درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/06/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (معانی ولایت در آیات و روایات)
بحث اخلاقی:
برنامه ما این بود که روزهای چهارشنبه قبل از درس یک بحث اخلاقی داشتیم و موضوع سبک زندگی اسلامی و کیفیت معاشرت انسان با دیگران از نظر برنامههای اسلامی و وظایف دینی انتخاب کردیم که بحث کنیم و ابتدا روابط پدر و فرزند و مادر را شروع کردیم که به چه صورت باشد. و نیز نسبت به برادر و خواهر و ارحام و صله رحم بحث شد. و بعد نسبت به همسایگان و بعد نسبت به برادران دینی بحث شد و ادخال سرور و قضای حاجت مومن را بحث کردیم که به چه صورت باشد.
برای بحث امروز یک روایتی است که به نظر میرسد روایت مفیدی است میخوانیم در ضمن حدیثی از امام چهارم خطاب به زهری[1] که با افراد چگونه برخود نمایید مسلمان باشد یا غیر مسلمان میفرماید «يَا زُهْرِيُّ أَمَا عَلَيْكَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِينَ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ بَيْتِكَ»[2]
با هر مسلمانی آشناست یا غریبه است چه مانعی دارد که او را به منزل یکی از اهل بیت خودتان حساب کنید «فَتَجْعَلَ كَبِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَالِدِكَ وَ تَجْعَلَ صَغِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَلَدِكَ وَ تَجْعَلَ تِرْبَكَ مِنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ أَخِيكَ؟ فَأَيَّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَظْلِمَ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَدْعُوَ عَلَيْهِ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَهْتِكَ سِتْرَهُ؟»[3] که سه حالت دارد که یا آن شخص بزرگتر از شماست او را به منزله پدر فرض کنید و اگر کوچکتر است مثل فرزند خودتان با او برخورد کنید و اگر هم سن شماست فرض کنید برادر شماست در این صورت به کدامیک از این سه گروه آمادگی دارید ظلم کنید؟ و حرفی علیه او بزنید و هتاکی بکنید «وَ إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَنَّ لَكَ فَضْلًا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَانْظُرْ إِنْ كَانَ أَكْبَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقَنِي بِالْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ أَصْغَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقْتُهُ بِالْمَعَاصِي وَ الذُّنُوبِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ تِرْبَكَ فَقُلْ أَنَا عَلَى يَقِينٍ مِنْ ذَنْبِي وَ فِي شَكٍّ مِنْ أَمْرِهِ فَمَا لِي أَدَعُ يَقِينِي لِشَكِّي»[4] و اگر شیطان (که خدا لعنتش کند) وسوسه کرد که شما بالاترید در این صورت در جواب شیطان به خودت بگو اگر آن شخص از تو بزرگتر بود با خودت بگو این آقا در ایمان سابق از من است و بیش از من عمل صالح دارد پس از من بهتر است و عبادات بیشتری انجام داده است و اگر کوچکتر بود بگو من در معاصی و گناهان از او سابق هستم پس او از من بهتر است. و اگر هم سن شماست بگو من یقین دارم که گناهانی انجام دادهام اما نسبت به او شک دارم که گناهی انجام داده باشد پس چرا یقینم را رها کنم و به دنبال شک بروم؟ پس در هر سه صورت او افضل از من خواهد بود.
امام(ع) در ادامه طی دستور دیگری به صورت هشدار در ذیل میفرماید «وَ إِنْ رَأَيْتَ الْمُسْلِمِينَ يُعَظِّمُونَكَ وَ يُوَقِّرُونَكَ وَ يُبَجِّلُونَكَ فَقُلْ هَذَا فَضْلٌ أَخَذُوا بِهِ وَ إِنْ رَأَيْتَ مِنْهُمْ جَفَاءً وَ انْقِبَاضاً فَقُلْ هَذَا لِذَنْبٍ أَحْدَثْتُهُ»[5]
اگر دیدی که وقتی به مسلمانان میرسی به تو احترام و تکریم میکنند خیلی خودت را نگیر و مغرور نشو بلکه با خودت بگو چه مردم خوبی هستند و فضیلتی دارند یعنی خوبی را از خودت ندان بلکه فضل را از مردم بدان و اگر دیدی که اذیت و آزار میکنند بگو به علت گناهانی است که من انجام میدهم شاید اینها فهمیدند من معصیت کارم لذا به من بی احترامی میکنند.
خدا رحمت کند مرحوم آیةالله سید احمد خوانساری را که مردی عالم و زاهد بود یکی از آقایان تهران در زمان حیات مرحوم آیةالله خوانساری برای ما در یک جلسهای نقل کرد ایشان خانمی در منزل دارد که آقا سید احمد را خیلی اذیت میکند حتی گاهی فحاشی میکند وقتی غذا درست میکند بدترین قسمت و یا قسمت نامرغوب را برای ایشان حاضر میکند مثلا آبگوشت درست میکند گوشتها را خودش میخورد و آب را برای آقا میبرد. آن آقای تهرانی گفت بالاخره ما یک بار تذکر دادیم که او را طلاق بده آقاسید فرمودند وجود ایشان در منزل برای من لازم است زیرا میآیم در بین مردم و مردم به من احترام میکنند و حالت غروری به من دست میدهد وقتی به منزل که میآیم با تحقیرها و فحاشیهای زنم مواجه میشوم و یک مقداری آن حالت غرور از من بیرون میرود و لذا قبول نکردند که او را طلاق دهند.
این رفتار مرحوم آیةالله خوانساری مصداق همان کلام امام(ع) است که فرمود دیدی مردم از تو تجلیل کردند گرفتار غرور نشوی که من چقدر خوبم بلکه بر این باور باش که این مردم انسانهای خوبی هستند و اگر آزار دیدی بر این باور باش که شاید آگاهی بر گناهت پیدا کردند و بی احترامی میکنند امام در ادامه میفرمایند: «فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ سَهَّلَ اللَّهُ عَلَيْكَ عَيْشَكَ وَ كَثُرَ أَصْدِقَاؤُك وَ فَرِحْتَ بِمَا يَكُونُ مِنْ بِرِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَكُونُ مِنْ جَفَائِهِمْ»[6]
اگر چنین کردی زندگیات آرام میشود و رفقا و دوستانت زیاد میشوند و دشمنانت کم میشود و آنها هم به شما نیکی میکنند و اگر کسی هم باز بدی کرد باز ناراحت نشو. این دستورالعمل معاشرت با دیگران است که میتواند به صورت منشوری ارزشمند مورد عمل قرار گیرد.
بحث فقهی: معنای ولایت:
بحث در معنای ولایت بود از نظر لغت گفتیم یعنی سرپرستی و استیلا و تکفل امر دیگران است و در قرآن هم آمده و در روایات هم نوعا به این معنی استعمال شده و در کتب فقهی هم به این معنی استعمال شده و شاید در کتب فقهی جائی پیدا نکنیم که ولایت به معنای محبت استعمال شده باشد. در کتاب القضاء وقتی میگوید قاضی میتواند ولایت داشته باشد و در اجرای حدود که میگویند قاضی ولایت دارد یا قاضی ولایت بر طلاق مرئة غائب عنها زوجها دارد و امثال این موارد وقتی فقهاء بحث کردند برداشت سرپرستی داشتهاند.
بیان نمونه:
در اوائل انقلاب که در شورای عالی قضایی بودیم خانمی نامه نوشته بود که ظاهرا اهل آبادان بود که شوهرم مرا اذیت میکند ولی مرا طلاق نمیدهد و اخیرا از من مطالبه پول میکند سه میلیون تومان میخواهد که آن زمان خیلی پول زیادی بود تا طلاق بدهد با قاضی که صحبت کردیم تایید کرد. با امام(ره) صحبت کردیم آیا حاکم میتواند طلاق بدهد امام فرمود حاکم و قاضی میتوانند طلاق جاری کنند و این را عمل کردیم و گفتیم پرونده را بفرستند تهران و طلاق را جاری کردیم و به شوهرش ابلاغ کردیم که مطلقه شد و بعد از چند سال آن شوهر آمد سراغ من و گفت شما مرا اذیت کردید و زن مرا بدون اذن من طلاق دادید و زندگی مرا متلاشی کردید. من به او گفتم ظلمهایی که کردی را فراموش کردی؟ گفتم من خدمت امام سوال کردم و امام دستور دادند طلاق بدهید اگر مشکلی داری برو به امام بگو. به هر حال این یک نمونه است که قاضی حق دارد اعمال ولایت کند و زن را بدون اذن شوهر طلاق دهد.
یک وقت از محضر آیتالله گلپایگانی سوال کردم که زوج غائب است و زوجه بدون نفقه مانده ایشان فرمودند قاضی میتواند بدون حضور زوج طلاق را جاری نماید.
علی ای حال ولایت بر طلاق هم وجود دارد حتی در بحث میت هم ولایت وجود دارد که حاکم ولی میت است و میتواند اجازه کفن و دفن بدهد.
نتیجه: از همه اینها این نکته استفاده میشود که ولایت به معنی تولی و سرپرستی آمده ولی به معنی محبت نیامده است. و در قرآن و روایات و کلمات فقهاء هم آمده است و مقصود از کلمات فقها هم همین است.
اقسام ولایت: جهت دوم بحث در اقسام ولایت است.
1. تکوینی: اختیارداری در تصرف در امور و در موجودات خارجی و حتی در اعضاء و جوارح هم انسان میتواند تصرف نماید حتی بر قوای باطنی مثل درک و شهوت هم میتواند تصرف داشته باشد لکن با اذن خداوند است و خداوند میتواند آن را از انسان سلب نماید. برای نمونه بر اساس ولایت تکوینی است که انسان در امور زندگی تصرفات دارد ملکی را میخرد یا میفروشد یا هر اقدام مثبت و منفی نسبت به آنچه در اختیار اوست را انجام میدهد که به آن ولایت تکوینی گویند. حتی تمام اعمال اعضاء و جوارح به ولایت تکوینی در اختیار انسان است. پس ولایت تکوینی همان صحت تصرف در امور تحت اختیار خود است.
2. تشریعی: ولایت در قانونگذاری است ولایت در تغییر برخی از آنچه قرار است باشد یا قرار است نباشد که این ولایت را ائمه هم داشتند حتی مومنین داشتند که معجزات انبیاء از همین قبیل است و این مورد هم به اذن خداوند بوده لذا هرچه انسان به خدا نزدیکتر باشد قدرت بیشتری را خواهد داشت مانند قضیه آصف برخیا که تخت بلقیس را در چشم بر هم زدنی برای سلیمان حاضر نمود.
ادامه بحث ولایت تکوینی و تشریعی برای جلسه بعدی.