درس خارج فقه استاد مقتدایی
90/01/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب القصاص
آفات لسان:
به مناسبت تذکرات اخلاقی بحث در آفات لسان و گناهانی که از زبان صادر میشود بود. گناهانی نظیر دروغ، غیبت، تهمت، و دو بهم زنی مواردی بود که عرض کردیم و یکی هم شماتت بود که گفتیم اگر مصیبتی بر انسانی وارد شود و کسی بر او شماتت کند و بگوید حقت بود که این مصیبت به تو برسد فلان جا فلان کار را کردی خداوند بر سرت آورد. به فلانی حرفی زدی حقت بود خداوند بر سرت آورد بجا بود که این بلا به تو برسد و عملکرد خودت باعث این مصیبت شده است.این رفتار و شماتت در برابر کسی که دچار مصیبت شده است گناه بزرگی است که صاحب این گناه هم در دنیا عقوبت میشود و هم در آخرت.
مرحوم محقق نراقی در جامع السعادات[1] میفرماید تجربه و نیز اخبار و روایات گواهند که اگر کسی که مسلمانی را شماتت کند «لم یخرج من الدنیا حتی یبتلی بمثلها» خود عقوبت دنیایی شماتت مصیبت بالایی است زیرا میفرماید اگر به مصیبت دیده شماتت کند که بجا بود و پاداش عمل خودت بود شماتت کننده از دنیا خارج نمیشود تا اینکه به مثل آن دچار شود «ویشمت به غیره» و دیگری در همین مورد او را شماتت کند.
دلیل بلاهایی که وارد میشود:
هر بلایی که به کسی برسد از چند حال خارج نیست؛
1- کفاره گناهان:
ممکن است کفاره گناهان باشد و لطفی از جانب خداوند است که کسی که گنهکار است خداوند در دنیا او را مبتلا می کند برای اینکه کفاره گناهان باشد و پاک از گناه از دنیا برود و این لطفی از الطاف الهی است اگر انسان در دنیا به عقوبت گناهان برسد بهتر است که برای آخرت بماند. عذاب آخرت سخت و طولانی است اینجا تمام مصیبتها در چند سال بیش نیست اما در روایت داریم در آخرت کسی که بهشتی است و فقط یک گناه دارد که توبه نکرده است صد سال او را نگه میدارند مقامات و جایگاه بهشتی خود را میبیند اما راهش نمیدهند صد سال نگه میدارند برای یک گناه حال اگر قرار بر عذاب و آتش باشد واویلا. پس نمیتوان کسی را شماتت کرد لعل خداوند محبت به او کرد تا پاک از دنیا برود.
2- ترقی و دریافت درجه بالاتر:
ممکن است بلایی که رسیده برای بالا بردن درجه در بهشت باشد برای عظیم اجر و پاداش در قیامت باشد در اصول کافی[2] بابی داریم بنام باب شدة ابتلائ المؤمن که روایات متعدد دارد.
1-
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ[3] بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَلَاءُ وَ مَا يَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِي الدُّنْيَا فَقَالَ النَّبِيُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ.
عبدالرحمن بن حجاج میگوید در محضر امام صادق(ع) در مورد بلاها و گرفتاریهایی که برای مؤمن پیش میآید گفتگو شد حضرت امام صادق(ع) فرمود از رسول الله(ص) پرسیدند بیشترین بلاها در دنیا بر چه کسانی وارد میشود پیامبر فرمود: بیشترین بلاء و سختی بر پیامبران وارد میشود.
ملاحظه میفرمایید پیامبران گناه نکردند تا کفاره باشد پس این بلاء عظیم اجر است که انبیاء در مرحله اول هستند.
ثم الامثل فالامثل پس از آن هر کسی که نشانه بیشتری از انبیاء دارد و از مؤمنین هرکه ایمانش بالاتر و اعمالش بهتر باشد بلایش شدیدتر است و من سخف ایمانه آنکه ایمان کمتری دارد و ضعف عمله قل بلائه بلایش کمتر است.
در روایت است مؤمن مثل کفه ترازو است یک طرف ایمان طرف دیگر بلاء هرچه ایمان سنگینتر باشد بلاء شدیدتر می شود. لذا نمیتوان مؤمن را به خاطر بلائی که دیده شماتت کرد تحمل بلاء خیلی مشکل است و شخصی را که ناراحت است نمیتوان گفت حقش بود که فلان کار را کرد بر سرش آمد در حالی که ممکن است برای خاطر ایمانش باشد چون ایمانش قوی است این بلای عظیم بر او وارد شده است.
2-
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)[4] قَالَ: إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ.
از امام صادق(ع) نقل شد که فرمود: اجر عظیم برای کسی است که گرفتاری بیشتری ببیند هرچه بلاء عظیمتر باشد اجر بالاتر است. آنکه را خدا بیشتر دوست میدارد بیشتر بلاء میدهد. بلای انبیاء شدیدتر است چون محبوبترند.
3-
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)[5] قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِي الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا يُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ- تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ لَا بَلِيَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَيْهِمْ.
ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: خداوند در زمین بندگانی خالص دارد هرچه تحفهها و راحتیها از آسمان بنا است بر دنیا نازل شود خداوند از آن بندگان خالص برمیگرداند و برای دیگران میفرستد و هیچ بلائی نازل نمیشود مگر اینکه بسوی آن بندگان خالص میرود. پس اگر بر کسی بلائی نازل شد نباید ناشکری کند. و بگوید چرا خداوند تمام بلاء را برای من میفرستد. بلکه باید به خودش بگوید اگر بنده صالح هستی بنا است اینجور باشد.
4-
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ[6] قَالَ: شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَلْقَى مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ كَانَ مِسْقَاماً فَقَالَ لِي يَا عَبْدَ اللَّهِ لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِي الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِّضَ بِالْمَقَارِيضِ.
عبعدالله بن ابی یعفور میگوید خدمت امام از سختیها و بلاها شکایت کردم امام فرمود اگر مؤمن میدانست خداوند در مقابل بلاء چه اجری میدهد آرزو میکرد و از خدا میخواست که به چنان بلایی گرفتار شود که گوشت بدنش را با قیچی تکه تکه کنند تا به آن ین اجر و پاداش که خداوند برای مؤمن قرار داده است برسد.
در روایت دیگر میفرماید اگر مسافرتی بروی و برگردی برای کسی که دوستش میداری سوغات میآوری و آنکه بیشتر دوست داری بهتر میآوری این بلاها سوغات است برای کسانی که خدا بیشتر دوستشان دارد. روایت بعد به همین نکته اشاره دارد.
5-
عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) [7] قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ كَمَا يَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِيَّةِ مِنَ الْغَيْبَةِ وَ يَحْمِيهِ الدُّنْيَا كَمَا يَحْمِي الطَّبِيبُ الْمَرِيضَ.
حمران از امام باقر(ع) نقل کرده است که فرمود همانگونه که انسان پس از بازگشت از سفر برای خانوادهاش هدیه میآورد خداوند نیز با گرفتار کردن مؤمن به برخی از بلاها به او هدیه میدهد و همانگونه که طبیب انسان مریض را از برخی غذاها محروم میکند خداوند نیز مؤمن را از برخی نعمتهای دنیا محروم میکند. لذا نباید از بلاء ناراحت شویم و یا به کسی شماتت کنیم. شاید برای عظیم اجر عندالله مصیبت به او رسیده است و خداوند او را دوست میدارد. از آن طرف اگر به کسی بلا نرسد مذموم است.
6-
عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)[8] دُعِيَ النَّبِيُّ ص إِلَى طَعَامٍ فَلَمَّا دَخَلَ مَنْزِلَ الرَّجُلِ نَظَرَ إِلَى دَجَاجَةٍ فَوْقَ حَائِطٍ قَدْ بَاضَتْ فَتَقَعُ الْبَيْضَةُ عَلَى وَتِدٍ فِي حَائِطٍ فَثَبَتَتْ عَلَيْهِ وَ لَمْ تَسْقُطْ وَ لَمْ تَنْكَسِرْ فَتَعَجَّبَ النَّبِيُّ ص مِنْهَا فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَ عَجِبْتَ مِنْ هَذِهِ الْبَيْضَةِ فَوَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا رُزِئْتُ شَيْئاً قَطُّ قَالَ فَنَهَضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَمْ يَأْكُلْ مِنْ طَعَامِهِ شَيْئاً وَ قَالَ مَنْ لَمْ يُرْزَأْ فَمَا لِلَّهِ فِيهِ مِنْ حَاجَةٍ.
ابو داوود مسترق به صورت مرفوعه از حضرت امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود پیامبر(ص) برای یک وعده غذا به خانه یکی از مسلمانان دعوت شدند وقتی وارد شد دید پرندهای روی دیوار تخم گذاشته است و تخم از روی دیوار به زمین غلتید اما در بین راه به میخ کوبیده شده بر دیوار اصابت کرد و متوقف شد. پیامبر تعجب کرد که چگونه یک تخم روی یک میخ ایستاد. صاحب خانه گفت آیا تعجب کردی؟ قسم به خدایی که تو را به رسالت مبعوث کرد تاکنون هیچ مصیبتی بر من وارد نشده است. در آن حال پیامبر از جا برخاست و فرمود من در این خانه غذا نمیخورم زیرا کسی که هرگز مصیبتزده نشود خدا نظر لطف و رحمت بر او ندارد.
بنابراین یکی از گناهان بزرگ زبان شماتت است و باید توجه داشته باشیم و بسا ممکن است بلائی که به کسی میرسد برای این است که پاداش بیشتری ببرد.
بحث فقهی:
مسأله8:
يعتبر في الشجاج التساوي بالمساحة طولا وعرضا، قالوا ولا يعتبر عمقا ونزولا، بل يعتبر حصول اسم الشجة، وفيه تأمل وإشكال والوجه التساوي مع الامكان، ولو زاد من غير عمد فعليه الأرش، ولو لم يمكن إلا بالنقص لا يبعد ثبوت الأرش في الزائد على تأمل، هذا في الحارصة والدامية والمتلاحمة، وأما في السمحاق والموضحة فالظاهر عدم اعتبار التساوي في العمق، فيقتص المهزول من السمين إلى تحقق السمحاق والموضحة.
تساوی در شجاج:
گفتیم در قصاص طرف علاوه بر شرائط مشترکه با قصاص نفس؛ سه شرط اختصاصی وجود دارد:
شرط اول: تساوی در سلامت:
اگر دست شل قطع می شد دست سالم قصاص نمیشد. که بررسی شد.
شرط دوم: تساوی در محل:
و بحث شد که رعایت راست یا چپ بودن اعضاء تا چه حد لازم است.
شرط سوم: تساوی در شجاج:
در اصطلاح به پارگی در پوست یا گوشت سر شجاج گویند چنانچه پارگی در پوست یا گوشت بدن را جرح گویند.
شرط سوم قصاص مادون نفس این است که اگر جراحت در سر ایجاد شد برای قصاص جانی تساوی در طول و عرض و عمق جرح معتبر است.
بررسی تساوی در طول و عرض
شرطیت تساوی نسبت به طول و عرض مورد اتفاق است که صاحب جواهر[9] میفرماید «بلاخلاف اجده فیه» که تساوی در طول و عرض معتبر است بلکه یمکن تحصیل الاجماع یعنی اگر بررسی کنیم ظاهرا همه علماء اینگونه گفته اند بل فی کشف اللثام[10] الاتفاق علیه حتی کشف اللثام تصریح به اتفاق کرده است و نیز صاحب ریاض[11] فرموده تساوی در طول و عرض مورد اتفاق است.
دلیل مسأله
صاحب ریاض برای شرطیت تساوی در محل دلائلی ارائه کرده است که در ذیل میآید.
دلیل اول: تطبیق معنای قصاص:
قَصَّ یعنی تَبَعَ فِعلَه یعنی همان فعل را که انجام داده بود انجام میدهیم و قصهگویی یعنی تکرار داستان در اینجا نیز فعل را تکرار میکنیم لاشعار القصاص خود قصاص مشعر به این است که همان کار مساوی انجام شود.
دوم: مقتضای عقل:
صاحب ریاض فرمود للاعتبار عقل و اعتبار اقتضا دارد که همان کار انجام شود نه بیشتر و نه کمتر فلایقابل ضیقه بواسعة زخم باریک نباید با زخم وسیع قصاص شود و لایقنع بضیق ولازم نیست در مقابل زخم وسیع به زخم باریک قناعت شود.
بررسی تساوی در عمق:
صاحب شرایع[12] می فرماید ولایعتبر نزولا در عمق تساوی لازم نیست. بل یراعی حصول اسم الشجة همینقدر که جرحی وارد شود کافی است.
دلیل مسأله:
افراد مختلفند برخی لاغرند و صورت کوچک و کم گوشت دارند اگر زخمی وارد شد حداکثر عمق آن یک میلیمتر است در مقابل کسی که پر گوشت است اگر قرار باشد در قصاص زخمی که وارد میشود مثل همان انسان لاغر باشد اصلا انگار قصاص نشده است و در مقابل اگر به انسان لاغر شجه یک سانتی وارد کنیم باعث مرگ است و غالباً امکان رعایت تساوی نیست؛ لذا از تساوی در عمق صرفنظر میکنیم.
نظیر این حالت در قصاص اطراف نیز وجود دارد که گاهی دستها متفاوتند و در آنجا هیچ تساوی شرط نیست. مرحوم امام[13] میفرماید قالوا ولا یعتبر عمقا و نزولا و یعتبر حصول اسم الشجة و فیه تأمل برخی گفتهاند در عمق تساوی شرط و حصول شجه کافی است. اما این حرف مورد تأمل است. در جایی که ممکن است باید رعایت شود.
وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد.
[1] محمد مهدی النراقی، جامع السعادات، ج2، ص217، ط دارالنعمان.
[2] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص252، ط اسلامیة.
[3] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص252، ط اسلامیة.
[4] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص252، ط اسلامیة.
[5] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص253، ط اسلامیة.
[6] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص255، ط اسلامیة.
[7] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص255، ط اسلامیة.
[8] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص256، ط اسلامیة.
[9] شیخ جواهری، جواهرالکلام، ج42، ص354، دارالکتب الاسلامیة.
[10] فاضل هندی، کشف اللثام، ج11، ص221، جماعة المدرسین.
[11] طباطبایی، سید علی، ریاض المسائل، ج14، ص154، جماعة المدرسین.
[12] محقق حلی، شرایع الاسلام، ج4، ص1007، استقلال تهران.
[13] امام خمینی، تحریرالوسیلة، ج2، ص541، مسأله8، اسماعیلیان.