< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

92/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الدیات (جنايت بر حيوان غير مأکول اللحم غير قابل تذکيه)

بحث اخلاقی: عُجب:

در بحث اخلاقی چهارشنبه‌ها در رابطه با اخلاص در عمل و نیز ریا در عمل به تفصیل بحث کردیم و در مورد ریا گفتیم ریا در عمل مفسد و مبطل عمل بوده و از گناهان کبیره است و به حد کافی بحث شد اکنون در مورد عُجب نکاتی را متذکر می‌شویم.

یکی از صفاتی که ممکن است برای انسان پیش بیاید عجب است یعنی انسان به نظر خودش می‌آید مثلا شخص خوبی است و بندگی خدا را خوب انجام می‌دهد اعمال حسنه‌اش زیاد است.

تفاوت ریا و عجب: ریا این بود که می‌خواست خودش را پیش مردم خوب جلوه بدهد اما عجب این است که خودش را خوب می‌داند این حالت عجب در عمل از گناهان کبیره است انسان اگر خودش را در مقابل خداوندی که او را خلق کرده و نعمت وجود به او داده و شب و روز اگر عبادت کند شکر یک نعمت را نمی‌تواند انجام دهد ببیند و خودش را بدهکار نداند و بپندارد که همه اعمالش درست است؛ گرفتار عجب می‌شود در همه کتب روائی تحت عنوان باب العجب بحث شده است یکی از ابواب کتاب شریف کافی باب العجب است و یک روایت را از امام صادق(ع) انتخاب کردم برای تذکر می‌خوانیم.

«علي بن إبراهيم، عن محمدبن عيسى بن عبيد، عن يونس،[1] عن بعض أصحابه عن أبي عبدالله(ع) قال: قال رسول الله(ص): بينما موسى جالسا إذ أقبل إبليس و عليه بُرنُسٌ ذو ألوان، فلما دنى من موسى خلع البرنس و قام إلى موسى فسلم عليه فقال له موسى: من أنت؟ فقال: أنا إبليس، قال: أنت؟ فلا قرب الله دارك قال: إني إنما جئت لاسلم عليك لمكانك من الله، قال: فقال له موسى: فما هذا البرنس؟ قال: به أختطف قلوب بني آدم، فقال موسى: فأخبرني بالذنب الذي إذا أذنبه ابن آدم استحوذت عليه؟ قال: إذا أعجبته نفسه واستكثر عمله و صغر في عينه ذنبه. و قال: قال الله عزوجل لداود يا داود بشر المذنبين و أنذر الصديقين قال: كيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين؟ قال: يا داود بشر المذنبين أني أقبل التوبة و أعفو عن الذنب، و أنذر الصديقين ألا يعجبوا بأعمالهم فإنه ليس عبد أنصبه للحساب إلا هلك»

حضرت امام صادق(ع) فرمود رسول الله(ص) فرموده است روزی حضرت موسی(ع) نشسته بود که ابلیس در حالیکه کلاهی مثل بوق و رنگارنگ بر سر گذاشته بود ظاهر شد وقتی نزدیک شد کلاهش را برداشت -شاید رسمی‌که بین متجددین است که وقتی وارد مجلس می‌شوند کلاه خود را برمی‌دارند از شیطان باشد- حضرت موسی(ع) از شیطان پرسید کیستی؟ شیطان گفت منم شیطان حضرت موسی(ع) تعجب کرد و گفت خدا نکند تو همجوار من شوی شیطان گفت نگران نباش چون در پیشگاه خداوند اعتباری داری آمدم بر تو سلام دهم حضرت موسی(ع) پرسید این چه کلاهی است که بر سر می‌گذاری؟ شیطان گفت با این کلاه از بنی آدم دلربائی می‌کنم حضرت موسی(ع) یک پرسش از شیطان پرسید که هدف ما از قرائت این روایت است حضرت موسی(ع) پرسید بگو که چه گناهی است که اگر از بنی آدم سر بزند بر او غالب می‌شوی؟ ابلیس گفت عُجب است یعنی کسی که خودش را بزرگ بداند و عبادت خودش را زیاد بشمارد و گناهش را کوچک بشمارد این دو نشانه (بزرگ شماری عبادت و کوچک شماری گناه) عُجب است و باعث می‌شود که من بر او غالب شوم و هرچه در این حالت هم عبادت بیشتر انجام دهد بشتر باعث سقوط او می‌شود پیامبر(ص) در ادامه بیان مکالمه موسی(ع) و شیطان فرمود خداوند به داود(ع) فرمود ای داود به گناهکاران بشارت بده و پاکان را بترسان داود(ع) گفت خدایا چگونه ممکن است گناهکار را بشارت و پاکان را انذار دهم؟ خداوند فرمود ای داوود به گنهکاران بشارت بده که من قبول کننده توبه هستم و به صدیقین هشدار بده که در اعمالشان عجب نورزند. چون هر بنده‌ای را که پای حساب بیاورم و بخواهم با عدل با او رفتار کنم هلاک می‌شود. لذا در عبادات می‌گوییم «الهی لا تعاملنی بعدلک» پس انسان اگر عملی هم انجام می‌دهد نباید در مقام منت گذاری به خدا باشد زیرا اعمال ما در مقابل نعمت‌های خداوند هیچ است انسان به هر مقامی در عبادت برسد باید احتمال بدهد که ممکن است مورد پذیرش خداوند واقع نشود بنابراین یکی از گناهان بزرگ عجب است که انسان فکر کند خوب بنده‌ای برای خدا است لذا در این حال در مقام توبه هم بر نمی‌آید.

انشاءاله خداوند ما را از این گناه بزرگ حفظ کند.

بحث فقهی:

مورد چهارم از موارد استثناء کلب: کلب الزرع: چهارمین مورد از استثنائات کلب سگ مزرعه است و مشهور بین فقها این است که دیه‌اش قفیز و پیمانه‌ای از گندم است مرحوم صاحب جواهر[2] می‌فرماید «فی التنقیح لم اعرف قائلا بغیره» یعنی همه فقهاء همین فتوی را پذیرفته‌اند.

در مقابل مرحوم محقق[3] می‌فرماید «لم نعرف مستنده» مستند روائی برای قول به دیه قفیزی از گندم برای سگ مزرعه نمی‌شناسیم و این کلام محقق ضرر به فتوی ندارد زیرا اگر فقهاء فتوی دادند و هیچ مستندی نبود خود شهرت مورد پذیرش است و هیچکس جرات نمی‌کند که خلاف آن فتوی بدهد حتی فقهائی مثل آقای خوئی که شهرت را جابر ضعف روایت نمی‌داند در چنین موردی که دلیلی نرسیده اما مشهور فتوی داده است می‌گوئیم علمای بزرگ با آن دقتی که داشتند؛ وقتی فتوی دادند، معلوم می‌شود که قطعا دلیلی و روایتی بوده است یا روایت نبود ولی سینه به سنیه از امام به آن بزرگان رسیده بود که به ما نرسید از همین شهرت پیروی می‌شود.

مناقشه در قول مشهور:

ممکن است در کلام مشهور مناقشه شود و بگویند روایت داریم ابی بصیر[4] «ودیة کلب الزرع جریب من بر»

ملاحظه می‌فرمائید روایت می‌گوید جریب[5] که هر چهار قفیز یک جریب است ولی مشهور می‌گویند قفیز من برّ در حالیکه مشهور برای فتوای خود هیچ روایتی ندارند.

جواب مناقشه در قول مشهور: روایت مخالف مشهور از دو جهت ضعف دارد:

جهت اول: محمد بن حفص که ضعیف است و در سند روایت وجود دارد.

جهت دوم: علی بن ابی حمزه بطائنی که ضعیف است و در سند روایت وجود دارد.

مرحوم امام که در اینگونه موارد احتیاط (احتیاط غیر لازم) می‌کنند می‌فرمایند «وفی کلب الزرع قفیز من بر عند المشهور وفی روایة جریب من بر وهو احوط»[6] اگر کسی می‌خواهد احتیاط کند اکثر را بپردازد یعنی جریب وقتی احوط شد جریب از قفیز اکثر است.

نکته: این چهار مورد استثناء خلاف قاعده است چون کلب نجس العین است و ما روایاتی داریم که مسلمان مالک نجس نمی‌شود اما این روایات چهار مورد از کلب را استثنا می‌کند و ما هم اکتفا می‌کنیم به همان مورد روایات لذا امام در ذیل می‌فرمایند «ولا یملک المسلم من الکلاب غیر ذلک»[7] مسلمان غیر از این چهار قسم سگ هیچ سگی را مالک نمی‌شود حتی مثل جَرو یعنی توله سگ را که آماه‌اش می‌کنند برای آموزش این عناوین استثناء بر آن صدق نمی‌کند یعنی گرچه قرار بوده آموزش ببیند و سگ شکاری بشود اما بالقوه است و بالفعل شکاری نیست هرچند بعید نیست بگوئیم جرو در حال آموزش و نزدیک به کلب صید شدن ممکن است داخل در چهار قسم از مستثنیات باشد لذا می‌گوئیم این روایات خلاف قاعده و استثنا است و نمی‌توانیم از آن تعدی کنیم.

مسأله6: «کل ما لایملکه المسلم کالخمر والخنزیر»[8]

در این مسأله بحث این است که هرچه قابلیت ملک مسلمان شدن را نداشته باشد دیه و غرامت ندارد یعنی اگر روایتی داریم که می‌گوید هرچه ملک انسانی قرار نمی‌گیرند مثل کلاب است و دیه ندارد اما اگر دلیلی نداریم بر عدم مالکیت و اعتبار کلی نجس بودن مطرح است اما برای انسان منفعت دارد و قابل تملیک است مانند خون که قابل معامله و معاوضه است و مالیت پیدا می‌کند در آن صورت غرامت و دیه در اتلاف آن مطرح است.

البته در مورد دیه خمر و خنزیر که مسلمان مالک آن نمی‌شود اما غیر مسلمان مالک می‌شود بحثی است که برای فردا انشاءاله.


[5] چهار قفیز را یک جریب می‌گویند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo