< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی

95/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (اثبات ولایت ائمه معصومین علیهم السلام)

بیان اشکالات به دلالت آیه:

گفتیم مرحوم علامه طباطبائی(رضوان الله تعالی علیه) در تفسیر المیزان[1] ذیل آیه مورد بحث ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ﴾[2] احصاء کرده افرادی را که این روایات وارده در شأن نزول این آیه را در مورد امیرالمؤمنین روایت کرده‌اند که ﴿الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون﴾[3] در مورد شخص امیرالمؤمنین است.

این روایات کثیر است و ایشان می‌فرماید بزرگانی از صحابه پیامبر مثل ابن عباس، ابی‌ذر غفاری، عمار یاسر آن روایات را نقل کردند و ردّ نکردند بلکه قبول کردند و از اهلبیت هم خود امیرمؤمنین(ع) به این آیات استناد کرده و نیز امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و امام هادی(ع) این روایات را نقل کردند.

و نیز اصناف متعددی از علما و مفسرین در تفاسیر نقل کردند و نیز حفاظ قرآن هم نقل کردند و نویسندگان کتب حدیثی و نیز آنانی که تفسیر ادبی برای قرآن نوشتند و تطبیق کلی بر یک فرد را نقل کردند و گفتند تطبیق کلی بر فرد خلاف ادبیت نیست حتی فقها در دو جا این روایت را ذکر کردند و به این روایات استناد کردند. یکی در فعل کثیر و یکی در باب زکات مستحبی.

بنابراین با این نقل گسترده هیچ اعتنایی به قول جمعی از متعصبین عامه که می‌گویند این روایات جعلی است و حتی بالاتر از این ابن تیمیه ادعا کرده جعلی بودن این روایات اجماعی است؛ هیچ اعتنایی نمی‌شود.

مرحوم علامه در ادامه فرمود این چنین ادعایی عجیب است با این همه نقل کسی انکار کند و بعد انکار خودش را موافق اجماع معرفی کند.

البته به علامه هم باید عرض کنیم که خیلی هم عجیب نیست زیرا به قدری حقد و کینه از امیرالمؤمنین دارند که بالاتر از این را هم انکار می‌کنند.

خلاصه:

از بحث گذشته نتیجه این شد اشکالی که بر آیه ﴿انما ولیکم الله﴾ کرده‌اند و گفته‌اند روایات شأن نزول جعلی است و ما آن را تحت عنوان اشکال اول مطرح کردیم به طور کامل جواب داده شد و نتیجه این شد که به این ایراد جعلی بودن اعتنا نمی‌شود.

ادامه بررسی و جواب ایرادات وارده بر آیه:

اشکال دوم: مناقشه در لفظ «ولیّ»:

اشکالات دیگری هم هست که مجمع البیان نقل کرده و علامه در المیزان نقل کرده و در کتب دیگر هم آمده است در یکی از این اشکالات که به آیه وارد کرده‌اند گفته‌اند لفظ «ولیّ» در آیه ﴿انما ولیکم الله﴾[4] به معنای حب و دوستی و محبت و نصرت است و وجهی ندارد که به معنای تکفل امر بگیریم.

جواب از اشکال دوم (در معنای لفظ «ولیّ»):

می‌گوییم ولیّ در آیه نمی‌تواند به آن معنی حبّ و دوستی و نصرت باشد زیرا تنافی در آیه پیدا می‌شود چون صدر آیه «انما» دارد که دلالت بر حصر دارد و اگر به معنی دوستی باشد چه انحصاری دارد که با این مؤمنین باشد بلکه بین همه مؤمنین باید دوستی باشد مسلمانان موظفند مؤمنین را دوست داشته باشند چه آن مؤمنین در هنگام نماز و رکوع صدقه بدهند یا ندهند. پس این حصر منافات با این معنی پیدا می‌کند از این جهت این ایراد رد می‌شود و متعین می‌شود که حمل بر معنای ولایت و سرپرستی شود.

اشکال سوم (اشکال در جمع بودن لفظ «الذین»):

گفته‌اند در آیه شریفه ﴿الذین آمنوا﴾ آمده است که جمع است و در توصیف آمنوا هم جمع می‌فرماید و اطلاق جمع و انطباق بر فرد غیر ادبی است و یک قرینه‌ای می‌خواهد که جمع را منحصر در فرد نمایید بنابراین این روایات که شأن نزول را درباره شخص امیر می‌داند خلاف است پس روایات جعلی است.

جواب اشکال سوم: مرحوم طبرسی در مجمع البیان[5] می‌فرماید «بان اهل اللغة قد یعبرون بلفظ الجمع علی سبیل التفخیم و التعظیم و ذلک اشهر فی کلامهم من ان یحتاج الی الاستدلال» اهل لغت این کار را می‌کنند حتی در عرف هم این است که برای احترام این کار را می‌کنند برای نمونه یک نفر وارد می‌شود می‌گویند «شرفتمونا» یا «السلام علیکم» و این قدر شهرت دارد که نیاز به استدلال ندارد بلکه در قرآن موارد متعدد دیگر غیر این آیه آمده که همه هم قبول دارند. و روایاتی که درباره شأن نزول آن آیات آمده خیلی کم است یا یکی است یا دو روایت است که در عین جمع بودن لفظ در آیه یک نفر را به عنوان مصداق در شأن نزول معین کرده است. ولی اینجا این همه روایات داشتیم که مصداق معین می‌کرد. ولی یک یا چند روایت در دیگر آیات یکی را مصداق جمع معرفی می‌کند و شما پذیرفتید پس چگونه این همه روایات کثیره در مورد آیه ﴿انما ولیکم الله می‌گوید جمع الذین یک مصداق در شأن نزول دارد و آن هم امیرالمؤمنین است؛ نمی‌پذیرید؟

بیان چند نمونه از استعمال لفظ جمع در معنای مفرد:

مورد اول: آیه مباهله ﴿قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين﴾[6] در تفسیر «نسائنا» و «انفسنا» آورده‌اند که حضرت زهرا را «نساء» تعبیر کرده و امیرالمؤمنین را «انفس» تعبیر کرده است و قبول دارید.

مورد دوم: در سوره آل عمران آمده است ﴿الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل﴾[7]

«اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [لشكر دشمن‌] براى (حمله به) شما اجتماع كرده‌اند از آنها بترسيد!» اما اين سخن، بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را كافى است و او بهترين حامى ماست.»

در مورد جنگ احد است ابوسفیان و افرادش حمله کردند و جنگ احد را برپا کردند در این جنگ جمع کثیری شهید شدند و حضرت امیرالمؤمنین 90 زخم برداشت و تقریبا در جنگ مغلوبه شدند و مسلمانان در حال فرار بودند ولی با این حال که جریانی پیش آمد و جریان به عکس و کفار به طرف مکه فرار کردند ولی نرسیده به مکه پشیمان شدند و برگشتند و مجهز شدند که باقی مانده لشکر اسلام را از بین ببرند. این خبر به پیامبر رسید که ناس یک نفر به پیامبر گفتند که ناس یعنی کفار دوباره اجتماع کردند بترسید از آنها این خبر که رسید پیامبر اصحاب را جمع کردند که چکار کنیم همه بالاتفاق با اینکه خسته و اکثریت آنان مجروح بودند گفتند ما آماده‌ایم و دوباره آماده شدند حتی در تفسیر دارند که دو برادر بودند که زخمی شده بودند هر دو برگشتند و برادری که حال او بدتر بود بیحال می‌افتاد و آن یکی او را به دوش می‌گرفت تا مجدد حمله کنند. در آیه دیگر دارد ﴿الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ﴾[8] و بحث اینجاست که یک نفر در راه رسید به اصحاب پیامبر و دید که در حال آماده شدن هستند آمد نزد رسول الله و گفت با این خستگی چکار می‌کنید پیامبر گفت به جنگ کفار می‌رویم تعجب کرد و رفت و به ابوسفیان رسید و ابوسفیان از او پرسید که لشگر را چگونه دیدی گفت جمع انبوهی را دیدم که به طرف شما می‌آیند ابوسفیان گفت ما که همه را کشتیم آنان هم ترسیدند و فرار کردند؟ لذا ابوسفیان که چنین شنید از حمله مجدد منصرف شد ولی پیامبر در محلی بنام «حمراء الاسد» سه روز ماندند و خبری نشد و بعد برگشتند.

کیفیت استدلال:

محل بحث این است که یک نفر بنام نعیم بن مسعود بود که این حرف را به پیامبر زد و این یک نفر بود در حالی که قرآن می‌فرماید ﴿إذ قال لهم الناس﴾ و جمع تعبیر شده است و یک روایت هم در شأن نزول بیشتر نداریم و همه هم قبول کردند جریان مربوط به همین نعیم بن مسعود است.

مورد سوم: در سوره مائده داریم ﴿فَتَرَى الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى‌ أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى‌ ما أَسَرُّوا في‌ أَنْفُسِهِمْ نادِمين﴾[9]

آیه نازل شده بود که ای کسانی که ایمان آوردید با یهود و نصاری و منافقین و کفار عقد برادری و اخوت نداشته باشید و اگر کسی از شما با آنها عهد و پیمان ببندد از آنهاست.

بیان کیفیت استدلال:

وقتی این آیه نازل شد جمعی که هم پیمان با کفار بودند نزد رسول الله آمدند که ما عهد خود را قطع می‌کنیم اما در بین آنها بعضی نظیر عبدالله بن أبی بودند که با سرعت به طرف کفار رفتند و عهد و پیمان خود را محکم‌تر می‌کنند و می‌گفتند که ما می‌ترسیم که مشکلی پیش بیاید و آنان کمک ما می‌باشند.

مراد از این ﴿الذین فی قلوبهم مرض﴾ و نیز ﴿یسارعون﴾ و ﴿یقولون﴾ و نیز ﴿نخشی یک نفر یعنی عبدالله بن أبی است که از منافقین معروف در مدینه بود در حالیکه تعبیر جمع آمده است و روایتی هم که مصداق و شأن نزول را تعیین می‌کند یک یا دو روایت است. اما همه پذیرفته‌اند که شأن نزول همین یک نفر است.

ملاحظه می‌فرمایید سه مؤید از قرآن برای جواب اشکال سوم نقل کردیم.

اشکال چهارم (در ذوالحال)؛

جمله ﴿و هم راکعون﴾ را نباید حال برای ﴿یؤتون الزکوة بدانیم بلکه خودش عبارت مستقلی است یعنی روششان این است که رکوع می‌کنند نه اینکه در حال رکوع زکات می‌دهند بنابراین استدلال به آیه متوقف بر حال بودن «راکعون» برای «یؤتون الزکوة» است در حالیکه این هم خلاف ظاهر است و وجهی برای آن نیست. پس آیه در شأن حضرت علی(ع) نیست.

جواب: مرحوم طبرسی در مجمع البیان[10] می‌فرماید در عبارت اول قرآن می‌فرماید «یقیمون الصلاة» بدیهی است وقتی نماز می‌خوانند در نماز رکوع و سجود هم وجود دارد بنابراین اگر جمله مستقل باشد جمله «و هم راکعون» تکرار غیر مفید می‌شود و رکوع تنها که بجا نمی‌آوردند بلکه نماز بجا می‌آورند که رکوع هم دارد لذا اگر و هم راکعون را حال بگیریم معنی روشن و واضحی پیدا می‌کند تا اینکه به معنای مستقل باشد.

اشکال پنجم (اشکال در وصف فعلی):

گفتند ظاهر آیه «انما ولیکم الله» وصف فعلی را می‌گوید یعنی در آن زمانی که پیامبر ولی بود علی ولی است در این صورت اگر بر فرض قبول کنیم که امیرالمؤمنین سرپرست و وصی پیامبر است این مربوط به بعد از پیامبر است زیرا در زمان پیامبر نمی‌توانیم بگوییم علی سرپرست است چون در یک زمان دو سرپرست نداریم.

جواب: می‌گوییم اینگونه تعبیرها خیلی متعارف است مثلا کسی در زمان حیات خودش وصی تعیین می‌کند این را الان هم تعبیر می‌کنند که ولی است و روایات هم داریم که پیامبر می‌فرمود «انت ولیی انت خلیفتی»[11] که خود عامه هم نقل کرده‌اند. و در قرآن هم آمده زکریا که بچه می‌خواست گفت خدایا یک ولی به من بده ﴿وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي‌ وَ كانَتِ امْرَأَتي‌ عاقِراً فَهَبْ لي‌ مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا﴾[12] پس ولایت در طول ولایت پیامبر است که یکی بالاصاله است یکی بالتبع و دلیل نمی‌خواهد ولایت بالاصاله برای خداست و در همان زمان تفویض کرده است.

اشکال ششم (اشکال در زکات بودن)؛

گفتند مراد از زکات وارده در آیه اگر زکات واجب باشد خواهیم گفت مگر امیرالمؤمنین این همه مال داشته است که زکات به آن تعلق بگیرد و حال آنکه زکات به اموال مشخصی تعلق می‌گیرد. و اگر زکات مستحبی مراد باشد، خواهیم گفت به زکات و صدقه مستحبی زکات اطلاق نمی‌شود.

جواب:

اولاً: از کجا می‌گویید امیرالمؤمنین اموالی نداشت؟ در حالیکه غنائم جنگی که امیرالمؤمنین بدست می‌آورد زیاد بود و کفاری که می‌کشت طبق قانون تمام اموال آنها برای امیرالمؤمنین بود.

ثانیا: بر فرض بپذیریم زکات مستحبی مراد است خواهیم گفت زکات در مدینه واجب شده بود و این آیه در مکه نازل شده است و هنوز حکم زکات تشریع نشده بود تا بگویید بر مستحبی اطلاق زکات نمی‌شود. و الفاظی که در قرآن قبل از آیه زکات واجب آمده است فراوان است.

پس ایراداتی که گفتند قابل قبول نیست.

و ثابت است که شأن نزول آیه ﴿انما ولیکم الله﴾ در مورد علی بن ابیطالب(ع) است. و سنخ ولایت یک ولایت است و همان ولایت الله برای امیرالمؤمنین هم هست. البته روایاتی هم داریم که از این آیه استفاده می‌کنند که همین ولایت برای بقیه ائمهعلیهم‌السلام نیز ثابت است که بعد می‌خوانیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo