درس خارج فقه استاد مقتدایی
89/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی:
در بحث آفات زبان از گناهانی که از زبان صادر میشود صحبت کردیم. برای نمونه گفتیم؛
1- دروغ گناه بزرگی است و عقوبت سنگینی دارد و مورد لعن خدا و ملائکه است و از زبان صادر میشود.2- غیبت. 3- تهمت.
4- اذاعة سر المؤمن و مورد چهارم را مجدداً مورد بررسی قرار میدهیم. افشاء اسرار برادر دینی از گناهان زبان است. برای مثال اگر کسی در خفا گناهی مرتکب شود به هر حال ممکن است روزی توبه کند اما اگر شما بر آن گناه سری آگاهی پیدا کردید؛ اگر آن سر را افشاء کنید آبرویش میریزد و این مصداق افشای سرّ مؤمن است و باید از آن پرهیز کرد. در این مورد در جلسه اخلاقی هفته قبل روایاتی خواندیم.
1- امام صادق(ع): من اطلع من مؤمن علی ذنب او سیئة فافشا ذلک ولم یکتمها ولم یستغفر الله له[1]
اگر کسی بر گناهی از مؤمن که در خفا انجام شد اطلاع پیدا کرد، وظیفه دارد کتمان کند و بالاتر از آن برای گناهکار استغفار کند.
حتی روایت شده اگر دیدی کسی زنا میکند روی او را بپوشان.
امام صادق(ع) در ادامه روایت میفرماید اگر سرّ مؤمنی را افشاء کند «کان عندالله کعاملها» مثل این است که خودش این گناه را انجام داده است بلکه افشاء سرّ گنهکار کفاره گناه گناهکار نیز میشود. اگر در خفا میماند عقوبت میشد مگر اینکه توبه نماید حال که افشا شد این افشا شدن کفاره گناه او میشود و عقوبت منتقل به شخص افشا کننده میشود.
در روایات قبلی خواندیم اگر گفت این کار را نکردم تصدیق کن یا اگر 50 قسم علیه او باشد آنها را تکذیب کن و با خود بگو من اشتباه دیدم.
«وعلیه وزر ذلک الذی افشاه علیه» گناه و عقوبت این گناهکار بر افشا کننده میآید «وکان مغفورا لعاملها وکان عقابه ما افشی علیه فی الدنیا مستوراً علیه فی الآخرة ثم لا یجد الله اکرم من أن یثنی علیه عقاباً فی الآخرة» عامل گناه آمرزیده میشود و عقوبتش همان افشاء سرّ و رسوا شدن است و پرونده آخرتی او نیز پاک شده است. امام صادق(ع) در ادامه میفرماید چنین نخواهد بود که در قیامت ببیند به خاطر گناهی که رسوائیش را در دنیا دید، مجازات شود.
2- فی وصیة النبی لابی ذر یا اباذر افشائک سر اخیک خیانة[2] پیامبر (ص) در سفارشی به جناب اباذر فرمود اگر بر گناه کسی اطلاع یافتی و نقل کردی و منتشر نمودی خیانت کردی «فاجتنب ذلک» از آن بپرهیز.
در روایت دیگر آمده است «من اذاع فاحشة کان کمبتدئها»[3]
هرکسی کار زشت در خفا انجام شده کسی را فاش و منتشر کند مثل این است که خود آن گناه را انجام داده است.
نمیمة:
یکی دیگر از گناهان زبان سخن چینی(نمامی) است. دو به هم زنی و گفتن حرف کسی به طرف دیگر و بالعکس، یعنی بین دو نفر که دوست و رفیق هستند دو بهم زنی کردن نمیمة است.
قرآن کریم میفرماید: «وَ لَا تُطِعْ كلَُّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ هَمَّازٍ مَّشَّاءِ بِنَمِيمٍ»[4] اطاعت نکن از اینجور افراد انسانی که زیاد قسم میخورند. همّاز صیغه مبالغه از همز بمعنای عیبجویی است عیب جویی از دیگران در جای دیگر از قرآن نیز فرمود «وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَه»[5] . مشاء یعنی زیاد رونده است نزد هرکسی میرود و سخن چینی میکند.
در مورد نمیمة روایات فراوان رسیده است که دو نمونه را قرائت میکنیم.
1- عن ابی عبدالله قال قال رسول الله(ص) الا انبئکم بشرارکم؟ قالوا بلی قال المشاؤون بالنمیمة المفرقون بین الاحبة الباغون للبراء، المعایب[6] این افراد شرار خلق اند کسی که سخن چینی میکند یا عیبجویی میکند شرار خلق است.
2- عن ابن عباس عن رسول الله(ص)[7] فی آخر خطبة خطبها بالمدینة ابن عباس میگوید پیامبر در آخرین خطبهای که در مدینه خواندند فرمودند: «من مشا فی نمیمة بین اثنین» کسی که دنبال سخن چینی بین دو نفر برود «سلط الله فی قبره نارا تحرقه الی یوم القیامة» خداوند در قبرش آتشی بر او مسلط میکند که تا قیامت همراه اوست «واذا خرج من قبره سلط الله علیه تنیناً اسود ینهش لحمه حتی یدخل النار» در برزخ نیز میسوزد و هنگامی که از قبر خارج شد اجازه نمیدهند تا فزع اکبر آرام باشد بلکه یک مار سیاه که زهر کشنده دارد بر او مسلط میشود و مدتی را هم که در محشر است و معطلی دارد علاوه بر گرفتاری گرما اضطراب و... ماری هم او را نیش میزند.
ننشینیم در جلسات عیبجویی کنیم. بین دوستان سخن چینی نکنیم که متأسفانه بین طلاب رایج است. پیامبر به اباذر فرمود این خیانت است به برادر مومن از آن پرهیز کن ان شاء الله؛ خدواند توفیق ترک گناهان به ویژه گناهان زبان را عنایت بفرماید.
بحث فقهی:
مسأله19:
لو قتل شخص وعليه دين فإن أخذ الورثة ديته صرفت في ديون المقتول ووصاياه كباقي أمواله، ولا فرق في ذلك بين دية القتل خطأ أو شبه عمد أو ما صولح عليه في العمد، كان بمقدار ديته أو أقل أو أكثر، بجنس ديته أو غيره.
اگر انسانی کشته شد و قرض دارد و ترکه ای هم که بتوانند از آن دین را ادا نمایند باقی نمانده است؛ در این صورت برای ورثه سه حالت متصور است:
1- با قاتل به دیه مصالحه میکنند 2- قصاص میخواهند 3- مجانی عفو میکنند.
صورت اول:
اگر قرار به دیه گذاشتند و دیه گرفتند نمی توانند بگویند این پول به عنوان دیه و خون بهای پدر است ربطی به دین ندارد پس باید بین ورثه تقسیم شود. بلکه باید دین را بپردازند.
دلیل مسأله
1- اقتضاء قاعده:
این دیه متعلق به آن مقتول است و عوض نفس اوست در اصطلاح عوام پول خون است و به اقتضاء قاعده متعلق به مقتول است اما چون برای میت اعتبار ملکیت نمی توانیم بکنیم مثل بقیه اموال است که به ورثه منتقل میشود و قرآن میفرماید«يُوصِيكمُُ اللَّهُ فىِ أَوْلَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَينِْ فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِْ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَ إِن كاَنَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكلُِّ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كاَنَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كاَنَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصىِ بهَِا أَوْ دَيْنٍ ءَابَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكمُْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَلِيمًا حَكِيمً»[8] کسی که فوت شد ارث بعد از وصیت و دین می باشد ابتدا باید از آن مال وصیت را بردارند و اگر وصیت داشته باشد تا حد ثلث که مقدم بر ارث است و اگر دینی هم دارد مقدم بر ارث است.
2- فتاوای:
علما نیز بر تقدم وصیت و دین بر ارث فتوی دادهاند صاحب جواهر فرمود: بلاخلاف معتد به[9] برخی نیز ادعای اجماع نمودهاند.
3- روایات:
روایت اول:
موثقه اسحاق بن عمار عن جعفر(ع)[10] ان رسول الله قال «اذا قبلت دیة العمد» وقتی قبول کرد دیه را «فصارت مالا» اگر در قتل عمد روی دیه مصالحه شد و آن قصاص تبدیل به مال شد «فهی میراث» این مال میراث است «کسائر الاموال» مثل بقیه اموال میت منتقل به ورثه میشود و شرط در سائر اموال این است که اول دین را ادا کند بعد تصرف نماید.
کیفیت استدلال:
هرچند این روایت در مورد قتل عمد است اما میگوییم وقتی در عمد که حق قصاص بود و تبدیل به مال شد دین بر ارث مقدم است؛ سپس در شبه عمد که از ابتدا مال است، به طریق اولی دین مقدم است.
روایت دوم:
عبدالحمید بن سعید[11] قال سالت ابی الحسن الرضا عن رجل قتل و علیه دین کسی کشته شده و مدیون است و لم یترک مال و اخذ اهله الدیة من قاتله مالی هم ندارد و اهل او دیه گرفتند حالا یا عمد بود تبدیل به دیه شد یا غیر عمد بود که از ابتدا دیه است. اعلیهم ان یقضوا الدین آیا باید دین را بدهند یا میتوانند به عنوان میراث تصرف نمایند؟ «قال نعم» میتوانند دین را ادا کنند «قلت وهو لم یترک شیئا» خودش مالی ندارد فقط دیه است «قال ان اخذ الدیة فعلیهم ان یقضوا الدین» (فعلیهم أی یجب علیهم) اگر دیه گرفتند واجب است باید دین را ادا نمایند.
نتیجه:
هم روایت داریم که این مال باید صرف دین شود و هم قاعده این است و هم اتفاق علماء است اگر دیه گرفتند باید دین را ادا نمایند.
تا اینجا صورت اول.
صورت دوم و سوم که آیا با اینکه متوفی مدیون است میتوانند قصاص کنند؟ و نیز آیا میتوانند عفو نمایند و دیه نگیرند؟ فردا ان شاء الله. وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد.
[1] السید البروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج16، ص189، ط مدینة العلم.
[2] السید البروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج16، ص351، ط مدینة العلم.
[3] الشیخ الکلینی، الکافی، ج2، ص356، ط اسلامیة تهران.
[4] القلم(68): 10 و 11.
[5] الهمزة(104): 1.
[6] السید البروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج16، ص361، ط مدینة العلم.
[7] السید البروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج16، ص365، ط مدینة العلم.
[8] النساء(4): 11.
[9] شیخ جواهری، جواهر الکلام، ج42، ص312، ط اسلامیه تهران.
[10] حر عاملی، وسائل الشیعة، ج26، ص 41، کتاب الفرائض والمواریث، باب14، ح1، ط آل البیت.
[11] حر عاملی، وسائل الشیعة، ج18، ص 364، کتاب التجارة، ابواب الدین والقرض، باب24، ح1، ط آل البیت.