< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

91/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب الديات (اخلاص در عمل - مرگ مجنی عليه قبل از عود شنوائی)
 در بحث اخلاقی در مورد اخلاص صحبت کردیم و گفتیم اخلاص در رأس فضائل و از عالیترین ملکاتی است که در انسان موجب عزت و قرب الهی میشود.
 به اخلاص در آیات قرآن توصیه زیادی شد که فرمود «وما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین» [1] تنها وظیفهای که خداوند بر عهده انسان گذاشته است اخلاص در عمل است چون اگر اخلاص نباشد عبادت، عبادت نیست و انسان وقت خودش را تضییع کرده است.
 در روایات هم در مورد اخلاص و برکاتی که دارد زیاد صحبت شد در ذیل برخی از آن روایات را قرائت میکنیم:
 1- روایت نبوی میفرماید «ما من عبد یخلص العمل لله تعالی اربعین یوما الا ظهر ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» [2] یکی برکات اخلاص این است که چشمههای حکمت از قلب او میجوشد و بر زبان او جاری میشود. این بزرگانی که یک جمله یا یک عبارت کوتاه مطرح میکنند و تاثیر در قلوب میگذارند و یک جمله آنها در طول زمان مورد استفاده قرار میگیرد به خاطر همان خلوص قلبی آنان است که این چشمههای حکمت از زبان آنها جاری میشود.
 2- «عن الباقر ما اخلص عبد الایمان بالله اربعین یوما الا زهده الله فی الدنیا» [3]
 هر بندهای که به مدت چهل شبانه روز اعمالش خالص برای خدا باشد چند اثر دارد:
 1- رفتار زاهدانه: «زهده الله فی الدنیا» زهد در دنیا ملکه او میشود یعنی حالت زهد و بی اعتنایی به دنیا را خداوند نصیب او میکند.
 عمل زاهدانه و دارای زهد شدن چیزی است که خداوند نصیب میکند و توفیق است و إلاّ ممکن است بسیاری از افراد خواستهاند زاهدانه عمل کند اما شرائط زندگی توان را از آنان میگیرد اما اگر تقوی باشد زهد ملکهاش میشود. معنای زهد این نیست که فقیر باشد و دستش خالی باشد بلکه حالت بی اعتنائی به دنیا در او پیدا شود.
 مرحوم امام معمولا در زمستانها یک عبای مشکی پارچهای داشتند و از آن عبای نائینی زمستانی که معمول بود نمیپوشیدند و هیچ موقع لباس فاخر نداشتند سطح زندگی ایشان هم زندگی محقری بود حتی بعد از اینکه رهبر شدند همان برنامهها بود هیچ تغییری نکردند و این روحیه به خاطر این است که زهده الله یعنی خداوند این حالت زهد را به ایشان داده است.
 گویا یک بار دیگر گفتیم و جهت تذکر عرض میکنیم:
 وقتی امام بعد از تبعید به تهران به قم برگشتند علماء برای دیدار ایشان میآمدند در سال 42 آیت الله خادمی هم آمده بودند امام از ایشان دعوت کردند برای شام ما هم که میزبان آیة الله خادمی بودیم دعوت شدیم و یک سفره کوچک طلبگی انداختند ما سه نفر من، آیة الله خادمی و امام - بودیم غذایی که سر سفره بود بسیار ساده بود یک برنج و یک جور خورشت و یک ماست، هیچ سبزی یا دوغ و غیره نبود. بعد از غذا امام لیوان را برداشتند و دو قاشق ماست ریختند در آن و دوغ درست کردند و خوردند. این زاهدانه زندگی کردن روش امام بود که نتیجه اخلاص در عمل بود.
 2- آگاهی بر درد و دواء در زندگی: «وبصره دائها ودوائها» بینایی و بصیرتی به او میدهد که داء و دواء را میشناسد و مشکلات و گرفتاریها را تشخیص میدهد و راه حل آن را پیدا میکند.
 برای نمونه این همه نقشه که در طول بعد از انقلاب دشمنان داشتند گویا از قبل برای امام روشن بود و نیز درمان آن و راه مقابله با آن را میدانست.
 3- تثبیت جایگاه حکمت در قلب: «واثبت الحکمة فی قلبه» حکمت و فلسفه اشیاء و حقایق را به او میشناساند.
 4- جاری شدن حکمت بر زبان: «وانطق بها لسانه» هنگام سخن گفتن چون مخلص است و کار خالصانه برای خدا دارد همواره سخنان حکیمانه بر زبانش جاری میشود.
 آثار خلوص:
 1- عدم تسلط شیطان بر قلب: یکی از آثار خلوص این است که شیطان بر قلبش مسلط نمیشود شیطان هیچ تسلطی بر بندگان خالص خدا (مخلِص مبنی للفاعل، مخلَص مبنی للمفعول) ندارد و خودش گفت «إلاّ عبادک منهم المخلصین» [4]
 وقتی شیطان سجده نکرد خداوند فرمود «فاخرج منها فانک رجیم» [5] تو دور شده و مطرودی سنگ میزنند یعنی طرد میکنند «وان علیک اللعنة الی یوم الدین» [6] و این همه عبادت کردم امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود «فاعتبروا بما فعل الشیطان من العبادة» از عبادتهای 6000 ساله شیطان عبرت بگیرید حال از سالهای دنیا یا آخرت است که یک روزش هزار سال است.
 مرحوم آیت الله داماد از اساتید و از مراجع بزرگ بودند در درسشان فرمودند شیطان در آسمان بین ملائکه منبر میرفت و موعظه میکرد مرحوم داماد فرمود یک تسبیحی دست شیطان بود که ذکر میگفت از دستش افتاد هزاران ملائک پیش آمدند برای اینکه تسبیح را به او بدهند. [7]
 شیطان وقتی مورد لعن قرار گرفت «قال رب فأنظرنی الی یوم یبعثون» [8] گفت خدایا مهلتی به من بده تا روز قیامت «قال فانک من المنذرین الی یوم الوقت المعلوم» [9] خداوند فرمود تا قیامت نه، اما تا روز وقت معلوم مهلت داری.- معنای یوم الوقت المعلوم در تفسیر آمده است- «قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض ولاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» [10] وقتی مطمئن شد که مهلت گرفت گفت از این جهت که به خاطر آدم مرا راندی من هم در زمین دنیا را برای آنان زینت میدهدم که جذب دنیا شوند و گمراه گردند.
 ملاحظه میفرمائید در «لاغوینّهم» لام تأکید است و قسم نیز هست نون تأکید هم دارد و با کل تأکید شد که همه را گمراه میکنم و خودش میداند لذا میگوید به جز مخلصها یعنی کسانی که خودشان را خالص برای خدا کردند شیطان بر آنها تسلطی ندارد عین همین جریان در جای دیگر قرآن هست که شیطان میگوید «فبعزتک لاغوینهم اجمعین» [11] که قسم بیشتری دارد.
 مرحوم فیض کاشانی یک قضیهای نقل میکند و این آیه را شاهد میگیرد که شیطان بر کسی که عبادتش خالصانه باشد مسلط نیست و میفرماید در سابق عابدی بود که عبادت میکرد جمعی آمدند و گفتند که نزدیک اینجا درختی است گویا شیطان آن را مهیا کرده بود که مردم گمراه شوند و مردم آنرا میپرستند عابد عصبانی شد ارهای برداشت و با خود گفت میروم این درخت را قطع میکنم تا مردم چنین گمراه نشوند در راه که میرفت تا درخت را قطع کند شیطان در شکل پیرمردی به او رسید ابتدا عابد را نصیحت کرد تو که پیامبر نیستی اگر خدا بخواهند این درخت قطع شود پیامبری میفرستد تو هم وظیفه نداری به علاوه حیف است وقت خودت را اینگونه تلف میکنی تو باید عبادت کنی چرا خودت را از عبادت خدا باز میداری؟ با این حرفها خواست عابد را منصرف کند عابدگفت این درخت منشأ فساد شد و مردم میروند به جای خدا درخت را سجده میکنند ومن باید ریشه این فساد را بکنم و خواست به راهش ادامه دهد که شیطان مانع او شد و درگیر شدند و عابد شیطان را به زمین زد و روی سینهاش نشست و گفت اگر مانع شوی تو را میکشم شیطان گفت به من مهلت بده عرضی دارم و بلند شد پس از برخاستن مجددا تعریف از عابد کرد و گفت تو محتاج مردم هستی و کاری نداری من روزی 2 درهم هر روز زیر سجادهات میگذارم برو بردار هم تأمین معاش است و هم انفاق میکنی عابد فکری کرد و گفت بد نمیگوید شیطان را رها کرد و برگشت خانه روز اول صبح دید دو درهم هست روز دوم دید هست خوشحال شد که پیرمرد به وعدهاش وفا کرد روز سوم دید نیست فکر کرد شاید پیرمرد یادش رفت حتما روز بعد میآید و چهار درهم خواهد آورد چند روز گذشت خبری نشد فهمید کلاه سرش رفت مجدد مهیا شد که درخت را قطع کند در راه شیطان را مجدداً در شکل همان پیرمرد دید و شیطان گفت من نمیگذارم و گلاویز شدند و شیطان عابد را مثل گنجشک بلند کرد و به زمین زد عابد گفت من سؤالی دارم چند روز بیشتر نگذشته که آن موقع من تو را زمین زدم ولی امروز عکس شد؟ شیطان گفت جهتش این است که آن موقع انگیزهات خدا بود ولی الان انگیزهات دو درهمی است که نرسیده و برای خدا نیست. [12]
 مرحوم فیض این داستان را شاهد «الا عبادک منهم المخلصین» میآورد که اگر بندهای برای خدا عمل کند شیطان بر او تسلطی ندارد.
 بحث فقهی: مرگ مجنی علیه قبل از عود شنوائی
 گفتیم اگر کسی ضربهای به کسی بزند و در اثر ضربه سماع او از بین برود چند صورت دارد:
 صورت اول: اگر از اول معلوم است که دیگر سماع عود نمیکند استقرت الدیة
 صورت دوم: اگر پزشک اعلام کند که برمیگردد اینجا گفتیم باید صبر کند و دو حالت دارد:
 حالت اول: اگر در این مدت عود کرد دیه ثابت نیست.
 حالت دوم: اگر عود نکرد دیه ثابت میشود.
 صورت سوم: اگر بعد از استقرار و پرداخت دیه سماع عود کرد گفتیم نمیتواند رجوع کند و دیه را بازپس بگیرد زیرا هبه جدیدی از طرف خداوند است.
 صورت چهارم: مرگ مجنی علیه قبل از عود شنوائی:
 فرض دیگری در ذیل مسأله2 مطرح است که اگر مجنی علیه قبل از سرآمدن مهلتی که پزشک برای عود شنوائی معین کرده است بمیرد نمیدانیم تا رسیدن زمان مقرر سماع عود میکرد تا دیه مستقر نشود یا عود نمیکرد که دیه مستقر شود در مسأله دو قول است:
 قول اول: ثبوت دیه: امام میفرماید «لو مات قبل اخذها فالاقرب الدیة»
 گرچه نمیدانیم که عود میکرد یا نه اما همین مقدار که عود نکرد اقرب ثبوت دیه است.
 مرحوم علامه در قواعد [13] میفرماید «فالاقرب الدیة»
 مرحوم صاحب جواهر [14] هم نظیر همین تعبیر را دارد.
 دلیل قول اول: گفتهاند جنایتی واقع شد و این جنایت موجب زوال سماع شد ولو گفته بودند عود میکند ولی عود نکرد و مجنی علیه در حالی که شنوائی نداشت مرد پس اقرب این است که جانی باید دیه را بپردازد.
 قول دوم: عدم ثبوت دیه: برخی گفتهاند اگر قبل از مهلت اعلان شده توسط پزشک؛ مجنی علیه بمیرد دیه ثابت نیست.
 دلیل اول قول دوم: زمان زمانی بود که پزشک گفته بود احتمال عود هست و موقع مردن مجنی علیه هنوز از زمان مقرر مقداری باقی بود ما احتمال میدهیم این ضربهای که موجب زوال سماع شده است موقتی بود و اگر مجنی علیه تا آخر مهلت مقرر زنده میماند سماعش عود میکرد. پس علم نداریم که یک جنایت موجب زوال دائمی سماع اتفاق افتاده باشد با این احتمال میگوییم دیه ثابت نیست و باید ارش بدهد.
 مناقشه در دلیل اول قول دوم: میتوان گفت که با استصحاب میتوانیم بگوئیم یک جنایتی محقق شد که به وسیله آن ثبوت دیه محقق شده است یعنی جنایت فلانی منشأ ثبوت دیه شد اکنون نمیدانیم که اگر مجنی علیه نمیمرد آیا سماع عود میکرد که اگر عود میکرد منشأیت دیه از بین میرفت و چون اصل منشأیت برای دیه از قبل ثابت است شک در بقاء منشأیت میشود و بقاء منشأ بودن این جنایت را برای دیه استصحاب میکنیم.
 إن قلت: در اینجا اصل دیگری بنام اصل عدم اشتغال ذمه داریم یعنی شک داریم که این جنایت جنایتی است که موجب زوال دائمی سماع است یا خیر؟ اگر موجب زوال دائمی باشد دیه ثابت است و اگر موجب زوال دائمی نباشد دیه ثابت نیست پس شک داریم در این صورت چون در اساس موجب زوال بودن و اشتغال ذمه شک داریم میگوئیم اصل عدم اشتغال ذمه به دیه است در نهایت این دو اصل - عدم اشتغال؛ و استصحاب - تعارض میکنند و تساقط میشود.
 قلت: در جواب میگوییم استصحاب اصل موضوعی است و در موضوع میآید و بقاء موضوع را ثابت میکند و اشتغال حکم را بیان میکند و مقام استصحاب بالاتر است و اصل موضوعی بر اصل حکمی مقدم است.
 نتیجه: خود استصحاب میتواند وجهی برای اقربیت ثبوت دیه باشد که امام و علامه و صاحب جواهر فرمودند.
 نکتهای در مورد استصحاب مطرح است برای فردا.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین


[1] البینة، ص4.
[2] عیون اخبار الرضا، ج1، ص74، بیروت.
[3] الکافی، ج2، ص16، دارالکتب الاسلامیة.
[4] حجر، ص40.
[5] حجر، ص34.
[6] حجر، ص35.
[7] این تعبیر مرحوم داماد بود از چه کتابی نقل کردند نمیدانم چون در درس اخلاق نقل کردند آن زمانها مرسوم نبود در درس اخلاق اشکال شود یا شاگردان چیزی بپرسند.
[8] حجر، ص36.
[9] حجر، ص37-38.
[10] حجر، ص39-40.
[11] سوره ص آیه‌ی82.
[12] مرحوم فیض کاشانی در مهجه البیضاء این را شاهد برای آیه میآورد.
[13] قواعد الاحکام، ج3، ص685، جماعة المدرسین.
[14] جواهر الکلام، ج43، ص297، دارالکتب الاسلامیة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo