درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی
95/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (اثبات ولایت ائمه معصومین علیهم السلام)
تذکر اخلاقی:
جناب آقای شمخانی دو روز در قم بودند و دیدار با مراجع داشتند؛ با جامعه هم درخواست دیدار داشتند بعد از شروع جلسه ابتدا ایشان معرفی شد و بعد خود ایشان گفتند من همانطور که در معرفی فرمودند علی شمخانی هستم. بنده گفتم بله ما هم شما را به همین اسم میشناسیم فردی هستید که از ابتدای انقلاب بوده و از خط انقلاب و رهبری بیرون نرفته است. البته آقای شمخانی بعد از جلسه به من هم یادآوری کرد و من بیاد آوردم که اول انقلاب از طرف امام مامور تشکیل دادگاه انقلاب در خرمشهر شدم مدتی در اهواز بودم یکی از روحانیون نامهای نوشته بودند برای تشکیل دادگاه انقلاب در آبادان و خرمشهر و امام هم خطاب ایشان نامه نوشته و خطاب آیتالله نمودند و دادگاه تشکیل شد عدهای که هنوز بودند محاکمه شدند و آقای شمخانی آنجا فرمانده سپاه بود آقای شمخانی به من گفتند از آن موقع خدمت شما ارادت داشتم.
به هر حال یکی از پرسشهای جامعه مدرسین از ایشان این بود که در تمام اطراف کشور ما آشوب است اما ایران در امنیت است پرسش این است؛ این امنیتی که الان در کشور ما هست آیا ارادهای از استکبار برای شکستن این امنیت و بی ثبات کردن آن هست یا نیست؟
ایشان در پاسخ گفتند قطعا چنین ارادهای در استکبار و در منطقه وجود قطعی دارد که این آرامش و امنیت در ایران شکسته شود و علت اینکه تا الان موفق نشدند را ذکر کردند و گفتند نشانههایی هم داریم برای اقدامات اینها مهمات و اسلحه زیاد از اینها کشف شده اما با همکاری که در بین مردم وجود دارد مثلا یک مغازهدار رنگ فروش میآید میگوید که شخصی این مقدار رنگ از ما خریده و دنبال میکنیم و دستگیر میکنیم و علت عدم موفقیت آنان اداره حکیمانه رهبری و حفظ وحدت بین مسئولین است و خیلی از موارد در نطفه خفه شده و بعضیها را بعد از انجام تحرکاتی خنثی شدند پس میتوان دلائل برقراری امنیت را به صورت ذیل خلاصه کرد:
1. مدیریت بلندپایه و موثر رهبری؛
2. تجربهای که ملت ما در طول جنگ تحمیلی پیدا کردند؛
3. مبارزه با منافقین که در بین ترورهایی که منافقین انجام میدادند تجربه برای ملت شد؛
4. اشراف سازماندهی شده اطلاعات؛ اطلاعات امروز اطلاعاتی است که سازماندهی شده است و اشراف به تمام نقاط کشور دارد حتی جلوتر از آنان و قبل از ورود به کشور آنان را دستگیر میکنند؛
5. وحدتی که بین مسئولین و نیروهای نظامی و هماهنگ با مردم است که همه اینها دست به دست هم داده تا این آرامش و امنیت و ثبات در کشور برقرار باشد با اینکه آنان تمام توانشان را بکار گرفتهاند و به لطف الهی این ثبات ایجاد شده است.
بحث فقهی:
روایتی خواندیم که صحیحه[1] بود و دلالت بر این داشت که مراد از «اولی الامر» در آیه مبارکه ائمه اطهار هستند گرچه ابتدائا شأن نزول را در مورد امیرالمؤمنین(ع) و حسنین(ع) میداند ولی توجیه آن این است که در زمان نزول این سه بزرگوار زنده بودند و حضور داشتند[2] .
روایتی دیگری است از جابر بن عبدالله انصاری[3]
«حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الفرازي [الْفَزَارِيِ] قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[4] قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ»
جابر بن عبدالله انصاری گوید: موقعی که این آیه شریفه بر پیامبر نازل شد ما گفتیم یا رسول الله خدا را شناختیم و رسول را هم شناختیم ولی مراد از اولی الامر که خداوند در قرآن اطاعتشان را قرین اطاعت خود و شما قرار داده چه کسانی هستند.
«فَقَالَ(ع) هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) ثُمَّ الْحَسَنُ(ع) وَ الْحُسَيْنُ(ع) ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع) ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع) ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى(ع) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع) ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»
پیامبر فرمود ای جابر مراد از اولی الأمر خلفای من و امامان مسلمین بعد از من هستند سپس پیامبر برای جابر اسم آنها را به ترتیب شمرد و فرمود اول آنها علی بن ابیطالب(ع) است و بعد از او حسن(ع) و بعد از او حسین(ع) و بعد از او علی بن حسین(ع) و بعد از او محمد بن علی(ع) است که در تورات باقر خوانده شده وقتی به نام محمد بن علی(ع) امام پنجم رسید خطاب به من گفت تو تا محمد بن علی امام باقر(ع) امام پنجم زنده هستی و او را درک میکنی پس وقتی او را دیدی سلام مرا به او برسان و بعد از امام پنجم حضرت صادق جعفر بن محمد(ع) و بعد از او موسی(ع) و بعد از او محمد بن علی(ع) و بعد از او علی بن محمد(ع) و بعد از او حسن بن علی(ع) و بعد از او (به عنوان امام دوازدهم) هم نام و هم کنیه من حجت خدا در زمین و بقیةالله در بین بندگان فرزند حسن بن علی(ع) است او همان کسی است که خداوند به دست او مشرق و مغرب زمین را فتح میکند و او همان کسی است که از دید شیعیان غایب میشود و آن قدر غیبتش طول میکشد که غیر از گروهی که امتحان خود را دادهاند و بر ایمان ثابت ماندند همگان از پیروی او دست بر میدارند.
«قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَقَعُ لِشِيعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ فَقَالَ(ع) إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَابٌ يَا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَ مَخْزُونِ عِلْمِهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ»
جابر میگوید در این حال گفتم آیا مردم در آن زمان که امام غائب است انتفاعی از وجود ایشان میبرند پیامبر فرمودند بله به آن خدائی که مرا به نبوت فرستاد استفاده میکنند از نور ایشان در غیبت ایشان مانند انتفاع مردم از خورشید ولو ابرهای متراکم این خورشید را پوشانده باشد ای جابر این مطلبی است که از اسرار الهی است پس برای همه نقل نکن مگر برای کسانی که به آنان اعتماد داری
«قَالَ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ فَدَخَلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَبَيْنَمَا هُوَ يُحَدِّثُهُ إِذْ خَرَجَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(ع) مِنْ عِنْدِ نِسَائِهِ وَ عَلَى رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ وَ هُوَ غُلَامٌ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ جَابِرٌ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ قَامَتْ كُلُّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ وَ نَظَرَ إِلَيْهِ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا غُلَامُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ جَابِرُ شَمَائِلُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ثُمَّ قَامَ فَدَنَا مِنْهُ فَقَالَ لَهُ مَا اسْمُكَ يَا غُلَامُ فَقَالَ مُحَمَّدٌ قَالَ ابْنُ مَنْ قَالَ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ يَا بُنَيَّ فَدَتْكَ نَفْسِي فَأَنْتَ إِذاً الْبَاقِرُ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ فَأَبْلِغْنِي مَا حَمَلَكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَالَ جَابِرٌ يَا مَوْلَايَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بَشَّرَنِي بِالْبَقَاءِ إِلَى أَنْ أَلْقَاكَ وَ قَالَ لِي إِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ فَرَسُولُ اللَّهِ(ع) يَا مَوْلَايَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) يَا جَابِرُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ مَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ كَمَا بَلَّغْتَ السَّلَامَ فَكَانَ جَابِرٌ بَعْدَ ذَلِكَ يَخْتَلِفُ إِلَيْهِ وَ يَتَعَلَّمُ مِنْهُ فَسَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) عَنْ شَيْءٍ فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ وَ اللَّهِ مَا دَخَلْتُ فِي نَهْيِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَدْ أَخْبَرَنِي أَنَّكُمْ أَئِمَّةُ الْهُدَاةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنْ بَعْدِهِ أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُ النَّاسِ كِبَاراً وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) صَدَقَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنِّي لَأَعْلَمُ مِنْكَ بِمَا سَأَلْتُكَ عَنْهُ وَ لَقَدْ أُوتِيتُ الْحُكْمَ صَبِيّاً كُلُّ ذَلِكَ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ رَحْمَتِهِ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.»
جابر بن یزید گوید در محضر امام زین العابدین(ع) بودیم که جناب جابر بن عبدالله انصاری شرفیاب محضر امام سجاد(ع) شد و مشغول صحبت با امام شد در این هنگام از قسمت اندرونی بیت امام(ع) حضرت محمد بن علی امام باقر(ع) در حالیکه پسر بچهای بود و موی سرش به صورت زلف شده بود وارد محضر امام سجاد(ع) شد وقتی چشم جابر به آن کودک افتاد شانههایش لرزید و موی بدنش راست شد و به آرامی به محمد بن علی نگاه کرد سپس گفت پسر جان جلو بیا امام باقر(ع) جلو آمد و بعد گفت عقب برو و امام باقر(ع) عقب رفت و جابر همچنان نگاه میکرد سپس گفت چهره و قد و بالای رسولالله(ص) است سپس از جا برخاست و به امام باقر(ع) نزدیک شد و خطاب به ایشان گفت پسر جان نام تو چیست؟ امام(ع) فرمود محمد جابر گفت فرزند کیستی؟ امام(ع) فرمود فرزند علی بن الحسین(ع) هستم جابر گفت پسر جان فدایت شوم تو همان باقر هستی امام فرمود آری من باقرم پیامیکه از رسول الله داشتهای به من برسان جابر گفت ای مولای من پیامبر به من بشارت داد که زنده میمانم تا تو را زیارت کنم و به من فرمود هرگاه فرزندم باقر را دیدی سلام مرا به او برسان پس ای مولای من پیامبر به شما سلام رسانده است ابوجعفر امام باقر(ع) فرمود ای جابر تا روزی که آسمانها و زمین برپاست سلام خدا بر پیامبر باد و سلام بر تو همانگونه که سلام پیامبر را رساندی از آن پس جابر همواره به محضر امام باقر(ع) میرسید و از دانش آن امام استفاده میکرد یک روز امام باقر(ع) مطلبی از جابر پرسید و خواست که او جواب یک مسأله علمی را بگوید جابر گفت من هرگز با نهی پیامبر مخالفت نمیکنم و سعی نمیکنم به شما خاندان پیامبر چیزی بیاموزم پیامبر به من فرمود شما خاندان بعد از او پیشوایان هدایت هستید در کودکی صبورترین و در بزرگسالی دانشمندترین هستید و پیامبر فرمود شما سعی نکنید به جانشینان من چیزی بیاموزید آنان از همه شما داناترند. ابوجعفر امام باقر(ع) فرمود جد بزرگوارم راست گفت من نسبت به آن مسألهای که از تو پرسیدم از تو داناترم از کودکی دانش در اختیار من است و این به خاطر فضل و رحمت خداوند بر ما اهل بیت است.
ملاحظه میفرمایید این روایت خیلی صریح و روشن مراد از اولی الامر را ائمه اطهار معرفی میکند و حتی اسم میبرد و این ذیل روایت هم مطلبی است که اشاره به یک غیبت طولانی دارد البته در مورد غیبت امام زمان سه نظریه ممکن است مطرح باشد:
1) نظریه اول: امام ظهور کرده و علنی نشد.
یک آقایی بود اصفهانی به نام سید محمد باقر در قم بود که تالیفاتی هم داشت استدلال میکرد که امام زمان ظاهر شده منتهی علنی نشده و ابراز نشده ما یک مقدار با او شوخی کردیم و گفتم خود شما در زمان حیاتت امام زمان را میبینی یا نه تعبیر ایشان این بود که اصفهانی بازی در نیاور و میگفت بله من وظیفهام این است که بگویم ولی شما تکذیب کنید ولی من اعتقاد دارم که ظهور محقق شد.
2) نظریه دوم: نزدیکی ظهور بعضی هم میگویند با علامتهایی که میبینیم ظهور نزدیک است.
3) نظریه سوم: قولی هم این است که ظهور محقق نشده ما نمیدانیم آیا نزدیک است یا خیر؟
سال گذشته خدمت آیتالله العظمی وحید رسیدیم به مناسبت صحبتی پیش آمد مطلبی فرمودند عبارت ایشان این بود که ما نمیدانیم شاید یک میلیون سال دیگر ممکن است ظهور امام زمان طول بکشد. آنچه که ما در این زمان وظیفه داریم این است که معتقد باشیم امام هست و حیات دارد و از او انتفاع برده میشود.
مرحوم مجلسی در بحار[5] بابی دارد بنام «باب علة الغیبة و کیفیة انتفاع الناس به فی غیبته»
یکی از روایات این است «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) يَقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا يَرْتَابُ فِيهَا كُلُّ مُبْطِلٍ»
عبدالله بن فضل هاشمیگوید شنیدم امام باقر(ع) فرمود: حضرت صاحب الأمر(عج) غیبتی دارد که واقع میشود و افراد ضعیف الایمان شک میکنند
«فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُمْ»
من گفتم علت غیبت چیست امام فرمودند علتی دارد و ما مأذون نیستیم برای شما اظهار کنیم.
«قُلْتُ فَمَا وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَتِهِ فَقَالَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَتِهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَاتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ إِنَّ وَجْهَ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ لَا يَنْكَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ كَمَا لَا يَنْكَشِفُ وَجْهُ الْحِكْمَةِ لَمَّا أَتَاهُ الْخَضِرُ(ع) مِنْ خَرْقِ السَّفِينَةِ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَى(ع) إِلَّا وَقْتَ افْتِرَاقِهِمَا يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنَ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ لَنَا.»[6]
گفتم فلسفه غیبت چیست امام فرمودند این سابقه دارد و در امتهای قبل هم پیامبران گاهی غائب میشدند و وجه آن را هم نمیتوانیم بگوییم مگر بعد از ظهور کما اینکه حضرت موسی(ع) و خضر(ع) همسفر شدند و حضرت خضر(ع) سه عمل خلاف ظاهر انجام داد و موسی ناراحت شد در آنجا سه امر مهم انجام داد و وجه آن برای موسی معلوم نبود تا موقع جدایی که خضر برای موسی بیان کرد این بابی که مرحوم مجلسی در بحار دارند مراجعه کنید هرچند در برخی موارد برخی از علل را بیان میکند.
1- «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَةً قَبْلَ ظُهُورِهِ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ قَالَ زُرَارَةُ يَعْنِي الْقَتْلَ.»[7]
زراره گوید حضرت امام باقر(ع) فرمود برای فرزند ما (که به عنوان امام دوازدهم منصوب میشود در کودکی) غیبتی است قبل از ظهورش گفتم چرا؟ امام فرمود بخاطر خوف و بعد با دستش به شکمش اشاره کرد زراره گوید مراد امام این بود که او را به قتل میرسانند.
ملاحظه میفرمایید که یک دلیل غیبت بیان شد امام ممکن است گفته شود مگر این خوف برای تمام ائمه وجود نداشت در جواب میگوییم بود ولی این مقدار نبود که درباره امام زمان گفته شده که ایشان تمام قدرتها را از بین میبرد لذا اهتمام برای از بین بردن امام زیادتر بود.
2- یکجا امام برای یکی از نواب خودشان نامه نوشتند که پدران من هرکدام بیعتی از حاکمان بر عهدهشان بود ولی من خروج میکنم در حالیکه بیعت احدی بر عهده من نیست.
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ تَعْمَى وِلَادَتُهُ عَلَى هَذَا الْخَلْقِ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ.»[8]
ملاحظه میفرمایید اینکه امام در زندگی بیعت هیچ حاکمی را حتی به ظاهر و به عنوان تقیه بر عهده نگیرد انگیزه ظالمان برای قتل ایشان را زیاد میکند پس چارهای جز غیبت نیست.
3- «عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ يُبْعَثُ الْقَائِمُ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ لِأَحَدٍ بَيْعَةٌ.»[9]
امام صادق(ع) فرمود قائم آل محمد(ص) در حالی ظاهر میشود که بیعت هیچ حاکمی را بر عهده ندارد.
4- «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: يَقُومُ الْقَائِمُ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ.»[10]
و نیز هشام بن سالم از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود قائم آل محمد قیام میکند در حالیکه بیعت هیچ حاکمی را بر عهده ندارد.
مرحوم مجلسی[11] بعد از نقل روایات که میگوید نمیتوانیم دلیل غیبت را الآن بیان کنیم و یا فقط یک یا دو وجه را گفتند میگوید امام به دل من هشت وجه افتاده که میتواند دلیل غایب شدن آن حضرت از نظرها باشد و این هشت وجه را برای غیبت ذکر میکند و بعد میفرماید هشت وجه دیگر هم در ذهن من هست که فرصت ذکر نیست و شاید هزاران وجه دیگر هم باشد که شما انشاءالله میتوانید به آن دست پیدا کنید پس بررسی کنید.
نتیجه اینکه بر اساس روایات گوناگون مراد از اولی الأمر در قرآن کریم در آیه شریفه 59 سوره مبارکه نساء؛ امامان معصوم دوازدهگانه هستند و انتفاع از امام مثل انتفاع خورشید پشت ابر است.
وجه اول این است که «بوجوده ثبتت الارض و السماء»[12]
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین