< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

93/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الخمس (مالکیت گنج در صورت کشف در ملک خود کاشف)

موضوع اخلاقی: ادخال السرور علی المؤمن؛

مدتی است که بحث اخلاقی را موفق نشدیم

در بیان سبک زندگی اسلامی و آنچه که در اسلام به آن توصیه شده از جهات مختلف بحث شد. از جهت خانواده و خویشان و اقارب و همسایگان و رسیدیم به برادران دینی و سلام و مصافحه و معانقه و تقبیل را بحث کردیم.

یکی از ابوابی که در کتب حدیث آمده باب «ادخال السرور علی المؤمنین» است که وظیفه‌ای بعهده مومنین گذاشته می‌شود که خشن برخورد نکنند.

که اگر این روش‌ها در بین مسلمین پیاده شود اجتماع ممتاز و الگویی می‌تواند باشد از بیرون اسلام به کشور مسلمین نگاه کنند و رفتار آنها را ببینند و اگر سعی کنند مومنین رفتار خوبی با برادر دینی داشته باشند حتی کاری کند که ادخال سرور کند می‌تواند نتایج فراوان داشته باشند که چند روایت را می‌خوانیم.

1- «وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رَجُلٍعَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُهُ الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ.»[1] [2]

حضرت امام باقر(ع) فرمود لبخند زدن به چهره برادر مؤمن حسنه است و برآوردن نیاز برادر مؤمن حسنه دیگری است.

خداوند پرستش نشده به چیزی که نزد خدا محبوب‌تر باشد از ادخال سرور مومنین یعنی از همه عبادت‌ها حتی واجبات و مستحبات بالاتر است.

این تعبیر و مضمون بسیار بلندی دارد.

2- «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ(ص) مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ.»[3] [4]

کسی که مؤمنی را خوشحال کند مرا خوشحال نموده و کسی که مرا خوشحال نماید خداوند را خوشحال نموده است.

بر اساس روایاتی که داریم و آیاتی هم که هست اعمال ما را هفته‌ای دو مرتبه خدمت ائمه و پیامبر عرضه می‌کنند و خبردار می‌شوند از اعمال مومنین بنابراین خبر دارند

در باب صله رحم بود این روایت که راوی گفت شرفیاب شدم خدمت امام صادق(ع) در سفر حج تا وارد شدم امام فرمودند: فلانی اعمال تو را که نزد من آوردند در ضمن آن یک عملی دیدم که خوشحال شدم و آن اینکه نسبت به بستگانت صله رحم داشتی

مرحوم مجلسی در ذیل روایت می‌فرماید اینکه خداوند خوشحال می‌شود یعنی چه می‌فرماید مراد این است که با آن شخص معامله‌ای می‌کند مثل کسی که از او خوشحال شده است یعنی او را مورد محبت و رحمت و پاداش نیک قرار می‌گیرد.

3- «الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي قِصَصِ الْأَنْبِيَاءِ، بِإِسْنَادِهِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْوَصَّافِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: فِيمَا نَاجَى اللَّهُ بِهِ مُوسَى(ع) أَنْ قَالَ إِنَّ لِي عِبَاداً أُبِيحُهُمْ جَنَّتِي وَ أُحَكِّمُهُمْ فِيهَا قَالَ مُوسَى مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَبَحْتَهُمْ جَنَّتَكَ وَ تُحَكِّمُهُمْ فِيهَا قَالَ مَنْ أَدخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً»[5] [6]

از امام باقر(ع) شنیدم فرمود یکی از مواردی که حضرت موسی(ع) با خدا مناجات کرده خداوند فرمود ای موسی بعضی بندگان من هستند که به بهشت نمی‌برمشان بلکه بهشت را برایشان مباح می‌کنم و در بهشت حکومت به آنها می‌دهم برخی امور بهشت را به دست آنها می‌دهم. موسی گفت خدایا اینان چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود بندگانی هستند که موجب خوشحالی برادر دینی‌اش می‌شود به هر کیفیتی که باشد ملاحظه می‌فرمایید نه اطلاق دارد و همه جا را شامل می‌شود.

و اینکه می‌فرماید بهشت را برایش مباح می‌کنم دو گونه معنی شده است یکی اینکه یعنی کسی مانع او نیست و اگر در قیامت گفت من می‌خواهم به بهشت بروم کسی مانع او نمی‌شود. دوم اینکه به بهشت می‌برند ولی جایی را برایش مشخص نمی‌کنند بلکه هرجایی که خودش خواست انتخاب می‌کند که شاید این معنی مناسب‌تر باشد که در قرآن هم داریم

﴿وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ﴿73﴾ وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿74﴾[7]

در قیامت می‌فرماید آنهایی که تقوی دارند و آیه قبل از آن می‌فرماید آنهایی که اهل کفر هستند سوقشان می‌دهند سوی آتش. و بعد می‌فرماید دسته‌ای که تقوی دارند و عمل به احکام دین کردند سوق داده می‌شوند به طرف بهشت و وقتی می‌رسند قبلا درهای بهشت را به احترام آنها باز کردند و خازنین بهشت از اینان استقبال می‌کنند و می‌گویند درود خدا بر شما و وارد شوید و خالدین در بهشت باشید و پاکیزه شدید. آنان وقتی وارد بهشت شدند نفس راحتی می‌کشند (که خداوند انشاءاله نصیب همه ما بفرماید) و وقتی نشستند داخل بهشت خدا را شکر می‌کنند که خداوند آن وعده‌ای که به ما داده بود محقق ساخت و فرموده بود اگر تقوی داشته باشید بهشتی هستید حمد خدا را که آن وعده الهی تحقق پیدا کرد و ما را وارث زمین بهشت قرار داد و جای می‌گیریم و انتخاب می‌کنیم از بهشت هرجایی را که بخواهیم.

پس ادخال سرور در قلب مومن بهر کیفیت که باشد ثواب‌ها و پاداش‌ها برای اوست

4- «وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَا يَرَى أَحَدُكُمْ إِذَا‌أَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً أَنَّهُ عَلَيْهِ أَدْخَلَهُ فَقَطْ بَلْ وَ اللَّهِ عَلَيْنَا بَلْ وَ اللَّهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص).»[8] [9]

اگر کسی برادر دینی‌اش را خوشحال کرد فکر نکند فقط او را خوشحال کرده بلکه سرور بر ما وارد کرده بلکه والله این سرور را بر رسول الله(ص) وارد کرده است.

امیدواریم توفیق داشته باشیم عمل کنیم به این روایات و به دیگران هم توصیه کنیم که اگر رایج بشود در جامعه، جامعه‌ای الگو برای سایر ملت‌ها خواهد بود و انشاءالله عاقبت به خیری هم دارد.

بحث فقهی: مالکیت گنج در صورت کشف در ملک خود کاشف:

در گنج گفتیم اگر در بلاد کفر پیدا شود مطلقا خواه اثر اسلام داشته باشد یا نداشته باشد در ملک مباح باشد یا در ملک شخصی باشد کاشف آن مالک می‌شود و خمس آن را باید بدهد.

اگر در بلاد اسلام باشد اگر در زمین مباح باشد و اثر اسلام ندارد مالک می‌شود و اگر اثر اسلام دارد دو قول است یکی تصرف که مالک می‌شود و خمس دارد و یکی عدم تصرف که حکم لقطه دارد.

مرحوم امام در ادامه این وجوه می‌فرمایند:

«نعم لو وجده في أرض مملوكة له بابتياع و نحوه عرّفه المالك قبله مع احتمال كونه له، و إن لم يعرفه عرّفه السابق إلى أن ينتهي الى من لا يعرفه أو لا يحتمل أنه له، فيكون له و عليه الخمس إذا بلغ عشرين دينارا في الذهب و مأتي درهم في الفضة، و بأيهما كان في غيرهما،»[10]

اگر گنج را در ارض مملوکه خودش که خریداری کرده یا هدیه گرفته مثلا به مالک قبلی مراجعه کند اگر احتمال می‌دهد که برای آن مالک باشد و الا برای خودش است و اگر مالک گفت نه مال من نیست باید به مالک قبلی‌تر مراجعه کند تا به جایی که یکی بگوید برای من است و اگر همه گفتند ما خبر نداریم تصرف می‌کند و مالک می‌شود و خمس آن را باید بدهد.

مرحوم سید در عروه تقریبا همین تعبیر را دارد و می‌فرماید

«و لو كان في أرض مبتاعة مع احتمال كونه لأحد البائعين عرفه المالك قبله فإن لم يعرفه فالمالك قبله و هكذا‌ فإن لم يعرفوه فهو للواجد و عليه الخمس»[11]

اگر گنج را در زمینی پیدا کرده که خریداری کرده و احتمال می‌دهد که این گنج برای یکی از بایعین است یکی یکی سراغ اینها می‌رود و اگر هیچکدام ادعایی نداشتند و نگفتند برای ماست برای خودش می‌شود و خمس دارد.

مرحوم حکیم در مستمسک بعد از کلام سید یزدی می‌فرماید «و هو المشهور»[12]

پس نه تنها مرحوم سید و مرحوم امام بلکه مشهور علما می‌فرمایند اگر در ملک شخصی که شخصی خریده و مالک شد گنجی پیدا شد باید به مالک قبلی مراجعه کند و اگر مایوس شد خودش تصرف می‌کند.

در جواهر می‌فرماید

«ففي المنتهى[13] و التذكرة[14] و المسالك[15] و غيرها[16] [17] [18] [19] عرفه البائع، فإن عرفه و إلا فالمالك الذي قبله و هكذا، بل لا أجد فيه خلافا بيننا، لوجوب الحكم به له مع دعواه إياه إجماعا في المنتهى،»[20]

مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید خلافی در این مسئله بین ما نیست یعنی همه این سلسله مراتب را قائل هستند پس این قول مشهور است و قول متفق علیه است

استدلال به این قول: به دو دلیل تمسک شده

دلیل اول: قاعده ید است و مالک قبلی ید در ارض داشته پس ید در ما فیها هم دارد و مراد ما فیها الی هم فیها خالدون است یعنی هر چه قدر از عمق زمین باشد دارای ید است.

مرحوم علامه در تذکره می‌فرماید

«لأنّ يد المالك الأول على الدار، فتثبت على ما فيها، و اليد تقضي بالملك.»[21]

مالک اولی ید بر دار داشت و ید بر ما فیها هم داشت و ید هم علامت ملکیت است پس او مالک بوده و مالک این گنج هم هست و باید به او مراجعه نمود و اگر هیچکدام از مالکین ادعا نکردند مال لا مالک له می‌شود و کاشف تصرف می‌کند و خمس می‌دهد.

علامه در ادامه می‌فرماید «مضافا الی أنه یجب الحکم له لو ادعاه؛ اجماعا قضائا لظاهر الید»

مضافا بر اینکه علاوه بر قاعده ید اگر مالی را مسلمانی ادعا کرد برای من است بالاجماع به او می‌دهیم و این دلیل هم بازگشتش به همان قاعده ید است.

مناقشه در دلیل قول اول:

دو ایراد به این استدلال شده یکی اینکه ملکیت مالک قبلی ساقط شده و ید ملکیت فعلی را ثابت می‌کند و کسی که فروخت ملکیت او ساقط شد شما می‌گویید ید حجت است بر ملک و این را قبول داریم اما ید فعلی را می‌گوییم نه ید قبلی و ید فعلی حجت است بنابراین صحیح نیست که به سراغ مالک قبلی برویم خانه را از مالک خریدیم و الان ید بر این خانه ندارد چه برسد به اینکه بر گنجی که برای سال‌های قبل است ید داشته باشد ما کاری به گنج نداریم ما می‌گوییم خانه را فروخته است کسی که ید بر مالی دارد ید دلیل بر مالکیت است اما ید فعلی نه ید سابق مالک سابق در حال حاضر نه روی خانه و نه روی گنج هیچ یدی ندارد تا حجت باشد.


[7] سوره‌ی زمر، آیه‌ی73و74.
[19] انوارالفقاهه، آیت الله مکارم، ص158، مدرسه امیرالمومنین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo