درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (ولایت تکوینی)
در بحث انواع و اقسام ولایت گفتیم ولایت با یک تقسیم اصلی به دو نوع تقسیم میشود یکی تکوینی و یکی تشریعی بعضی اقسام دیگری هم هست ولی در همین دوتا ادغام میشود لذا همین دوتا را بحث میکنیم که در بحث ولایت فقیه کدام یک از ولایت تکوینی یا تشریعی مراد است؟
ولایت تکوینی به معنای استیلا و صحت تصرف در موجودات خارجی است که هر انسانی میتواند این کار را انجام دهد مثل اینکه ساختمانی را میسازد یا یک شیئی را از جایی برمیدارد در جای دیگر میگذارد همانگونه که بر اعضاء و جوارح خودش نیز تسلط دارد مثل اینکه به اختیار خودم دستم یا پایم را حرکت میدهم یا در قوای باطنی مثلا فکر میکنیم اینها از مصادیق ولایت تکوینی است. منتهی کسانی که در اطاعت در حد بالایی هستند خداوند سعه وجودی به آنها میدهد که میتوانند در حد بالا از این ولایت تکوینی استفاده نمایند مانند حضرت موسی(ع) که معجزه عصا را داشت و حضرت عیسی که پرندهای با گل درست میکند و روح در آن میدمد و در واقع تصرفات خارقالعاده میکنند و مصادیق آن هم در قرآن آمده و روایات هم نقل میکند پس هر انسانی ولایت تکوینی بر موجودات دارد منتهی ولایت انسانها مراتبی دارد برخی از اولیاء الهی یک مرتبه کوتاهی را داشتهاند.
برای نمونه؛ یک سفر مشهد مشرف بودیم آیتالله گلپایگانی در صحن مطهر نماز میخواندند و معروف بود بعد از نماز مردم میآمدند و آقای گلپایگانی دستی به سر به آنها میکشید و بیماریهای آنان شفا میگرفت و برخی دیگر در مرتبه بالاتر بودند.
مثلا در قرآن در داستان حضرت سلیمان[1] در مورد تخت بالقیس آمده است یکی از خواص اصحاب سلیمان این قدرت را دارد که در یک چشم برهم زدن تخت بالقیس را خدمت حضرت سلیمان بیاورد قرآن میفرماید: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْماً﴾[2] و آن دو گفتند سپاس خدای را که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری داده است. ﴿وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[3] سلیمان وارث داوود شد و گفت ای مردم ما را هنر هم صحبتی با پرندگان آموختند. و به ما از همه چیز دادهاند و این همان برتری آشکار ماست در ادامه میفرماید: ﴿وَ حُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾[4] به سلیمان بشارت میدهد که لشگریانی از جن و انسان و جانواران داشت و تمام این لشکریان مامور بودند که باید به صف میشدند تا محضر سلیمان حاضر شوند حضرت سلیمان در بررسی حضور پرندگان گفت ﴿مَا لِيَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[5] چرا هدهد را نمیبینم آیا او غایب است؟ ﴿لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيداًأَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾[6] به خدا قسم او را به شدت عقاب میکنم و یا گردنش را میزنم مگر اینکه دلیل محکمی بیاورد. ﴿فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ﴾[7] کمی بعد هدهد آمد که گفت من خبری به دست آوردم که تو از آن آگاهی نداری و از منطقه قوم سبأ یک خبر قطعی آوردهام ﴿إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ﴾[8] من از شهری میآیم که در آن زنی حکمرانی میکند که تمام امکانات را دارد و خداوند در اختیار او قرار داده به ویژه که تخت سلطنتی بزرگ و فاخر دارد ﴿وَجَدْتُهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[9] لکن خورشید را میپرستند، (داستانش مفصل است در قرآن) که هدهد گفت آنها به حدی از انحراف رسیدند که به راحتی قابل هدایت نیستند سلیمان گفت راست یا دروغ بودن خبرت را معلوم میکنم اکنون این نامه مرا بر آنان بیفکن و خود در گوشهای منتظر بمان که عکسالعمل آنان چیست؟ آنان نامه را دیدند در نهایت هدیهای برای سلیمان به علامت صلح و دوستی فرستادند. و سلیمان قبول نکرد و به فرستاده بالقیس گفت با لشگری عظیم میآیم. در نهایت قرار شد که خود بالقیس بیاید سلیمان گفت ﴿يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾[10] چه کسی حاضر است قبل از اینکه بالقیس و اطرافیانش بیایند و مسلمان شوند تخت بالقیس را اینجا حاضر کند؟ دو نفر حاضر شدند که یکی عفریطی از جن بود که گفت ﴿أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ﴾[11] قبل از تمام شدن جلسه شما اینکار را خواهم کرد ﴿وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ﴾[12] تأکید شدید کرد که حتما ظرف همین چند ساعت انجام میدهد و ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[13] و نفر دوم یکی از اصحاب سلیمان بود که گویا اسم اعظم بلد بود گفت در یک چشم بهم زدن اینکار را انجام خواهم داد و سلیمان قبول کرد و اینکار انجام شد ﴿فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي﴾[14] در همان حال که اجازه داد تخت حاضر شود دید تخت نزدش حاضر است و لذا گفت این از فضل پروردگار من است که به من داده است. ملاحظه میفرمایید که نشان دهنده ولایت تکوینی است که بصورت ویژه خداوند به یک نفر که انس با خدا دارد و نه پیامبر و نه امام است داده است و این از مصادیق ولایت تکوینی و در قرآن میفرماید ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾[15] که تنوین در علم نحو تنوین تنکیر است که دلالت بر قِلَّة و کمی دارد یعنی علم قلیلی از کتاب دارد که گفتهاند آن صحابی سلیمان فقط یک اسم از اسماء اعظم خدا را میدانست. پس وقتی کسی که علم قلیلی دارد این کار را میتواند انجام دهد پس کسانی که ارتباطاتشان بیشتر است؛ قدرتشان فوق این حرفها است که حضرت علی میفرمود اگر او یک اسم اعظم خدا را میدانست من 71 اسم اعظم را میدانم.[16] [17] [18]
و در قضیه موسی هم که فرعون از او معجزه خواست ﴿فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى﴾[19] حضرت موسی عصایش را به زمین زد و ماری عظیم شد. این هم یکی از مصادیق ولایت تکوینی است.
و در قضیه حضرت عیسی نیز میفرمود ﴿أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[20] من از طرف خداوند آیات و نشانههایی آوردم که دلیل بر نبوت من است ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[21] من در مقابل چشمانتان با گِل یک صورت مجسمه پرنده درست میکنم و در او میدمم و او به اذن خدا پرنده میشود و پرواز میکند.
﴿أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ﴾[22] و برای شما بیمارن پیسی و کور را شفا میدهم. ﴿أُحْيِي الْمَوْتَى﴾[23] بالاتر از اینها من به اذن خداوند مرده را زنده میکنم. اینها همه از مصادیق ولایت تکوینی است که حتی غیر از انبیاء مثل آصف برخیا که از خواص اصحاب پیامبر بود اینکار را میتوانند انجام دهند.
به تناسب عرض میکنیم پیامبر گرامی اسلام هم معجزات فراوانی داشت که یک نمونه را حضرت علی در خطبه 234 نهجالبلاغه معروف به قاصعه[24] در بیان معجزات پیامبر گرامی میفرماید «کنت معه» من خودم بودم در حضور پیامبر «لما أتاه الملأ من قریش» گروهی از قریش آمدند «فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ» خطاب به پیامبر گفتند شما ادعای عجیبی دارید که در بین پدران شما سابقه ندارد «وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ» اکنون پرسشی داریم اگر جواب دادی میفهمیم که پیامبری و اگر نه میدانیم که ساحری و کذابی «فَقَالَ صلى الله عليه واله وَ مَا تَسْأَلُونَ» پیامبر فرمود پرسشتان چیست؟ «قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ» آنان گفتند آن درخت کهنی که در مقابل بود دستور دهی که از ریشه کنده شود و نزدیک بیاید و در حضور به احترام بایستد «فَقَالَ صلى الله عليه واله إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ» پیامبر فرمود خداوند بر همه چیز قادر است اما اگر خداوند چنین کند ایمان میآورید؟ «قَالُوا نَعَمْ» آنان گفتند اگر چنین کنی ایمان میآوریم. «قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ» پیامبر فرمودند من این کار را میکنم اما میدانم که ایمان نمیآورید «وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَ صلى الله عليه واله يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ» پیامبر(ص) خطاب به درخت فرمود اگر خدا و روز قیامت را قبول داری و مرا قبول داری با ریشه از زمین کنده شو و نزد من بیا «فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ صلى الله عليه وآله» حضرت علی(ع) فرمود به خدایی که محمد(ص) را به پیامبری برگزید درخت به آن عظمت نزد پیامبر(ص) آمد و صدای شدیدی داشت و شاخههایش همانند بال پرندگان تکان میخورد و شاخه بزرگش روی شانه پیامبر آمد و من که سمت راست پیامبر بودم بعض شاخههای کوچک آن روی شانههای من آمد «فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ فَأَمَرَهُ صلى الله عليه واله فَرَجَعَ» آن گروه از روی کفر و ستم گفتند این کافی نیست بلکه دستور بده این درخت نصف شود نصف کنار شما بیاید و نصف دیگر سر جایش بماند و پیامبر دستور داد و همینگونه شد و با صدای غرش بالاتر آمد و آن قدر نزدیک شد که خواست به پیامبر بچسبد و باز آنان از روی کفر گفتند این سحر عجیبی است و ایمان نیاوردند «فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ آَمَنَ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ بَلْ ساحِرٌ كَذّابٌ عَجِيبُ السِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ» امیرالمومنین(ع) فرمودند من شهادت به پیامبری شما میدهم و اول کسی هستم که شهادت میدهم این درخت هم برای اطاعت از پیامبری شما این کار را انجام داد اما همه آن قوم گفتند این معجزه نیست بلکه سحر عجیبی کرده است و چقدر آسان چنین سحری را انجام داد.
اینهم تصرف در موجودات خارجی است که در آیات و روایات آمده است.
یک روایتی هم داریم که کلینی در کافی[25] نقل میکند که اگر هر بندهای اطاعت و بندگی خداوند را داشته باشد خداوند میفرماید من دست و پا و چشم او میشوم و اراده او اراده من میشود.