< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

89/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب القصاص(ادعای دو قاتل در قتل واحد یکی به عمد و دیگری به خطا)

بحث اخلاقی:

در بحث آفات زبان گفتیم یکی از آفات زبان غیبت است و در مورد گناه غیبت و تبعاتی که در دنیا و آخرت دارد و نیز در مورد راه علاج گناه غیبت به امید آنکه مفید واقع شود تذکراتی مطرح شد. اکنون در مورد یکی دیگر از آفات زبان یعنی دروغ نکاتی را متذکر می‌شویم. کذب که متأسفانه در بین نوع ما شایع است و بی اعتنا هستیم و باکی از اینکه دروغی بگوییم نداریم اگر انسان توجه به اهمیت این گناه و عقوبتی که بر آن مترتب است پیدا کند شاید از ارتکاب خودداری كند لذا در بحث کذب و عقوبت آن وارد می‌شویم.

کذب در گفتار: انسان در کلامش و در گفتارش دروغ بگوید یعنی اخبار از چیزی که خلاف واقع است از مطلبی که واقعیت ندارد خبر می‌دهد از چیزی که واقعیت ندارد گزارش می‌آورد از یک کاری که می‌گوید انجام دادم واقعیت ندارد پس اخبار عن الاشیاء علی خلاف ما هی علیه کذب نام دارد مرحوم فاضل نراقی در جامع السعادات[1] می‌فرماید «الکذب اقبح الذنوب و افحشها» دروغ قبیح‌ترین گناهان و زشت‌ترین آن‌ها است گناهان همه قبیح است اما اقبح الذنوب کذب است گناه فاحشه است باعث رسوایی است اما افحش الذنوب دروغ گفتن است الکذب و نیز می‌فرماید «اخبث العیوب و اشنعها» اخبث و خبیث‌ترین عیب این است که انسانی دروغگو باشد کاذب باشد و اشنعها شنیع‌تر و زشت‌ترین گناهان دروغ است در قرآن هم یک آیه‌ای راجع به کذب هست که انسان را می‌لرزاند می‌فرماید ﴿انما یفتری الکذب الذین لایومنون بایات الله﴾[2] دروغ می‌گوید و خلق می‌کند دروغ را چه کسانی؟ ﴿الذین لایومنون بایات الله﴾[3] آن‌هایی که ایمان به خدا ندارند دروغ می‌گویند ﴿و اولئک هم الکاذبون﴾[4] منحصر می‌کند این‌ها دروغگو هستند در مجمع البیان[5] در ذیل این آیه روایتی نقل می‌کند و می‌فرماید «قیل یا رسول الله المؤمن یزنی» به پیغمبر عرض کردند یا رسول الله مؤمن گاهی زنا می‌کند «قال قد یکون ذلک» پیامبر فرمود ممکن است یک وقت یک مؤمنی هم زناکار شود «قیل یا رسول الله المؤمن یسرق» دوباره سؤال شد آیا ممکن است یک مؤمنی دزدی کند؟ «قال قد یکون ذلک» پیامبر فرمود گاهی ممکن است یک انسان مؤمنی دزدی کند «قیل یا رسول الله المؤمن یکذب» سؤال شد آیا مؤمن دروغ می‌گوید «قال لا» پیامبر فرمود مؤمن دروغ نمی‌گوید گفتند «المؤمن یزنی» فرمود «قد یکون ذلک المؤمن یسرق» فرمود «قد یکون ذلک» گفتند «المؤمن یکذب» فرمود نه آن وقت این آیه را خواندند ﴿انما یفتری الکذب﴾[6] قرآن می‌فرماید ﴿انما یفتری الکذب الذین لایومنون بایات الله﴾[7] آنهایی که ایمان به خدا ندارند دروغ می‌گویند پس مؤمن دروغ نمی‌گوید همان ایمان یمنعه یحجزه عن الکذب پس اگر مانعی برای گفتن کذب ندارد معلوم می‌شود ایمان ندارد خیلی عجیب است از دلائل خداشناسی استفاده شد یعنی کسی که دروغ می‌گوید خدا را نشناخته است و آیات الهی را قبول ندارد در مجمع البیان[8] در تفسیر ﴿لا یؤمنون بآیات الله﴾[9] می‌گوید «أی الذین لا یصدقون به دلائل الله» دروغگویان کسانی هستند که آیات خدا را تصدیق نمی‌کنند روایات متعدد دیگری در این زمینه داریم که مجمع البیان در تفسیر همین آیه و نیز جامع السعادات[10] آمده است برای نمونه؛

    1. «سئل رسول الله(ص) یکون المؤمن جبانا»[11] از پیامبر پرسیدند امکان دارد گاهی وقت‌ها مؤمن جبان و آدم ضعیف و ضعیف العمل و ضعیف الایمان و ترسو باشد؟ قال «نعم» پیامبر فرمود آری مؤمن ممکن است جبان باشد «قیل ویکون بخیلا» مومن گاهی بخیل است قال «نعم» می‌شود مؤمن بخیل باشد قیل و یکون کذاب آیا ممکن است مؤمن دروغگو باشد؟ «قال لا» فرمود نه اگر کسی مؤمن است دروغ نمی‌گوید استنادشان به همین آیه است که قرآن می‌فرماید ﴿الذین لا یؤمنون بایات الله و اولئک هم الکاذبون﴾[12] اینهایی که ایمان به دلایل خدا و آیات الهی ندارند اینها کاذبند اینها دروغگو هستند بنابراین دروغگویی یکی از گناهان کبیره است و نشانه این است که انسان ایمان ندارد این علامت در بقیه گناهان نیست ممکن است جمع شود ایمان با زنا با سرقت با بخل ممکن است جمع شود اما ایمان با کذب جمع نمی‌شود آدم دروغگو ایمان ندارد آنوقت می‌توانیم تصدیق کنیم برای خودمان که اگر پروایی نداریم از دروغ به استناد این آیات یعنی مؤمن نیستیم پس چه ادعایی داریم.

    2. حدیث نبوی[13] می‌فرماید «المؤمن اذا کذب من غیر عذر»- مورد عذر را بعد می‌گوییم- اگر من غیر عذر دروغ بگوید «لعنه سبعون الف ملک» هفتاد هزار ملک او را لعن می‌کنند «و خرج من قلبه نطن» یک بوی تعفنی از قلبش متصاعد می‌شود «حتی یبلغ العرش و فیلعنه حملة العرش» حاملین عرش الهی از آن بوی تعفن می‌فهمند کسی دروغ گفته لعنش می‌کنند «و کتب الله علیه بتلک الکذبه سبعین زنیه» در مقابل این گناه هفتاد زنا برای او نوشته می‌شود «احونها کمن زني مع امه» نه هر زنایی «کمن زني مع امه» که دیگر در زنا بالاتر از این تصور نمی‌شود.

    3. «قال(ص) کبرت خیانة»[14] چه خیانت بالایی است چه خیانت بزرگی است «ان تحدث اخاک حدیثا» یک مطلبی را برای برادر دینی‌تان نقل می‌کنید «هو لک» به مصدق آن برادر دینی شما یک فرد مؤمن ساده‌لوح حرف را از شما می‌شنود تصدیق می‌کند و شما را یک آدم راستگو می‌داند آدم مؤمن می‌داند شما حدیثی را کلامی را مطلبی را برای او نقل می‌کنید او هم روی اعتماد به شما قبول می‌کند تصدیق می‌کند «و انت له به کاذب» و شما دارید به او دروغ می‌گویید چه خیانتی بالاتر از این او با سادگی با صداقت با شما برخورد می‌کند حرف شما را قبول می‌کند در حالتی که شما دارید به او دروغ می‌گویید «کبرت خیانتا» خیانت بزرگی است که یک کسی اعتماد به شما می‌کند حرف شما را می‌پذیرد ترتیب اثر به آن می‌دهد بر اساس آن به استناد حرف شما یک اقداماتی می‌کند در حالتی که شما به او دروغ گفتید.

    4. «قال ابوجعفر(ع)[15] ان الله عزوجل جعل للشر اقفالا» می‌فرماید برای شر مطلقا هرگونه شری، خداوند قفلي قرار داده که بعضی‌ها آن قفل را باز می‌کنند و آن شر را انجام می‌دهند «و جعل مفاتیحة تلک الاقفال الشراب» شرب خمر را مفتاح این قفل‌ها قرار داده یعنی کسی که مشروب می‌خورد دیگر جلویش باز است هر شری پیش بیاید انجام می‌دهد مثل اینکه قفل را باز کرده با شرب خمرش کلید داشته قفل‌ها باز شده برای او از فحاشی از آدم کشی از جنایت هرجور جنایتی پیش بیاید وقتی مشروب خورد باکی ندارد «والکذب شر من الشراب» شرّ کذب از شراب بیشتر است.

روایاتی دیگر داریم انشاءاله به ترتیب در ضمن مباحثی نقل می‌کنیم.

بحث فقهی:

در بحث اقرار گفتیم یک مرتبه اقرار به قتل نافذ است و بعد از بیان شرایط مقر حکم محجور لسفه او فلس را بیان کردیم در بحث امروز در مسأله 3 از مسائل اقرار می‌فرماید: «لو اقر شخص بقتله عمدا وآخر بقتله خطئا»[16] یک جنازه‌ای پیدا شد یک کسی ادعا می‌کند من او را عمدا هم کشته‌ام در شرائط عادی اخذ به اقرار این مقر می‌شود می‌خواهند او را برای محکمه ببرند و قصاص کنند؛ یک نفر دیگر می‌رسد اقرار می‌کند من این مقتول را خطائا کشتم قصد کشتن نداشتم تیری می‌خواستم به هدفی بزنم به این فرد خورد در اینجا یک جنازه بیشتر نداریم یک قتل بیشتر واقع نشده روی یک جنازه و یک قتل دو نفر اقرار می‌کنند مقتضای قاعده این است که ولیّ دم مختار است می‌تواند گریبان آن کسی را بگیرد که می‌گوید من قتل عمد کردم و او را قصاص کند یا می‌تواند گریبان آن یکی را بگیرد که می‌گوید قتل خطئی است و دیه از او بگیرد پس مقتضای قاعده در اینجا تخییر ولیّ دم است مرحوم محقق[17] فرمود «لو اقر واحد بقتله عمدا وآخر بقتله خطئا» یک کسی اقرار به قتل کرده عمدا دیگری آمده گفته من کشتم خطئا ایشان می‌فرماید «تخیر الولی فی تصدیق احدهما» ولی مخیر است که هر کدام را تصدیق کند یا قاتل عمد را تصدیق کند یا قاتل خطا را صاحب جواهر[18] در ادامه می‌فرماید «کما صرح غیر واحد» بسیاری از فقهاء گفته‌اند ولیّ دم بین مقر به قتل عمد و مقر به قتل خطائی مخیر است. «بل عن الانتصار[19] الاجماع علیه» بلکه مرحوم سید مرتضی در انتصار ادعای اجماع کرده که مسأله اجماعي است.

دلیل قول به تخییر ولیّ دم:

به مصداق اقرار العقلاء علی انفسهم نافذ هر کسی بر آن چه اقرار می‌کند نافذ است و به اقرار او اخذ می‌شود دو نفر اقرار کردند و دو تا حجت داریم منتهي در مقابل این دو حجت یک علم اجمالی داریم ولیّ دم اجمالا می‌داند یکی از این دو تا خلاف واقع است زیرا هر کدام مدعی قتل منفردا هستند و قتل هم یک امری نیست که قابل تکرار باشد. اما در ظاهر قول هر دو مدعی حجت است مقتضای قاعده این است که یکی از دو حجت را اخذ کند و چون هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارد لذا مخیر است هر یکی را که خواست مورد مؤاخذه قرار دهد. اگر به مدعی قتل عمد مراجعه کرد و قول او را تصدیق کرد یا او را قصاص می‌کند و یا با او بر دیه مصالحه می‌کند و اگر با قول مدعی قتل خطائی را تصدیق کرد چون قتل خطائی با اقرار ثابت شد از خود مقر دیه می‌گیرد. اگر ما باشیم و همین مقتضای قاعده دلیل نمی‌خواهیم اما در عین حال مرحوم صاحب جواهر به غیر از این مقتضای قاعده که ما عرض کردیم دو دلیل آورده است:

    1. اجماع: مرحوم سید[20] ادعای اجماع کرده که ولی دم مخیر است. صاحب جواهر[21] فرمود «ویدل علی ذلک مضافا علی الاجماع»

    2. خبر حسن بن محبوب عن الحسن بن صالح[22] «قال سئلت اباعبدالله(ع) عن رجل وجد مقتولا» یک مردی را می‌یابند که کشته شده یک جسدی را پیدا می‌کنند «فجاء رجلان الی ولیه» دو نفر به ولی این دم مراجعه کردند «فقال احدهما انا قتلته عمدا» یکی از آن‌ها می‌گوید من عمداً کشتم «وقال الآخر انا قتلته خطئا» دیگری مدعی است من خطائا کشتم امام در جواب فرمود «فقال ان هو اخذ صاحب العمد» اگر ولی دم مدعی قتل عمد را اخذ و تصدیق کرد «فلیس له علی صاحب الخطاء سبیل» نمی‌تواند متعرض مدعی قتل خطائی شود و از او مطالبه حق کند «وان اخذ بقول صاحب الخطاء» اگر قول مدعی قتل خطائی را تصدیق کرد و او را مؤاخذه نمود «فلیس له علی صاحب العمد سبیل» نمی‌تواند متعرض مدعی قتل عمد شود دلالت روایت خیلی روشن است امام فرمود به یکی از این دو تا می‌تواند مراجعه کند اگر به صاحب عمد مراجعه کرد قصاصش کرد دیگر به آن یکی نمی‌تواند مراجعه کند به او مراجعه کرد دیه از او گرفت دیگر به صاحب عمد نمی‌تواند مراجعه کند.

مناقشه در سند روایت:

می‌گویند روایت از حسن بن صالح بن حی نقل شده و حسن بن صالح بن حی ضعیف است مرحوم آقای خویی[23] در کتابشان می‌گوید «فانه زیدی» زیدی مذهب است «و بتری متروک العمل بما یختص بروایته» آنجاهایی که فقط حسن بن صالح روایت نقل کرده باشد و تنها راوی او باشد «علی ما ذکره الشیخ[24] متروک العمل» به روایت‌هایی که یختص بروایته عمل نمی‌کنند شیخ فرمود که علما به روایات او ترتیب اثر نمی‌دهند.

نتیجه: اجماعی که مرحوم صاحب جواهر به آن تمسک می‌کند حجت نیست زیرا اجماع منقول است مرحوم سید مرتضی در انتصار نقل اجماع می‌کند مخصوصا اجماعاتی که مرحوم سید مرتضی نقل می‌کند می‌گویند ایشان بنایش بر این بوده که اگر یک مطلبی برایش روشن می‌شد و اصلی یا اماره‌ای بر آن موضوع بود به اعتبار اینکه این مدرک دارد می‌گفت اجماعی است بنابراین اجماع حجت نیست و روایت هم که از نظر سند ضعیف است پس ما مدرک دیگری بر تخییر نداریم ولی عرض کردیم با مقتضای قاعده نیاز به مدرک نداریم مرحوم صاحب جواهر فرمود «یدل علی ذلک این روایت و اجماع» مرحوم شهید در مسالک[25] روایت را به عنوان تایید ذکر می‌کند چون از نظر سند ضعیف است استدلال به آن نمی‌کند ما می‌گوییم هیچکدام را لازم نداریم نه اجماع را احتیاج داریم چون ضعیف است نه روایت را احتیاج داریم چون از نظر سند ضعیف است بلکه همان مقتضای قاعده بهترین دلیل است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo