درس خارج فقه استاد مقتدایی
93/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس (عدم تفاوت از جهت خمس مملوکه یا مباحه بودن زمین معدن)
بحث اخلاقی: سبک زندگی اسلامی.
گفتیم حقوق برادری نسبت به یکدیگر و برخورد با یکدیگر در مرحله اول سلام و مرحله دوم مصافحه و مرحله سوم معانقه نمایند و در مرحله چهارم گفتیم تقبیل است که در روایت فرمود نوری در پیشانی شما هست که برادر دینی محل آن نور را ببوسد در اینکه آیا برای احترام دست دیگری را میشود بوسید گفتیم در روایتی دارد «عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَا يُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَ لَا يَدُهُ إِلَّا يَدُ رَسُولِاللَّهِ(ص) أَوْ مَنْ أُرِيدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص).»[1] [2]
جایز نیست کسی ببوسد سر یا دست برادر دینیاش را مگر اینکه دست رسولالله(ص) یا کسی که بوسیدن دست او بمنزله این است که دست رسولالله(ص) را میبوسد
شبههای نیست در اینکه «ائمه اطهار ارید بهم رسول الله» هستند و بالاجماع بوسیدن دستشان جایز است اما غیر آنها گفته شده است که بوسیدن دست علمایی که به علمشان عمل میکنند و راه پیامبر را از نظر ارشاد و هدایت امت را ادامه میدهند یعنی عامل به علم و هادی به سبیل دین باشند؛ جایز است.
و گفتیم مرحوم شهید در قواعد[3] تعمیمی قائل است و میگوید از روایات عامه یا آیاتی که دلالت بر تعظیم شعائر دارد استفاده میکنیم که بوسیدن دست مومنی که واقعا اهل عبادت است جایز است ولو روایتی دال بر این نداشته باشیم ولی از عمومات استفاده میکنیم که تعظیم و تجلیل مومن واقعی به آنچه که متعارف است جایز است.
این کلام شهید حرف بدی هم نیست که اگر از مصادیق شعائر باشد میتوانیم از چنین اطلاقی استفاده کنیم.
بررسی یک روایت معارض:
در مقابل روایتی داریم «عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ زَيْدٍ النَّرْسِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَزْيَدٍ صَاحِبِ السَّابِرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فَتَنَاوَلْتُ يَدَهُ فَقَبَّلْتُهَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِنَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ.»[4] [5]
بر حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و دست مبارک امام را گرفتم و بوسیدم امام فرمود این کار را که کردی جایز نیست مگر آنکه نسبت به پیامبر یا وصی پیامبر انجام دهی یعنی یا دست پیامبر یا وصی نبی را ببوس.
کیفیت استدلال به روایت:
گفتهاند این روایت دلالت بر منع بوسیدن دست مومنین دارد.
مناقشه در استدلال به روایت رفاعه:
ولی این روایت نسبت به راوی آن -ابن مزید سابری- مجهول است. پس از نظر سند ضعیف است و از نظر دلالت هم نمیتواند دلالت بر حرمت داشته باشد بلکه حداکثر «لاتصلح» دلالت بر کراهت دارد
بنابراین از مجموع میتوانیم استفاده کنیم که احترام به علما و بوسیدن دستشان جایز است چون از مصادیق ما ارید به رسول الله است.
نسبت به مومنین و عبادالله صالح و اولیاء الهی آنها از باب تعظیم شعائر که احترام او واجب است و در روایت داریم حرمة المومن اعظم من حرمة الکعبه خوب ما کعبه را میبوسیم اگر اینجا هم دست مومن را ببوسیم تجلیل و احترام است.
بوسیدن دست خویشاوندان:
اما نسبت به خویشان استثنائی دارد در روایت صحیحه داریم
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ(ع) قَالَ: مَنْ قَبَّلَ لِلرَّحِمِ ذَا قَرَابَةٍ فَلَيْسَ عَلَيْهِ شَيْءٌ وَ قُبْلَةُ الْأَخِ عَلَى الْخَدِّ وَ قُبْلَةُ الْإِمَامِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ.»[6] [7] [8]
یعنی وجه بوسیدن رحم بودن است نه برای جهات هوای نفس و غیره که این را میفرماید ایرادی ندارد. اما بوسیدن گونه برادر و بین دو چشم یعنی ابرو جایز است.
بوسیدن لب:
«وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَيْسَ الْقُبْلَةُ عَلَى الْفَمِ إِلَّا لِلزَّوْجَةِ أَوِ الْوَلَدِ الصَّغِيرِ.»[9] [10] [11]
بوسیدن لبها مگر برای زوجه و بچه کوچک جایز نیست و فقط پیشانی هست و صورت و دست هم برای احترام است.
اثر معانقه و بوسیدن:
اثر مهمتر از بوسیدن و معانقه کردن ایجاد ارتباط نزدیک با برادر دینی است که باعث ایجاد علاقه و رفع کدورت میشود و تقبیل از لوازم انس و محبت به یکدیگر است که ابراز میشود.
راههای ایجاد انس با برادر دینی:
تا اینجا سلسله روابط بین خویشان و خانواده و برادران دینی را گفتیم غیر از اینگونه روابط نیز ابوابی داریم در روایات که بعض از جهات را تصریح میکند که موجب محبت است و موجب این میشود که کدورت از بین برود و جامعه نمونه با وحدت ایجاد کند
اکنون مواردی از آن نظیر ایجاد سرور در قلب برادر مومن؛ که در ثواب غوغاست. یا قضای حاجت مومن. یا اطعام مومن. را مرور میکنیم و مورد بررسی قرار میدهیم.
1. باب ادخال السرور علی المومن: خوشنود سازی برادر دینی:
روایات زیادی در مورد سبک زندگی اسلامی در باب ادخال سرور در قلب مومن آمده است به برخی از آنها اشاره میکنیم.
روایت اول: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ قَالَ رَسُولُاللَّهِ(ص) مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ.»[12] [13] [14]
ابوحمزه ثمالی گوید از امام باقر(ع) شنیدم که میفرمود رسول الله فرموده است کسی که برادر دینیاش را خوشحال کند -به هر کیفیتی- مثل کسی است که مرا خوشحال کرده و کسی که مرا خوشحال کند خدا را خوشحال کرده است.
خوشحالی خداوند را اینگونه معنی میکنند که یعنی خداوند با او معامله کسی را میکند که آن شخص را دوست دارد و الا سرور در خداوند معنی ندارد یعنی به او لطف میکند و محبت میکند و توفیق میدهد و مشکلات او حل میشود.
روایت دوم: «وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رَجُلٍ[15] عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُهُ[16] الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ.»[17] [18] [19]
امام باقر(ع) فرمود لبخند زدن در چهره برادر مومن حسنه است و برداشتن یک خار و خاشاک از سر راه برادر مومن حسنه است. و هیچ عبادتی برای خداوند خوشحال کنندهتر از خوشنود کردن مومن نیست.
و در روایات هم دارد که نه تنها این عمل موجب میشود که برادر دینی خوشحال شود بلکه از این کار خدا و رسول و ائمه هم خوشحال میشوند.
روایت سوم: مرحوم میرزاجوادآقا ملکی تبریزی در المراقبات نقل کردند[20]
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ: كَانَ النَّجَاشِيُّ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنَ الدَّهَاقِينِ[21] عَامِلًا عَلَى الْأَهْوَازِ وَ فَارِسَ فَقَالَ بَعْضُ أَهْلِ عَمَلِهِ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) إِنَّ فِي دِيوَانِ النَّجَاشِيِّ عَلَيَّ خَرَاجاً وَ هُوَ مُؤْمِنٌ يَدِينُ بِطَاعَتِكَ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ لِي إِلَيْهِ كِتَاباً قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ سُرَّ أَخَاكَ يَسُرَّكَ اللَّهُ قَالَ فَلَمَّا وَرَدَ الْكِتَابُ عَلَيْهِ دَخَلَ عَلَيْهِ وَ هُوَ فِي مَجْلِسِهِ فَلَمَّا خَلَا نَاوَلَهُ الْكِتَابَ وَ قَالَ هَذَا كِتَابُ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فَقَبَّلَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ قَالَ لَهُ مَا حَاجَتُكَ قَالَ خَرَاجٌ عَلَيَّ فِي دِيوَانِكَ فَقَالَ لَهُ وَ كَمْ هُوَ قَالَ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ فَدَعَا كَاتِبَهُ وَ أَمَرَهُ بِأَدَائِهَا عَنْهُ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْهَا وَ أَمَرَ أَنْ يُثْبِتَهَا لَهُ لِقَابِلٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ سَرَرْتُكَ فَقَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ ثُمَّ أَمَرَ لَهُ بِمَرْكَبٍ وَ جَارِيَةٍ وَ غُلَامٍ وَ أَمَرَ لَهُ بِتَخْتِ ثِيَابٍ فِي كُلِّ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ هَلْ سَرَرْتُكَ فَيَقُولُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكُلَّمَا قَالَ نَعَمْ زَادَهُ حَتَّى فَرَغَ ثُمَّ قَالَ لَهُ احْمِلْ فُرُشَ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي كُنْتُ جَالِساً فِيهِ حِينَ دَفَعْتَ إِلَيَّ كِتَابَ مَوْلَايَ الَّذِي نَاوَلْتَنِي فِيهِ وَ ارْفَعْ إِلَيَّ حَوَائِجَكَ قَالَ فَفَعَلَ وَ خَرَجَ الرَّجُلُ فَصَارَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) بَعْدَ ذَلِكَ فَحَدَّثَهُ الرَّجُلُ بِالْحَدِيثِ عَلَى جِهَتِهِ فَجَعَلَ يُسَرُّ بِمَا فَعَلَ فَقَالَ الرَّجُلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَأَنَّهُ قَدْ سَرَّكَ مَا فَعَلَ بِي فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ لَقَدْ سَرَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ.»[22] [23] [24]
نجاشی یکی از عاملین اهواز بوده فرماندار یا استانداری در اهواز و فارس آن زمان و از اجداد نجاشی است که صاحب کتاب رجال است و یکی از کارکنان نجاشی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت خراج سنگینی را برای من نوشتهاند و نجاشی هم اهل دین و طاعت است اگر شما سفارشی به نجاشی نسبت به من بکنید که این خراج سنگین را از من بردارند خوشحال میشوم امام کاغذی برداشتند و خطاب به نجاشی نوشتند «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ سُرَّ أَخَاكَ يَسُرَّكَ اللَّهُ» برادر دینیات را خوشحال بکن خداوند تو را خوشحال کند و آن شخص از مدینه برگشت و وارد مجلس نجاشی شد وقتی تنها شد نامه را به نجاشی داد و گفت از طرف امام صادق(ع) است نجاشی خیلی خوشحال شد و بلند شد و احترام کرد و نامه را بوسید و به چشمانش گذاشت و گفت حاجتت چیست؟ گفت خراجی به عهده من است که مرا از هستی ساقط میکند گفت چه مقدار است گفت ده هزار درهم نجاشی کاتب را صدا زد و گفت دفتر را بیاور و در مقابل اسم او نوشت رسید و گفت این پول را از خودم میپردازم و در مقابل این بدهی و خراجی که بدهکار بود در مقابل او نوشت در آینده هم هر خراجی به اسم او صادر شود به عهده من باشد سپس به او گفت خوشحال شدی؟ گفت بله خوشحالم کردی. سپس دستور داد اسب سواری به او بدهید تا سواره برگردد و جاریه و غلامی هم به او بدهید و یک صندوق لباس هم به او داد و هرکدام از اینها را که میداد میگفت خوشحالت کردم؟ یعنی مصداق امر امام اجرا شد و هرچه من میگفتم بله خوشحال شدم او اضافه میکرد تا اینکه گفت این فرش اتاق که نشستی و روی این فرش نامه امام را به دست من دادی این فرش هم برای تو
در برگشت گفتم بهترین شکرگذاری از این اقدامی که این شخص به من کرد این است که خدمت امام بروم و این اطاعت امر امام را به امام بگویم لذا مجددا مقدمات فراهم کردم و رفتم مدینه و خدمت امام و تمام این قضایا را برای امام صادق(ع) نقل کردم و هرچه میگفتم پیدا بود که امام خوشحال شد و گفتم مثل اینکه شما هم خوشحال شدی امام فرمود آری والله نه تنها من بلکه خداوند و رسول هم خوشحال شدند.
بحث فقهی:
فروعی که از کلام امام بود شش فرع را بحث کردیم[25] اکنون وارد میشوند در عدم تفاوت از جهت خمس مملوکه یا مباحه بودن زمین معدن.
مسألة1: «لا فرق في وجوب إخراج خمس المعدن بين كونه في أرض مباحة أو مملوكة»[26]
معدنی که این شخص استخراج میکند گاهی در زمین مباحی است و موات است و هیچ مالکی ندارد و گاهی در زمین شخصی است و مالک دارد.
در این بحث اگر کسی معدنی استخراج کند بحث این است که حکم اولی چیست و حکم ثانوی چیست؟
میگوییم اگر در زمین مباح استخراج کند بلاشبهه مالک میشود. چون قدر متیقن است از روایتی که دلیل بود که اخراج خمس از معدن واجب است و از همین روایات استفاده میکنیم که بعد از اخراج خمس بقیه ما یستخرج برای خود این شخص است پس معلوم میشود که استخراج دلیل بر تملک است یعنی از این روایات دو حقیقت استظهار میشود یکی اینکه خمس واجب است. و یکی اینکه مابقی ملک خودش است.
اما اگر در ملک دیگری باشد استخراج کننده باید خمس بدهد؟ از اینجا وجوب خمس به مالک تعلق میگیرد و بقیه اخراج شده هم ملک مالک زمین است و برای استخراج کننده چیزی نیست.
در اینجا مرحوم آقای خویی بحث مفصلی دارد که برای فردا انشاءاله.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین