< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

91/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: كتاب الديات (حکم افضاء منجر به پارگی مثانه به وسيله غير جماع)

یک مسأله از فرع قبلی باقی ماند که باید تکمیل بکنیم. گفتیم؛

«من افتض بکرا باصبعه بحیث فخرق مثانتها فلم تملک بولها علیه الدیة ومهر المثل نسائها»[1]

اگر با افضاء به وسیله انگشت از دختری ازاله بکارت کرد و باعث پارگی مثانه شد؛ در مسأله دو بحث است:

بحث اول: دیه پارگی مثانه: و گفتیم در دیه از دست رفتن قوه ماسکه دو قول است:

قول اول: ثلث دیه.

قول دوم: دیه کامله بود.

در مدرک و دلیل قول اول مناقشه کردیم قول اول را رد کردیم و گفتیم قول دوم مورد پذیرش است و اولی این است که همان دیه کامل داشته باشد.

مرحوم امام نیز در مسأله فتوی دادند و فرمودند «ففیه دیتها»[2]

مرحوم محقق[3] فرمود «هو اولی».

بحث دوم: حکم ازاله بکارت:

پس از بیان بحث اول اکنون در بیان بحث دوم می‌«ومهر مثل نسائها»[4] علاوه بر یک دیه کامله برای پارگی مثانه مهرالمثل هم باید بدهد.

دلیل مسأله:

1- روایت ابی عمرو طبیب[5] «عن ابی عبدالله فی رجل افتض جاریة باصبعه فخرق مثانتها فلا تملک بولها فجعل لها ثلث الدیة مأة وستة وستین دینار وثلثی دینار وقضی لها علیه بصداق مثل نساء قومها»

روایت در بحث اول به جهت جریان پارگی مثانه مورد بحث واقع شد اما ذیل روایت حکم بحث دوم یعنی ازاله بکارت مطرح است که فرمود «وقضی لها علیه بصداق مثل نساء قومها»

و روایت صریح است که جانی برای ازاله بکارت مهرالمثل بدهکار است.

مهر المثل یعنی ملاحظه می‌

2- ذیل روایت عبدالله بن سنان[6] که امام فرمود «یابن سنان ان شعر المرئة وعذرتها شریکان فی الجمال فاذا ذهب باحدهما وجب لها المهر»

ملاحظه می‌

3- سکونی[7] «عن ابی عبدالله ان علیا رفع الیه جاریتان دخلتا الحمام فافتضت احداهما الاخری باصبعها فقضی علی التی فعلت بعقلها»

دو دختر در حمام با هم بودند و یکی از آنها با انگشت بکارت آن دیگر را از بین برد جریان را نزد امیرالمؤمنین آوردند امام قضاوت کردند که جانیه به مفضئه عقل بپردازد.

در این روایت گرچه ممکن است گفته شود که چون کلمه «عقل» آمده است پس روایت مربوط به دیه پارگی مثانه است که دیه کامله دارد و عقل به معنای دیه است ولی جماعتی از علماء عقل را به معنای مهرالمثل گرفته‌

4- دلیل چهارم بر اثبات مهرالمثل در ازاله بکارت؛ مقتضای قاعده هم محکومیت جانی به پرداخت مهرالمثل علاوه بر دیه است زیرا بدیهی است دو جنایت واقع شده است و اصل عدم تداخل است و دو سبب واقع شده و هر سببی مسبب خودش را اقتضاء دارد پس برای سبب پارگی دیه کامله و برای سبب ازاله مهر المثل ثابت است.

نکته: حکم جانی عامد غیر بالغ: در مورد کسی که غیر بالغ است و با افضاء باعث پارگی مثانه شد ولو عمد باشد دیه با عاقله است زیرا عمد الصبی خطاء.

المقصد الثانی: فی الجنایة علی المنافع:

دیه منافع:

«الاول العقل وفیه الدیة»[8]

یکی از قسمت‌[9] بزند باید دیه بپردازد.

مرحوم صاحب جواهر[10] می‌«بلا خلاف اجده فیه کما اعترف به غیر واحد منهم الشیخ فی المبسوط[11] وابن زهرة فی الغنیة[12] »

دلیل مسأله:

الف: روایت عام: چنانچه گذشت در روایت یک قاعده کلی بیان شد و فرمود هر قسمتی که در بدن انسان دو تا است اگر هر دو بر اثر جنایت از بین برود دیه کامل دارد و جنایت بر هر یک عدد از جفت نصف دیه دارد. و آن عضوی که در بدن انسان یکی است «فیه الدیة کاملة»[13]

کیفیت استدلال:

در روایت نمی‌

ب: روایت بالخصوص: ابراهیم بن عمر[14] «عن ابی عبدالله(ع) قال قضی امیرالمومنین(ع) فی رجل ضرب رجلا بعصا فذهب سمعه وبصره ولسانه وعقله وفرجه وانقطع جماعه وهو حی بست دیات»

مورد بحث در روایت قضاوت امیرالمؤمنین(ع) در مورد کسی است که بر اثر جنایت فاقد شش چیز در بدن خود شد و برخی از آنها که در روایت شمارش شد منافع از دست رفته است نظیر از بین رفتن جماع که نشان می‌

    1. کر شد؛

    2. نابینا شد؛

    3. لال شد؛

    4. عقل را از دست داد؛

    5. آلت تناسلی را از دست داد؛

    6. قدرت جماع را از دست داد؛

بدیهی است که در شمارگان 4 عقل در بدن انسان عضو خاصی نیست که از بدن قطع شود بلکه قوه و قدرتی است که دارای منافع است و نیز در شمارگان 6 قدرت جماع منفعت آلت تناسلی است که از دست می‌

البته در مورد فرجه وانقطع جماع می‌توان گفت که در ذهب فرجه مراد این است که از مجامعت لذت نمی‌

    1. ذهب سمعه: شنوایی؛

    2. بصره: بینایی؛

    3. لسانه: سخن گفتن؛

    4. عقله: اندیشه؛

    5. فرجه: لذت بردن؛

    6. جماعه: نعوظ.

هرچند می‌

جالب این است که مضروب بعد از این شش حالت زنده ماند و امام قضاوت کرد که جانی شش دیه بپردازد. بنابراین مسأله دو صورت دارد:

صورت اول: زوال کامل عقل: اگر عقل به طور کامل زائل شود و مضروب به دیوانه کامل تبدیل شود جانی دیه کامل بدهکار است زیرا عقل یکی از مصادیق «کل ما کان» است و چون تک عدد است از بین رفتن آن دیه کامله دارد.

صورت دوم: ناقص شدن عقل: اگر عقل به طور کامل زائل نشد بلکه نقصان پیدا کرد طبیعی است مضروب یک منفعتی را از دست داد در اینجا در مسأله سه نظریه است:

نظریه اول: عدم امکان درجه بندی: اگر امکان درجه بندی وجود داشته باشد درجه بندی می‌«فیه الحکومة»

نظریه دوم: امکان درجه بندی: مرحوم شیخ در مبسوط[15] می‌

نظریه سوم: قول به تصالح: مرحوم محقق اردبیلی[16] می‌«لا کلام ان علم نسبة الزائد الی الباقی ولکن العلم مشکل والا الحکومة والاولی التصالح»

اگر بتوان نسبت سنجی کرد که بحثی نیست اما چون مشکل است و اگر نتوانستیم نسبت به دست آوریم ارش ثابت است در ادامه می‌

نکته: در تعیین دیه عقل یک دیه کامل و درصد آن در نظر گرفته می‌

نتیجه: مرحوم محقق[17] بعد از نقل حرف‌«وهو تخمین» یعنی نمی‌

بنابراین می‌

وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین


[9] در سبب زوال عقل چه با ضربه باشد یا شوک یا دارو و غیره، فرقی نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo