< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

91/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: كتاب الديات (دیه پا)

در آستانه ولادت با سعادت حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) هستیم. آن حضرت معروف است به عالم آل محمد. با اینکه همه ائمه(ع) از نظر علم و اشراف بر امور دنیوی و اخروی همانند خود پیامبر(ص) و منتسب به وحی بودند؛ ولی در عین حال امام هشتم(ع) این لقب را دارد که امام موسی بن جعفر(ع) فرمود پدرم مکرر به من فرمود؛ عالم آل رسول در صلب توست «یا لیتنی ادرکه».

حضرت امام رضا(ع) در 11 ذیقعده سال 148 هجری قمری در مدینه متولد شدند پدر بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر(ع) در سال 183 به شهادت رسیدند در آن موقع امام 35 ساله بود و به امامت رسیدند و 20 سال امامتشان طول کشید و در سن 55 سالگی شهید شدند از این دوران 10 سال را همزمان با هارون الرشید بودند که فرصتی طلایی برای امام بود. زیرا هارون که امام موسی بن جعفر(ع) را شهید کرده بود، با تمام پنهان کاری‌(ع) هارون الرشید است لذا هارون برای تبرئه خودش سعی می‌(ع) نداشته باشد و امام را آزاد گذاشته بود. امام در مدینه رسما ادعای امامت و خلافت و جانشینی پدر بزرگوارشان را داشتند حتی بعضی از یاران امام رضا(ع) متعرض شدند که هارون خطرناک است. حضرت مطمئن بودند و فرمودند همینطور که جدم می‌مثل جد بزرگوارشان امام صادق(ع) و امام باقر(ع) به نشر علوم اهلبیت و تربیت شاگردان و راویان حدیث پرداختند. به طوری که مرحوم شیخ طوسی در کتاب رجال 317 نفر را به عنوان اصحاب الرضا نام می‌

شیوه امام رضا(ع) در پرورش شاگردان:

یک نکته مهمی که در پرورش راویان حدیث داشتند این بود که تنها به رشد علمی آنها اکتفا نمی‌(ع) همه جوانب را در ترتبیت شاگردان رعایت می‌(ع) فردی بنام احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی است که مدتی هم محضر حضرت امام جواد(ع) را نیز درک کرده بود. در حالاتش در رجال می‌(ع) ساعتی خدمت امام بودیم سوالاتی داشتیم مطرح شد و جواب گرفتیم تا بلند شدیم که برویم امام فرمودند «اما انت یا احمد فاجلس» احمد تو بنشین کارت دارم «فجلست فاقبل یحدثنی واسئله ویجیبنی» امام مطالبی فرمودند و من پرسش‌«فقال فلما ذهبت عامة اللیل فلما اردت الانصراف قال لی لا یا احمد تنصرف او تبیت» وقتی پاسی از شب و عمده شب گذشت خواستم خداحافظی کنم امام فرمودند شب می‌«قلت جعلت فداک الیک ان امرتنی بالمقام اقمت» عرض کردم فدایت شوم در اختیار شماست اگر بفرمائید برو می‌«قال فاقم» اما فرمود بمان بعد هم غذا حاضر شد به همراه امام خوردیم و فرمود بستر مرا برای احمد پهن کنید و بستر امام را در همان اطاق برای من نهادند و خود امام بیرون رفتند «فلما صرت فی البیت دخلنی شیئ یخطر ببالی من مثلی فی بیت ولی الله» با خود گفتم مثل من کیست؟ در خانه ولی خدا و در یک سفره و در کنار امام باشم «فنادانی یا احمد ان امیرالمؤمنین عاد صعصعة بن صوحان فقال لا تجعل عیادتی ایاک فخرا علی قومک تواضع لله یرفعک الله»[1] امام از اطاق مجاور صدا زد ای احمد امیرالمؤمنین به عیادت صعصعة بن صوحان رفتند و در بازگشت فرمود اینکه از تو عیادت کردم بر دیگران فخر نفروش متواضع باش خدا تو را بلندی می‌«تواضع لله یرفعک الله»

انشاءاله همیشه در ذهنمان باشد مراقب رفتارمان باشیم و انشاءاله اساتید و مراجع بزرگوار که همه دارای انفاس قدسیه و مراحل تهذیب هستند به شاگردان به مناسبت‌

چند روز قبل ماجرای عبدالرحمن بن سیابه را نقل کردیم و گفتیم که امام به او تذکر دادند و فرمودند «علیک بصدق الحدیث واداء الامانة تشرک الناس فی اموالهم هکذا»[2] راستگو باش و امانت‌

اگر بین صحبت‌

روایتی از امام هشتم به مناسبت ذکر بکنیم قال الرضا[3] «لایکون المؤمن مؤمنا حتی یکون فیه ثلاث خصال سنة من ربه وسنة من نبیه وسنة من ولیه» مؤمن واقعی کسی است که سه خصلت از سنت‌

1- «اما السنه من ربه فکتمان سره» داشتن سنتی از خداوند این است که کتمان سر کند خدا فرمود «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من الرسول» سنت خد این است که سر نگه دار است پس بنده هم باید سر نگه دار باشد.

2- «اما السنة من نبیه فمداراة الناس فان الله عزوجل امر نبیه بمداراة الناس» و فرمود «خذ العفو وأمر بالعرف» آن خصلتی از پیامبر که باید داشته باشد همزیستی با مردم است زیرا خداوند به پیامبر امر فرمود که با مردم مدارا کند و فرمود همواره عفو را پیشه خود کن و مردم را به نیکی وادار کن.

3- «اما السنة من ولیه فصبر فی البأساء والضّراء» سنت امامان این بود که صبر در سختی‌

که اگر این سه خصلت در کسی باشد او را به قله شرف و انسانیت می‌(ع) است که به مناسبت ولادت آن حضرت ذکر کردیم.

هفته قبل نیز در مورد فاطمه معصومه(س) کلماتی عرض کردیم که از روز اول تا روز جمعه 11 ذیقعده دهه کرامت است این دهه مبارکه را به پیشگاه مبارک حضرت بقیة الله(عج) و به همه حوزویان و مراجع بزرگوار و رهبر عزیز انقلاب اسلامی و ملت بزرگوار تبریک عرض می‌

بحث فقهی: دیه پا:

نوزدهمین عضو از اعضاء بدن انسان که دیه دارد رجلان است اگر هر دو پا بر اثر جنایت قطع شود دیه کامل و در قطع یکی نصف دیه ثابت است. مرحوم صاحب جواهر[4] می‌«بلا خلاف اجده فیه بل علیه اجماع بقسمیه ونصوصا عموما وخصوصا»

دلیل مسأله:

1- روایات عامه: که می‌[5]

2- زرارة[6] «عن ابی عبدالله قال فی الید نصف الدیة وفی الیدین جمیعا الدیة وفی الرجلین کذلک»

امام صادق(ع) فرمود یک دست نصف دیه کامله و دو دست یک دیه کامله دارد و حکم پا نیز همین است.

3- سماعة[7] «عن ابی عبدالله فی الرجل الواحدة نصف الدیة»

یک پا نصف دیه دارد.

این دو روایت برای نمونه بیان شد وگرنه روایات متعددی در دیگر ابواب وجود دارد.

محدوده شرعی پا:

این پرسش مطرح است حد پا از کجاست؟ گفته‌«حدهما مفصل الساق» بند مچ پا حداقل محدوده پا است. مرحوم صاحب جواهر[8] می‌«بلاخلاف اجده فیه لانه الذی یدل علیه العرف واللغة» صاحب جواهر می‌

دیه انگشتان پا: «فی اصابع الرجلین الدیة کاملة»[9]

هر پا پنج انگشت و مجموع ده انگشت است که ده انگشت دیه کامله دارد.

مرحوم صاحب جواهر[10] می‌«بلاخلاف اجده فیه بل ربما ظهر من بعضهم نفیه بین المسلمین بل الاجماع بقسمیه علیه ویدل علیه النصوص» خلافی در مسأله نیست بلکه برخی عبارات ظهور دارد که بین المسلمین حکم خلافی نیست که ده انگشت پا دیه کامل دارد.

دلیل مسأله:

1- روایت حکم بن عتیبة[11] در یک فراز می‌«فی کل اصبع من اصابع الیدین الف درهم وکل اصبع من اصابع الرجلین الف درهم» در هر انگشت از انگشتان دست هزار درهم است که عشر ده هزار درهم است و ده انگشت ده هزار درهم است و در انگشتان پا نیز همین است.

2- روایت عبدالله بن سنان[12] «عن ابی عبدالله اصابع الیدین والرجلین سواء فی الدیة فی کل اصبع عشر من الابل» انگشتان دست‌

حکم تقسیم دیه انگشت بر بندهای یک انگشت:

بحث دیگر این است که یک انگشت سه بند دارد و یک عشر که دیه یک انگشت است باید به سه قسمت تقسیم شود إنشاءاله بعدا.

وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین


[1] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج73، ص292، ح22، دارالوفاء بیروت: «عن البزنطي قال: دخلت على أبي الحسن عليه السلام - أنا وصفوان بن يحيى ومحمد بن سنان وأظنه قال: وعبد الله بن المغيرة أو عبد الله بن جندب - وهو بصريا قال: فجلسنا عنده ساعة ثم قمنا فقال: أما أنت يا أحمد فاجلس فجلست فأقبل يحدثني وأسأله ويجيبني حتى ذهب عامة الليل، فلما أردت الانصراف قال لي: يا أحمد تنصرف أو تبيت؟ فقلت: جعلت فداك ذاك الليل إن أمرت بالانصراف انصرفت وإن أمرت بالمقام أقمت قال: أقم فهذا الحرس وقد هدأ الناس وباتوا فقام وانصرف. فلما ظننت أنه قد دخل خررت لله ساجدا فقلت: الحمد لله، حجة الله ووارث علم النبيين آنس بي من بين إخواني وحببني فأنا في سجدتي وشكري فما علمت إلا وقد رفسني برجله، ثم قمت فأخذ بيدي فغمزها ثم قال: يا أحمد إن أمير المؤمنين عليه السلام عاد صعصعة بن صوحان في مرضه، فلما قام من عنده قال: يا صعصعة لا تفتخرن على إخوانك بعيادتي إياك واتق الله، ثم انصرف عني».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo