< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

91/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الدیات (اختلاف در بازگشت بینایی چشم)

استفاده از فرصت در تربیت شاگردان:

در بحث‌های اخلاقی روزهای چهارشنبه در مورد اخلاص بحث می‌کردیم اما هفته گذشته به مناسبت شهادت حضرت امام جواد(ع) مطالبی در مورد آن حضرت بیان کردیم. امروز هم دو مناسبت داریم مناسبت اول: شب عرفه است و فردا عرفه و روز بعد از آن عید قربان مناسبت دوم: روز گذشته روز شهادت امام باقر(ع) بود به نظر می‌آید با توجه به اینکه حوزه‌های علمیه وامدار حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هستند؛ خوب به تناسب ولادت سخنانی در شرح حال آن حضرت بیان کنیم. حضرت امام باقر(ع) در سال 57 هجری متولد شدند در واقعه کربلا 3 سال داشتند یا وارد سال چهارم شده بود و همراه پدر و نیز جد بزرگوارشان در کربلا بودند و شاهد و ناظر تمام وقایع کربلا و عاشورا بودند وقایع مربوط به عاشورا و رنج‌ها و ضرب و شتم‌ها و هتک حرمت‌ها و عطش بچه و شهادت امام حسین(ع) و یارانش و اسارت و بازار کوفه و مجلس ابن زیاد و مجلس یزید در شام همگی را شاهد و ناظر بودند. دوران 35 سال خلافت و امامت پدر بزرگوارشان و آن خفقانی که در دوران بحران حکومت بنی امیه و حصری که امام سجاد(ع) در آن زندگی می‌کردند و شهید شدند را شاهد بودند امام باقر(ع) 39 سال داشتند که امام شدند و 17 سال خلافت و امامت ایشان طول کشید و در سن 57 سالگی شهید شدند. در اواخر خلافت پدرشان امام سجاد(ع) اوضاع برای بنی امیه سخت شده بود تعدادی از علویون شمشیر بدست گرفته و مبارزه می‌کردند و به عنوان خونخواهی از امام حسین(ع) حتی برخی از بنی عباس هم علم مبارزه با بنی امیه را به دست گرفتند لذا در اوائل خلافت امام باقر(ع) بنی امیه هر روز به سقوط نزدیک می‌شدند بالاخره به خودشان مشغول بودند که فرصتی طلائی برای امام شد که امام توانستند مثل خورشید جهانتاب ستارگانی را دور خود جمع کنند و افرادی به عنوان جمع دانشمندان صاحب نظر و صاحب تألیف و کتاب تربیت کنند و نهضت علمی در جهان اسلام را شروع کنند و موفق هم شدند حتی از علمای اهل تسنن هم خدمت امام می‌رسیدند و آموزش می‌دیدند در تذکره ابن جوزی می‌نویسد عبدالله بن عطاء که از اعلام اهل تسنن است نقل می‌کند که «ما رایت العلماء عند احد اصغر علما منهم فی مجلس ابی جعفر الباقر لقد رایت الحکم بن عتیبه عنده کانه عصفور مغلوب لایملک من امره شیئا»

علماء در برابر امام باقر(ع) آن چنان خود را کوچک می‌کردند که من هرگز ندیدم برابر کسی اینگونه خضوع داشته باشند برای نمونه حکم بن عتیبه وقتی با امام باقر(ع) مواجه می‌شد همان گنجشک شکست خورده‌ای بود که هیچ توانی نداشت در نقلی دارد که کانه صبی بین یدی معلمه حکم بن عتیبه در برابر امام باقر(ع) همانند بچه‌ای در برابر معلمش بود.

امام باقر(ع) شاگردان فراوانی داشتند

1- یکی از آنان ابان بن تغلب بود که در علوم مختلف تبحر داشت امام خطاب به او می‌فرمود «اجلس فی مسجد الکوفه و افتی الناس»[1] معروف بود که مثل او در بین شاگردان حضرت کم است وقتی در زمان امام صادق(ع) فوت شد و خبرش به امام صادق(ع) رسید امام فرمود «اما والله لقد اوجع قلبی موت أبان»[2]

2- محمد بن مسلم بود به امام گفت هر موقع مسأله مهمی پیش آمد شما جواب دادی تا رسید به 30 هزار مسأله که از امام باقر(ع) یادداشت کرده بود و از امام صادق(ع) هم 16 هزار حدیث نقل می‌کند

3- جابر بن یزید جعفی بود که 70 هزار حدیث از امام باقر(ع) نقل می‌کند و حامل اسرار امام بود نقل می‌کنند از اکبر علماء شیعه و دارای تألیفاتی در آن زمان بود.

در مورد همین جابر نقل می‌کنند که در کوفه بود و امام باقر(ع) به او نامه نوشتند و رمزی فرمودند که جانت در خطر است و خودت را به دیوانگی بزن جابر که یک عالم موجه و پیرمرد و دارای اعتبار در بین مردم بود خود را به دیوانگی می‌زد.

داستان از این قرار است که هشام بن عبدالملک نامه به والی کوفه نوشت که «انظر رجلا یقال له جابر بن یزید جعفی اقطع عنقه و ارسل إلیّ راسه»[3] وقتی والی نامه را خواند گفت کیست گفتند از علمای وقت است منتهی دیوانه شده گفت باید ببینم خودم وقتی در بازار کوفه آن حالت را در رهوه و فضای جلوی مسجد مشاهده کرد با چوب می‌تازد و بچه‌ها دورش را گرفتند گفت «الحمد الله الذی عافانی من قتله» و نامه نوشت که این وضعش این گونه است خوب خطر رفع شد طولی نکشید نامه از طرف امام باقر(ع) رسید که خطر رفع شد برگرد به حالت اول اینگونه مطیع بودند و نسبت به امام هم در علم نمونه بودند هم از نظر تقوی و اینگونه ترتبیت کردن شاگردان باید در حوزه‌های علمیه برای مراجع تقلید و مدرسین حوزه الگو باشد که شاگردانی مثل شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تربیت کنند.

همین جابر وقتی اول روز رسید خدمت امام و امام فرمود برای چه آمدی گفت برای درس فرمودند «علیک بصدق الحدیث و اداء الامانة»[4] و نیز به یکی دیگر از شاگردان فرمود «علیک بالتقوی والورع قبل الحدیث»[5]

4- زراره: که می‌نویسند «کان قارعا فقیها متکلما مفسرا شاعرا ادیبا»[6] امام صادق(ع) می‌فرمود «لولا زرارة لظننت ان احادیث ابی ستذهب»[7]

5- حمران: همین زراره برادری دارد به نام حمران که از شاگردان امام باقر(ع) است امام فرمود «انت من شیعتنا فی الدنیا والآخرة» حمران زنده ماند و جزء اصحاب امام صادق(ع) شد و امام صادق(ع) فرمود «ما وجدت احدا آخذ بقولی واطاع امری وحذا حذو اصحاب آبائی غیر رجلین عبدالله بن ابی یعفور وحمران بن اعین اما انهما مومنان خالصان من شیعتنا»[8]

در حالات عبدالله ابن ابی یعفور می‌نویسند که امام می‌فرمود «نعم الشفیع انا وآبایی لحمران بن اعین وعبدالله بن ابی یعفور یوم القیامة نأخذ بیده ولانزیله حتی ندخل الجنة»[9] من و پدرانم در روز قیامت شفیعان خوبی برای حمران بن اعین و عبدالله ابن ابی یعفور هستیم فردای قیامت دستان آنها را می‌گیریم و رها نمی‌کنیم تا وارد بهشت شویم.

همین عبدالله بن ابی یعفور عالمی متقی بود که در زمان امام صادق(ع) فوت شد امام در موردش این نامه را به مفضل بن عمر نوشتند «ما کان فی عصرنا احد اطوع لله و لرسوله و لامامه منه»[10] در عصر حاضر مطیع‌تر و فرمانبردارتر از ابن ابی یعفور در اطاعت خدا و رسول و امام وجود ندارد «فمازال کذلک حتی قبضه الله الیه برحمته و صیره الی جنته»[11] و این حالت در او ادامه داشت تا اینکه خداوند روحش را قبض کرد و او را به بهشت برد «ساکنا فیها مع رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) انزله الله بین المسکنین مسکن محمد و مسکن امیرالمؤمنین و ان کانت المساکن واحدة و الدرجات واحدة فزاده الله رضا من عنده و مغفرة من فضله برضائی عنه»[12] ،[13] گرچه در بهشت درجات یکی است و به صورت دنیائی این حالت از درجات معنی ندارد اما خداوند او را با پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و بین دو محل اقامت پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) سکونت داد.

این آخرین فراز بسیار مهم است که امام فرمود خدا به خاطر رضایت من از او بیش از پیش از او راضی باشد.

ملاحظه می‌فرمائید که امام زمانش چگونه از او اعلان رضایت می‌کند امروز ما چند نفر را داریم که امام زمان(عج) از آنها راضی باشد.

علی ای حال ائمه شاگردانشان را اینگونه تربیت می‌کردند یکی را می‌گفتند اکبر علماء یکی را می‌گفتند فقیه عصر. امیدواریم خداوند توفیق بدهد از مصادیق افرادی باشیم که امام اینگونه تربیتشان کردند.

بحث فقهی:

گفتیم اگر ضربه‌ای به کسی وارد شد و در اثر آن مجنی علیه ادعا کرد که چشمم بینایی ندارد و جانی هم منکر بود، مرجع اهل خبره است وجوهی هم بود که صحبت شد. بحث امروز این است که مرجعی نیست یا مراجعه کردند ولی اختلاف شد و حکم معلوم نیست در چنین جایی مشهور گفتند چون از موارد لوث است وظیفه حاکم رجوع به قسامه است و به روایتی از کتاب ظریف[14] تمسک کردند که از امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌کند امام(ع) فرمود رجوع به قسامه می‌شود و خواندیم مرحوم صاحب جواهر[15] می‌فرماید «من غیر خلاف بین من تعرض» در ادامه یک روایت معارض را بررسی کردیم که از اصبغ بن نباته[16] از امیرالمؤمنین(ع) نقل شد که امام فرمود به قصد اختبار او را روبروی خورشید قرار می‌دهیم که خیره به خورشید شود اگر چشمانش مفتوح ماند معلوم می‌شود راست می‌گوید اگر نتوانست و چشمش را باز نگه نداشت بلکه چشمانش را بست معلوم می‌شود دروغ می‌گوید و چشمش بینایی دارد و در آن روایت اسمی از قسامه نیامده است.

و گفتیم این روایت از نظر سند ضعیف است مرحوم شهید در مسالک[17] می‌فرماید «فی طریقها ضعف» مرحوم صاحب جواهر[18] می‌فرماید «ضعیفة السند.»

و گفتیم مرحوم آقای خویی[19] به استناد همین روایت رسما فتوی به اختبار می‌دهد و می‌فرماید «ان ادعی المجنی علیه ذهاب بصره کله» اگر مجنی علیه ادعا کرد تمام بینائی‌اش از بین رفته است «فان صدقه الجانی» اگر جانی تصدیق کرد مشکلی نیست که دیه را بدهکار است اما اگر جانی منکر ادعای مجنی علیه شد «یجعل عینیه فی قبال نور قوی فان لم یتمالک حتی غمض عینیه فهو کاذب» چشمان مجنی علیه را برای اختبار در برابر نوری قوی قرار می‌دهند و این نشان می‌دهد مرحوم خوئی عنوان شمس در روایت را از باب مثال می‌داند اگر نتوانست چشمش را باز نگه دارد بلکه چشمش را بست دروغ می‌گوید و بینائی دارد و دیه ثابت نمی‌شود و اگر چشمش باز ماند «کان صادقا و استحق الدیة» صادق است و دیه ثابت است.

دلیل اول مرحوم خوئی:

دلیل مرحوم خوئی این روایت اصبغ بن نباته است. مرحوم آقای خوئی در ادامه فرمود گرچه صاحب جواهر و شهید می‌فرمایند سندش ضعیف است یعنی وجود محمد بن فرات در طریق روایت نشان می‌دهد که روایت مرسله است؛ ولی عین این روایت را مرحوم صدوق[20] بطریق دیگر نقل می‌کند و طریقش صحیح است «فاذن لامناص من الاخذ بها» لذا جز عمل به روایت چاره دیگر نداریم.

مناقشه در دلیل اول مرحوم آقای خوئی:

می‌گوئیم گرچه روایت اصبغ و روایات مشابه مخالف مشهور است اما این روایت معرض عنها است و اصحاب از او اعراض کردند به ویژه مرحوم صاحب جواهر[21] می‌فرماید هر عالمی که این بحث را مطرح کرده فتوی به قسامه می‌دهد بدیهی است آقایان علماء که اینگونه فتوی به قسامه دادند این روایات را هم دیده‌اند و عمل نکردند.

دلیل دوم آقای خوئی:

مرحوم آقای خویی[22] در ادامه گویا خیلی به استدلال خودش اعتماد نکرده است لذا علاوه بر دستور اختبار می‌فرماید «والاستظهار بالایمان» از این جهت که اختبار فقط صدق مجنی علیه را اثبات می‌کند در حالی که فاقد بینایی شدن ممکن است دو منشأ داشته باشد

1- ممکن است همین ضربه وارده منشأ فقدان بینائی باشد

2- ممکن است قبلا بینایی نداشته بود لذا برای اینکه بفهمیم از قبل اینگونه نبوده باید قسامه اجرا شود.

مناقشه در دلیل دوم آقای خوئی:

در ایراد به حرف آقای خویی می‌گوئیم:

اولا: این روایتی که مستند حرف شماست حرفی از قسامه نزده پس حکم قسامه را از کجا آورده‌اید

ثانیا: این خلاف فرض ماست که بگوئید ممکن است از اول بینا نبود زیرا فرض بحث این است که شخصی بود که بینایی داشته است و بعد از تحمل ضربه جانی مدعی شد که بینائی ندارد.

لذا اولی همان است که مشهور قائل هستند.


[8] وسائل الشیعة، حرعاملی، ج20، ص182، هامش418، الاسلامیة.بیان یک مزاح از یک استاد:. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله خادمی از اساتید ما در اصفهان را یک سیدی درس ایشان می‌آمد خیلی شوخ بود خودشان هم خیلی شوخی می‌کردند به این روایت عبداله بن ابی یعفور می‌رسیدند به آن آقا می‌فرمودند عبداله اخوی شما بودند شوخی می‌کردند یعفور یعنی الاغ و ابن ابی یعفور یعنی پسر ابی یعفور یعنی پسر شخصی که اسم پسر دیگرش یعفور است یعنی این پسر برادری دارد به نام یعفور و لذا پدرش را پدر یعفور لقب داده‌اند. اگر اخوی ابن ابی یعفور می‌شد این الاغ در می‌آمد
[20] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص19، ح3250، جامعه مدرسین. «وقال أبوجعفر(ع) ضرب رجل رجلا في هامته على عهد أميرالمؤمنين(ع) فادعى المضروب أنه لا يبصر بعينيه شيئا، وأنه لا يشم رائحة، وأنه قد خرس فلا ينطق، فقال أميرالمؤمنين(ع): إن كان صادقا فقد وجبت له ثلاث ديات النفس، فقيل له: وكيف يستبين ذلك منه يا أميرالمؤمنين حتى نعلم أنه صادق؟ فقال: أما ما ادعاه في عينيه وأنه لا يبصر بهما فإنه يستبين ذلك بأن يقال له: ارفع عينيك إلى عين الشمس فإن كان صحيحا لم يتمالك إلا أن يغمض عينيه وإن كان صادقا لم يبصر بهما وبقيت عيناه مفتوحتين، وأما ما ادعاه في خياشيمه وأنه لا يشم رائحة فإنه يستبين ذلك بحراق يدني من أنفه فإن كان صحيحا وصلت رائحة الحراق إلى دماغه ودمعت عيناه ونحى برأسه وأما ما ادعاه في لسانه من الخرس وأنه لا ينطق فإنه يستبين ذلك بإبرة تضرب على لسانه فإن كان ينطق خرج الدم أحمر، وإن كان لا ينطق خرج الدم أسود.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo