثم تبین الخلاف و لمیقدر الملقی علی نجاته» اگر انسانی را با علم به اینکه میتواند و قادر است خودش را نجات دهد در آتش (از فروض مسأله10) یا در آب (از فروض مسأله11) بیندازد اما کشف خلاف شود و بعد از افتادن در آب معلوم شود که آن شخص از ابتدا قدرت خروج از آتش یا آب را نداشت و غرق شد. پس القاه فی البحر با اعتقاد به اینکه شناگر است یا القاه فی النار با اعتقاد به اینکه قوی و شجاع است و با یک حرکت از آتش بیرون میآید بعد کشف خلاف شد که شنا بلد نیست یا انکشف آدم ضعیفی است و از آتش نتوانست بیرون بیاید؛ مرحوم امام میفرماید «لمیکن عمداً» قتل عمد نیست قصاص ندارد زیرا گرچه با قصد او را در آب انداخت اما قصد قتل نداشت چون اعتقاد داشت به اینکه میتواند بیرون بیاید پس این فعل ممایقتل نیست چون وضع حال او را اطلاع ندارد بله اگر بداند که وضع حالش این است که شنا بلد نیست در عین حال او را در آتش یا آب بیندازد فعل ملقی به ضمیمه وضع حال آن شخص مما یقتل میشود و گرچه قصد قتل نباشد چون فعل مما یقتل است قصاص دارد. ولی در صورت چهارم فرض این است که از وضع حال طرف اطلاعی ندارد. و ما در اول بحث، صور عمد و شبه عمد را چهار صورت کردیم در سه صورت گفتیم عمد است یک صورت شبه عمد بود و آن جایی بود که قصد قتل ندارد و فعل ممایقتل نیست یا آلت قتاله نیست. در اینجا میگوییم قصد قتل نداشت و با توجه به این که اعتقاد داشت که آن شخص شناگر است یا میتواند از آتش بیرون بیاید؛ فعل ممایقتل نیست.
بنابراین قسم چهارم به این صورت میشود که نه قصد قتل دارد نه فعل ممایقتل است ولی بالاخره قتل به ملقی استناد داده میشود و چون عمد بودن محرز نیست پس شبه عمد است پس دیه باید بدهد مثل همان صورتی است که قبلا گفتیم با یک چوب میزند و چوب به طور معمول ممایقتل نیست اما نسبت به این شخص کشنده است اگر بداند این شخص ضعیف است و بزند فعل به ضمیمه حال مضروب ممایقتل است در اینجا هم اگر فکر میکرد میتواند بیاید بیرون
اما انکشف که این شخص قادر نبود در اینصورت فعل با ضمیمه حال مضروب (شخص افتاده در آب یا آتش) مما یقتل است. ولی چون نمیدانست ضعیف است یا نا بلد نیست؛ ضمیمهای وجود ندارد تا فعل با ضم ضمیمه مما یقتل شود. در نتیجه قصاص ندارد.
مسأله12 «لو فصده[3] و منعه عن شده فنظف الدم و مات فعلیه القود» این فرض دو صورت دارد:
صورت اول: اگر یک شخصی با چاقو رگ دست کسی را قطع کرد و نگذاشت دهانه رگ را بگیرد و مجبورش کرد دست را رها بگذارد که خونریزی کند و خونریزی
ادامه پیدا کرد تا مرد؛ قتل عمد است. «و فیه القصاص» و قصاص دارد چون زدن رگ به ضمیمه منع از معالجه ممایقتل است و فعل کشنده است و قصاص دارد.
صورت دوم:«لو فصده و ترکه»اگر رگش را قطع کرد و رهایش کرد که هرکاری خودش میخواهد بکند خود او بجای اینکه جلوی آن خونریزی را بگیرد رفت کناری
نشست و درد کشید تا مرد این صورت دو قسم میشود:
1- «فان کان قادرا علی الشد و ترکه تعمدا و تخاذلا حتی مات فلا قود و لا دیة النفس» اگر عدم معالجه به خاطر عمد و تخاذلاً بود قصاص و دیه ندارد.
دلیل نداشتن قصاص: این است که صرف زدن رگ موجب قتل نیست بلکه ادامه خونریزی موجب قتل است. و این ادامه خونریزی به خود مضروب مستند است مثل آنجایی است که میتوانست از آتش بیرون بیاید و نیامد یعنی فصد مقتضی مرگ بود اما مانع داشت و ایجاد مانع به اختیار مضروب بود که اختیاراً ترک کرد پس قتل مستند به خود مضروب است پس قصاص ندارددلیل نداشتن دیه: وقتی اصل مرگ مستند نشد عمد و غیرعمد مطرح نیست.
ان قلت: فرق صورت انداختن در آب یا آتش با صورت مجروح کردن گفته شد و روشن است اما فرق صورت زدن رگ با صورت مجروح کردن بدن چگونه قابل تصور
است که در جرح میگوییم جارح ضامن است ولی در فصد میگوییم با ترک معالجه فاصد ضمان ندارد. جوابش را بگذاریم برای فردا انشاءالله. و صلی الله علی
سیدنا محمد و آله الطاهرین
[1] سه صورت بیان شده در مسأله10 با موضوع آتش به گونه ذیل است:
1- اگر انسانی را با علم به اینکه از خروج عاجز است در آتش بیندازد و او بمیرد قتل عمد است و قصاص دارد.
2- اگر انسانی را با علم به اینکه میتواند از آتش خارج شود در آتش انداخت و او تخاذلاً ماند و مرد نه قصاص دارد و نه دیه.
3- اگر انسانی را با علم به اینکه میتواند از آتش خارج شود در آتش انداخت و او بیرون نیامد تا مرد اکنون شک حاصل شد که آیا بیرون نیامدن او از آتش تخاذلاً
و عمداً بود تا قصاص و دیه نداشته باشد؛ یا با اینکه موقع افتادن در آتش قدرت بر خروج داشت اما به خاطر وحشت و اضطراب بعد از افتادن در آتش قادر به خروج
نبود و مرد؛ گفتیم دو قول است و اقوی عدم ضمان است و قصاص و دیه ندارد.
[2] بیان امام خمینی در مثال «دریا» برای نمونه است وگرنه انداختن شخصی در رودخانه یا استخر یا شط و غیره همان ملاکها را داراست.
[3] فصد این است که رگ یک کسی را قطع کنند مثلا رگ دستش را قطع می کنند خونریزی میشود.