درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)
روایات:
گفتیم برای ولایت فقیه و اینکه فقیه دارای ولایت است به روایاتی استدلال میشود. در درس قبل بررسی یک روایت را شروع کردیم که مجددا به طور اختصار مرور میکنیم.
روایت اول: توقیع مبارک[1] بود که اسحاق بن یعقوب کلینی از امام زمان(عج) نقل کرده بودند که جواب پرسشهای او را به خط مبارکشان جواب نوشته بودند. و از طریق محمد بن عثمان بن سعید نائب خاص دوم به دست اسحاق بن یعقوب رسید. روایت طولانی بود برای بررسی یک فقره از آن که محل شاهد است البته پرسشها در روایت نیامده است اما از جوابها میتوان فهمید که پرسشها چیست؛ ابتدا به بررسی سند روایت پرداختیم.
مرروی بر سند روایت:
در عبارتی از توقیع نوشته بودند «أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ» و در ذیل نامه دارند «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا إِسْحَاقَ بْنَ يَعْقُوبَ» که برخی گفتهاند این دو تعبیر (دعا و سلام) گرچه به نوعی به دلالت مربوط است اما میتواند مؤید اسحاق بن یعقوب باشد و شبهه مربوط به دلالت بودن و اینکه ناقل خود اسحاق است و ممکن است خودش دارد خودش را تأیید میکند به این صورت قابل دفع است که اسحاق بن یعقوب نامه را نقل میکند و فرض این است که مرحوم کلینی نامه را دیده و مرحوم کلینی هم نامه را با همین متن نقل کرده است و فرض این است که مرحوم کلینی خط حضرت صاحب الزمان(عج) را میشناخت بنابراین میگویند میتوان اعتماد کرد و در نتیجه قائل شد که دو تعبیر قرینه مؤید بودن اسحاق بن یعقوب است.
شروع پاسخ امام زمان(عج) به این صورت است «اما ما سألت عنه ارشدک الله و ثبتک من امر المنکرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا» پیداست که پرسید یک عده از بنی اعمام خودتان شما را انکار میکنند امام فرمود «فاعله انه لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابة و من انکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح» خداوند با کسی قرابت و خویشی ندارد و هرکس مرا انکار کند از من نیست و مسیرش مسیر پسر نوح است (که پیامبرزاده بود ولی جزء کفار بود و غرق شد.) «اما سبیل عمی جعفر» معلوم میشود پرسیده بود شما عمویی دارید که پسر امام و برادر امام است جعفر و او مسیر دیگری دارد امام فرمود «اما سبیل عمی جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف» آنان مثل برادران حضرت یوسف هستند که گمراه بودند.
«و اما ظهور الفرج» پرسید زمان ظهورتان چه وقت است امام فرمود «فانه الی الله تعلی ذکره و کذّب الوقّاتون» ظهور من در اختیار خداوند است و هرکس برای ظهور من زمان تعیین کند دروغگو است. ادامه روایت پاسخ پرسشهای مختلف است تا میرسد به مورد بحث ما که یک قسمت از روایت است که میفرماید «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»
در حوادث واقعه به راویان حدیث ما – علما - مراجعه کنید و بعد تعلیل میآورد که علت دستور به مراجعه به علماء این است علماء حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.
گفتیم از نظر سند روایت معتبر است مشایخ ثلاث[2] نقل کردند و مرحوم صدوق در اکمال الدین[3] این را از محمد بن محمد بن عصام نقل میکند که او از کلینی نقل کرده است.
ذکری از محمد بن عصام در رجال نشده ولی از مشایخ اجازه صدوق است و ما داریم که افرادی از باب معروف بودنشان در کتب رجالی ذکر نشدند برای نمونه نام خود مرحوم کلینی در رجال نیامد که بگویید کلینی ثقه چون معروف بودند نیازی نبود و محمد بن عصام استاد صدوق بوده و مرحوم شیخ طوسی هم در کتاب «الغیبة» این روایت را از ابن قولویه و ابوراغب رازی از کلینی نقل میکند.
فقط باید ببینیم اسحاق بن یعقوب در کتب رجالی توثیق و ردی ندارد که گفتیم این هم شخصی است که مرحوم کلینی از او نقل میکند با این ویژگی که فقط نقل روایت نیست بلکه مکاتبهای را نقل میکند که توقیعی از امام برای اسحاق آمده قطعا کلینی توقیع را دیده علاوه اینکه کلینی در عصر غیبت صغری زندگی میکرده و از این توقیعات زیاد بود و کلینی مهر و خط امام را میشناخت بلکه اعتماد ما بیشتر به کلینی است ما میگوییم کلینی چنین مطلبی را بدون ندیدن نقل نمیکند و میگوید او نامه نوشته و جواب گرفته علت نقل نشدن در کافی شاید این بوده که مناسب ندیده نقل شود و گفتیم بعضی هم شبهه میکنند و میگویند «فیه تأمل» یا «فی النفس شیئ» ولی خیلی روی حساب متداول نباید اینها را رد کنیم و بگوییم ایراد است. مرحوم طبرسی در احتجاج[4] حدود 16 مورد از توقیعات را جمع کرده و این روایت را از کلینی نقل کرده است و مرحوم صدوق چهل یا پنجاه توقیع را جمع کرده که یکی همین توقیع اسحاق بن یعقوب است. و مرحوم شیخ در کتاب «الغیبة» توقیعات را جمع کرده که یکی همین روایت اسحاق بن یعقوب است. که همه بزرگان محمد بن یعقوب کلینی را واسطه روایت اسحاق بن یعقوب قرار دادهاند.
بررسی دلالت توقیع شریف:
عبارت روایت دارد «و اما الحوادث الواقعة» شبههای که بزرگان دارند حتی مرحوم نائینی گفتند که این الف و لام حوادث چیست.
احتمال این است که شاید در سوال حوادثی ذکر شده پس «ال» عهد است و اشاره به همان چند مورد حادثهای است که در پرسش آمده بود و امام به همان چند مورد حادثه اشاره میکند و جواب میدهد که اگر این احتمال را بدهیم و بگوییم اشاره به چند موردی است که اسحاق بن یعقوب سوال کرده دیگر روایت عمومیتی ندارد که در هر حادثهای که پیش آمد به روات حدیث و علماء مراجعه کنیم مرحوم نائینی میفرماید پس روایت مبهم میشود و قابل اعتماد نیست.
جواب: میگوییم:
اولا: «الحوادث» جمع محلی به «أل» است و دلالت بر عموم دارد.
ثانیا: این عهد بودن یک احتمال است ولی همین عهد بودن منافاتی با عموم ندارد زیرا به جهت اینکه نفرمود این حوادثی که پیش آمده خصوصیتی دارد بلکه حوادثی که واقع شده مراجعه به روات نمایید پس حوادث خاص مطرح نیست و این حوادث میتواند مجدد هم پیش بیاید و برای افراد مختلف که باید به روات مراجعه نمود. چون توصیف ذکر شده برای حوادث، حوادث واقعه بودن است پس ملاک واقعه بودن است و حوادث مورد پرسش خصوصیتی ندارد.
ثالثا: در جواب فرموده «فارجعوا فیها» و اگر کلی نبود نباید جمع ذکر میشد لذا منافات با عموم ندارد.
نتیجه: اینکه مراد از «أل» در «الحوادث» چه عهد باشد چه استغراق میگوییم ظاهر در استغراق است.
بیان مراد از حوادث:
مرحوم شیخ انصاری[5] میفرماید ظاهر از حوادث که اسحاق بن یعقوب ذکر میکند و برایش مشکل شده و خدمت امام فرستاده ظاهرا با این مقدمه این است که مراد از حوادث یعنی امور مهمهای که در این امور باید به رئیس و رهبرشان مراجعه کنند و چون امام و رهبر غائب است اکنون میپرسد باید به چه کسی مراجعه نمود.
مرحوم شیخ در مکاسب در تقریب استدلال به روایت برای حجیت ولایت فقیه میفرماید «إن المراد بالحوادث ظاهرا مطلق الأمور التي لا بد من الرجوع فيها عرفا أو عقلا أو شرعا إلى الرئيس مثل النظر في أموال القاصرين لغيبة أو موت أو صغر أو سفه»
عقلا و شرعا و عرفا باید به رئیس مراجعه کرد مانند اینکه شخصی فوت کرده و اموال زیادی دارد و وارثی هم ندارد چه باید کرد و یا اینکه شخصی غائب است و هیچ خبری از او نیست و اموال او چه میشود و اینها مطالبی است که هر زمانی پیش بیاید بعهده حاکم وقت است.
«و اما تخصیصها بخصوص المسائل الشرعیة فبعید من وجوه»
یک قول در مسأله این است که مراد از حوادث مسائل شرعیه است که برای مردم پیش میآید و قائلین را هم نقل میکنیم که از بزرگان هستند مثلا اگر در روزه اش شک کرد یا میخواهد معیار حد ترخص را بداند به چه کسی مراجعه کند.
مرحوم شیخ میفرماید کسی بیاید حوادث را اختصاص بدهد به خصوص مسائل شرعیه بعید است از سه وجه.
وجه اول: «منها أن الظاهر وكول نفس الحادثة إليه ليباشر أمرها مباشرة أو استنابة لا الرجوع في حكمها إليه.»[6] اگر اینگونه سوالات شرعی بود باید میگفت حکم این حوادث را از چه کسی بپرسیم حال آنکه در جواب نفس حوادث ذکر شده بنابراین نمیتوانیم بگوییم سوالات شرعیه است در خود حوادث رجوع کنید نه حکم حوادث حال حادثه مراد است نه اینکه حکم را بیان کند و این ظاهر کلام امام است چون در برخی موارد نیاز به بیان حکم نیست بلکه آن عویصه باید حل شود که اگر امام بود به امام رجوع میکردیم و لذا میپرسد اکنون که نیستید به چه کسی مراجعه کنیم.
وجه دوم و سوم برای بعد انشاءاله.